eitaa logo
زندگی نامه شهیدان
782 دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
1.3هزار ویدیو
93 فایل
بِســـمِ الله الرّحمــنِ الرّحیــم أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهـمْ لِلتَّقـوَی آن‌ها کسانی‌اندکه خدا قلب‌هاشان را برای تقـوا امتحان کرده. @fendreck @KhademAllah7 @Maghadam1234 ✅🌷حمایت شمادلگرمی ماست🌷🇮🇷
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊 ⬅️...ادامه « همسرم علاقه بسیاری به اقامه نماز جماعت داشت و زمانی مسجدی در محله ما وجود نداشت كه بتواند در آنجا نماز جماعت اقامه كند، لذا در حیاط منزلمان این كار را انجام می‌داد اما بعد از مدتی تصمیم گرفت تا خودش مسجدی احداث كند. در گام نخست همسرم یك خانه كوچك را خرید و آن را حسینیه كرد و بعد از مدتی زمینی هم برای احداث خریداری كرد البته در آن زمان صاحب زمین برای فروش یك شرط برای شهید سلطانی گذاشته بود و آن اینكه دوشنبه‌ها را برای او مداحی كند، زیرا همسرم كار مداحی و سرودن اشعار در مدح و منقبت اهل بیت(ع) را انجام می‌داد كه این شرط را پذیرفت. همسرم این مسجد را با هزینه‌های خودش ساخت و همیشه می‌گفت كار كه برای رضای خدا باشد، خدا هم همواره خیر و بركت در كار را زیاد می‌كند و این نكته‌ای بود كه من بارها در زندگی به آن رسیدم.» 🌷 ╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan ╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯
🕊 ✅️دیدار با امام خمینی رحمه الله شهید سلطانی عاشقانه پیرو معلم بزرگش، پیرجماران، خمینی کبیر(ره) بود. وقتی برای دیدار با امام(ره) دعوتش کردند، افتخار مداحی را به او دادند، جمعیت چشمشان به او بود و او خیره به امام(ره)، نزدیکان صدایش می‌کردند تا بلکه به خود آید اما او محو تماشا بود. اشاره‌ها بی جواب ماند و او متحیر، امام لبخندی زدند و سخنرانی را شروع کردند. شهید سلطانی پس از پایان مجلس، بیرون حسینه جماران، مهر سکوت را شکست و بلند بلند گریه کرد. جمعیت همراهش شدند. در طول راه به همرزمانش گفت: امید دارم اگر امروز نتوانستم لب باز کنم، هنگام شهادت هر قطره خونم فریادی شود و بگویم خدایا خدایا تا انقلاب مهدی، خمینی را نگه‌دار. 🌷 ╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan ╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خاطرات شهید: وقتی برای بردن شهدا به سردخانه رفتند ، دیدند كیسه ای كه شهید سلطانی در آن پیچیده شده عرق كرده است ، كیسه را باز می كنند می بینند هنوز زنده است ، اكسیژن وصل می كنند و به بیمارستان منتقلش می كنند. به یارانش می گوید: من از خدایم خواسته ام تا جلو امام حسین شرمنده نشوم ، وقتی شهدا وارد محشر می شوند چگونه سر بر بدن داشته باشم و به حضور امام حسین برسم. ╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan ╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯
شهید، باران رحمت الهی است که به زمین خشک جانها، حیات دوباره می‌دهد. عشق شهید، عشق حقیقی است که با هیچ چیز عوض نخواهد شد. ╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan ╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اول وقت سیره شهدا چه نماز عاشقانه‌ای شود وقتـی مڪبـّرش تــو باشی ... موقع استجابت دعا، از همه عزیزان التماس دعا 🌷 ╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan ╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊🏖` اعمال ماه مبارک رمضان 🌱 اســـــتغفاࢪ ✨️ یہ توصیہ خیلے سفارش شده است توے ماه مباࢪک رمضاݩ 🌱 ڪارے نداره تسبیح بگیر دستت و... 🌷
52.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕊 برنامه سردار شهید شیر علی سلطانی - 4 اسفند 1401 را در تلوزیون...🌱 🌷 ╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan ╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯
🕊 مزار شهید شهید شیرعلی سلطانی بالاخره در عملیات فتح المبین به درجه رفیع شهادت رسید . پیکر بی سر شهید سلطانی در روز۱۲/۱/۱۳۶۱درکتابخانه مسجد المهدی (عج) واقعه در کوشک قوامی در مکانی که خود شهید آماده کرده بود به خاک سپردند. خاطره ای از فرزندش پدرم صبح ها ما بچه ها را برای نماز اول وقت به مسجد می برد؛ اما روزهایی که هوا سرد بود، خودش تنها می رفت. نماز که می خواند برمی گشت و ما را بیدار می کرد، عبا روی دوش می­انداخت و خودش می شد امام جماعت. هر روز بعد از نماز قرائت زیارت عاشورایش برپا بود. یک صفحه را خودش می خواند و صفحه های دیگر را بچه ها. برای ما مسابقه صلوات می گذاشت، شب که می آمد، تعداد صلوات هایی را که بچه ها فرستاده بودند می پرسید و به هرکسی که بیشتر صلوات فرستاده بود جایزه می داد. یک تخته سیاه هم در خانه داشتیم که روی آن به ما قرآن درس می داد.همسر شهید شیرعلی سلطانی، خانم علی‌نژادیان فرد شیرازی در مورد قبری كه شهید برای خودش حفر كرده بود، نیز چنین بیان نمودند: «به خوبی به یاد دارم قبل از اینكه همسرم دوباره به جبهه بازگردد، یك شب درب منزل كنار مسجد المهدی(عج) را كه خریداری كرده بود، باز كرد و قبری را كه در آن حفر كرده بود، نشان من داد كه این قبر را برای خودم كندم. من از دیدن اندازه قبر متعجب شدم، چرا كه همسرم قد بلند و رعنایی داشت اما آن قبر برای او كوچك بود و وقتی این مسئله را به او گفتم، پاسخ داد زمانی كه شهید شوم این قبر اندازه من می‌شود و دقیقاً هم همین‌طور شد، او بدون سر شهید شد و پیكرش به دلیل اینكه سر نداشت، به راحتی درون قبر جا شد.» 🌷