✳️#ایده_متن
غیر از تو مرا دلبر و دلدار نباشد /
دل نیست هر آن دل که ترا یار نباشد
شادم که غم هجر تو گردیده نصیبم / بهتر ز غم هجر تو غمخوار نباشد . . .
eitaa.com/zendgizanashoyi
#همسر_من 😍
بهشت همينجاست؛
کنار تو زیر آسمان زیبا،
خوشحالى هاى كوچكى كه به هم هديه ميدهيم،
يك جمله ى خالصانه ى 'دوستت دارم'
و پيوندى ميانِ دو قلب، كه شاهدش خدا باشد...
بهشت همينجاست؛
جايى كه عشق هست، من هستم، تو هستى،
و لحظه هاى خوشى كه همیشه، با همديگر ميسازيم
بهشت مان همينجاست...❤️
eitaa.com/zendgizanashoyi
💑#هردوبدانید
یکی از اشتباهاتی که بسیاری از زن و مردها مرتکب آن می شوند استفاده از طعنه و کنایه در صحبت کردن با همسرشان است.
این طعنه ها به مرور زمان باعث ایجاد مشکلات عاطفی برای طرفین می شود.
بهتر است همیشه به صورت مستقیم حرف خود را بگویید تا کینه و کدورتی به وجود نیاید.
eitaa.com/zendgizanashoyi
🍃عشق،
🍃مالکیت نیست!
🍃که تو
🍃برای من باشی
🍃و من،
🍃برای تو!
🍃عشق یک همراهی زیباست،
🍃اوج همدلی دو آدم!
🍃همان لحظه که تمام هستی،
🍃به من و تو
🍃حسادت کنند!
eitaa.com/zendgizanashoyi
گوش زنان همان کار چشم مردان را انجام می دهد.
حساسیت زن به شنیدن تعریف های بی نظیر چنان قوی است که حتی بعضی از زن ها هنگام شنیدن نغمه های عاشقانه ی محبوبشان، چشمان خود را می بندند.
مانند:
خانومم تو بهترینی
خانومم تو خوشگلترینی
من بهت افتخار میکنم
تو محبوبترینی
از صمیم قلبم عاشقتم
ممنون که کنارمی
ممنون بابت فهم و درکت و ...
با این تعریف ها راحت همسرتان را شیفته خود کنید.
eitaa.com/zendgizanashoyi
#آقایون_بدونن
حساس ترین نقطه بدن خانمها
#قلب زن ها مهمترین اندام بدنشونه!
اگر قلب یه خانوم به روی شوهرش بسته شده باشه،
و یا از سمت شوهرش بی مهری و بی توجهی دیده باشه هر چقدر هم مرد تلاش کنه و تماس جسمانی برقرار کنه به منظور رابطه زناشویی نه تنها زن تحریک نمیشه بلکه برایش آزار دهنده هم هست...
بدن یک زن با یک لمس تحریک نمیشه
بر عکس آقایون خانومها اول باید قلبشون لمس بشه، مورد توجه قرار بگیرن بهشون از قبل محبت بشه،
اوقات خوشی را در کنار شما اقایون بگذرونن تا آمادگی رابطه زناشویی را داشته باشند.
آقایون وقتی یاد بگیرید چگونه قلب زنی را با عشق و محبت خودتون سیراب کنید
این عشق در قسمت های دیگه بدن زن سرریز میشه،
و باعث میشه با تمام وجود، شما را بخواد،
و به لحاظ جنسی هم پذیرای وجود شما باشه
eitaa.com/zendgizanashoyi
🔶 #پندانه
انگار همین دیروز بود که عاشقانه دست در دست هم در خیابان قدم می زدیم
و از اینکه همه ما را نگاه کنند احساس خرسندی می کردیم چقدر زود عشق را فراموش کردیم حرف هایی که زندگی را به کاممان تلخ می کند بهم می زنیم و انگار یادمان رفته که ما برای رسیدن به هم چقدر بی قرار بودیم
آخر چرا....👇
🔹چند بار بگم وقتی دست و صورتتو می شوری، حوله خيستو نينداز
روی تخت؟
🔹وای . . . دوباره جوراباتو پرت کردی گوشه اتاق؟
🔹نمی تونی وقتی داری دست و صورتتو می شوری یک آبی ھم به جورابت بزنی؟
🔹اگه ناراحتی میتونی بریی خونه مادرت!
