🍃👌
#نڪته_ڪلیدے 😍
💑 *محیط خانواده را با صفا ڪنیم؛
💟 فضاۍ عاطفۍ خانواده باید چنان مطلوب و دوست داشتنۍ باشد.
ڪه همسرمان در آن احساس رضایت خاطر ڪند و از امنیت روانۍ برخوردار باشد.🍃••
←هر بار یڪ نفرتان ڪوتاه بیاد...😉
*/*اما منت بر سر یڪ دیگر نگذارید، ڪه همین موضوع مۍتواند زندگۍ شما را سرد و ڪسل ڪننده ڪند.👌*
🌼🍃eitaa.com/zendgizanashoyi
#ویژه_متاهلا
این پست ویژه متاهلین می باشد❌❌❌
#ایده_شیطنت 😍😜😋
سلام
من ۱۸ سالمه و آقاییم ۲۸ سالشونه
۲ ساله عقدیم
خواستم یه ایده در اختیارتون بزارم امیدوارم به دردتون بخوره
این ایده رو خانمایی که سر خونه زندگی خودشونن راحت تر میتونن انجام بدن تا خانمایی که توعقدن
ولی من انجام دادمو خیلی لذت بردیم😁😁
یروز که مامانمینا رفته بودن بیرونو مطمئن بودم تا آخر شب نمیان یه فکری به سرم زد رفتم بیرونو کلی اسمارتیس خریدم
اسمارتیسارو از در خونه دونه دونه چیدم تا توی اتاق خوابم بعدش لخته لخت شدمو روی تختم دراز کشیدمو پاهامو باز کردمو اسمارتیسارو رو بدنمم چیدم
جلوی در ورودیمونم تو یه برگه نوشتم که اسمارتیسارو دنبال کن تا به یه جایزه برسی.
بعدشم زنگ زدم به آقامون اومد
وای باورتون نمیشه وقتی منو دید دستوپاشو گم کرده بود اصلا دیگه طاقت نیاورد🙈
خیلی بهمون خوش گذشت
فقط آرایش ملیحو دوشو عطرو ادکلن یادتون نره
وقتیم آقایی اومد میتونید گوشه لبتونو گاز بگیرینو با سینه هاتون بازی کنید🙈🙊
امیدوارم به دردتون بخوره
برای اینکه بریم زیر یه سقف برامون دعا کنید❤️
eitaa.com/zendgizanashoyi
#آقایون_بدانند
💢 زنان، مردانی كه خیلی تودار هستند راه نمیپسندند
✍ مرد ایدهآل با همسرش حرف میزند. #مسائل_زندگی در ابتدا از طریق #ارتباط_کلامی، بهویژه بحث در مورد #افکار، #احساسات و #آرزوهای ما مطرح میشود و با یکدیگر در میان گذاشته میشود. افکار، احساسات و آرزوها را نمیتوان با رفتار مشاهده کرد و به آنها پی برد. یکی از عمیقترین آرزوهای یک زن این است که همسرش را بشناسد.
وقتی مرد از افکار، احساسات و آرزوهای خود حرف میزند همسرش احساس میکند اجازه ورود به دنیای خودش را به او داده است.
وقتی مردی مدتهای طولانی درباره احساساتش حرف نمیزند، همسرش احساس میکند که رابطهاش را با او قطع کرده و در نتیجه، احساس انزوا و تنهایی میکند.
زنان، مردانی كه خیلی تودار هستند را نمیپسندند و در عوض دوست دارند همسرشان در مورد احساسات و باورهایش با آنها صحبت كند.
eitaa.com/zendgizanashoyi
سلام
داستان یا بهتر بگم خاطره من برمیگرده به شب ۲۱ رمضان سال ۸۴
این خاطره رو من برای روزنامه جام جم هم فرستادم و چاپش کردن
شب قدر بود من و همسرم و دخترم که اون موقع سه سالش بود ساکن شهر اراک بودیم اراکی نبودیم و به دلیل شغل همسرم اونجا مشغول کار بود. شب ۲۱ رمضان تصمیم گرفتیم برای انجام مراسم احیا بریم مصلی شهر اراک
همسرم من و دخترمون رو جلوی در ورودی خانمها پیاده کرد و گفت بعد از مراسم بیایید سر اون کوچه روبرویی.
و رفت تا ماشین رو پارک کنه و بره قسمت آقایون.
بعد از مراسم که ساعت ۲ تموم شد من و دخترم اومدیم سر قرار و منتظر ایستادیم. هوا سرد بود و خدا خدا میکردم همسرم هر چه زودتر بیاد.
اطراف مصلی خیلی شلوغ بود و ما هر ماشین ۲۰۶ که به سمتمون میومد میگفتیم بابا اومد.
یواش یواش همه مردم رفتن و فقط چندتا ماشین پلیس جلو در مصلی بودن و تو اون موقع شب و خلوتی خیابان دلگرمی من به حضور پلیس در اون طرف خیابان بود.
چندتا مرد جوان هم سر کوچه روبروی ما جلوی یه مغازه نشسته بودن و گپ میزدن که تو اون ساعت شب باعث ترس و دلهره من بودند.
بعد از مدتی پلیس ها هم رفتن و همسر من نیومد. دیگه به گریه افتاده بودم و از گریه من، دخترم هم گریه میکرد
زیر چشمی به جوان های اون طرف خیابون نگاه میکردم و میترسیدم مزاحمم بشن
واقعا مستاصل مونده بودم که چه اتفاقی برای همسرم افتاده که ما رو اون موقع شب توی شهر غریب تنها رها کرده و نیومده
هرچی فکر میکردم فقط و فقط دو تا اتفاق به ذهنم خطور میکرد یا اتفاقی برای همسرم افتاده و الان تو کُماست که نمیتونه بیاد دنبالمون یا اینکه فوت شده😔
و هیچ چیز دیگه ای به ذهنم نمیرسید
اونقدر گریه کرده بودم که به شدت به سکسکه افتاده بودم
دخترم طفلک هی سراغ باباشو ازم میگرفت و منم نمیدونستم چه جوابی باید بهش بدم.
چند تا ماشین هم برام نگه داشتن ولی من نمیتونستم اعتماد کنم و سوار بشم و به همسرم گفته بودم اونجا می ایستم و اون لحظه فکر میکردم کار عاقلانه اینه که همونجا بمونم تا یه خبری از همسرم بشه.
تصور کنید ساعت سه نصفه شب یه خانم با یه دختر بچه کنار خیابون و هوای سرد.
خلاصه یه ماشین برام نگه داشت که یه پسر نوجوان کنار راننده بود و مادرشون صندلی عقب نشسته بود.
خانم در رو باز کرد و گفت خانم کجا میرید برسونیمتون؟ یه نگاه به خانمه کردم و دیدم قرآن و مفاتیحش کنارش بود بخاطر همین بهشون اعتماد کردم.
من اونقدر گریه کرده بودم که نمیتونستم مسیرم رو به خانمه بگم بالاخره بعد از چند لحظه که با سختی به خودم مسلط شدم مسیرم رو گفتم و خانمه با لبخند گفت بفرمایید میرسونیمتون.
سوار ماشین شدیم و در راه براشون تعریف کردم که چه اتفاقی افتاده و از همسرم بی خبر هستم.
اینم بگم اون موقع موبایل نداشتیم و همین کار رو مشکل کرده بود.
وقتی جلوی در رسیدیم زنگ زدم و در کمال تعجب دیدم همسر جان در صحت و سلامت در رو باز کرد و از دیدن ما تعجب کرد
رفتم از اون خانواده تشکر کردم و دخترم رو پیاده کردم و رفتم داخل خونه اینجوری😭😭😭😡😡😡😤😤😤
همسرم هم بنده خدا از دیدن قیافه ما شوکه شده بود و هی میگفت چی شده؟ ولی من از شدت عصبانیت نمیتونستم جوابشو بدم
یه لیوان آب آورد و گفت چی شده؟
گفتم ما یک ساعته کنار خیابون ایستادیم 😡😡😡 چرا نیومدی؟
اونم بنده خدا یه نگاه به تی وی کرد گفت هنوز که مراسم تموم نشده😳
بعله
داستان از این قرار بود که همسرم وقتی ما رو پیاده میکنه میره و جای پارک پیدا نمیکنه. میره مسجد محله و بعد از مراسم اونجا میاد خونه و تی وی رو روشن میکنه و میبینه نوشته پخش زنده مراسم مصلی اراک
منتظر می مونه تا مراسم تموم بشه تا بیاد دنبال ما در صورتی که مراسم یک ساعت پیش تموم شده بود و اون واژه پخش زنده اون مشکلات رو برای ما به وجود آورده بود😕
الان هم که اون خاطره برام یادآوری شد بازم گریم گرفت خیلی اون شب اذیت شدیم و ترسیدیم
eitaa.com/zendgizanashoyi
سلام
ی خاهشی دارم از مجردای کانال
پستایی ک عنوان #ویژه_متاهلا رو داره نخونن ک امکان داره ب #گناه بیفتن.
