eitaa logo
کانال
6 دنبال‌کننده
972 عکس
228 ویدیو
42 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 در رهگذرم بیا فقط یڪ لحظہ در چشم ترم بیا فقط یڪ لحظہ در لحظہ احتضار اگر زحمٺ نیسٺ بالاے سرم بیا فقط یڪ لحظہ
یه چیزی بگم خستگیتون در بره👇☺️ وقتی خدا به خلقت هستی اراده کرد توحید را به صورت یک مرد ساده کرد از اسم مستعار خودش استفاده کرد کل صفات را روی اسمش پیاده کرد انقدر شد شبیه خودش که صداش کرد آیینه دار ذات خدا 👈 مرتضی علی 🌹 💕💕
حاج قاسم سليماني: شرط شهید شدن شهید بودن است.. اگر امروز کسی را دیدید که بوی 🌷 شهید 🌷 از کلام رفتار و اخلاق او استشمام شد،بدانید او شهید خواهد شد و تمام شهدا این مشخصه را داشتند... روحت شاد سردار دلها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره: برای ، این را هر و بخوانید: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ (اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي دِرْعِكَ الْحَصِينَةِ الَّتِي تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ تُرِيدُ (سه ‌مرتبه)) اللّٰهمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ خداوندا، مرا در زره نگهدارنده و قوی خود که هر کس را بخواهی درآن قرار می‌دهی قرار بده! 📚بهجت‌الدعاء، ص ٣۴٧
بيشتر از اينكه نگران شهرتت باشى، نگران شخصيتت باش. شخصيت تو اون چيزيه كه واقعا هستى، اما شهرتت چيزيه كه ديگران در مورد تو فكر ميكنن. 💕💕💕
عَيْبُكَ مَسْتُورٌ مَا أَسْعَدَكَ جَدُّكَ عیب تو تا آنگاه که روزگار با تو هماهنگ باشد ، پنهان است
نیش زنبور کشنده تر است یا نیش مار؟. روزى زنبور و مار با هم بحثشون شد. مار ميگفت: آدما از ترسِ ظاهر ترسناك من می ميرند؛ نه بخاطر نيش زدنم! اما زنبور قبول نمى كرد. مار هم برای اثبات حرفش، به چوپانى که زير درختى خوابيده بود؛ نزديک شد و رو به زنبور گفت: من چوپان را نيش مى زنم و مخفى می شوم ؛ تو بالاى سرش سر و صدا و خودنمايى کن! مار چوپان را نيش زد و زنبور شروع كرد به پرواز بالاى سر چوپان. چوپان از خواب پريد و گفت: اى زنبور لعنتى! و شروع به مکيدن جاى نيش و تخليه زهر کرد. مقدارى دارو بر روى زخمش گذاشت و بعد از چند روز خوب شد. سپس دوباره مشغول استراحت شد که مار و زنبور نقشه ديگه اى کشيدند: اين بار زنبور نيش زد و مار خودنمايى کرد! چوپان از خواب پريد و همين که مار را ديد، از ترس پا به فرار گذاشت! او بخاطر وحشت از مار، ديگر زهر را تخليه نكرد و ضمادى هم استفاده نکرد... چند روز بعد، چوپان به خاطر ترس از مار و نيش زنبور مرد!. خيلى ازبيمارى ها و مشكلات هم همين جوری هستند ؛ و آدما فقط بخاطر ترس از آنها، نابود می شوند. پس همه چى بر مى گرده به برداشت ما از زندگى و شرايطى كه در آن هستید . برای همين بهتره ديدگاهمان و به همه چىز خوب و مثبت كنيم "مواظب تلقين های زندگی خود باشيد...!" 💕💕💕
دلم روشن است به تمام اتفاق‌های خوب سال جدید و تمام روزهای شیرین.. به لبخندی که بر دلمان می‌نشیند به خواسته ای که جامه داشتن میپوشد و به راهی که راه رسیدن است... نباید نا امید بود شاید خدا خواست و این بهار درخت آرزوهایمان جوانه زد 🌸آخرین روزهای سالتون زیبا🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال
