eitaa logo
زندگی نامه شهیدان
857 دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
1.2هزار ویدیو
93 فایل
بِســـمِ الله الرّحمــنِ الرّحیــم أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهـمْ لِلتَّقـوَی آن‌ها کسانی‌اندکه خدا قلب‌هاشان را برای تقـوا امتحان کرده. @fendreck @KhademAllah7 ✅🌷حمایت شمادلگرمی ماست🌷🇮🇷
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در 1/7/1360 به عضویت رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد. بلافاصله به پادگان آموزشی المهدی(عج) چالوس اعزام شد و تا اول دی‌ماه، دوره آموزشی سه‌‌ماهۀ سپاه را گذراند. به دنبال آن در 2/10/1360 به جبهه مریوان اعزام شد و تا تاریخ 11 اسفند 1360 در محور سروآباد استان کردستان به خدمت مشغول بود و فرماندهی واحدهای مستقر در قله‌ها را بر عهده داشت. پس از بازگشت، در واحد عملیات سپاه قائم‌شهر مشغول شد. با آغاز فعالیت‌ گروهک‌های ضدانقلاب در جنگل به فرماندهی گردان ویژۀ جنگل سپاه قائم‌شهر منصوب شد. سردار اسکندر مؤمنی ـ معاون وی درباره تلاش‌های ایشان در جنگل می‌گوید: «در کارها خستگی برایش مفهومی نداشت و در سختی‌ها و بحران‌ها تحمل و توان بسیار بالایی داشت. در سخت‌ترین شرایط جنگی در چهره‌اش خستگی و تردید و دودلی مشاهده نمی‌شد. در درجه اول تلاش می‌کرد که مشکلات را شخصاً حل کند و چنانچه مشکلی لاینحل می‌نمود، آن را تحمل می‌کرد ولی به دیگران منتقل نمی‌کرد. در جریان عملیات جنگل قائم‌شهر، فرماندهی گردان جنگل را بر عهده داشت و من جانشین وی بودم. بعد از چند مدت که داخل جنگل بودیم، متوجه شدیم که ایشان مریض شده است. به اصغر گفتم که شما بهتر است که بروی و استراحت کنی. وضعیت‌‌تان نامناسب است و از این بدتر خواهد شد. گفت: «من هستم و تحمل اینجا را دارم.» اما بیماری سخت‌تر شد و چند بیماری با هم وی را از پا انداخت و از نظر جسمی بسیار ضعیف کرد. 🌷 ╭═━⊰ 🍃🕊🌷🍃 ⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan ╰═━⊰ 🍃🕊🌷🍃 ⊱━═╯
بالاخره با یک قاطر او را به عقبه منتقل کردیم و تصور می‌کردیم اصغر به شهر رفته و به بیمارستان می‌رود، ولی نرفت و در نزدیک‌ترین پایگاه جنگل ماند و بعد از بیست و چهار ساعت به ما ملحق شد؛ در حالی‌که کمی بهبود یافته بود.» در بیست سالگی یعنی در سال 1361 با خانم زهرا سرور ازدواج کرد. مراسم عقد این زوج در مسجد و در نهایت سادگی برگزار شد. در 15 خرداد 1362 دوست دیرینه علی‌اصغر، حمیدرضا رنجبر فرمانده گردان امام محمد باقر(ع) از لشکر 25 کربلا در منطقه عملیاتی جفیر به شهادت رسید. او که به شدت تحت تأثیر شهادت حمیدرضا قرار گرفته بود، پس از آن هیچ‌گاه منطقه نبرد را ترک نکرد. علی‌اصغر پس از دو سال حضور در جنگل قائم‌شهر و مبارزه و سرکوب ضدانقلاب به جبهه نبرد شتافت. در 28 بهمن 1362 در قالب طرح لبیک به لشکر 25 کربلا پیوست و فرماندهی گردان جوادالائمه(ع) را به عهده گرفت. در جریان عملیات والفجر‌6 در منطقه عمومی دهلران در محور چیلات بر اثر اصابت تیر به سرش زخمی شد. اما علی‌رغم اصرار هم‌رزمان، راضی به ترک منطقه نشد و دو ماه بعد از مجروحیت به شهر و دیار خود بازگشت. هرچند به خانواده عشق می ورزید اما حضور در جبهه را رها نمی‌کرد. در مدت کوتاه بازگشت از جبهه نیز به جمع‌آوری نیرو می‌پرداخت. به هنگام تولد نخستین فرزندش، برای مدت کوتاهی در یکی از بیمارستان‌های شهرستان بابل حاضر شد و او را به یاد دوست و همرزم شهیدش، حمیدرضا نامید و سپس به جبهه بازگشت. 🌷 ╭═━⊰ 🍃🕊🌷🍃 ⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan ╰═━⊰ 🍃🕊🌷🍃 ⊱━═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
