✨ چگونه حس ارزشمندی را در همسرم تقویت کنم؟
💕 قانون کلی:
باید به همسر نشان دهیم که خوشحالی او اولویت اول زندگی ماست.
در حقیقت جدا از اینکه بخواهیم نشان بدهیم، باید اولویت اول هر مرد و هر زنی در زندگی، همسرش باشد.
👈اینجا صرفاً تظاهر کافی نیست.
👌هدف ایجاد این احساس در همسر است که باور کند اولویت اول است و بپذیرد که شریک زندگیاش خودش را در قبال او مسئول میداند و از عمق وجود به شادی و خوشبختی همسرش احترام میگذارد.
✅ گام اول:
جستوجو کنیم و ببینیم چه چیزی برای همسرمان اهمیت دارد. سپس تمام سعی خود را بکار گیریم تا آن مورد را انجام دهیم. گاهی این کارها بسیار کوچک هستند مانند درست کردن یک لیوان چای.
✅ گام دوم: با هم قرار بگذارید که لیستی از کارهایی که دوست دارید طرف مقابل برایتان انجام دهد، تهیه کنید و به یکدیگر ارائه دهید.
✅ گام سوم: برای هم وقت بگذارید، برنامهریزی کنید. بعضی شبها، دو نفری به رستوران یا پارک بروید. زندگی خیلی ساده است از آن لذت ببرید.
eitaa.com/zendgizanashoyi
سلام
اگه خسته تون کردم ب خاطر پستای زیاد منو ببخشید
دوسم داره خ خ خ زود زندگیهای هموطنای عزیزم خوب و خوبتر بشه
برا کمک ب بهتر شدن زندگی دیگران شما هم کمک کنین...
با ارسال ایده ها و تجربه هاتون خ خ خ میتونین کمک کنین
فقط ی بار امتحان کنین.... ببینین چی میشه
ادمین
#رازهایی_در_مورد_مردان
❌گوش مردها كلمات را مثل شما نمیشنود
❌برای مردها يك جمله فقط يك جمله نيست! بلكه تفسيري است برای كل روزهایی كه با هم بودهايد.
❌هيچ مردی طاقت مقايسه شدن را ندارد. پس حتی كم اهميتترين كار او را با ديگران قياس نكنيد.
❌مردها از شنيدن جملات مبهم بيزارند. پس هيچوقت دوپهلو با همسرتان صحبت نكنيد.
❌اگر انتظار داريد او حرفهایتان را رمزگشایی كند، برایتان متاسفيم. آنها سادهتر از اين حرفها هستند.
❌هيچوقت از همسرتان بهعنوان ابزاری براي لشکركشیهایتان در جنگهای عروس و مادرشوهری استفاده نكنيد.
❌هرگز با حرفهایتان استقلال همسر خود را زير سوال نبريد حتی اگر واقعا استقلالی در كار نباشد.
❌مردها به اينكه قویتر از آنچه هستند به نظر برسند نياز دارند. اين نياز همسرتان را برآورده كنيد.
❌برای قدرت دادن به او كافی است از هيچ مرد ديگری صحبت نكنيد، نه اينكه از مردهای ديگر بد بگوييد
eitaa.com/zendgizanashoyi
✳️#ایده_قرررری💃
سلام یه ایده دیگه هم که من برای آقاییم انجام دادم این بود که یه شب خوب ارایش کردم و یه نقاب با پارچه توری درست کردم طوری که چشام مشخص باشه و لباس بلند تنگ پوشیدم و یه شال هم سرم گذاشتم و همه اتاق رو با شمع روشن کردم و به آقاییم گفتم بیاد. من روبروی آینه نشستم وقتی آقایی اومد با عشوه و ناز بلند شدم و خودمو با قدمهای کوتاه بهش رسوندم و اونم خیلی ذوق کرده بود
eitaa.com/zendgizanashoyi
#تجربه
#فرزندآوری
من به لطف خدا صاحب چهار فرزند هستم. دو تا بچه اولم دوقلو هستن و ۶/۵ ساله، بعدی ۳ ساله و ته طغاریمونم ۳ ماهه...
بچه اول فوق العاده سخته، تازه اگه دوقلو هم باشه، کولیک هم داشته باشن، داستان زردی و واکسنا و سرماخوردگی ها و آبله مرغون و... رو هم دیگه نمیگم... فقط بگم که بعضی روزا کار به جایی میرسه، که دیگه نزدیکه مادرِ بچه ها، سرشو بکوبه به دیوار...🤕 ...