#رهایی_ازشب #قسمت_هشتم مسعود ڪنارش نشستہ بودو من از همونجا ڪامران رو شناختم.لبخند تصنعی بہ روے لب
‌ ‌ او تمام سعیش رو میڪرد ڪه بہ من خوش بگذره. از خانوادش و زندگیش پرسیدم. فهمیدم ڪه یڪ خواهر بزرگتر از خودش داره ڪه متاهلہ و حسابدار یڪ شرڪت تجاریہ.وقتے او هم ازمن راجع بہ خانوادم پرسید مثل همیشہ جواب دادم ڪه من تنها زندگے میڪنم و دیگر توضیحے ندادم.ڪامران برعڪس پسرهاے دیگہ زیاد در اینباره ڪنجکاوے نڪرد و من ڪاملا احساس میڪردم ڪه  تنها عاملے ڪه او را از پرسیدن سوالهاے بیشتر منع میکنہ ادب و محافظہ کاریشہ.ازش پرسیدم ڪه هدفش از پیدا ڪردن یڪ دختر خاص چیہ؟ او چند لحظہ اے بہ محتوے فنجون قهوه ش نگاه ڪرد و خیلے ساده جواب داد: -براے اینڪه از زنهاے دورو برم خستہ شدم.همشون یک جور لباس میپوشن یڪ مدل رفتار میڪنن.حتی قیافہ هاشونم شبیہ هم شده .هردو باهم خندیدیم. پرسیدم:-وحالا ڪه منو دیدے نظررررت …راجب… من چیہ؟ چشمان روشنش رو ریز ڪرد وخیره بہ من گفت:-راستش من خشگل زیاد دیدم. دخترایی ڪه با دیدنشون فڪر میڪنی دارے یڪ تابلوی باشکوه میبینے. تو اما حسابت سواست.چهره ے تو یڪ جذابیت منحصر بہ فرد داره. ڪامران جورے حرف میزد ڪه انگار داره یڪ قصہ ے مهیج رو تعریف میکنه.اصولا او از دستها و تمام عضلات صورتش در حرف زدن استفاده میڪرد.واین براے من جالب بود.شیطنتم گل کرد .گوشیمو گذاشتم ڪنار گوشم ووانمود ڪردم با ڪسے حرف میزنم: -الو سلام عزیزم.خوبے؟! چے؟! درباره ے تو هم همین حرفها رو میزد؟! نگران نباش خودمم فهمیدم.حواسم هست.اینا ڪارشون همینہ! به همه میگن تو فرق دارے تا ما دختراے ساده فریبشون رو بخوریم. و با لبخند معنے دارے گوشے رو از ڪنار گوشم پایین آوردم و رو میز گذاشتم. خنده ے تلخی ڪرد و با مڪث ادامه داد: -شاید حق با تووباشہ.حتما زیادند همچین مردهایے.ولے من مثل بقیہ نیستم. من در مورد تو واقعیت رو گفتم. میتونے از مسعود بپرسے ڪه چندتا دختر رو فقط در همین هفتہ بهم معرفے کرده ومن با یڪ تلفنے حرف زدن ردشون ڪردم.  باور ڪن من اهل بازے با دخترها نیستم.ونیازے ندارم بخاطر دخترها دروغ بگم و الڪی ازشون تعریف کنم.من با یڪ اشاره بہ هردخترے میتونم ڪل وجودش رو مال خودم بکنم.خیلے از دخترها آرزو دارن فقط یڪ شب با من باشن!!! از شنیدن جملاتش  ڪه با خود شیفتگے وتڪبر گفتہ میشد احساس تهوع بهم دست داد.با حالت تحقیر یڪ ابرومو بالا دادم و گفتم:باورم نمیشہ ڪه اینقدر دخترها پست وحقیر شده باشن کہ چنین آرزوے احمقانه اے داشته باشن!!! و در مورد تو باز هم میگم خاص بودن تو فقط در اعتماد بہ نفس ڪاذبته!! حسابے جاخورد ولے سریع خودش رو ڪنترل ڪرد و زل زد به نگاه تمسخرآمیز من و بدون مڪث جملات رو ڪنار هم چید:وخاص بودن تو هم در صراحت ڪلام و غرورتہ.تو چه بخواے چہ نخواے من و شیفتہ ے خودت ڪردے.ومن تمام سعیمو میڪنم تو رو مال خودم کنم.یڪ خنده ے نسبتا بلند و البتہ مخصوص خودم ڪردم و میون خنده گفتم:منظورت از تصاحب من یعنے چے؟ احتمالا منظورت ڪه ازدواج نیست؟! شانه هاش رو بالا انداخت و با حالت چشم وابروش گفت:خدا رو چہ دیدے؟ !شاید بہ اونجاها هم رسیدیم.البته همہ چیز بستگے بہ تو داره! واگہ این گنده دماغیهات فقط مختص امروز باشہ!!!!! ادامہ دارد... نــویــســنـده: