eitaa logo
کارخونه تولید محتوا مهدی زراعتی
14.1هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
665 ویدیو
484 فایل
تامین و تولید محتوا برای فعالین حوزه کودک و نوجوان و ارائه تجربیات بیست ساله خودم تلفن، آیدی ، رزومه 👇 ۰۹۱۵۴۵۰۰۰۴۵ @zeraati_ir1 @zeraati_video شرایط تبادل و تعرفه تبلیغات 👇 @admin_zeraati_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
معرفی_کتاب المثل_ها مناسب برای سنین 10 تا 15 سال ⭕️ضرب المثل‌ها ،جمله‌هایی کوتاه، شیرین و خواندنی هستند که در هر زبانی وجود دارند. این پندها با ارزش، یک دفعه ساخته نشده‌اند و به وسیله‌ی یک نفر هم گفته نشده‌اند. صدها سال و بلکه هزاران سال طول کشیده تا این ضرب المثل‌ها ساخته شده و افراد زیادی در به وجود آمدن این ها سهم داشته‌اند. ▫️نویسنده غلامرضا حیدری ابهری ▫️تعداد صفحات : 108 ▫️نشر جمال ▫️قطع : رقعی کارخونه تولید محتوای مهدی زراعتی ویژه فعالین حوزه کودک و نوجوان 🍃.══════════╗ 🆔 https://eitaa.com/zeraati_ir ╚══════════.🍃🌼🍃
گوینده: فاطمه فضلی به نام خدا « نگار تو رختخوابه، دلش می‌خواد بخوابه » نگار از حرف‌های مامان و بابا سر سفره شام فهمید که فردا اولین روز ماه رمضان است. به مامان گفت: « میشه منم روزه بگیرم؟» بابا پرسید: « تو هنوز به سن تکلیف نرسیدی اما اگر دوست داری بگیر. می‌تونی برای سحری بیدار شی؟» نگار سرش را بالاگرفت: « اگه شب زودتر بخوابم سحری بیدار می‌شم.» خودش را توی تخت جا داد. چشمانش را بست. ولی هر کار کرد خوابش نبرد. جیرجیرک روی درخت کنار پنجره آواز می‌خواند. نگار پتو را روی سرش کشید، اما باز هم صدای جیرجیرک می‌آمد. بالش کوچکش را روی گوش‌هایش گذاشت، اما باز هم صدای جیرجیرک می‌آمد. اخم کرد. از جایش بلند شد. پنجره را باز کرد. نگاهی به جیرجیرک کرد گفت: « آهای جیرجیرک من می‌خوام بخوابم. فردا اولین روز ماه رمضونه. اگه الان نخوابم سحری خواب می‌مونم‌ ها!» جیرجیرک ساکت شد. بغض کرد: « من دارم برات لالایی می‌خونم که راحت بخوابی!» نگار با لب‌ولوچه‌ی آویزان گفت: « ممنون ولی اگه ساکت بشی می‌تونم زودتر بخوابم وسحری بیدار شم » جیرجیرک دیگر چیزی نگفت. نگار به تخت برگشت. چشمانش را بست. خیلی زود خوابش برد. مامان موقع سحر به اتاق نگار رفت. هرچه او را صدا کرد بیدار نشد که نشد. مامان از اتاق نگار بیرون رفت. جیرجیرک از توی حیاط سرک کشید. وقتی متوجه شد نگار بیدار نشده با خودش گفت: « باید کاری کنم نگار بیدار شه وگرنه خیلی غصه می‌خوره.» شروع کرد به جیرجیر کردن آن قدر بلند جیرجیر کرد تا نگار از خواب بیدار شد. چشمانش را مالید گفت:« چه خبر شده؟ باز جیرجیر می‌کنی!» جیرجیرک چیزی نگفت و باز جیرجیر کرد. نگار صدای مامان و بابا را از آشپزخانه شنید. چشمانش از خوشحالی برق زد. بعد از خوردن سحری به طرف پنجره رفت و به جیرجیرک گفت:"میشه هر شب جیرجیرکنی و منو سحری بیدار کنی؟" کارخونه تولید محتوای مهدی زراعتی ویژه فعالین حوزه کودک و نوجوان 🍃.══════════╗ 🆔 https://eitaa.com/zeraati_ir ╚══════════.🍃🌼🍃