🔹 مردم زن گرفتن منم زن گرفتم!
🔹 یک بار شد غذا نمک داشته باشه!
😐😐
🔸 همه ما می خواهیم حرف حرف خودمان باشد
👈برای یک بار که شده از اینکه بگوید حرف حرف من هست و تو اشتباه میکنی کوتاه بیایید
سعی کنید بگویید ما با هم همه مشکلات را حل میکنیم
ما باید راضی و خشنود باشیم
✅ پس در زندگی مشترک همه چیز را برای خودتان نخواهید یادتان نرود هنوز هم عاشق يكديگريم...
فقط كافيست كمی گذشت داشته باشيم.
eitaa.com/zendgizanashoyi
🌹🌹🌹🌹
🍃 اگر یک روز همسر شما به والدینش بیاحترامی کرد، حتما به او بگویید کارش درست نبوده؛
بدانید کسی که احترام والدینش را نگه ندارد، احترام همسرش را هم نخواهد داشت...!
eitaa.com/zendgizanashoyi
در ادامه یک داستان بسیار زیبا و آموزنده به نام #ازدواج_جویبر_و_ذلفا را خواهید خواند
👇👇👇
- چقدر خوب بود زن می گرفتی و خانواده تشكیل می دادی و به این زندگی انفرادی خاتمه می دادی، تا هم حاجت تو به زن برآورده شود و هم آن زن در كار دنیا و آخرت كمك تو باشد.
- یا رسول اللّه! نه #مال دارم و نه #جمال، نه #حسب دارم و نه #نسب، چه كسی به من زن می دهد؟ و كدام زن رغبت می كند كه همسر مردی فقیر و كوتاه قد و سیاهپوست و بدشكل مانند من بشود؟!.
- ای جوبیر! خداوند به وسیله ی اسلام ارزش افراد و اشخاص را عوض كرد.
بسیاری از اشخاص در دوره ی جاهلیت محترم بودند و اسلام آنها را پایین آورد.
بسیاری از اشخاص در جاهلیت خوار و بی مقدار بودند و اسلام قدر و منزلت آنها را بالا برد. خداوند به وسیله ی اسلام نخوت های جاهلیت و افتخار به نسب و فامیل را منسوخ كرد. اكنون همه ی مردم از سفید و سیاه، قرشی و غیرقرشی، عربی و عجمی در یك درجه اند، هیچ كس بر دیگری برتری ندارد مگر به وسیله ی #تقوا و #طاعت. من در میان مسلمانان فقط كسی را از تو بالاتر می دانم كه تقوا و عملش از تو بهتر باشد.
اكنون به آنچه دستور می دهم عمل كن.
اینها كلماتی بود كه در یكی از روزها كه رسول اكرم به ملاقات «اصحاب صُفّه» آمده بود، میان او و جویبر رد و بدل شد.
جویبر از اهل یمامه بود. در همان جا بود كه شهرت و آوازه ی اسلام و ظهور پیغمبر خاتم را شنید. او هرچند تنگدست و سیاه و كوتاه قد بود، اما #باهوش و #حق_طلب و #بااراده بود. بعد از شنیدن آوازه ی اسلام، یكسره به مدینه آمد تا از نزدیك جریان را ببیند.
طولی نكشید كه اسلام آورد و در سلك مسلمانان درآمد، اما چون نه پولی داشت و نه منزلی و نه آشنایی، موقتا به دستور رسول اكرم در مسجد به سر می برد.
