eitaa logo
کانال
6 دنبال‌کننده
972 عکس
228 ویدیو
42 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال
مهربانو(خادمیار): سلام علیکم شبتون بخیر تعجیل در امر فرج مولامون ۸تا صلوات بفرستید👌 #بوی_بهشت ۵
۶ ۴ "محبت" 🌷بسم رب الشهداءوالصدیقین🌷 اگه همه بپذیریم که محبت کردن به فرزند 👈 عبادت است دیگه نه تنها که احساس بطالت و خستگی نمی کنیم❌ بلکه وقت میذاریم و با نشاط کامل به فرزندان و خانواده محبت می کنیم😍 برای اینکه بتونیم به خودمون نمره بدیم تو این زمینه بذارید یه داستان واره براتون تعریف کنم 💢💢 👈یه ساعتی از ظهر گذشته بود؛ مامان تو آشپز خونه بود بعد صدای زنگ در اومد و مادر میدونه که الان دخترش از مدرسه میاد✔️
بدون اینکه توجه کنه شروع میکنه به هم زدن غذاش☹️ و دختر حوصله اش سر میره و دو سه بار پشت سرهم زنگ میزنه🔔 مامان که خیلی بر اعصابش مسلط بوده میره سمت در و ایفون رو ور میداره و میگه که چخبرته؟؟؟😖 بعد در را باز میکنه و دوباره میره اشپزخونه که غذاش مثلا نسوزه💢 حالا مردم هم تو خیابون رد میشن و میبینن که با دختره چجوری رفتار کردن و یه پوزخند هم به دختره می زنن😏 دختر هم میاد بالا و بدون سلام میره اتاق خودش مادره باز صداشو بالا میبره سلامت رو گربه خورده؟🐯 دختر هم به زور سلام میده و مادر هم جواب نمیده بعد با صدای بلند میگه لباس هاتو رو زمین پهن نکنی ها❌
دختر میاد آشپزخونه و میگه که غذا کی آماده میشه؟ مادر میگه دندون رو جیگر بزار آماده میشه😢 یکم صبر کنی نمیمیری که بعد دختر می خواد با مادرش حرف بزنه مادر میگه فعلا حوصله ندارم برو اون ور دختر میاد اتاقش و مقابل آیینه میشینه و موهاشو شروع میکنه یهو تلفن زنگ می خوره☎️ مامان میاد و تلفن رو با بی حوصلگی جواب میده بعد که میفهمه دوستش یا خواهرش هست📞 صداش تغییر میکنه و با انرژی بیشتر شروع میکنه به حرف زدن و احوال پرسی و ... دختره هم داره گل سرش رو هی جابه جا میکنه 💢
چانه ی مادر گرم صحبت کردن شده دختره هم با 😳 مادر رو نگا میکنه که چرا حوصله ی حرف زدن با من رو نداشت ولی الان نیم ساعته داره حرف میزنه😒 بعد نیم ساعت که نصف حرفاش مونده با یه عالمه قربون صدقه رفتن خداحافظی میکنه و مادربا لبخند بر لب میاد سمت آشپزخونه😊 میبینه که غذاش می خواسته بسوزه یا ته گرفته از همونجا به دختره میگه مگه کوری؟ نمیدیدی داشتم با تلفن حرف میزدم حواست کجاس پس😟 چقدر این داستان به زندگی خیلی از من و شما شبیه هست😕 بذارید ادامه ی داستان رو چند ساعت دیگه بگم ببینیم به چه نتیجه ای میرسیم👌 اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم التماس دعای فرج و شهادت👌🌷✋ ان شاءالله
۷ ۵ "محبت" 🌷بسم رب الشهداءوالصدیقین🌷 دختر خانمی که تو داستان ما بود امشب هم هنوز داستانش ادامه داره ببینیم که این دختر خانم آخرش چی میشه👌 بالاخره با همه ی اتفاق ها پدر هم از سر کار میاد خونه✔️ دختر که حسابی به سر و رویش رسیده؛ به استقبال پدر میره👌 اما پدر هم مثل همیشه بی حوصله و سرد با او برخورد میکنه❌ و آب یخی روی سر دختر می ریزه💧 سفره پهن شده و دختر طوری نشسته که روبروی پدر باشه😊 با هر قاشقی که در دهانش میذاره به پدرش نگاه میکنه😌 پدر هم انگار نه انگار که دخترش داره نگاش میکنه تحمل دختر تموم میشه😣 بعد به پدرش میگه باباجون موهام قشنگ شده؟
