eitaa logo
زندگی بعد از مرگ
4.1هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
5.3هزار ویدیو
68 فایل
با حضور کارشناسان در خصوص عوالم پس از مرگ و تجربه های مشرف به مرگ با شما به گفتگو می نشیند. تالار مشارکت جمعی کاربران https://eitaa.com/joinchat/3499425974C6b90c8c12b ارتباط با ادمین @valayat لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/4042326142C04e6938c99
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
7.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 انسان‌هایی با چهره‌ی حیوان💠 🔻کانال زندگی بعد از مرگ 🔻 https://eitaa.com/ZendegiPasAzZendegiii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 "روزی یک صفحه با قران کریم" 🌐ایتا؛ https://eitaa.com/joinchat/3114926276Ceb51f8a09b @QuranKarimOnline ✅ارتباط با ادمین؛ @valayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام بسم الله لینک گروه استخاره استخاره https://eitaa.com/joinchat/3186557140C9558d9070d لینک کانال استخاره؛ https://eitaa.com/joinchat/2742288811C0130993d5c ⏰هر شب ساعت ۲۱ برابر با نه شب استخاره توسط حجت الاسلام والمسلمین جناب آقای سید مجتبی حسینی نژاد انجام میشود 🌺لطفا اطلاع رسانی بفرمائید🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
9.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نقش بنیادین و اصلی نور در دنیای فراماده و بیرون از تن 🔻کانال زندگی بعد از مرگ 🔻 https://eitaa.com/ZendegiPasAzZendegiii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ꙮ═▷─────𖣐😍𖣐─────◁═ꙮ 🔵 🔻ناگهان سکته کردم، به چشم خود دیدم فرشته‌ای از آسمان مانند کبوتری به زمین آمـد و پشت گردن مرا بـا دستش گـرفـت. مثـل شخصـی کـــه لباس از تنش در می‌آورد روح‌مرا از بدن بیرون‌کشید. 🔻چند لحظه کنار جسمم بودم و بعد خودم را در دشت وسیعی پر از گل که مانند آن را ندیده بودم یافتم.‌ در دنیا مراقبت داشتم برای همین آن طرف، قصر بزرگی برایم مهیا شده بود... 📗 کتاب بازگشت. اثر گروه شهید هادی 🔻کانال زندگی بعد از مرگ 🔻 https://eitaa.com/ZendegiPasAzZendegiii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💎 صدقه‌ای که مرا از مرگ حتمی با نیش عقرب سیاه نجات داد!! 🔸روزی در دوران به اردوی آموزشی رفتیم. کلاسهای روزانه تمام شد و برنامه اردو به شب رسید نمی‌دانید که چقدر بچه های هم دوره را اذیت کردم. بیشتر نیروها بودند و داخل چادرها خوابیده بودند من و یکی از رفقا می رفتیم و با اذیت کردن آنها را از خواب بیدار میکردیم برای همین یک چادر کوچک به من و رفیقم دادند و ما را از بقیه جدا کردند. شب دوم بود که باز هم بقیه را اذیت کردیم و سریع برگشتیم چادر خودمان که بخوابیم. 🔸البته بگذریم از اینکه هرچه ثواب و اعمال خیر داشتم به خاطر این کارها از دست دادم. وقتی در اواخر شب به خودمان برگشتیم دیدم یک نفر سر جای من خوابیده. من یک بالش مخصوص برای خودم آورده بودم و با دو عدد پتو برای خودم یک قشنگ درست کرده بودم. چادر ما چراغ نداشت و متوجه نشدم چه کسی جای من خوابیده فکر کردم یکی از‌ بچه ها میخواهد من را اذیت کند لذا همینطور که پایم بود جلو آمدم و یک لگد به شخص خواب زدم. 🔸یکباره دیدم حاج آقا... که امام جماعت اردوگاه بود از جا پرید و قلبش را گرفته و داد میزد کی بود؟ چی شد؟ کردم سریع از چادر آمدم بیرون بعدها فهمیدم که حاج آقا جای خواب نداشته و بچه ها برای اینکه من رو اذیت کنن به حاج آقا گفتن که این جای و آماده برای شماست اما لگد خیلی بدی زده بودم. بنده خدا یک دستش به قلبش بود و یک دستش به پشتش. حاج آقا آمد از چادر بیرون و گفت الهی پات بشکنه مگه من چیکار کردم که اینجوری زدی؟ اومدم جلو و گفتم حاج آقا غلط کردم ببخشید من با کسی دیگه شما رو اشتباه گرفتم. اصلا حواسم نبود که پوتین پام کردم و ممکنه شدید باشه! 🔸خلاصه اون شب خیلی معذرت خواهی کردم. بعد به حاج آقا گفتم شرمنده شما برید بخوابید من میرم تو میخوابم فقط با اجازه بالش خودم رو بر می‌دارم. چراغ برداشتم و رفتم توی چادر همین که بالش رو برداشتم دیدم یک به بزرگی کف دست! زیر بالش من قرار داره. حاج آقا هم اومد داخل و هر طوری بود عقرب رو کشتیم. حاجی نگاهی به من کرد و گفت: جون من رو دادی، اما بد لگدی زدی هنوز درد دارم. من هم رفتم توی ماشین خوابیدم. 🔸اردو که تمام شد و برگشتیم، روز بعد من در حین تمرین در ورزشهای رزمی پایم شکست. اما نکته جالب توجه این بود که ماجرای آن روز در نامه عمل من کامل و با شرح جزئیات نوشته شده بود. پشت میز به من گفت آن عقرب مأمور بود که تو را بکشد. اما صدقه ای که آن روز دادی مرگ تو را به عقب انداخت! همان لحظه فیلم مربوط به آن صدقه را دیدم عصر همان روز خانم من زنگ زد و گفت فلانی که ماست خیلی مشکل مالی داره، هیچی برا خوردن ندارن اجازه میدی از پول‌ هایی که کنار گذاشتی مبلغی بهشون بدم. گفتم آخه این پولها رو گذاشتم برا خرید اما عیب نداره هر چقدر میخوای بهشون بده. جوان گفت: صدقه مرگ تو را عقب انداخت. اما آن روحانی که لگد خورد؛ ایشان در آن روز کاری کرده بود که باید این ضربه را میخورد، ولی به ایشان پای تو هم شکست! 🔻کانال زندگی بعد از مرگ 🔻 https://eitaa.com/ZendegiPasAzZendegiii