آنگاه آخوند شدم ....
#تیکه_اول
در خانواده ای کوچک و نیمه مذهبی به دنیا آمدم😊 در ابتدای کودکی پدرمان صبح زود سر کار میرفت و ما هم به مهد کودک میرفتیم ...
خانواده ام مرا از سه سال و سه ماهگی فرستادند پِی علم آموزی در مهد کودک ؛ این مهد کودک ، مهد کودک عادی نبود ، بهش میگفتند جامعة القران ، بیشتر خانواده های مذهبی بچه هایشان را آنجا می فرستادند .
پدرم به واسطه صاحب کارش مرا نیز آنجا ثبت نام کرد ، چون یکی از اقوام صاحب کار پدرم آنجا مدیر بود و به قول معروف پارتی خوبی بود. 👌
از زمانی که خاطراتم را به یاد می آورم، عشق و علاقه ای به شدت و به شدت زیاد به دین و خدا و پیغمبر و.... داشتم. تا جایی ک دوست داشتم روحانی شوم!🤓
خیلی امکانش کم بود که یک بچه ۴_۵ ساله بگوید میخواهم آخوند شوم ! اگر چه گاهی اوقات هم به فکرم میزد ک برم پلیس شم 🙄یا خلبان یا آتش نشان یا این شغل های با حال و کلیشه ای در فیلم ها. ولی خب ،علاقه ام به آخوندی به همه این شغل ها می چربید.😁
علاقه ام باعث شد ک در سن ۵ سالگی قسمت عمده ای از جزء سی را حفظ کنم ( اگر چ الان به سوره ی توحید و حمد و کوثر اکتفا دارم) روز و شب از پدرم که براش احترام زیادی قائلم، سوالاتی میپرسیدم که با کلافگی میفرمود : بسه دیگه! چقد سوال میکنی!؟🙁💔اما خب، بنده خدا به سوالاتم جواب میداد ممکن بود در طول روز حد اقل ۳۰ سوال از ایشان میپرسیدم ، سوال های از قبیل: با نردبام میشه به ماه رسید ؟🤔 با فشفشه میتونم برم فضا ؟ 🤔 چجوری میشه آدم معروف شد ؟🤔 قبر حضرت زهرا کجاست ؟🤔 و.... قس علی هذا ....😑
پدر ما هم به تک تک این سوالات جواب میداد . همین سوالات من و جواب های ایشان باعث شده بود که قبل از اینکه آخوند بشوم ، بعضی از طلبه ها از بنده مشورت میگرفتند و خیلی فواید دیگر ک مجال توضیح نیست.
مهد کودک ما گذشت و به پیش دبستانی رفتیم . از قضای روزگار ، پیش دبستانی ما هم مذهبی بود و در کنار دروس پایه، معارف دینی روهم به ما آموزش میدادند . آن زمان که پیش دبستانی می رفتم ، عمه هایم معلمم نیز بودند 😁 و تا مسئله کوچکی پیش می آمد بچه ها میگفتند فلانی پارتی دارد و ...😑
به همین خاطر به دستور عمه های بزرگوار، ایشان را دیگر در پیش دبستانی عمه خطاب نکردیم که مسئله ای پیش نیاید.😕
در یکی از روزها قرار شد در مدرسه جشن نماز برگذار کنند که عمه به من گفت تصمیم گرفته شده که تو به عنوان امام جماعت در نماز ظهر اقامه نماز کنی.😃
آنجا بود ک لذت امام جماعت بودن و عبا پوشیدن را چشیدم و بسیار مشتاق تر از قبل برای رسیدن به خواسته قلبیم که همان آخوندی بود تلاش کردم ... .
این داستان ان شاءلله ادامه دارد ...
✍ #حبیب