مجردا ازتون خاهش کردم ک نخونین...
یادتون نره
فضای مجازی هم تقوای خودشو میخاد
#فضای_مجازی
#تقوا
#نکته 🔻
🔹 داشتن مردی كه بلد است چگونه #حس_امنيت را در قلب همسرش ايجاد كند، يكی از #بزرگترين #عوامل #ايجاد #خوشبختی در #زندگی يك #زن است؛ مردی كه میتواند كارها را سرو سامان دهد و حضورش به معنی آرامش است.
🔸 شما برای ايجاد اين حس، علاوه بر اينكه نياز داريد كه واقعاً حمايتگر باشيد، بايد به همسرتان در قالب كلمات بفهمانيد كه كنارش هستيد، كمكش میکنید و همهچيز تحت کنترلتان خواهد بود.
eitaa.com/zendgizanashoyi
#آموزش عشوه گری و لوندی
سلام و خسته نباشید خدمت همه دوستای گلم. ایده های جالبتون رو که میخونم به دلم امید میاد.
من مجردم ولی برای درخواست خانمی که فرمودن اقاشون بهش میگه ک نازوعشوه نداره و بلد نیستن::
عزیزم لوندی و عشوه برای مردان یعنی یه گردن کج کردن و یه ذره بچه گونه رفتارکردن...
راه رفتنتون باید خیلی اروم و یواش باشه حتما حتما تو خونه صندل پاشنه دار بپوشید ک فرم پاهاتون رو خیلی قشنگ میکنه..این ی نوع لوندیه
بازی کردن باموهاتون خودش ی دلبریه البته ی ذره گردنتون رو کج کنید و ی کوچولو گوشه لبتون رو گاز بگیرین...
یا سر میز غذا ی جوری غذا بخورید ک عمدا گوشه لبتون ی مقدار چرب بشه بعد با انگشت یا با زبونتون پاکش کنید...
انداختن ی زنجیر بلند تو گردنتون جوری که تا روی سینه بیاد...این چشمشونو به سمت سینه ها متمایل میکنه و....
eitaa.com/zendgizanashoyi
#حجت_الاسلام_ناصری
📌برا دختر یه نفری خواستگار اومده بود، خواستگار فقیری بود، به دخترش گفت: بابا این فقیره، میترسم زندگی رو در آینده نتونه تأمین کنه و بره، این خواستگار رو رد کن.
🔻دختر، این خواستگار رو بیشتر دوست داشت ولی پدرِ دختر اون رو رد کرد، تا بعد از مدتی، یک نفر آمد که پولدار بود اما اخلاق او بد بود، پدر به دختر گفت: بابا وضع این بد نیست فقط اخلاق نداره که إنشاءالله خداوند اخلاق او را درست میکنه.
👌دختر گفت: بابا من تا حالا نمیدونستم خدایی که اخلاق را درست میکنه غیر از خدایی است که روزی میده، فکر میکردم یک خدا است که هر دو را درست میکنه، شما اولی را رد کردی، آن وقت خدا نبود که وضع مالی او را درست کند؟!!
✅ مشکل ما همین است، میندازیم پای خدا، هر جا که بخواهیم کار خود را بکنیم، آنجا آن را درست میکنیم. ولی طراز حق یک طراز دیگری است.
#هوالرزاق
eitaa.com/zendgizanashoyi