#حمیده_سادات_ضیائی
شاخه ها را از جدایی گر غم است
ریشه ها را دست در دست هم است
تو نه کمتر از درختی سر برآر
پای از زندانِ خود بیرون گذار
دستِ من با دستِ تو دستان شود
کارِ ما زین دست، کارستان شود
ای برادر در نشیب و در فراز
آدمی با آدمی دارد نیاز
گر تو چشمِ او شوی، او گوشِ تو
پس پدید آید چه دریاهایِ نو…
🇮🇷کانال رسمی #حمیده_سادات_ضیائی 👇
https://eitaa.com/ziaeehamideh
#همراهی
#حرف_دل
مردم عزیزم
همشهریان بی بدیل من
فرض بر این است که هر کسی کاندیدای نمایندگی مجلس باشد، در شاخه یا شاخه های محدودی توانایی دارد. پس نمی تواند در حوزه ی نمایندگی کمال داشته باشد، من نماینده ی همه ی مردم شهرم هستم و شما بزرگواران به بنده کمک کنید تا برای همه تلاش کنم. هر مشهدی خود یک نماینده در مجلس است با همراهی و همدلی
ریشه ها را دست در دست هم است
🇮🇷کانال رسمی #حمیده_سادات_ضیائی 👇
https://eitaa.com/ziaeehamideh
#بانوان
🔴مهربانی اختصاصی امام رضا با بانوان
امام عزیز ما از مهربانی خداوند به زنان یاد میکنند، و به ما خبر میدهند که زن استعداد بیشتری در جلب محبت و رحمت الهی نسبت به خود و اعضای خانواده را دارد .در واقع زن منشور محبت الهی بر بندگان میشود. زن مستقیم مهر الهی را جذب میکند و مرد به واسطه گرامیداشت زن ،رحمت و پاداش الهی را جذب میکند.
به راستی که چقدر مراقبت از این استعداد زنانه سنگین است
🇮🇷کانال رسمی #حمیده_سادات_ضیائی 👇
https://eitaa.com/ziaeehamideh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#لختی_هنر
دقایقی با موسیقی زیبا، پرنشاط و سرزنده تر باشیم
🇮🇷کانال رسمی #حمیده_سادات_ضیائی 👇
https://eitaa.com/ziaeehamideh
#مردان
صحبتی با مردانِ مرد سرزمینم🇮🇷
🧕ما آرامیم با وجود شما و دلگرمیم به حضورتان
🧕زنان و دختران این سرزمین سرخوشند تا شما هستید
🧕الحق که ناموس پرستی را شما معنا کردید تا ناموسان شما آرامش داشته باشند
🧕ما زنان، به مردان با غیرت این سرزمین دست مریزاد می گوییم
🧕بانوان ایران باهوش و توانا هستند و میخواهند که در جامعه نقش بیشتری داشته باشند، در سایه آرامشی که مردانِ مرد سرزمینمان آفریده اند در سکوت و گمنامی
🧕میخواهیم در کنار شما و با کمک شما جایگاه واقعی زن را در جامعه تثبیت کنیم
🇮🇷کانال رسمی #حمیده_سادات_ضیائی 👇
https://eitaa.com/ziaeehamideh
15.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ من رأی میدهم چون...
کشورم را دوست دارم،
چون انتخاب من پیشرفت ایران است،
انتخاب من ایرانی قویست،
✅ من رأی میدهم چون...
وقتی پای صندوق رأی نرویم و دیگران برای ما انتخاب کنند، دیگر هیچ حق اعتراضی نداریم...
💠 شاخه ها را از جدایی گر غم است، ریشه ها را دست در دست هم است
🇮🇷کانال رسمی #حمیده_سادات_ضیائی 👇
https://eitaa.com/ziaeehamideh
#تلنگر
این روزا تو خیابونا شور و نشاط انتخاباتی برقراره، خب خدا رو صدهزار مرتبه شکر😊
👌 اما یه موضوع مهم رو هم باید دقت کنیم : با نگاه به عملکرد تبلیغاتی و هزینه کرد کاندیداها، تشنگان قدرت را از شیفتگان خدمت تشخیص دهیم.