توجه به اصلاح اخلاقی دوستان و هم‌رزمان، اهتمام به رعایت آداب شرعی و اخلاقی، تحصیل و به بطالت نگذراندن عمر در جوانی در یکی از دست‌نوشته‌هایش به خوبی مشهود است. او در نامه‌ای برای یکی از هم‌رزمان خویش نوشته است: «... اگر شب‌ها و روزها را نخوابم و اگر بدترین تهمت‌ها و افتراها را به من ببندند، ناراحت نمی‌شوم. ولی هنگامی‌که بشنوم جوانی و یا نوجوانی به وظایف خویش آشنا نیست و یا خدای ناخواسته اوقات زندگی خود را به بطالت، بازی و سرگرمی، گفتن حرف‌های بیهوده، دوستی با افراد ناباب و بی‌بندوبار می‌گذراند، رگ‌های بدنم بلند می‌شود، موهای بدنم سیخ می‌گردد و در پیش خدای خود احساس شرمندگی می‌کنم. به خود لعنت می‌کنم که ای خدا! چرا باید دوستان و نزدیکان و اهل محل و روستایم این‌گونه باشند. اما برادرجان! فراموش نکنیم که زمان، زمان انقلاب است، حکومت اسلام باید پیاده شود و ما همه سربازانی هستیم که باید این قوانین را اجرا کنیم. وای به حال خودمان که اگر نتوانیم اول این قوانین و این اخلاق حسنه را در برخوردمان پیاده کنیم. زمانی خواهد رسید که در مقابل خدای شهدا و در مقابل خانواده‌های شهدا مسئول خواهیم بود.» 🌷 ╭═━⊰ 🍃🕊🌷🍃 ⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan ╰═━⊰ 🍃🕊🌷🍃 ⊱━═╯
او در نامه‌ای برای یکی از هم‌رزمان خویش نوشته است: «... اگر شب‌ها و روزها را نخوابم و اگر بدترین تهمت‌ها و افتراها را به من ببندند، ناراحت نمی‌شوم. ولی هنگامی‌که بشنوم جوانی و یا نوجوانی به وظایف خویش آشنا نیست و یا خدای ناخواسته اوقات زندگی خود را به بطالت، بازی و سرگرمی، گفتن حرف‌های بیهوده، دوستی با افراد ناباب و بی‌بندوبار می‌گذراند، رگ‌های بدنم بلند می‌شود، موهای بدنم سیخ می‌گردد و در پیش خدای خود احساس شرمندگی می‌کنم. به خود لعنت می‌کنم که ای خدا! چرا باید دوستان و نزدیکان و اهل محل و روستایم این‌گونه باشند. اما برادرجان! فراموش نکنیم که زمان، زمان انقلاب است، حکومت اسلام باید پیاده شود و ما همه سربازانی هستیم که باید این قوانین را اجرا کنیم. وای به حال خودمان که اگر نتوانیم اول این قوانین و این اخلاق حسنه را در برخوردمان پیاده کنیم. زمانی خواهد رسید که در مقابل خدای شهدا و در مقابل خانواده‌های شهدا مسئول خواهیم بود.» بعد از بهبودی نسبی از مجروحیت برای گذراندن دورۀ‌ آموزش فرماندهی گردان به پادگان امام حسین(ع) تهران اعزام شد. از 18 اردیبهشت 1363 تا 18 مرداد 1363 دوره یادشده را گذراند و پس از آن برای مدت کوتاهی به قائم‌شهر برگشت. در 21 مرداد 1363 به‌عنوان جانشین واحد عملیات منصوب شد. اما دو ماه بیشتر طاقت نیاورد و بار دیگر در اول آبان 1363 به جبهه اعزام و به‌عنوان جانشین گردان امام محمد باقر(ع) مشغول به فعالیت شد. 