eitaa logo
کانال
6 دنبال‌کننده
972 عکس
228 ویدیو
42 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🚫 چه چیزی را و می کند!!؟ 😱روزى شيطان در گوشه الحرام ايستاده بود. حضرت رسول صلى الله عليه و آله هم مشغول خانه بودند. 🌺وقتى آن حضرت از طواف فارغ شد، ديد ابليس ضعيف و نزار و رنگ پريده ، كنارى ايستاده است. فرمود: اى ! تو را چه مى شود كه چنين ضعيف و رنجورى ؟! گفت : از دست امت تو به آمده و گداخته شدم . 🌺فرمود: مگر امت من با تو چه كرده اند؟ گفت : يا رسول الله ! چند خصلت نيكو در ايشان است ، من هر چه تلاش مى كنم اين خوى را از ايشان بگريم نمى توانم . 🌺فرمود: آن خصلت ها كه تو را ناراحت كرده كدام اند؟ گفت : اول اين كه ، هرگاه به يك ديگر مى رسند سلام مى كنند، و... ششم ، از همه اينها مهمتر اين است كه وقتى نام تو را مى شنوند با صداى بلند "صلوات" مى فرستند و من چون را مى دانم ، از ناراحتى فرار مى كنم ؛ زيرا طاقت ديدن ثواب آن را ندارم... 📚 منبع [ انوارالمجالس ، صفحه 40 ] 🌹الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨💫✨💫✨انسان بہ هر چہ کہ اراده کند خواهد رسید... اندیشہء آدمے سازندهء زندگے اوست... ✨💫✨💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم25 ✅🚩💠 آخرین پیام ازصوتی جلسه اول استاد پناهیان: "مرحله ی اول نماز خوب
26 خدای با عظمت.... ✅🔹➖🔴 استاد پناهیان: شما خودتون انصافا چقدر نشستید تو جلساتی که حاج آقا روی منبر از عشق و محبت و کرم خداوند متعال گفته و اشک ریختید و حال کردید، بعد وقتی رفتید بیرون باز اوضاع همونی شده که بوده ؟؟؟ 😏 بین خودمونیم دیگه! بله آقا؟؟! ❗♦❗ آدم باید راستشو بگه دیگه! 🔴 جهان مسیحیت مشکلشون می دونید چیه؟؟؟ مشکلشون اینه که خداشون عظمت نداره... فقط مهربونه... " فقط خداشون تنها کاری که می تونه انجام بده اینه که ببخشه...." ببین عزیزم خدایی رو که ازش حساب نبرن، عاشقشم نمیتونن بشن. ✅✅✅ شما می دونید چرا اینقدر عاشق علی بن ابی طالب هستید ؟؟؟ ❓ چون از ذوالفقار و از غضب علی و از هیبت علی هم خبر دارید. شما چرا از بین شهدای کربلا از همه بیشتر به اباالفضل العباس قمر بنی هاشم علاقه مند هستید؟! 👆🌺❓✅ چون قدرت او، هیبت او، علم او و علمداری او از همه بیشتر بود . ما برای عباس یه حساب دیگه ای قائلیم بعد برای اون هم می میریم . حالا من از شما می پرسم اگر به شما بگن اباالفضل یه آقایی بود خیلی خوب؛ خیلی داداش با وفایی بود برای امام حسین اما حیف که خیلی ضعیف بود ! اگه کسی بهش تنه میزد، می خورد زمین!! همون اول جنگ هم شهید شد! ❓❗ تو رو قرآن قسم به من بگید اینقدر عباس بن علی ع عزیز می شد؟؟! 🔸🌏➖➖➖✅ تو خود حدیث مفصل بخوان ازین مجمل...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال
🌸 #سرگذشت ارواح درعالم برزخ (قسمت ۲۳) پس از شنیدن حرفهای نیک مقداری دلم آرام گرفت و سپس با نیک از
🌸 ارواح درعالم برزخ (قسمت۲۴) بار دیگر بیابان را زیر نظر گرفتم گروهی در حالیکه زانوی غم بغل گرفته بودند روی زمین نشسته بودند و به واسطه ی سنگینی زنجیری که بر گردن آنها بود قدرت حرکت نداشتند. عده ای هم پایشان زنجیر شده بود و قدرت حرکت نداشتند. عده ای نیز بلاتکلیف در بیابان میچرخیدند و حق عبور از جاده را نداشتند. هراز گاهی صدای ماموران بلند میشد: فلان کس آزاد شد، میتواند برود. آن شخص از شنیدن نامش بسیار خوشحال میشد و بعد از مدتها گرفتاری عبور میکرد. نیک صورتش را سمت من چرخاند و گفت برویم. با ترس و دلهره گفتم نمیشود از راه دیگری برویم؟ نیک گفت : هیچ راه فراری نیست همه جا توسط ماموران به دقت کنترل میشود زیرا حق مردم قابل بخشش نیست و خداوند از حق مردم نمیگذرد... از نیک پرسیدم: افراد در اینجا چگونه شناسایی میشوند؟ گفت: اسامی افرادیکه حق مردم را بر گردن دارند در دست مامورین است و پس از شناسایی مجرم از عبور او جلوگیری میکنند. گفتم: تا کی باید اینجا بمانند؟ گفت : مدت توقف و گرفتاری آنها متفاوت است. برخی ماهها و برخی سالهای سال.. با تعجب گفتم: مگر رسیدگی به پرونده ی حق الناس چقدر طول میکشد؟ نیک گفت: در اینجا عدل خدا حاکم است و از مظلوم حق ظالم را میگیرد مگر اینکه خود مظلوم از گناه ظالم بگذرد. اگر از گناه ظالم نگذرند از نیکیهای ظالم به مظلوم میدهند تا راضی شود و اگر ظالم کار نیکی نداشت از گناههای مظلوم به ظالم میدهند تا مظلوم راضی شود. با شنیدن این سخنان ترس و اضطرابم بیش از پیش شد.ولی چون چاره ای نبود به نیک گفتم: بیا برویم. سراشیبی را پیمودیم و به گذرگاه مرصاد قدم گذاشتیم.چیزی نگذشت که خود را در مقابل مامورین الهی دیدم. در یک آن با اشاره ی یکی از انها زنجیر ضخیمی به گردنم انداخته شد و بدون اینکه کوچکترین مهلتی بدهند تا از آنها سوال کنم کشان کشان مرا از جاده بیرون بردند... بی جهت دست و پا میزدم تا شاید از دست آنها خلاصی پیدا کنم. اما تلاشهایم بی فایده بود. از نیک خواستم از آنها بپرسد علت کارشان را. ولی نیک بدون اینکه سوالی از آنها بپرسد نزد من آمد و گفت:خوب فکر کن چه کرده ای. این مامورین بی جهت کسی را گرفتار نمیکنند. کمی فکر کردم و یادم آمد که پولی از همسایه ام قرض گرفته بودم که به علت مسافرتی که پیش آمد و بعد از آن مریضی که منجر به مرگم شد ،نتوانستم آن را برگردانم. این را به نیک گفتم و پرسیدم: حالا چه کار کنیم؟ نیک اندکی فکر کرد و گفت: اگر بتوانی به خواب بستگانت بروی و از آنها بخواهی تا قرضت را ادا کنند امیدی به نجاتت هست وگرنه همینطور اسیر خواهی ماند.. ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠﷽💠 🌸 ارواح در عالم برزخ (قسمت ۲۵) با کمک نیک به خواب پسر بزرگم رفتم و از او خواستم تا قرضم را ادا کند. همانطور که منتظر جواب بستگانم بودم شخصی را دیدم که زنجیر آتشینی🔥 بر کمر داشت و پیوسته به این سو و آن سو میگریخت و فریاد میزد : وای بر من ! اموالی که با گناه به دست آوردم اینگونه مرا گرفتار کرد در حالیکه وارثانم آن را در راه خدا انفاق کردند و به سعادت رسیدند... کمی آن طرفتر هم عده ای به شخصی حمله ور شده بودند و از او مطالبه ی حقشان را میکردند. با دیدن این صحنه های وحشتناک به فکر فرو رفتم و با خود گفتم: اگر میدانستم حقوق مردم تا این حد مهم و نابخشودنی است تا زنده بودم در برخورد با مردم و معامله و حتی شهادت دادن و صحبت کردن با آنها نهایت دقت را به عمل می آوردم... آنگاه از شدت ناراحتی فریاد زدم: وای از این راه که براستی گذرگاه بدبختی و فلاکت است... در این هنگام ماموران به سراغم آمدند و زنجیرها را از گردنم باز کردند. اول فکر کردم بخاطر فریادم بوده ولی بعد نیک مرا با خوشحالی در آغوش گرفت و گفت: بیا برویم قرضت ادا شد... بعد از گذر از گذرگاه سخت و طاقت فرسای مرصاد کمی که جلو رفتیم چشمم به هیکل سیاه و عجیبی در وسط جاده افتاد. وقتی جلوتر آمدیم او را شناختم گناه بود با هیکلی کوچکتر و لاغرتر و لباسی عجیب! همدوش نیک تا چند قدمی او رفتیم. او با چهره ای خشن و بوی متعفن و چشمانی خون گرفته در حالیکه شمشیری مانند اره بر دوش گرفته بود با غضب به من مینگریست. نیک ایستاد و من هم پشت سر او ایستادم.. نیک مهربانانه به من نگاه کرد و گفت خودت را برای نبرد با گناه آماده کن! با وحشت و ترس و تعجب گفتم: جنگ؟ برای چه؟ نیک که متوجه ترس من شده بود گفت: در این سفر و در اینجا،اولیای خدا،مومنین و انساهای خوب و پاک و ..نباید بترسند. از سخنان نیک قوت قلب گرفتم ،از او پرسیدم: جنگ با دست خالی در برابر کسی که مسلح هست غیر ممکن است! نیک گفت: نگران نباش فرشته ای الهی تو را تجهیز خواهد کرد. به نیک گفتم: تو چه میکنی؟ گفت: من تو را آماده و تشویق میکنم.. سپس دستم را فشرد و گفت: گناه پس از آنکه در گذرگاه ارتداد و و جاده های انحرافی و ... از تو ناامید شد این بار با تمام قوا جلوی تو ایستاده،او اینبار لباس دنیا را برتن کرده و شمشیر شهوات را در دست گرفته.. مواظب دندانه های شمشیرش که هرکدام نشانه ی یکی از شهوات است و بسیار برنده و تیز میباشد ،باش که اگر یکی از انها به تو اصابت کند در مسیر به مشکل میخوریم... ✍ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎆✨🌙--------------------🌟 بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد دعا کبوتر عشق است بال و پر دارد اللهم عجل لولیک الفرج