👌یه نکته ظریف دیگم هست، اینکه بعضی بزرگواران توی چندین لیست با افکار و اهداف مختلف اسمشون هست😁
شما پیدا کنید...
امید به درک و بصیرت🇮🇷
🇮🇷کانال رسمی #حمیده_سادات_ضیائی 👇
https://eitaa.com/ziaeehamideh
#داستان_١
باز کلاس نگارش بود و خانم سعیدی 😭، باز من انشا نداشتم و مثل همیشه مورد لطف ایشان قرار میگرفتم. هر بار عهد میکردم که دیگر مینویسم تا نوازش نشوم. اما دریغ. ده دقیقه از وقت کلاس گذشت و خانم سعیدی نیامد. طبق عادت منتظر بودیم که ناظم جان بیایند و بگویند که بچه ها دبیر به فلان دلیل امروز نیستند و به آرامی به حیاط عزیمت کنید. کم کم داشتم خوشحال میشدم که تمام رؤیاهای آن ساعتم تبدیل به کابوس شد. خانم سعیدی آمد، آن هم چه آمدنی. با دو عصا زیر بغل آمد. مراسم برپا و برجا که برگزار شد پچ پچ بچه ها هم مثل صدای پرواز مرغ مگس خوار بلند شد. صداهای نا مفهوم که مسلما موضوع همه آن ها یک چیز بود. پاهای خانم سعیدی. دقایقی گذشت و خانم به الیاسی مبصر کلاس گفت :الیاسی حضور غیاب کن. الیاسی هم مثل زمان گچ آوردن از دفتر و با همان سرعت خود را به میز خانم معلم رساند و دفتر را همچون صیدی شکار کرد. اولین بار بود که او حضور غیاب می کرد و ذوق داشت. اسامی تمام شد و تکلیف این هم روشن. دوباره پچ پچ ها میرفت شروع شود که خانم سعیدی با صدایی آرام گفت : الیاسی موضوع انشا چی بود؟ خانم اجازه درباره شغل بود. آینده و شغل. همین چیزا دیگه. خانم سعیدی لبخند همراه با دردی زد و گفت : مرادی بیا پای تخته و انشاتو بخون. استرس مثل همیشه تمام وجودم را گرفته بود. باز باید جلو بچه ها تحقیر می شدم. غرق افکارم بودم که نیشگون سپیده مرا به خود آورد. شنیدن فامیلم از زبان خانم سعیدی همیشه بدترین صوت دنیا بود برایم. و در آن لحظه باز هم آن صوت بد گوشم را آزرد
ضیااائییی😭
🇮🇷کانال رسمی #حمیده_سادات_ضیائی 👇
https://eitaa.com/ziaeehamideh
#داستان_٢
من عاشق فامیلم بودم،ولی شنیدن عشقم از زبان معلمی چون سعیدی دلیلی داشت که هرگز آن دلیل را دوست نداشتم.عرق کف دستانم را به رودخانه ای خروشان تبدیل کرده بود. این برای من نشانه ی استرس شدید بود. مراقب بودم که نگاهم به نگاه سرکار خانم سعیدی گره نخورد. سرم پائین بود و زبانم آماده گفتن جمله ای تکراری. دنبال بهانه ای جدید بودم که ناگهان نحوه ورود خانم سعیدی فکرم را درگیر کرد و ذهنم را باز. این بار به خانم نگاه کردم. بله از زمان ورودشان نشسته بودند. خانم سعیدی که در حالت عادی با نشستن در طول زنگ غریبه بود. نفس عمیقی کشیدم و با فرض اینکه خانم سعیدی مثل همیشه موقع خواندن انشا بالای سر خواننده قرار نمیگیرد دفتر به دست راه افتادم. نقشه ی آنی من شمشیر دو لب بود، یا صفر یا صد. راه افتادم با دفتری پر از نوشته های سفید. میدانستم تمام چهل نفر حاضر در کلاس چهار موضوع بیشتر