#شیطنت_های_عاشقانه
#تولدت_مبارک
به جای کیک تولد برایش کیک عروسی بگیرید.
یک جشن تولد درست زمانی که شش ماه به تولدش مانده است برایش بگیرید.
در یک روزنامه پر تیتراژ با یک آگهی زیبا تولدش را تبریک بگویید.
به جای شمع بر روی کیک تولدش فشفشه روشن کنید درست مثل یک جشن عروسی بزرگ. این کار یکی از ویژگی های خاص شخصیت شما را نشان می دهد.
به عدد سنش برای روز تولد کارت تبریک تهیه کرده و همانروز تقدیمش کنید. و یا گل رز قرمز.
جشنبر روی تقویم دیواری منزلتان اتفاقات مهم و بسیار با اهمیت را بنویسید تا با دیدن آن همان اتفاق بی نظیر را هر روز و هر لحظه حس کنید.
سیزده روز برای عید نوروز جشن بگیرید, چهارده روز برای ایام والنتاین و سی روز را برای رسیدن به تاریخ تولدش جشن بگیرید.
نخستین حرف اسم خودتان و همسرتان را بر روی یکی از گرانبها ترین اشیا منزلتان حک کنید.
eitaa.com/zendgizanashoyi
#آرامش صدای تو مثل آرامش صدای دریاست و من چقدر خوشبختم که هر روز با صدای زیبای تو از خواب بیدار می شوم
😍❤️#صبح_بخیر_مهربان❤️😍
eitaa.com/zendgizanashoyi
#صبح_بخیر_عاشقانه
به عشقت پرده صبح را
از پنجره ی احساسم
که رو به بیکرانه های آسمان
توست باز میکنم
آرامش را از تو استمداد میکنم
پس به یادت میگویم
زندگی سلام
صبح بخیر همسر عزیزم
eitaa.com/zendgizanashoyi
#صبح_بخیر_عاشقانه
من آرزو می کنم که خورشید بودم
تا می توانستم هر صبح هنگامی که بیدار می شوی
صورتت را به آرامی نوازش کنم
صبح بخیر ملکه من
eitaa.com/zendgizanashoyi
#صبح_بخیر_عاشقانه
صبح یعنی تو بخندی دل من باز شود
پلک بگشایی و از نو غزل آغاز شود
صبح یعنی که دلم گرم نگاهت باشد
آسمان، عشق، زمین با تو هم آواز شود
صادق علیزاده
eitaa.com/zendgizanashoyi
#صبح_بخیر_عاشقانه
صبح بخیر
ای عشق گل چهره من
صبح بخیر
ای آنکه روشنی میبخشی
به زمین
با آفتابی تازه
صبح بخیر
ای تو که همواره
در انتظار دیدار خورشیدی
❤️#صبح_بخیر❤️
eitaa.com/zendgizanashoyi
#صبح_بخیر_عاشقانه
عزیزم روز من زمانی شروع می شود که تو کنارم باشی، مثل امروز؛ #صبح_بخیر
eitaa.com/zendgizanashoyi
سلام. ممنون از کانال آموزنده تون این کانال رو به دوستانم معرفی کردم و هر وقت که هم رو میبینیم کلی ازم تشکر میکنن.
میخواستم یه نکته ای بگم همه مردها مثل هم نیستن. مثلا من هر شب قبل از این که بریم تو تختخواب حموم میکردم... و همش عطر و ادکلن و اینا استفاده میکردم...
بعد از یه مدتی همسرم گفت من عاشق عطر تن تو هستم... قبل خواب حموم نرو بوی شامپو و عطر زیاد خوشم نمیاد
و اینکه من سعی میکردم همیشه آرایش داشته باشم حالا کم یا زیادش بستگی زمان داشت...
یه ایده داشتین که بپرسیم از همسرمون از چه کاری خوشش میاد و چی دوست داره؟
بهش پیام دادم...
