فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*اثبات وجود حضرت رقیه سلام الله علیها و زیارت عاشورا*
*- همیشه در ایام محرم و صفر یک عده میگویند اصلا کی گفته حضرت رقیه سلام الله علیها وجود داشته؟*
*- در کتاب کامل بهایی نوشته عماد الدین طبری که ۷۰۰ سال پیش نوشته شده دقیقا ماجرای شهادت حضرت رقیه رو همونطور نقل کرده که ما الان در روضه ها میخوانیم.*
*- بعضی ها این شبهه رو مطرح می کنند که مرحوم شیخ عباس قمی این زیارت عاشورا رو از کجا آورده و در مفاتیح نقل کردند؟*
*- مرحوم شیخ طوسی در کتاب مصباح حدود ۱۰۰۰ سال پیش و شهید اول در کتاب مزار، زیارت عاشورا را دقیقا مطابق همین متنی که امروز در اختیار ماست نقل کردند ...*
.
*حجت الاسلام حسینی قمی*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شرکت_کنندگان_مسابقه_نقاشی
#دومین_مسابقه
📣📣📣 مسابقه نقاشی آمرین
آرام خانم بهرامی
eitaa.com/aamerin_ir/21664
⏳فرصت شرکت در مسابقه و ارسال فیلم، تا پایان ماه محرم بود
💎مرکز تخصصی آموزش و احیای واجب فراموش شده...
╔═💎💫═══╗
@aamerin_ir
╚═══💫💎═╝
به کانال آمرین بپیوندید👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤*
*التماس دعای ظهور مولا*
ایتا:
https://eitaa.com/joinchat/1383792821Cb28b0dc749
واتس اپ:
https://chat.whatsapp.com/BnbD9HCTTvQBrhMAdLQIS4
*قبر شيخ آماده بود و كنار آن تلي از خاك ديده مي شد. مردم اطراف قبر حلقه زدند.*
صداي گريه آنها هر لحظه زيادتر مي شد.
جسد *شيخ طبرسي* را از تابوت بيرون آوردند و داخل قبر گذاشتند.
قطب الدين راوندي وارد قبر شد و جنازه را رو به قبله خواباند و در گوشش تلقين خواند.
سپس بيرون آمد و كارگران مشغول قرار دادن سنگهاي لحد در جاي خود شدند.
پيش از آنكه آخرين سنگ در جاي خود قرار داده شود، *پلك چشم چپ شيخ طبرسي تكان مختصري خورد* اما هيچكس متوجه حركت آن نشد!
كارگران با بيلهايشان خاكها را داخل قبر ريختند و آن را پر كردند. روي قبر را با پارچه اي سياه رنگ پوشاندند.
*آفتاب به آرامي در حال غروب كردن بود.*
مردم به نوبت فاتحه ميخواندند و بعد از آنجا ميرفتند.
شب هنگام هيچ كس در قبرستان نبود.
*شيخ طبرسي به آرامي چشم گشود.*
اطرافش در سياهي مطلق فرو رفته بود.
*بوي تند كافور و خاك مرطوب مشامش را آزار ميداد.*
*نالهاي كرد.*
*دست راستش زيربدنش مانده بود.*
*دست چپش را بالا برد.*
*نوك انگشتانش با تخته سنگ سردي تماس پيداكرد.*
*با زحمت برگشت و به پشت روي زمين دراز كشيد.*
*كمكم چشمش به تاريكي عادت كرد.*
*بدنش در پارچهاي سفيد رنگ پوشيده بود.*
آرام آرام موقعيتي را كه در آن قرار گرفته بود درك ميكرد.
آخرين بار هنگام تدريس حالش بهم خورده بود و ديگر هيچ چيز نفهميده بود.
*اينجا قبر بود!*
او را به خاك سپرده بودند. ولي او كه هنوز زنده بود. زنده به گور شده بود. هواي داخل قبر به آرامي تمام ميشد و شيخ طبرسي صداي خس خس سينهاش را ميشنيد.
*چه مرگ دردناكي انتظار او را ميكشيد.*
*ولي اين سرنوشت شوم حق او نبود.*
*آيا خدا ميخواست امتحانش كند؟*
چشمانش را بست و به مرور زندگيش پرداخت.
سالهاي كودكياش را به ياد آورد واقامتش در مشهد الرضا را. پدرش *«حسن بن فضل »* خيلي زود او را به مكتب خانه فرستاد.
از كودكي به آموختن علم و خواندن قرآن علاقه داشته و سالها پشت سر هم گذشتند. *به سرعت برق و باد!*
شش سال پيش زماني كه 54 ساله بود، سادات آلزباره او را به سبزوار دعوت كرده و شیخ دعوتشان را پذيرفت و به سبزوار رفت.
مديريت مدرسه دروازه عراق را پذيرفت و مشغول آموزش طلاب گرديد و *سرانجام هم زنده به گور شد!*
چشمانش را باز كرد.