کارخونه تولید محتوای مهدی زراعتی ویژه فعالین حوزه کودک و نوجوان 🍃.══════════╗ 🆔 https://eitaa.com/zeraati_ir ╚══════════.🍃🌼🍃
49.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👌این بازی دوست داشتی رو با نگاه تربیتی با بچه ها تمرین کنید. ☺️برای رسیدن به هدف احتیاج به صبر داریم حوصله داشته باشید و خسته نشین کارخونه تولید محتوای مهدی زراعتی ویژه فعالین حوزه کودک و نوجوان 🍃.══════════╗ 🆔 https://eitaa.com/zeraati_ir ╚══════════.🍃🌼🍃
✨اثری جدید از مجموعه قهرمان من منتشر شد✨ ♦️صدای تلفن خانه پدری ابراهیم به صدا در آمد.حاج علی اکبر گوشی را برداشت.صدای پشت خط،یکی از دوستان ابراهیم بود که می گفت:«ابراهیم زخمی شده است.» حاج علی اکبر گوشی را گذاشت و چشم هایش را بست.خودش را به نصرت خانم رساند و گفت:«خانم،یادت هست وقتی ابراهیم از مکه آمد،گفت که زیر ناودان طلای کعبه چه دعایی کرده است؟»نصرت خانم فکری کرد و گفت:«دعا کرده بود که نه زخمی بشود و نه اسیر و فقط به یکباره شهید شود.»حاج علی اکبر با اندوه به نصرت خانم نگاه کرد و گفت:«پسرمان به آرزویش رسید و خدا اجابتش کرد.پسرمان به شهادت رسیده.» ◽️مناسب برای گروه سنی ب و ج ◽️تعداد صفحات: 48 ◽️ناشر: کارخونه تولید محتوای مهدی زراعتی ویژه فعالین حوزه کودک و نوجوان 🍃.══════════╗ 🆔 https://eitaa.com/zeraati_ir ╚══════════.🍃🌼🍃
mp3 (3).mp3
1.4M
گوینده: فاطمه فضلی ماه رمضان بود و پارسا برای خرید نون به نونوایی رفته بود.صف نونوایی خیلی شلوغ بود و چون نزدیک افطار بود شلوغتر هم میشد. اقای نانوا حسابی خسته شده بودو نگران مردم بود و دوست داشت سریعتر به اونها نون بده تا به افطار برسن اما کار اسونی نبود. نوبت پارسا که زسید اقای نونوا اشتباها پول کمتری از پارسا بابت نونها گرفت پارسا با تعجب به صورت اقای نانوا نگاه کرد. نانوا پرسید: پسرم مشکلی پیش اومده ؟ پارسا گفت: "نه" و پولش را گرفت و از نانوایی تا خونه دوید. موقع افطار پارسا نگران و پریشان احوال بود. آون شب پارسا وقتی به رختخواب رفت مدام از خودش میپرسید : "چرا این کار را کردی؟ چرا پول همه نونها رو به نونوا ندادی ؟ او فکر کرد که باید همه چیز را به مادرش بگوید، ولی بعد نظرش عوض شد و چیزی نگفت. او می‌دانست که اگر مادرش بفهمه حسابی عصبانی میشه و ممکنه او نو سرزنش کنه . در تمام طول شب پارسا کابوس می‌دید. وقتی پارسا صبح از خواب بیدار شد حالش خیلی بدبود پارسا با نارحتی به تقویم روی دیوار نگاه کرد. آونجا حدیثی از پیامبر نوشته شده : «الاثم ما حاک فی صدرک و کرهت ان یطلع علیه الناس» 🍃گناه چیزی است که قلب شما را ناراحت می‌کند و چیزی است که شما نمی خواهید دیگران بدانند. " پارسا احساس کرد که صورتش قرمز شده گویی که پیامبر دوست داشتنی این حدیث را فقط برای پارسا کفته بودن پارسا تصنیم خودش رو گرفت فورا به نانوایی رفت و بقیه پول نونها رو به نونوا داد و به خاطر اینکه نتوانسته بود پول را زودتر پس دهدکلی عذرخواهی کرد.
