هدایت شده از دُخٺــࢪاݩفـٰاطـمـے❤️💫
💕این دو تعریف را به خاطر بسپارید:
ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ ﯾﻌﻨﯽ:
ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ
ﮐﯿﻨﻪ ﯾﻌﻨﯽ:
ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ
حالا با درک این دو تعریف
از امروز به بعدرو زیباتر زندگی کنید
دختران فاطمی 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/662700063C6ثb3c7b3eca
۱ دی ۱۴۰۲
۱ دی ۱۴۰۲
هدایت شده از دُخٺــࢪاݩفـٰاطـمـے❤️💫
🔅حضرت علی علیه السلام می فرمایند:
حیا؛
وسیله ای به سوی همه زیبایی هاست.
دختران فاطمی 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/662700063C6ثb3c7b3eca
۱ دی ۱۴۰۲
۱ دی ۱۴۰۲
هدایت شده از دُخٺــࢪاݩفـٰاطـمـے❤️💫
☘ آثار شوم بعضى از رذائل اخلاقى ☘
امام حسن مجتبى عليهالسلام فرمودند:
«سه چيز مردم را به هلاكت مى رساند:
❶⇐ تكبّر
❷⇐ حرص و آز
❸⇐ حسد
✅ پس خودبينى و تكبر، دين انسان را از بين مى برد، همانطورى كه شيطان تكبر كرد و دينش نابود شد و منفور گرديد.
✅ حرص و آز دشمن شخصيت هر فرد است همانطور كه آدم ابوالبشر (بواسطه حرصى كه در وى به وجود آمد) از بهشت رانده شد.
✅ حسد (آرزوى نابودی نعمت از ديگران) راهبر بدبختيها و تيره روزيها است، بواسطه حسد قابيل هابيل را كشت.»
📚الروائع المختارة، سيد مصطفى موسوى، ص۱۱۶
دختران فاطمی 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/662700063C6ثb3c7b3eca
۱ دی ۱۴۰۲
۱ دی ۱۴۰۲
هدایت شده از دُخٺــࢪاݩفـٰاطـمـے❤️💫
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
💐💐💐💐💐💐💐
🌺🌺🌺🌺🌺🌺
💐💐💐💐💐
🌺🌺🌺🌺
💐💐💐
🌺🌺
💐
رمان #دمشق_شهر_عشق🔥
📚#قسمت_سوم
سپس با کف
دست روی پیشانیاش کوبید و با حالتی هیجانزده ادامه داد :«از همه مهمتر! این پسر سوریهای عاشق یه دختر شرّ ایرانی شد!»
و از خاطرات خیالانگیز آن روزها
چشمانش درخشید و به رویم خندید :«نازنین! نمیدونی وقتی میدیدم بین اون همه پسر میری رو صندلی و شعار میدی، چه حالی میشدم! برا من که عاشق مبارزه بودم، به دست اوردن یه همچین دختری رؤیا بود!»
در برابر ابراز احساساتش با آن صورت زیبا و لحن گرم عربی، دست و پای دلم را گم کردم و برای فرار از نگاهش به سمت میز خم شدم تا دلستری بردارم که مچم را گرفت.
صورتم به سمتش چرخید و دلبرانه زبان ریختم :«خب تشنمه!»
و او همانطور که دستم را محکم گرفته بود،قاطعانه حکم کرد :«منم تشنمه! ولی اول باید حرف بزنیم!»
تیزی صدایش خماری عشق را از سرم بُرد،
دستم را رها نمیکرد و با دست دیگر از جیب پیراهنش فندکی بیرون کشید.
در برابر چشمانم که خیره به فندک مانده بود، طوری نگاهم کرد که دلم خالی شد و او پُر از حرف بود که شمرده شروع کرد :«نازنین! تو یه بار به خاطر آرمانت قید خونوادهات رو زدی!»
و این منصفانه نبود که بین حرفش پریدم :«من به خاطر تو ترکشون کردم!»
مچم را بین انگشتانش محکم فشار داد و بازخواستم کرد :«زینب خانم! اسمت هم به خاطر من عوض کردی و شدی نازنین؟»
از طعنه تلخش دلم گرفت و او بیتوجه به رنجش نگاهم دوباره کنایه زد :«چادرت هم به خاطر من گذاشتی کنار؟ اون روزی که لیدر اغتشاشات دانشکده بودی که اصلاً منو
ندیده بودی!»
بهقدری جدی شده بود که نمیفهمید چه
فشاری به مچ دستم وارد میکند و با همان جدیت به جانم افتاده بود :«تو از اول با خونوادهات فرق داشتی و بهخاطر همین تفاوت در نهایت ترکشون میکردی! چه من تو زندگیات بودم چه نبودم!»
و من آخرین بار خانوادهام را در محضر و سر سفره عقد با سعد دیده بودم و اصرارم به
ازدواج با این پسر سر به هوای سوری، از دیدارشان محرومم کرده بود که شبنم اشک روی چشمانم نشست.
از سکوتم فهمیده بود در مناظره شکستم داده که با فندک جرقهای زد و تنها یک جمله گفت :«مبارزه یعنی این!»
دیگر رنگ محبت از صورتش رفته و سفیدی چشمانش به سرخی میزد که ترسیدم.
مچم را رها کرد، شیشه..#ادامه_دارد..