🌷 ╭═━⊰ 🍃🕊🌷🍃 ⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan ╰═━⊰ 🍃🕊🌷🍃 ⊱━═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بعد از بهبودی نسبی از مجروحیت برای گذراندن دورۀ‌ آموزش فرماندهی گردان به پادگان امام حسین(ع) تهران اعزام شد. از 18 اردیبهشت 1363 تا 18 مرداد 1363 دوره یادشده را گذراند و پس از آن برای مدت کوتاهی به قائم‌شهر برگشت. در 21 مرداد 1363 به‌عنوان جانشین واحد عملیات منصوب شد. اما دو ماه بیشتر طاقت نیاورد و بار دیگر در اول آبان 1363 به جبهه اعزام و به‌عنوان جانشین گردان امام محمد باقر(ع) مشغول به فعالیت شد. در 15 مهرماه 1363 بار دیگر بر اثر اصابت ترکش از ناحیه پهلو مجروح شد و این بار نیز، به‌رغم مخالفت کادر پزشکی، پیش از اتمام دوره درمان، بستر را رها کرد و به صحنه بازگشت. از اول آبان 1363 به عنوان جانشین گردان امام محمد باقر(ع) انتخاب شد و تا زمان شهادت در این گردان خدمت کرد. حدود دو ماه قبل از آغاز عملیات والفجر 8 به عنوان جانشین محور دوم لشکر در این عملیات که فرماندهی آن بر عهده عبدالعلی عمرانی بود ، منصوب شد؛ در حالی‌که رزمندگان گردان امام محمد باقر(ع) اصرار داشتند او را به این گردان برگردانند. در همین حال و هوا دومین فرزندش زینب به دنیا آمد. شجاعت از ویژگی‌های شاخص او بود. مرتضی قربانی فرمانده لشکر 25 کربلا دربارۀ او گفته بود: «اگر ما چند نفر مثل علی‌اصغر داشتیم، هیچ مشکلی نداشتیم.» او ادامه می‌دهد: «اصغر خنکدار شیر بیشه اسلام بود. خدا می‌داند هر وقت او را می‌دیدم، روحیه‌ای صد چندان می‌گرفتم. حرف‌زدن او به انسان طمأنینه می‌داد؛ 🌷 ╭═━⊰ 🍃🕊🌷🍃 ⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan ╰═━⊰ 🍃🕊🌷🍃 ⊱━═╯
وصیت نامه خدايا اگر مرا در زير آبها خفه‌ام كنند، اگر تمامي هور را ظرفي از آتش سازند و مرا در ميان آن پرتاب نمايند، اگر گلوله‌هاي سر بين دشمن بد كين قلب‌هاي گنهكار مرا سوراخ كند، همة اينها را به عشق ديدار تو با جان و دل مي‌پذيرم و آمادة پذيرايي تمام مشكلات در مسير تو هستم و تنها انتظارم و آرزويم در تحمل اين سختي‌ها ديدار وجه الله و رسيدن به وصال معبود مي‌باشد... بار الها، بارپروردگارا،‌ ترا سپاس مي‌گويم كه اين بنده گنهكار را فرصتی ديگر عنايت كردي تا بتوان با خود بينديشم و از كرده‌های خلاف خويش پشيمان و با توكل بر خداي بزرگ براي رضاي معبود خويش استغفار و طلب عفو و بخشش برای خويش نمايم... خدايا، معبودا، بار الها به تقصير خويش اعتراف كرده‌ايم و اين بار نيز مي‌گويم و مي‌نويسم كه انساني گناهكارم و هيچ راهي براي خود نمي‌بينم و تنها روزنة اميدم به تو است و خدايا فقط تو را مي‌پرستم و از تو ياري مي‌جويم. خدايا بنده‌اي حقير و ضعيفم و تحمل آتش‌هايي را كه تجسم اعمال خلاف من مي‌باشد را ندارم. دستم را بگير و مرا در اين امتحان الهي موفق و قلم عفو بر جرايم بكش... الهي به حق هشت و چارت زمان بگذر شتر ديدي نديدي... و خدايا چشم طمع به بهشت تو ندارم، زيرا كه خدايا عبادت‌هايم را براي اين به درگاهت مي‌كنم كه تو را لايق عبادت مي‌‌دانم و تورا عادل مي‌دانم و مي‌دانم كه تنها بودن در جوار تو سعادت حضور در قيامت تو است كه انسان را سعادتمند مي‌كند... 🌷 ╭═━⊰ 🍃🕊🌷🍃 ⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan ╰═━⊰ 🍃🕊🌷🍃 ⊱━═╯
✅️بی‌شوخی‼️ گاهی‌ازخودبپرسیدکه‌اگرخودراملاقات میکردیدآیاازخودتان‌خوشتان‌می آمد؟! صادقانه‌به‌این‌سوال‌جواب‌دهید خواهیدفهمیدکه‌نیازبه‌چه‌تغییراتی‌دارید(:❤️‍🩹 نمازتون خیلی مؤثر در تغییر شماست.. به همون اندازه تغییر میکنید..🌱🤍 💠نمازبا عشق 💠نماز اول وقت🌱