کارخونه تولید محتوای مهدی زراعتی ویژه فعالین حوزه کودک و نوجوان 🍃.══════════╗ 🆔 https://eitaa.com/zeraati_ir ╚══════════.🍃🌼🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥من مهدی زراعتی با بیست سال تجربه کنار شما هستم که شما هم بهترین باشید. 🔴موضوع: کارخونه تولید محتوای مهدی زراعتی ویژه فعالین حوزه کودک و نوجوان 🍃.══════════╗ 🆔 https://eitaa.com/zeraati_ir ╚══════════.🍃🌼🍃
❇️کتاب «زینب خانم» با پرداختن به زندگی شهید زینب کمایی، شهید ۱۴ساله که به دست منافقان دیوصفت به شهادت رسید، این شهید بزرگوار را به کودکان و نوجوانان با زبان ساده و روان معرفی کرده است. کارخونه تولید محتوای مهدی زراعتی ویژه فعالین حوزه کودک و نوجوان 🍃.══════════╗ 🆔 https://eitaa.com/zeraati_ir ╚══════════.🍃🌼🍃
mp3 (4).mp3
1.5M
گوینده : فاطمه فضلی شب شد و ماه به همراه ستاره ها توی آسمان پیدا شدند. ستاره کوچولو خیلی خوشحال بود از اینکه دوباره می‌تواند در آسمان بدرخشد. منتظر نشسته بود تا ببیند آیا امشب هم آن مرد می آید. مرد کیسه به دوش از راه رسید. ستاره کوچولو از ماه پرسید : این آقا چرا هرشب وقتی همه خوابند،کیسه های سنگین را برروی پشتشان می زارن ودر خانه ها می برن ؟ توی این کیسه ها چیه ؟ ماه لبخندی زد وگفت : دوست داری بدونی! بیا بریم نزدیک اون خونه تا از پنجره بهتر توی اتاق رو ببینیم. ستاره کوچولو از پشت پنجره بچه ها رو دید که به مامانشون می‌گفتند:" مامان جون ما خیلی گشنمونه." مامان بچه ها سکوت کرده بود وهیچی نمی گفت. صدای در اومد، بچه ها همگی به طرف در دویدند . در را باز کردند ،پشت در کیسه ای بود بچه ها گفتند:وااااای خدای من آخ جون غذا. بچه ها ومادرشان خوشحال شدند .کیسه را به داخل خانه بردند تا غذایشان را بخورند. مرد مهربان برای اینکه اورا نبینند به پشت دیوار رفته بود . ستاره کوچولو حالا دیگه فهمیده بود که چرا اون مرد مهربون شب ها این کار را میکند. ایشان برای بچه هایی که گرسنه بودند غذا می‌بردند. مرد به سمت خانه ی دیگری رفت . کارخونه تولید محتوای مهدی زراعتی ویژه فعالین حوزه کودک و نوجوان 🍃.══════════╗ 🆔 https://eitaa.com/zeraati_ir ╚══════════.🍃🌼🍃
کارخونه تولید محتوای مهدی زراعتی ویژه فعالین حوزه کودک و نوجوان 🍃.══════════╗ 🆔 https://eitaa.com/zeraati_ir ╚══════════.🍃🌼🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
4 نکته ناب و کاربردی برای مجری گری 1⃣قبل از برنامه تقویم مناسبت های ملی و مذهبی را ببینید.💎 2⃣مسئول هماهنگی صحنه داشته باشید.👌 3⃣در صورت امکان نتایج نظرسنجی از اجرای خودتان را بخوانید.⏰📝 4⃣ فیلم و عکس های اجرای خودتان را بگیرید.🎤🎬📹 کارخونه تولید محتوای مهدی زراعتی ویژه فعالین حوزه کودک و نوجوان 🍃.══════════╗ 🆔 https://eitaa.com/zeraati_ir ╚══════════.🍃🌼🍃