پدر هم با بی میلی یه نگا به دخترش میندازه و میگه که خوبه😒 بعد هم سرش رو بر میگردونه درحالی که مواظبِ قاشقش به چشمش نره تلویزیون رو نگا میکنه💢 دوباره یه صبح دیگه آغاز میشه روز از نو روزی از نو💢 پدر مثل همیشه زودتر از خونه میره بیرون دختر بیدار میشه و مادر صبحانه رو براش گذاشته رو میز و خودش هم رفته سراغ کارهاش☹️ این دختره دو سه لقمه می خوره و میره مدرسه دیگه ذهن این دختر چند روزه که مشغول هست دوس داره بایکی صحبت کنه✔️ و اگه با افراد خوب رفاقت کنه دختره راه خوبی رو طی میکنه✅ و اگه خدای نکرده افراد ناباب بیان سراغش دیگه معلوم نیست از کجا سر در بیاره❌ ما نمیگیم که همه ی پدر مادرهای کم محبت اینقدر سرد و بی روح با فرزندشون برخورد میکنن📛 ولی تاثیر خودش را میذاره به هر حال باید خیلی مراقب باشیم💢 با این داستان واره می تونیم میزان محبت خودمون رو بسنجیم👌
۸ ۶ "محبت" 🌷بسم رب الشهداءوالصدیقین🌷 👈پرده ی دیگه ای از این داستان را بخونیم مادر در حال درست کردن غذا هستش زنگ در به صدا در میاد و مادر میدونه که دختر🌷ش پشت در هست خیلی زود به سمت آیفون میاد و آیفون را ورمیداره📞 همین که صدای دخترش رو میشنوه؛ با صدایی پر از شادی و نشاط سلام میده و در را باز میکنه🚪 بعد به سمت آشپزخانه میره و یه لیوان شربت که از قبل آماده کرده بوده رو ورمیداره و به استقبال دخترش میاد😍 مادر به استقبال می آید و سلام می دهد و دختر هم جواب سلام می دهد و شربت را به دخترش تعارف میکنه و بعد به دخترش می گوید دخترم برو لباس هات رو دربیار تا ناهار بچینیم✔️
بلافاصله دختر هم به کمک مادر می آید و مادر از دخترش در مورد اتفاق های داخل مدرسه می پرسد👌 دختر با آب و تاب تعریف می کند و مادر هم با علاقه گوش می دهد👂 مادر و دختر در حال حرف زدن هستن که تلفن به صدا در میاد☎️ مادر گوشی رو ورمیداره؛ میبینه که دوستش هست یه سلام و احوال پرسی مختصری رو انجام میده و بعد به دوستش میگه ببخشید دخترم تازه از مدرسه اومده سرفرصت خودم تماس میگیرم👌 پدر وارد خانه میشه و دختر هم به استقبال پدرش میره😍 و پدر با اینکه از صب سرکار بوده انگار نه انگار که خسته است👏
👌به گرمی او رو تحویل می گیرد به قدری پدر از دیدن دخترش خوشحال شده که انگار از صبح اصلا کار نکرده😊 سرسفره ی غذا دختر به پدر نگا میکنه و پدر هم به دخترش😍 بعد به دخترش میگه چقدر زیبا شدی🌷 تو همیشه زیبایی ولی وقتی که گل سر میذاری خیلی خوشگل تر میشی😍 دختر هم با اینکه در پوست خود نمیگنجه از رفتار پدر خجالت میکشه😌 زیر لب؛ لبخندی میزنه صبح زود هم وقتی پدر می خواهد سرکار بره اول دخترش رو میبوسه😍 و بعد از مادر خداحافظی میکنه و از خونه میره بیرون✔️ دختر هم از خواب که بیدار میشه با مادر صبحانه می خوره و بعد با مهربانی از مادر جدا میشه و به مدرسه میره✅
اگه تو خونه هامون چنین رفتارهایی برقرار باشه✔️ و کانون خونه سرشار از محبت باشه فرزندانمون هم خوب تربیت میشن ان شاءالله اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم التماس دعای فرج و شهادت👌🌷✋ ان شاءالله