eitaa logo
کانال
6 دنبال‌کننده
972 عکس
228 ویدیو
42 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
👌به گرمی او رو تحویل می گیرد به قدری پدر از دیدن دخترش خوشحال شده که انگار از صبح اصلا کار نکرده😊 سرسفره ی غذا دختر به پدر نگا میکنه و پدر هم به دخترش😍 بعد به دخترش میگه چقدر زیبا شدی🌷 تو همیشه زیبایی ولی وقتی که گل سر میذاری خیلی خوشگل تر میشی😍 دختر هم با اینکه در پوست خود نمیگنجه از رفتار پدر خجالت میکشه😌 زیر لب؛ لبخندی میزنه صبح زود هم وقتی پدر می خواهد سرکار بره اول دخترش رو میبوسه😍 و بعد از مادر خداحافظی میکنه و از خونه میره بیرون✔️ دختر هم از خواب که بیدار میشه با مادر صبحانه می خوره و بعد با مهربانی از مادر جدا میشه و به مدرسه میره✅
اگه تو خونه هامون چنین رفتارهایی برقرار باشه✔️ و کانون خونه سرشار از محبت باشه فرزندانمون هم خوب تربیت میشن ان شاءالله اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم التماس دعای فرج و شهادت👌🌷✋ ان شاءالله
۹ ۱ 🌷بسم رب الشهداءوالصدیقین🌷 قبل از اینکه وارد راه کارهای محبت بشیم😍 خوبه که اول در مورد آثارش بحث کنیم ۱. هم سان سازی 👈یکی از اصلی ترین نتایج محبت اینه که محب را به شکل محبوب در می آورد👌 فرزندانی که عاشق والدینشون باشند بدون اینکه بهشون دستور بدهند💢 خودشون رعایت می کنند و انجام می دهند✔️ و اگر هم غافل باشند؛ وقتی به خودشون بیان 👈 سریع انجام می دهند که پدر مادرشون ناراحت نشه❌
۱۰ ۲ 🌷بسم رب الشهداءوالصدیقین🌷 همین که پاش رو داخل خونه گذاشت قبل از اینکه سلام بده❌ صداش رو بلند کرد و داد زد 👈 باز هم بوی آبگوشت میادکه😖 مادر از آشپزخونه بیرون اومد درحالی که می خواس عصبانیتش رو نشون بده💢 با یه لبخندی گفت سلام علیک✋ پسر هم سلام سردی کرد و با صدای یکم آهسته تر گفت که 👈 چندبار بگم من از بوی آبگوشت بدم میاد مادر اون لبخند تلخی که داشت رو از لبش پاک میکنه و میگه که به حرف کدوم یکی از شما گوش کنم😒 به حرف پدرت یا به حرف تو؟
مردم مشکل دارن؛ ماهم مشکل داریم باید هفته ای یبار سر اینکه آبگوشت بخوریم یانه؟ با هم دعوا کنیم💢 مادر میره آشپزخونه هنوز به آشپزخونه نرسیده❌ برمی گرده و به پسرش میگه که 👈 صبح رفته بودم بازار یه لباس خریدم گذاشتم رو میزت برو وردار✔️ پسر بی انکه حرفی بزنه بسمت اتاق میره مادر هم چند لحظه ی بعد به اتاق پسرش میره🌷 اتاق پسر پر است از عکس های فوتبالی و چند وقتی است که این پسر عاشق یکی از بازیکن ها شده ✔️✔️ لباس رو هم ورداشته و یه نگاه کرده پرتش کرده گوشه ی اتاق😏 مادر میگه نکنه دوسش نداری؟
پسر یه نگاه معناداری میکنه و با یه صدایی میگه 👈 مگه نمیدونی من رنگ قرمز رو دوس ندارم😖 اینکه قرمز رنگ نیست پسرم؟ میره لباس رو ورمیداره و به مامانش میگه نگا کن این رنگ رو شما خودتون بهمون گفتید قرمـــــز❗️❗️ پسرگلم !! اینکه یه خط قرمز رنگه پسر لباس رو میگیره دوباره پرتش میکنه 📛📛📛 قرمز؛ قرمز هست دیگه چه یه خط باشه چه کل لباس😒 مادر می خواد حرفی بزنه که پسر می گه امروز نمیدونم چرا عالم و آدم دست به دست هم دادند که مرا عصبانی کنند😣😣 مگه چه اتفاقی افتاده؟ هیچــــــــی؛ دوستم میدونه که من از این اُدکلن .... خوشم نمیاد😤 انگار خودشو داخل این ادکلن شسته و اومده کلاس😫 معاون مدرسه هم که گیر داده باید موهاتو کوتاه کنی آخه موهامو کوتاه کنم خیلی زشت میشم این قسمت از بحث رو داشته باشید و رفتار پسره رو تحلیل کنید تو ذهنتون تا پرده ی دوم بحث رو ادامه بدیم ان شاءالله التماس دعا یاعلی✋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۱ ۳ 🌷بسم رب الشهداءوالصدیقین🌷 یه هفته بعد از اون ماجرا ببینیم امروز تو این خانواده چه اتفاقی میفته✔️ پدر از سر کار به خونه آمده اما یکم زودتر از همیشه همه دور هم سر سفره ناهار نشستند👌 پسر خیلی خوشحال و سرحال تر از قبل به نظر میرسه😍 چندقاشق غذا که می خوره به پدر میگه 👈 بابایی! کمی پول بهم میدی؟ پسرم تو که تازه پول تو جیبی گرفتی به همین زودی تمومش کردی؟ راستش می خوام برم ارایشگاه و بعد هم بازار😍
مگه همین دو روز پیش آرایشگاه نبودی؟ بعدش بازار چکار کنی؟ هر چی خواستی هفته ی پیش برات گرفتیم که؟ پدر و پسر یکم باهم حرف می زنند بعد پسر میگه باشه اصلا نمی خوام😖 پدر وقتی ناراحتی پسر رو میبینه با بی میلی و ... میگه باشه بعد غذا میدم😒 غذا که تموم میشه؛ پدر مقداری پول به پسرش میده و پسر هم عجولانه آماده میشه و از خونه میزنه بیرون🏃 بعد چند دقیقه برمی گرده و با مامانش کار داره می خواد چیزی بگه ولی روش نمیشه💢 بالاخره دل میزنه به دریا و به مامانش میگه که 👈 اگه امکانش هست امشب آبگوشت درست کن 🙄
👈یکی دو ساعتی میشه که از شب گذشته پسر وارد خونه میشه اما با قیافه ای شگفت انگیز👶 مادر وقتی پسرش رو میبینه نزدیک هست چشماش از حدقه بیرون بزنه😳 پدر می خواد شاخ در بیاره و دختر نمیدونه بخنده یا داد بزنه 🙂 پسر در حالی وارد خونه شده که 👈 موهای خودش رو با تیغ کچل کرده انگار که چندبار هم تیغ انداخته 👈 یه پیراهن قرمز پوشیده 👈 و خودش رو هم انگار داخل همون ادکلنی که دوست نداشته؛ شسته همه جا غرق در سکوت هست و هیچ کسی حرفی نمیزنه پسر هم آروم رد میشه و وارد اتاقش میشه😍👌 حالا که این داستان رو خوندید حتما یه سوالی 👈 ذهن شما رو هم در گیر میکنه و اونم اینکه چه چیزی باعث شد در این فاصله ی کم 👈 علاقه و تمایلات این پسر رو تغییر بده؟؟