این که به بچه ها بیاموزیم، نعمت‌های خدا چیست و چطور باید شکرگزار آنها باشیم کار ساده ای است، اگر پیش از آن، مجموعه شکرخدا را از کلر‌ژوبرت خوانده باشید. این اثر با تصویرگری‌های دقیق و لطیف، قهرمانانی را به دنیای بچه‌های گروه سنی الف وب می آورد که هر موفقیت شیرین خودرا با سپاس از خدا همراه‌ سازند‌. زیر زمین بازی یکی از آن کتاب‌های دوست داشتنی که خوراکی های گوناگون را نیز به کودکان معرفی می‌کند و از انتشارات به‌نشر به کتاب‌رسان آمده‌است. ▫️ابعاد: 18.5*25.5 ▫️تعداد صفحات: 24 ▫️ناشر: ▫️نوع جلد: شومیز کارخونه تولید محتوای مهدی زراعتی ویژه فعالین حوزه کودک و نوجوان 🍃.══════════╗ 🆔 https://eitaa.com/zeraati_ir ╚══════════.🍃🌼🍃
mp3 (5).mp3
2.22M
گوینده: فاطمه فضلی در زمانهای قدیم جوانی به بازار رفت و گوساله ای خرید ،اما جوان پولی بهمراه نداشت بچه ها میدونید چرا؟ الان براتون تعریف میکنم .بله بچه هاجونم مرد جوان پولهاش رو درون صندوقچه ای توی خونه نگهداری میکرد برای همین به اتفاق صاحب گوساله راهی خونه شدتا پولها رو از صندوقچه دربیاره و به صاحب گوساله بده که ...... کارخونه تولید محتوای مهدی زراعتی ویژه فعالین حوزه کودک و نوجوان 🍃.══════════╗ 🆔 https://eitaa.com/zeraati_ir ╚══════════.🍃🌼🍃
کارخونه تولید محتوای مهدی زراعتی ویژه فعالین حوزه کودک و نوجوان 🍃.══════════╗ 🆔 https://eitaa.com/zeraati_ir ╚══════════.🍃🌼🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱👏اجرای تشویش هلیکوپتری🚁 یه مقدماتی داره برای پرواز 👼که اینجا توی فیلم 🎞🎥نیست . 😁😉اون تشویق آفریقایی هم که اخرشه . کارخونه تولید محتوای مهدی زراعتی ویژه فعالین حوزه کودک و نوجوان 🍃.══════════╗   🆔 https://eitaa.com/zeraati_ir ╚══════════.🍃🌼🍃
📚شهر شکل ها کتاب شهر شکل ها درباره شهری است که مردمش شکل های هندسی هستند . مثل دایره و مربع و مستطیل و ذوزنقه و… این کتاب داستان موضوعاتی مثل شکرگزاری، پیدا کردن دوست جدید، کمک، مهربانی، مراقبت موقع بیماری و .. است. در این کتاب کودک علاوه برآشنایی با این موضوعات با شکل های هندسی نیز آشنا می شود و می تواند شکل های هندسی اطرافش را شناسایی کند. ▫️ابعاد: 18.5*25.5 ▫️تعداد صفحات: 44 ▫️ناشر: جمکران ▫️جنس:گلاسه کارخونه تولید محتوای مهدی زراعتی ویژه فعالین حوزه کودک و نوجوان 🍃.══════════╗ 🆔 https://eitaa.com/zeraati_ir ╚══════════.🍃🌼🍃
6.mp3
1.1M
گوینده : فاطمه فضلی امیرالمومنین حضرتت علی ع برای خوندن نماز راهی مسجد شدند امام علی علیه السلام شروع به خوندن نماز کردند. 《الله اکبر》 چقدر قشنگ نماز می خونن. مرد فقیری وارد مسجد شد. مردفقیر از هر کسی کمک خواست اما هیچ کس بهش کمکی نکرد. مرد با ناراحتی گفت: خداجون من احتیاج به کمک داشتم و هیچ کس در مسجد پیامبربه من کمک نکرد مرد فقیر که حسابی ناراحت شده بود،می خواست از مسجد بیرون بره که دید امام علی علیه السلام در حالی که در رکوع نماز بودند ،دستشون رو به طرفش دراز کردند مرد فقیر نگاهی به دست مهربان امام انداخت و چشمش به دست امام افتاد که یک انگشتر زیبا داشت. با احترام انگشتر را درآورد و با خوشحالی از مسجد بیرون رفت. چقدر امام علی ع مهربون و دوست داشتنی هستند. و همیشه به همه کمک می‌کنند. بچه هاجون بیایم ماهم مثل امام خوب و مهربونمون به فکر دیگران باشیم و به اونها کمک کنیم به خصوص در این ماه زیبا و دوست داشتنی. کارخونه تولید محتوای مهدی زراعتی ویژه فعالین حوزه کودک و نوجوان 🍃.══════════╗ 🆔 https://eitaa.com/zeraati_ir ╚══════════.🍃🌼🍃