تقریبا تا دو سه سال یکم نمک زندگی زیاده بعد آروم آروم عادی میشه. وقتی عادی شد یکم که فکر میکنی متوجه میشی بچه یا بهتر بگم بچه ها درِ چه برکاتی رو به خونت باز کردن، از زیاد شدن روزی و خیر و برکات مادی بگیر تا درست شدن خیلی اخلاقای زشتت که صلاح نیست اینجا بیشتر توضیح بدم🙊... شما بخونین رشد معنوی😊 و همین رشد معنوی زمینه میشه برای اندیشیدن به نی نی جدید🤔....
اما این بار همه چیز فرق میکنه، برا بچه اول فکر میکردی همه کارهی این عالمی؛ بارداری، زایمان، شیردهی و... فکر میکردی همه اینا کار خودته... تازه سرِ خدا منتم میذاشتی... ولی سر بچه دوم، یه ذره ساخته شدی، یکم سر عقل اومدی، خصوصا اگه فاصلش با بچه قبلیتم کم باشه و احساس کنی هنوز آمادگی نداری، یه ذره هم بترسی، دیگه امیدت از هر مخلوقی کَنده میشه و تکیه گاهت فقط میشه خود خدا، دیگه اینجاست که خدا برات خدایی میکنه، هر چی بیشتر توکل میکنی، کارتو راحتتر و شیرینتر میکنه، همچین میشه که هنوز دومی به دنیا نیومده برا سومی نقشه میکشی... ینی همه کارَت خود خدا میشه... بنده نوازی میکنه خدا برا بندَش، اصلا نمیدونم از کجاش براتون بگم...
من سر دوقلوهام برا همه چیز خیلی اذیت شدم، از دل درد تا شیردهی تا غذاخور شدنشون تا پوشک گرفت حتی ... اما بچه بعدیم همه چیزش روون بود ینی رو غلطک بود مثلا هر بار دستشوییش میریخت یا رو زمین آشپزخونه بود که فرش نداره شیلنگ هم داره، یا تو راهرو که آبکشیش راحته یا حتی رو صندلی پلاستیکیش که با همون صندلیه میذاشتمش تو حموم😁
خلاصه دستم اومد خیلی چیزا.... این بود که بچه سومم که دو ساله شد، چارمی رو باردار شدم. خیالم جمع بود که یکی دیگه همه کاره است من فقط وسیله ام، اونم چی وسیله برای یه نقاشی به این قشنگی 😍
الحمد لله چهارمی از ب بسم الله خیر و برکت بود ؛ حاملگی خوب و شیرین، زایمان راحت و بی استرس، بچه ناز و خوردنی و گوگولی، از همش مهمتر صبر و آرامشی که خدا از اولین روزای این حاملگی بهم داده رو با هیچی حاضر نیستم عوض کنم. یه جورایی سعه صدرم زیاد شده، چیزایی که قبلا برام خیلی مهم بود و براشون غصه میخوردم الان برام لوس و بچه گانه شده... و اینا برکت این فسقلی جدیدمونه الحمدلله...
به نظرم فرزند آوری با توکل خدا میشه مصداق این آیه قشنگ و دلنواز:
« من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب و من یتوکل علی الله فهو حسبه ان الله بالغ امره قد جعل الله لکل شی قدرا »
eitaa.com/zendgizanashoyi
#آیت_الله_شاه_آبادی(ره):
(استاد حضرت امام(ره) )
🍃 استمداد گرفتن از حضرت زهرا (سلام الله علیها) موجب ترقی و قرب معنوی می شود و خداشناسی انسان را زیاد می کند.
eitaa.com/zendgizanashoyi
ایـدههـا و تـجـربـههـای زنـدگـی
همسر شهید اصفهانی:
شهادت همسر و برادر به فاصله یک هفته
مرضیه اصفهانی گفت: همسرم زمان به دنیا آمدن فرزند اولم در کنارم بود، البته بعد چند روز، سریع به جبهه برگشت و زمانی که دوباره به خانه آمد دخترم هفت ماه داشت.
ابوالفضل و محمد آخرین بار باهم به جبهه رفتند، محمد به جنوب و ابوالفضل به غرب کشور رفت. محمد درست در روز عید قربان در رزمایش نیروهای سپاه در خلیج فارس به شهادت رسید. ابوالفضل که رفته بود تا کارهای پایان خدمتش را انجام دهد، وقتی به منطقه رسید خبردار شد عملیاتی در پیش است، از فرمانده اش می خواهد تا اجازه دهد در عملیات حضور داشته باشد، اما او مخالفت می کند، می گوید کارتت را بگیر و برگرد خانه، اما ابوالفضل با اصرار به عملیات می رود و در روز عید غدیر، دقیقا یک هفته بعد از شهادت محمد به شهادت می رسد.