چه سرنوشتی در انتظار او بود
*ديگر اميدي به زنده ماندن نداشت.*
*نفس كشيدن برايش مشكل شده بود.*
*هر بار که هواي داخل گور را به درون ريههايش ميكشيد سوزش كشندهاي تمام قفسه سينهاش را فرا ميگرفت.*
*آن فضاي محدود دم كرده بود و دانههاي درشت عرق روي صورت و پيشاني شيخ را پوشانده بود.*
*در اين موقع به ياد كار نيمه تمامش افتاده و چون از اوايل جواني آرزو داشت تفسيري بر قرآن كريم بنويسد.*
*چندي پيش محمد بن يحيي بزرگ آلزباره نيز انجام چنين كاري را از او خواستار شده بود.*
اما هر بار كه خواسته بود دست به قلم ببرد و نگارش كتاب را شروع كند، كاري برايش پيش آمده بود.
*شيخ طبرسي وجود خدا را در نزديكي خودش احساس ميكرد.*
*مگر نه اينكه خدا از رگ گردن به بندگانش نزديكتر است؟*
به آرامي با خودش زمزمه كرد:
*خدايا اگر نجات پيدا كنم، تفسيري بر قرآن تو خواهم نوشت.خدایا مرا از اين تنگنا نجات بده تا عمرم را صرف انجام اين كار كنم.*
*ولی شيخ طبرسي در حال خفگی و زنده بگور شدن بود.*
*اما به یکباره كفندزد با ترس و لرز وارد قبرستان بزرگ میشود.*
*بيلي در دست به سمت قبرشيخ طبرسي رفت.*
*بالاي قبر ايستاد و نگاهي به اطراف انداخت.*
*قبرستان خاموش بود و هيچ صدايي به گوش نميرسيد.*
*پارچه سياه رنگ را از روي قبر كنار زد و با بيل شروع به بيرون ريختن خاكها كرد.*
*وقتي به سنگهاي لحد رسيد، يكي از آنها را برداشت.*
*نسيم خنكي گونههاي شيخ را نوازش داد.*
*چشمانش را باز كرد و با صداي بلند شروع به نفس كشيدن كرد. كفن دزد جوان، وحشت زده ميخواست از آنجا فرار كند اما شيخ طبرسي مچ دست او را گرفت.*
*صبر كن جوان!*
*نترس من روح نيستم.* *سكته كرده بودم. مردم فكر كردند مردهام مرا به خاك سپردند.*
*داخل قبر به هوش آمدم. تو مامور الهي هستي....*
*آیا مرا میشناسی؟*
بله مي شناسم!
شما شيخ طبرسي هستيد که امروز تشييع جنازه تان بود.
دلم ميخواست،
دلم ميخواست زودتر شب شود و بيايم كفن شما را بدزدم!
*به من كمك كن از اينجا بيرون بيايم.*
*چشمانم سياهي ميرود.*
*بدنم قدرت حركت ندارد.*
كفن دزد شيخ طبرسي را بيرون آورده در گوشهاي خواباند و بندهاي كفن را باز كرد و به گوشهای انداخت.
*مرا به خانهام برسان. همه چيز به تو ميدهم. از اين كار هم دست بردار.*
*كفن دزد جوان لبخند زد و بدون آنكه چيزي بگويد شيخ را كول گرفت و به راه افتاد.*
*شيخ طبرسي به كفن اشاره كرد و گفت:*
*آن کفن را هم بردار.*
*به رسم يادگاري! به خاطر زحمتي كه كشيدهاي جوان به سمت كفن رفت. خم شد و آن را برداشت
.*
*خيلي وقت است به اين كار مشغولي؟*
*بله جناب شيخ. چندين سال است عادت كردهام در اين شهر مرگ و مير زياد است.*
*اگر روزي مردهاي را در يكي از قبرستانهاي اين شهر خاك كنند و من شب كفنش را ندزدم آن شب خوابم نميبرد. كفنها را به بازار مشهد رضا ميبرم و ميفروشم.*
*از اين كار توبه كن، خدا از سر تقصيراتت ميگذرد.*
*آن دو از قبرستان خارج شدند.*
*جوان پرسيد:*
*از كدام طرف بروم؟*
*برو محله مسجد جامع، من همسايه محمد بن يحيي هستم.*
*جوان به راه خود ادامه داد. شيخ طبرسي نگاهش را به آسمان و ستارههاي بيشمار آن دوخته بود وخدا را شکر میگفت.*
*علامه طبرسی با کمک خداوند نذرش را ادا کرد و کتاب گرانبهای تفسیر مجمع البیان رانوشت.*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥نیروهای حشد الشعبی پس از حوادث منطقه سبز به امنیت اربعین رسیدند
🔹نیروهای حشد الشعبی برای تامین امنیت زوار اربعین حسینی عازم مسیر راهپیمایی اربعین شدند
✅کانال حامیان سپاه قدس👇
http://eitaa.com/joinchat/3631218690Ca928153b05
سلام و عرض ادب
قابل توجه کسانی که می گویند طبق حکم مراجع وضو و غسل با ناخن کاشته شده صحیح است:
لطفا اول به حکم مرجعتان مراجعه کنید و شرطی را که ذکر شده بخوانید، سپس این پیام را بخوانید:
برداشتن ناخن های کاشته شده مشقت زیادی ندارد؛ و افرادی که در مکانهایی زندگی می کنند که مراکز و ابزاری برای کاشتن ناخن هست وسایل مورد نیاز برداشتن ناخن کاشته شده هم به سهولت یافت می شود مگر در روستاهای دورافتاده که در آن مکان ها اصلا شرایط کاشت ناخن هم نیست.👌
متاسفانه افرادی که هزینه ی کاشت ناخن را دارند و برای کاشت به آرایشگاه ها می روند، برای برداشت ناخن عذر شرعی شان نداشتن هزینه ی برداشت ناخن است😳
در تعجبم که چگونه هزینه ی کاشت را داشتند و الان برای هزینه برداشت بی بضاعت می شوند🤔
عزیزانی که ناخن می کارند:
اگر برای زیبایی می کارند که نباید بگذارند دست هایشان را نامحرم ببیند.