🍃رفع موانع فرج اِجماعاً صلوات..🌸
🕊 خدایا! من عبادت تو را می‌کنم یعنی نیتم عبادت توست، نه اینکه برای خوف آتشت و برای عشق حور و جَنّتت، من تو را یافتم که شایسته عبادت هستی..🍃 اول مظلوم عالم علی(ع)⚘️ بحارالانوار 📖 🌿نماز اول وقت سفارش شهدا 🕊 🌷🕊
نماز اول وقت سیره شهدا و صُلحا..🌷🌷 چه کار کنم در نماز حواس من جمع باشد؟! چند نکته است؛ 🌸 نکته اول اینکه باید تمرین کنیم؛ تمرین و تمرکز ! اولاً زیاد دعا کنیم ، قبل از نماز به خدا پناه ببریم از شرّ شیطان. ذکر« لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم» بسیار موثر است، شیاطین را از ما دور می‌کند و آماده نماز می‌شویم. 🌸 دوم اینکه در همان فرصت محدودی که برای نماز می‌گذاریم یک وقت خلوت ایجاد کنیم و دو دقیقه به وقت نماز در سجاده بنشینیم و آماده شویم. 🌸 سوم ذکر رکوع و سجود را اگر فرصت داشتیم سه بار بگوییم چون حداقل سنت سه بار است یک بار فریضه است. این تجربه خیلی موفقی را نشان می‌دهد تصور کنید دارید آخرین نماز را می‌خوانید. دکتر سید محسن میرباقری
ترتیل صفحه ۸ قرآن کریم.mp3
5.01M
✨️قرآنیات 📢 تلاوت روزانه 🌱یک_صفحه_قرآن 🔹️ترتیل صفحه هشت قرآن کریم، سوره مبارکه البقرة 🎙با صدای حبیب (مدیر کانال) ✏️ توصیه مهم حضرت : هر روز حتماً قرآن بخوانید ✨️این تلاوت به نیابت از ارواح طیبه ی شهدا هدیه میشه جهت سلامتی و تعجیل در فرج آقا صاحب الزمان عج..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 غافل‌گیریِ بدون تعارف برای مادرانی که سال‌ها از فرزندانشان دور مانده‌اند‌. 🍃🌹🍃
52.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شهیدان اصغر و جعفر خنکدار ؛ 🔖 حاج خانم میگفت : جعفر هم پسرم بود هم دخترم ،... خواب دیدم بهم گفت: مامان من برگشتم ، نزدیکتم ،... فردا صب که استخوان هاش و تحویلم دادن استخون ساق پاش و بوسیدم . شبی هم که اصغر شهید شد خواب دیدم ؛ جنازه اصغر و برام آوردن ، دورش کفن پیچ ، روش نوشته : سرباز امام زمان شهید علی اصغر خنکدار ،... 📼 مصاحبه با مادر شهید علی اصغر خنکدار و جعفر خنکدار ،...🌷🌷
☘️« بسم رب الزهـــــــــــرا (س) و الشهداء و الصديقين »🩸 💦 ؛؛؛ 🎤 🦋 ▪️ تیرماه ۱۴۰۱ رسیدم خدمت حاج خانم خنکدار مادر شهیدان علی اصغر و جعفر خنکدار . علی اصغر سال ۱۳۶۴ عملیات والفجر هشت تو اروند شهید شد و جعفر سه سال بعد تو جزیره مجنون . جعفر روز ۴ تیرماه ۱۳۶۷ تو اون گرمای طاقت فرسای خوزستان جانانه جنگید و با لبان تشنه بشهادت رسید.۷ سال بعد هم پیکرش از جبهه برگشت . ▪️حاج خانم میگفت : چند شب پشت هم خواب دیدم جعفر بهم میگه ( مامان من تشنمه ،...) تو دلم گفتم پسر تو چرا تشنته !یه پارچ آب برداشتم و بردم سر مزارش و ریختم رو قبرش ، گفتم پسر بخور سیراب شو . بمیرم واسه اون مادری که پسرشُ لب تشنه شهیدش کردن تو حتی یه پارچ آب نبود رو حنجر بریده ش بریزن ،... فدای لب تشنه ی ابا عبدالله ،...
📖 ″برشی از خاطرات ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
برشی از خاطرات علی اصغر خنکدار ┄┅┅┅
بایَد بِدونی کِه. . . شهید علی اصغر خنکدار، فرمانده شهیدی که امام حسین را در عملیات والفجر۸ دید! ˹ᯓ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیدنش خیلی با ارزشه وقتی میگیم ما شرمنده شهدایم یعنی این...