دختران فاطمی 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/662700063C6ثb3c7b3eca
۱ دی ۱۴۰۲
هدایت شده از دُخٺــࢪاݩفـٰاطـمـے❤️💫
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
💐💐💐💐💐💐💐
🌺🌺🌺🌺🌺🌺
💐💐💐💐💐
🌺🌺🌺🌺
💐💐💐
🌺🌺
💐
رمان #دمشق_شهر_عشق🔥
📚#قسمت_چهارم
دلستر را به سمتم هل داد و با سردی تعارف زد :«بخور!»
گلویم از فشار بغض به تنگ آمده و مردمک چشمم زیر شیشه اشک میلرزید و او فهمیده بود دیگر تمایلی به این شبنشینی عاشقانه ندارم که خودش دست به کار شد.
در شیشه را با آرامش باز کرد و همین که مقابل صورتم گرفت، بوی بنزین حالم را به هم زد.
صورتم همه در هم رفت و دوباره خنده مستانه سعد بلند شد که وحشتزده اعتراض کردم :«میخوای چیکار کنی؟»
دو شیشه بنزین
و فندک و مردی که با همه زیبایی و عاشقیاش دلم را میترساند.
خنده از روی صورتش جمع شد، شیشه را پایین آورد و من باورم نمیشد در شیشههای دلستر، بنزین پُر کرده باشد که با عصبانیت صدا بلند کردم :«برا چی اینا رو اوردی تو خونه؟»
بوی تند بنزین روانیام کرده و او همانطور که با جرقه فندکش بازی میکرد، سُستی مبارزاتم را به رخم کشید :«حالا فهمیدی چرا میگفتم اونروزها بچه بازی میکردیم؟»
فندک را روی میز پرت کرد، با عصبانیت به مبل تکیه زد و با صدایی که از پس سالها انتظار برای چنین روزی برمیآمد، رجز خواند :«این موج اعتراضی که همه کشورهای عربی رو گرفته،
از تونس و مصر و لیبی و یمن و بحرین و سوریه، با همین بنزین و فندک شروع شد؛ با حرکت یه جوون تونسی که خودش رو آتیش زد! مبارزه یعنی این!»
گونههای روشنش
از هیجان گل انداخته و این حرفها بیشتر دلم را می ترساند که مظلومانه نگاهش کردم و او ترسم را حس کرده بود که به سمتم خم شد، دوباره دستم را گرفت و با مهربانی همیشگیاش زمزمه کرد :«من نمیخوام خودم رو آتیش بزنم! اما مبارزه شروع شده، ما نباید ساکت بمونیم! بن علی یه ماه هم نتونست جلو مردم تونس وایسه و فرار کرد! حُسنی مبارک فقط دو هفته دووم اورد و اونم فرار کرد! از دیروز ناتو با هواپیماهاش به لیبی حمله کرده و کار قذافی هم دیگه تمومه!»
و میدانستم برای سرنگونی بشّار اسد لحظهشماری میکند و اخبار این روزهای سوریه هواییاش کرده بود که نگاهش رنگ رؤیا گرفت و آرزو کرد :«الان یه ماهه سوریه به هم ریخته، حتی اگه ناتو هم نیاد کمک، نهایتاً یکی دو ماه دیگه بشّار اسد هم فرار میکنه! حالا فکر کن ناتو یا آمریکا وارد عمل بشه، اونوقت دودمان بشّار به باد میره!»
از آهنگ محکم کلماتش ترسم کمتر میشد، دوباره احساس مبارزه در دلم
جان میگرفت و او با لبخندی فاتحانه خبر داد :«مبارزه..#ادامه_دارد..
دختران فاطمی 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/662700063C6ثb3c7b3eca
۱ دی ۱۴۰۲
۲ دی ۱۴۰۲
هدایت شده از دُخٺــࢪاݩفـٰاطـمـے❤️💫
بیا که صبر برایم چه خوب معنا شد🌱
در انتظار ظهورت دلم شكیبا شد🌱
تمام دفترعمرم سیاه شد اما🌱
امیدِ دیدنِ رویت دوباره پیدا شد🌱
چه جمعه ها كه گذشت و نیآمدی آخر🌱
دعای منتظرانت حدیث شبها شد🌱
چكیده قطره اشكی ز دیدگان زان پس🌱
فضای سبز نیایش پر از تمنا شد🌱
حصارِ یأس چه زیبا شكست با یادت🌱
ولی چگونه بگویم كه عقدهها وا شد🌱
هنوز مانده به دل آرزوی دیدارت🌱
بیا بیا كه بهارم خزان غمها شد...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
دختران فاطمی 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/662700063C6ثb3c7b3eca
۲ دی ۱۴۰۲
۲ دی ۱۴۰۲
هدایت شده از دُخٺــࢪاݩفـٰاطـمـے❤️💫
✅خاطرات دلتنگی
🌹مصطفی سعی میکرد سیستم مخابراتی را ببرد در دل دشمن و تلفن را وصل کند تا رزمندهها راحت با خانوادههایشان تماس بگیرند.
🌹هرجا هم تلفن را وصل میکرد، زنگ میزد با من تست کند که درست شده یا نه. موقع تست با لهجه عربی میگفت: «ابوس ادیک!» یعنی دستت را ببوسم.
🌹من هم عربیام خوب بود و میگفتم «السلاموعلیکم یا بعلی» و باهم کلی شوخی میکردیم.
همسر شهید مدافع حرم
#مصطفی_زالنژاد
دختران فاطمی 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/662700063C6ثb3c7b3eca
۲ دی ۱۴۰۲