eitaa logo
زندگی
969 دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
1.2هزار ویدیو
33 فایل
لینک کانال زندگی 👇 https://eitaa.com/joinchat/286982176Ccabf1d34e4
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🌹خواص مصرف سڪنجبین و ڪاهو سڪنجبین باز ڪننده عروق و مجارے است و خون بدنتان را تمیز میڪند. مصرف سکنجبین با کاهو باعث میشود کاهو گرمی سکنجبین را بگیرد. @zendegyyy
🌹🌹خوراک سبک و خوشمزه ترکیبات این خوراک : سیب زمینی خلالی سرخ شده هویج خلالی تفت داده شده پیاز داغ نخود فرنگی پیازچه و پیاز رنده شده ترکیب سس : رب گوجه آب لیمو کمی فلفل سیاه نمک و زردچوبه همه مواد رو با هم مخلوط کنید کمی تفت دهید بعد سس را روی مواد ریخته درب ظرف را ببندید بگذارید بجوشه تا جابیفته. @zendegyyy
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🌹تولیدات ، محصولات و صنایع دستی خود را در کانال زندگی بفروشید ما با شما همکاری می کنیم برای مشاوره و اطلاعات بیشتر 👇 @ldz2812 @zendegyyy
🌸🌺🌸چادر نماز مدل سنتی 👈جنس تترون جهت سفارش و سوال👇 @Shahgaldi @zendegyyy
🌸🌺🌸 تل های زیبا 👌 شیک و زیبا در رنگهای مختلف جهت سفارش کد ۲۸۱۲t را بفرستید به👇 @yamahdie_zahra @zendegyyy
🌸🌺🌸 پرچم پنج تن آل عبا اندازه ها ۱۵۰×۸۵ نوع دوخت : ترکیبی قلاب و برجسته جهت سفارش کد ۲۸۱۲p را بفرستید به 👇 @sadeghparchamdozionlin @zendegyyy
🌸🌺🌸 رومیزی 👌بسیار شیک و زیبا 👈 برای تمام ایرانیان هنر دوست و هنر پرور 👈یک تکه ، مستطیل 👈رنگ بندی دو نوع ۴ رنگ و ۷ رنگ جهت سفارش کد ۲۸۱۲rm را بفرستید به 👇 @HHSSKK 👌صنایع دستی فاخر با قدمت چند ساله انواع اجناس متفاوت و زیبا موجود است @zendegyyy
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
@rafiei110.mp3
1.02M
🔊فایل صوتی 🔰 برکت در رزق و روزی ...⁉️🔰 @zendegyyy
🌹🌹تفکر سرایدار مدرسه‌‌ای که شهید عباس بابایی در آن درس می‌خواند می‌گوید: کمردرد داشتم و نمی‌توانستم کار مدرسه را خوب انجام دهم. مدیر مدرسه به من گفت: اگر اوضاعت همیشه این باشد، باید بروی بیرون. اگر من را بیرون می‌کردند، خیلی اوضاع زندگی‌ام بدتر می‌شد. آن شب همه‌اش در این فکر بودم که اگر من را بیرون بیندازند، چه خاکی توی سرم کنم؟ فردا صبح که رفتم مدرسه، دیدم حیاط و کلاس‌ها عین دسته گل شده و منبع آب هم پر است. از عیالم که برنمی‌آمد؛ چون توان این همه کار را نداشت. نفهمیدم کار کی بوده. فردا هم این قضیه تکرار شد. شب بعد نخوابیدم تا از قضیه سردربیاورم. صبح، یک پسربچه از دیوار پرید پایین و یک‌راست رفت سراغ جارو و خاک‌انداز. شناختمش. از بچه‌های مدرسه‌ی خودمان بود. مرا که دید، ایستاد. سرش را پایین انداخت. با بغضی که در گلویم نشسته بود، گفتم: «پسرم! کی هستی؟» گفت: «عباس بابایی.» گفتم: «چرا این کارها را می‌کنی؟» گفت: «من به شما کمک می‌کنم تا خدا هم به من کمک کند.» @zendegyyy