کارخونه تولید محتوای مهدی زراعتی ویژه فعالین حوزه کودک و نوجوان 🍃.══════════╗ 🆔 https://eitaa.com/zeraati_ir ╚══════════.🍃🌼🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱👏اجرای تشویش هلیکوپتری🚁 💎الله_اکبر 🎯موفقیت بچه های سرزمینم آرزوی من است‌.💎💥 کارخونه تولید محتوای مهدی زراعتی ویژه فعالین حوزه کودک و نوجوان 🍃.══════════╗ 🆔 https://eitaa.com/zeraati_ir ╚══════════.🍃🌼🍃
📚 حرف رمزی ممزی این کتاب جلد اول از مجموعه ۲ جلدی "داستان های سرزمین دوستی" است . موضوع داستان این کتاب ” بسم الله الرحمن الرحیم ” میباشد. در انتهای کتاب ، کاردستی طراحی شده که کودکان می توانند به کمک الگو چند زنبور کاغذی درست کنند و با استفاده از آنها قصه گویی کنند. ▫️نویسنده و تصویرگر کلر ژوبرت ▫️ناشر رود آبی ▫️قطع خشتی ▫️تعداد صفحه 16 کارخونه تولید محتوای مهدی زراعتی ویژه فعالین حوزه کودک و نوجوان 🍃.══════════╗ 🆔 https://eitaa.com/zeraati_ir ╚══════════.🍃🌼🍃
37.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📯مربیان، معلمان، مبلغان و مجریان عزیز مسابقه آوردم براتون چه مسابقه ای 💥😍 🎞کلیپ رو ببینید اگه از این مسابقه قرآنی جذاب و خفن خوشتون اومد برای سفارش همین الان به این آیدی پیام بده👇 🆔 @admin_zeraati_ir ❤️کارخونه تولید محتوا @zeraati_ir 💎ما براتون می سازیم محتواهای ناب و درجه یک 🤩
mp3 (7).mp3
1.95M
گوینده: فاطمه فضلی در زمان‌های قدیم مرد بخیلی تو مدینه زندگی می‌کرد اون تو خونه خودش درختای خرمای زیادی داشت یکی از شاخه‌های درخت خرماش تو خونه همسایه رفته بود مرد بخیل هر بار که به بالای این درخت می‌رفت تا خرماشو بچینه چند دونه از خرماهای این درخت توی خونه همسایه می‌افتاد همسایه مرد بخیل مرد فقیری بود که چند تا بچه داشت هر بار که بچه‌ها این خرماها رومیدند و برمیداشتن تا بخورن مرد بخیل میومد و با دعوا اون خرماها رو از اون‌ها پس می‌گرفت و این کار همیشه ادامه داشت تا اینکه یک روز مرد فقیر پیش پیامبر رفت و ماجرا را تعریف کرد پیامبر پیش مرد بخیل آمدند و به اون گفتند سلام بر تو ای مرد عرب شنیدم تو درخت خرمایی داری که بعضی شاخه‌هایش در خانه مرد فقیری قرار گرفته از تو می‌خواهم معامله پرسودی با من بکنی تو که درختان زیادی داری این یک درخت را به به اونها بسپار و من در عوض به تو قول میدم که صاحب یک درخت پرثمر و تنومند در بهشت بشی اما مرد بخیل با اینکه درختان خرمای زیادی داشت این پیشنهاد پیامبر را قبول نکرد یکی از دوستان پیامبر که این پیشنهاد پیامبر را شنیده بود به پیامبر گفت ...... کارخونه تولید محتوای مهدی زراعتی ویژه فعالین حوزه کودک و نوجوان 🍃.══════════╗ 🆔 https://eitaa.com/zeraati_ir ╚══════════.🍃🌼🍃