اگر برای زیبایی ناخن نمی کارند لطفا بگویند پس برای چه به خود زحمت کاشت ناخن می دهند؟
و اگر در اثر بیماری اصلا ناخن ندارند و یا در اثر سانحه ای ناخنشان از بین رفته که حکم آنها اضطرار است و حسابشان از کسانی که برای زیبایی ناخن می کارند جداست.
زده شدن از دین و مسیحی شدن و .... هیچ کدام عذر قابل قبولی برای گفتن مسائل نیست و با همین بهانه ها دینداری ها و حجاب در جامعه به اینجا رسیده است.
در آخر اگر هییییچ راهی برای برداشتن ناخن کاشت نیست باید با وضو و غسل جبیره نماز بخوانند و بنا بر نظر بسیاری از مراجع بعد از برداشته شدن ناخن باید نماز و روزه های آن مدت را قضا کنند.
عاشقانه بندگی کنیم وگرنه دنیا را باخته ایم.🌹
﷽
*السلام علیک یا اباصالح المهدی عج*
*سلام مولای مهربانم مهدی جان💚*
💫السَّلامُ عَلَيْكَ يا عَديلَ الْخَيْرِ...
سلام بر تو ای مولایی که هرکس تو را یافت به تمام خیر و خوبی ها رسیده.
سلام بر تو و بر روزی که با آمدنت، زمین از خیر و خوبی لبریز خواهد شد.
📚 صحیفه مهدیه، زیارت حضرت بقیة الله ارواحنا فداه در سختیها *أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤*
*التماس دعای ظهور مولا*
ایتا:
https://eitaa.com/joinchat/1383792821Cb28b0dc749
واتس اپ:
https://chat.whatsapp.com/BnbD9HCTTvQBrhMAdLQIS4
ستایش خداوند
#نهج_البلاغه
اللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ عَلَى مَا تَأْخُذُ وَ تُعْطِي، وَ عَلَى مَا تُعَافِي وَ تَبْتَلِي، حَمْداً يَكُونُ أَرْضَى الْحَمْدِ لَكَ وَ أَحَبَّ الْحَمْدِ إِلَيْكَ وَ أَفْضَلَ الْحَمْدِ عِنْدَكَ...
اى خداوند، سپاس باد تو را، چه آن گاه كه مى ستانى و چه آن گاه كه عطا مى فرمايى. يا آن گاه كه عافيت مى بخشى يا به بلا مبتلا مى سازى. ستايشى كه پسنديده ترين ستايشهاست و محبوبترين آنها و برترين آنهاست در نزد تو. ستايشى كه سراسر عالم وجود را پر كند و به آن پايه كه خواسته اى برسد. ستايشى كه از تو پوشيده نماند و در رسيدن به آستان جلال تو كوتاه نيايد. ستايشى كه شمار آن منقطع نگردد و افزون شدنش پايان نپذيرد.
خطبه ١۶٠
*⁉️ چه کسی باید پاسخ بدهد؟!*
*🤼♂️ حسن یزدانی تو کشتی، تیلور افسانهایی رو شکست میده، اما فیلمساز ما میاد تو سریال یاغی صحنه شکست ایران مقابل آمریکا و اوکراین رو نمایش میده!!*🤨
*📍 نگویید که نیت خاصی از ساخت این فیلم نداشتید، که اصلا به ساخت فیلمتون نمیاد...!*
*📛 ذات امثال شما در سینما با خودتحقیری ملی، و سیاه نمایی علیه ایران پیوند زدهاند؟! آیا نمیشد همین فیلم یک قهرمان ملی را به جهان معرفی کند، یا حداقل به جوانان این کشور عزت و غیرت و خودباوری دهد؟!*