اینها تنها بخشی از اتفاقاتی است که خانواده شهید «ابوالفضل اصفهانی» در دوران دفاع مقدس آن را تجربه کردند، ۲ داماد و یک فرزند خانواده در پیکار با دشمن بعثی به شهادت رسیدند و همین موضوع بهانه ای شد تا ساعتی را با خواهر شهید ابوالفضل اصفهانی و همسر شهیدان غلامعلی رادفر و محمد ضیایی باشیم.
❓خانم اصفهانی لطفا از خودتان بگویید؟
اصفهانی: من مرضیه اصفهانی متولد سال ۴۱ هستم. اولین فرزند خانواده که پنج سال از برادرم ابوالفضل بزرگتر بودم.
❓تعامل شما با برادرتان چگونه بود؟
اصفهانی: خیلی ارتباط خوبی و صمیمی داشتیم و باهم بسیار مهربان بودیم. چون بعد از من به دنیا آمد همیشه حامی اش بودم، هم بازی همدیگر بودیم و اگر کسی می خواست او را اذیت کند من از او حمایت می کردم. خُب طبعا وقتی ازدواج کردم رابطه مان کمتر شد. او سن زیادی نداشت و ازدواج من همزمان با رفتن او به بسیج شد.
❓با همسرتان چطور آشنا شدید؟
اصفهانی: همسرم اهل مشهد و دانشجوی تهران بود، واسطه ازدواج ما، پسرخاله ام بود که باهم، هم دانشگاهی بودند. اردیبهشت سال ۵۹ عقد کردیم، در دوران نامزدی بودیم که ۱۹ بهمن ماه به شهادت رسید.
❓گویا در تیم شهید چمران نیز حضور داشته اند؟
اصفهانی: بله. ایشان از نیروهای شهید چمران بود. قبل جنگ هم، همیشه در فعالیت های انقلابی شرکت داشت. به خاطر سابقه اش خیلی زود به گروه شهید چمران پیوست.
❓خودتان هم فعالیت انقلابی داشتید؟
اصفهانی: بله بالاخره فضای آن دوران طوری بود که همه هر کاری از دستشان بر می آمد انجام می دادند. و ما نیز از این امر مستثی نبودیم و در جریان انقلاب حضور داشتیم.
❓شهادت برادر و همسرتان که در زمان کوتاهی اتفاق افتاد در روحیه شما چه تاثیری داشت؟
اصفهانی: خیلی سخت بود، حساب کنید در یک هفته خبر شهادت ۲ نفر از نزدیکانت را همزمان بشنوید. به خصوص همسر اولم که در ابتدای جنگ شهید شد، انتظارش را نداشتم و برایم خیلی شوک آور بود، اما در ازدواج دومم چون می دانستم همسرم سپاهی است آمادگی شهادتش را هم داشتم.
❓با همسر دومتان چطور آشنا شدید؟
اصفهانی: به واسطه خواهرشان با هم آشنا شدیم. سال ۶۱ ازدواج کردیم و تقریبا چهار سال باهم زندگی کردیم. ۲ فرزند یک دختر و یک پسر از ایشان به یادگار مانده است.
❓مراسم عروسی و ازدواجتان به چه صورت بود؟
اصفهانی: از ملاک های ازدواجم این بود که همسرم پاسدار باشد. مراسم خیلی ساده برگزار شد، همسرم با لباس سپاهی بود و من هم با لباس ساده، یک مراسم خیلی معمولی در منزل پدر همسرم در آریاشهر گرفتیم و رفتیم به منزل خودمان. خانه ای در منطقه حسام السلطنه گرفتیم، بعد یک سال که برادر شوهرم به شهادت رسید به خاطر بی قراری های مادرشوهرم به منزل پدر شوهرم رفتیم. مدتی هم در سنندج زندگی کردم.
❓از به دنیا آمدن فرزندانتان بگویید. شهید در کنارتان بودند؟
اصفهانی: زمان به دنیا آمدن فرزند اولم در کنارم بود، البته بعد چند روز سریع به جبهه برگشت و وقتی به خانه آمد که دخترم هفت ماه داشت. برای فرزند دوم حضور نداشت، وقتی بچه به دنیا آمد همسرم از جبهه برای حمل مهمات به تهران آمده بود که خبردار شد زایمان کردم.