تدریجا در میان كسان دیگری كه مسلمان می شدند و در مدینه می ماندند، افرادی دیگر هم یافت شدند كه آنها نیز مانند جویبر فقیر و تنگدست بودند و به دستور پیغمبر در مسجد به سر می بردند. تا آنكه به پیغمبر وحی شد مسجد جای سكونت نیست، اینها باید در خارج مسجد منزل كنند. رسول خدا نقطه ای در خارج از مسجد در نظر گرفت و سایبانی در آنجا ساخت و آن عده را به زیر آن سایبان منتقل كرد.
آنجا را «صفّه» می نامیدند و ساكنین آنجا كه هم فقیر بدودن و هم غریب، «اصحاب صفّه» خوانده می شدند. رسول خدا و اصحاب به احوال و زندگی آنها رسیدگی می كردند.
یك روز رسول خدا به سراغ این دسته آمده بود. در آن میان چشمش به جویبر افتاد، به فكر رفت كه جویبر را از این وضع خارج كند و به زندگی او سر و سامانی بدهد. اما چیزی كه هرگز به خاطر جویبر نمی گذشت - با اطلاعی كه از وضع خودش داشت - این بود كه روزی صاحب زن و خانه و سر و سامان بشود. این بود كه تا رسول خدا به او پیشنهاد ازدواج كرد، با تعجب جواب داد: مگر ممكن است كسی به زناشویی با من تن بدهد؟! ولی رسول خدا زود او را از اشتباه خودش خارج ساخت و تغییر وضع اجتماعی را - كه در اثر اسلام پیدا شده بود - به او گوشزد فرمود.
رسول خدا پس از آنكه جویبر را از اشتباه بیرون آورد و او را به زندگی مطمئن و امیدوار ساخت، دستور داد یكسره به خانه ی زیادبن لبید انصاری برود و دختر «ذلفا» را برای خود خواستگاری كند.
زیاد بن لبید از ثروتمندان و محترمین اهل مدینه بود. افراد قبیله ی وی احترام زیادی برایش قائل بودند. هنگامی كه جویبر وارد خانه ی زیاد شد، گروهی از بستگان و افراد قبیله ی لبید در آنجا جمع بودند.
جویبر پس از نشستن مكثی كرد و سپس سر را بلند كرد و به زیاد گفت: «من از طرف پیغمبر پیامی برای تو دارم، محرمانه بگویم یا علنی؟ ».
- پیام پیغمبر برای من افتخار است، البته علنی بگو.
- پیغمبر مرا فرستاده كه دخترت ذلفا را برای خودم خواستگاری كنم.
- پیغمبر خودش این موضوع را به تو فرمود؟!!.
- من كه از پیش خود حرفی نمی زنم، همه مرا می شناسند، اهل دروغ نیستم.
- عجیب است! رسم ما نیست دختر خود را جز به هم شأنهای خود از قبیله ی خودمان بدهیم. تو برو، من خودم به حضور پیغمبر خواهم آمد و در این موضوع با خود ایشان مذاكره خواهم كرد.
جویبر از جا حركت كرد و از خانه بیرون رفت، اما همان طور كه می رفت با خودش می گفت: «به خدا قسم آنچه قرآن تعلیم داده است و آن چیزی كه نبوت محمد برای آن است غیر این چیزی است كه زیاد می گوید. ».
هركس نزدیك بود، این سخنان را كه جویبر با خود زیر لب زمزمه می كرد می شنید.
ذلفا دختر زیبای لبید كه به جمال و زیبایی معروف بود، سخنان جویبر را شنید، آمد پیش پدر تا از ماجرا آگاه شود.
- بابا! این مرد كه همین الآن از خانه بیرون رفت با خودش چه زمزمه می كرد و مقصودش چه بود؟.
- این مرد به خواستگاری تو آمده بود و ادعا می كرد پیغمبر او را فرستاده است.
👇👇👇