دیدم کاملا برعکس فکر میکردم و آرایش رو دوست نداره! گفت قیافه خودت قشنگه اینجوری مصنوعی میشی...
یا من موهامو همیشه میبستم ولی همسرم دوست داشت موهام باز باشه...
همه ی اینهارو با یه پرسش نامه فهمیدم.
گاهی اوقات ما فکر میکنیم همه مردها مثل همن اما اینطور نیست.
پیشنهاد من به شما بانوهای عزیز اینه که حتما حتما بپرسین از همسرتون اگه رو در رو نمیتونین مثل من پیام بفرستین براش.
ممنون
🌸eitaa.com/zendgizanashoyi
✅ این تجربه پیام مهمی به خانمها داره
سلام خدمت دوستای عزیزم همچنین ادمین زحمتکش
من خانومی هستم ۱۸ ساله و شوهرم ۲۳ سالشه. (۱۳ خرداد سالگردمونه ۲سال میشه عقدیم)
شوهرم کشاورزی داره و تو این ۶ماه بهار و تابستون خیلی مشغله کاریش زیاده.
پدر و مادر منم هردو شاغل هستن منم تو خونه تنهام.
با اینکه سرمو با کارای خونه یا کتاب خوندن یا...سرگرم میکردم همش ب این فکر میکردم ک شوهرم بهم توجه نمیکنه اصلا انگار ن انگار ک من وجود دارم حتی در روز بخاطر شغلش و اینک خسته میشد از سرکار میومد خونشون میخوابید اصلا ب من زنگم نمیزد.
ی شب بهم قول دادیم صبحا ک از خواب بیدار میشه بهم زنگ بزنه در طول روز حتی اگ ۱ دقیقه شد زنگ بزنه شبها میخوابه قبلش شب بخیر بگه شوهرمم گفت چشم قول میدم ب جونخانومم.
صب ک شد دیدم ن پیامی داده ن چیزی ظهر شد زنگ نزد شب شد پیام نداد. واقعا از دست کاراش خسته شدم. و باهاش ۲ روز قهر کردم. ی روز ک مامانم خونه بود بهم گفت چرا بهم ریختی منم گفتم دیگ از زندگی سیر شدم شوهرم بی توجه بهم احساس میکنم دیگ دوسم نداره در این مورد حرف زدم باش
همون روز شوهرم اومد خونمون و من مثل قبل باهاش گرم نگرفتم. خلاصه داشتن حرف میزدن مامانم و شوهرم ک یهو مامان همه چیو بهش گفت. شوهرمم ناراحت شد از این حرفا.
شب ک رفتم ت اتاق پیشش بخوابم دسشتو دراز کرد ک برم ت بغلش من نرفتم گفت من اون مهتابیو میخوام ک میومد ت بغلم،
منم گفتم دیگ اون مهتاب قبلی نیستم
خلاصه اومد منو گشوند ت بغلش بوسم کرد گاز گرفت قلقلکم داد تا من بخندم ولی من باش سرد رفتار کردم. بهش گفتم چطور ت میخوای تو هرچی میگی من بگم چشم، زیر قولام نزنم اونوفت ت میزنی زیر حرفات!
وایساد ب گریه کردن، گفت من ب تو خیلی بد کردم همش درگیر کار بودم کلی معذرت خواهی کرد،
خلاصه اشتی کردیم، صب ک شد بوسمکرد و بهم گفت صب بخیر ... بعدم رفت خونه هم زنگ میزد هم پیام میداد.
دیگ نمیزنه زیر حرفش. منم ناراحت نمیکنه. فردام سالگرد عقدمونه ی شب رویایی در انتطارمونه با کلی برنامه هایی ک اقایی ریخته
خواستم بگم خانوما وقتی از چیزی ناراحتین با شوهرتون در میان بزارین
اقایون ک پیشگو نیستن ببین ت دل ما چی میگذره 😁
🌸eitaa.com/zendgizanashoyi