❓کمی از خصوصیات اخلاقی شهید بگویید.
اصفهانی: انسان بسیار فداکاری بود. همه را به خودش ترجیح می داد از خانواده و همکار گرفته تا دوست و فامیل. اکثر اوقات در جبهه بود، شاید در طول این چهار سال زندگی بیشتر وقتش را در جبهه بود، تهران هم که می آمد بیشتر اوقات سرکار بود. یک سال قبل از شهادت باهم به حج رفته بودیم، خیلی خوشش آمده بود، همیشه دعا می کرد که یا باز هم به حج برود یا به پیش خدا، همینطور هم شد و درست در روز عید قربان سال بعد به شهادت رسید.
❓از اینکه همسرتان کنارتان نبودند ناراحت نبودید؟
اصفهانی: نه، شرایط اینگونه بود، درک می کردیم که در برهه ای هستیم که اوضاع کشور متفاوت است و باید تحمل کنیم. آن زمان همه در یک جو خوبی از همدلی و همراهی بودند، الان شاید خیلی اینطور نباشد.
ایـدههـا و تـجـربـههـای زنـدگـی
❓بین صحبت هایتان گفتید مدتی در سنندج زندگی کردید. از آن دوران بگویید.
اصفهانی: ما یک سال در سنندج زندگی کردیم، دخترم خیلی کوچک بود و ما مجبور بودیم بدون همسرم تنها باشیم. ساعت هفت شب جاده ها را به خاطر ناامنی می بستند، یعنی اگر قتل عامی صورت می گرفت کسی نمی فهمید ولی خب در کنار دیگر همسران رزمنده ها بودیم و خاطرات خوبی از آن دوران به یادگار دارم، مخصوصا که همه دلگرم مان این بود که شب خانه همدیگر می ماندیم و در خانه هر کداممان یک (ژ۳) داشتیم که اگر اتفاقی افتاد از خودمان دفاع کنیم، تا اینکه من بچه دومم را حامله شدم و به تهران برگشتیم.
❓اگر دوباره به دوران دفاع مقدس برگردید آیا بازهم حاضرید با رزمنده ای ازدواج کنید که امکان شهادتش زیاد است؟
اصفهانی: اصلا از انتخاب هایم پشیمان نیستم. آن دوران مقطع سرنوشت سازی برای کشور بود، شهادت امام حسین(ع) نیز در مقطعی اتفاق افتاد و تاریخ ساز شد، همیشه شکر می کنم که در دهه ای به دنیا آمدم که جنگ را حس کردم. از شهادت همسرانم ناراحت نیستم چون به این حقیقت رسیده ام که اول و آخر همه رفتن است، یکی ۵۰ سال عمر می کند یکی ۱۰۰ سال، درست این است که با عزت و نام نیک برود. شاید با منطق اقلیتی از جامعه انتخاب هایم نادرست بوده اما از نظر خودم اینطور نیست. من معتقدم شهدا برای دین و عقایدشان رفتند، برای ماهم که در کنارشان بودیم توفیقی بود که در دوران انقلاب و دفاع مقدس زندگی کنیم و عزیزانمان در راه وطن و عقاید از جانشان بگذرند. زمانی که همسر اولم را از دست دادم فکر می کردم من هم مرده ام، ولی اینطور نبود، زندگی در گذر است، بچه ها خیلی زود بزرگ شدند و شاکر خداوند هستم.
❓اگر در پایان سخن دیگری دارید بفرمایید.
اصفهانی: گاهی همسران شهدای مدافع حرم را که می بینم فکرم مشغول می شود. زمان دفاع مقدس همه در جو خوبی بودند ولی زندگی در شرایط امروز با تبلیغات منفی که وجود دارد بسیار سخت است.
eitaa.com/zendgizanashoyi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔊 یکی از عوامل فروپاشی خانوادهها
#استاد_پناهیان
🍃❤️eitaa.com/zendgizanashoyi
9.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦غربیها با انیمیشن "#بچه_رئیس" به مبارزهی زندگی با سگ رفتند تا از این #سبک_زندگی جلوگیری کنند
اما بعضی از ایرانیها زندگی با سگ رو افتخار میدونن. شبکه منوتو هم بهشون میگه به جای #بچه #سگ بیارید. وضعیت سلبریتیهامون هم که معلومه 😐🙄
eitaa.com/zendgizanashoyi