ندارند. معلم،پلیس، دکتر یا پرستار. شروع کردم: موضوع انشا، شغل و آینده. به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان. از آنجا که ما دختر هستیم میبایست یکی از چهار شغل معلمی، پلیس، دکتر و پرستاری را انتخاب کنیم. من از این چهار شغل برای آینده ام پلیس را انتخاب میکنم چون شغل با هیجانی است و به مردم کمک می کند، پلیس...... گفتم و گفتم تا به خط آخر ننوشته هایم رسیدم.این بود انشای من. پاهای خانم سعیدی امروز بهترین دوستان زندگی من شده بودند. چون ایشان بدون هیچ حرکتی من را به نشستن دعوت کرد.در مسیر گفت :ضیائی دیدی انشا نوشتن کار سختی نیست. زنگ که خورد بیا پیشم کارت دارم
🇮🇷کانال رسمی #حمیده_سادات_ضیائی 👇
https://eitaa.com/ziaeehamideh
#داستان_٣
ای خدا، چرا باید آخر زنگ میماندم؟شک نداشتم که موضوع را فهمیده بود. وسط خوشحالی پیروزی، شکست بزرگی خورده بودم. وای چه خواهد شد. همیشه نمینوشتم و مورد لطف قرار میگرفتم، این بار نانوشته خوانده بودم😭. حکمش را که نمیدانستم اما برای من با طناب دار فرقی نداشت. من قبل از اعدام مرده بودم. انشای مینا خیلی خنده دار بود. این را از صداها تشخیص ندادم چون کلا چیزی نمیشنیدم، از چهره بچه ها که از فرط خنده چشم هایشان خیس شده بود فهمیدم. ولی من دلم میخواست زار زار به حال خودم گریه کنم. نمیدانستم چه چیزی در انتظارم بود. باز دیدم بچه ها با شوق فراوان در حال جمع کردن وسایل هستند، پس فهمیدم به لحظه مرگبار آخر زنگ نزدیک میشویم. چیزی که عاشقش بودم ولی در آن لحظه اصلا دوستش نداشتم. زنگ خورد و بچه ها مثل پرستو به سمت منازل کوچ کردند و من را در قفس تنها گذاشتند. من، خانم سعیدی. ژانر وحشت. کی میتوانستم این لحظه را تصور کنم. چه میخواستم و چه شد. دوباره آهنگ ضیائی برایم مثل تیری از کمان رها شده که به سمت قلبم می آید عمل کرد
ضیائی😭
🇮🇷کانال رسمی #حمیده_سادات_ضیائی 👇
https://eitaa.com/ziaeehamideh
۱۱ میانوعده که برای سلامت قلب مفیدند
سیب، کرفس، نخود سوخاری، خوراک حمص، ماست و توت، اسموتیها، آجیلها و دانهها، کیکهای برنجی، دمنوش یا چای ماچا، ساردینهای بستهبندی شده در روغن زیتون، شکلات تلخ
غذایی که میخوریم بر عواملی مانند فشار خون، تریگلیسیرید (نوعی چربی یا لیپید در خون)، سطح کلسترول و التهاب تاثیرگذار است و همین امر ضرورت انتخاب میان وعدههای سالم برای قلب را برجسته میکند.
🇮🇷کانال رسمی #حمیده_سادات_ضیائی 👇
https://eitaa.com/ziaeehamideh
#تلنگر
شما هم به خودتان اجازه می دهید جلو منزل پوست شکلات بیندازید؟ من هم این اجازه را به خودم می دهم. اتفاقا برادران و خواهر من هم این اجازه را دارند که پوست شکلات خود را در مسیر مشاع کوچه رها کنند. یک روز با خودم فکر کردم اگر همه ی ما این اجازه را به خودمان بدهیم، کوچه و شهرمان چه شکلی خواهد شد.
یک پوست شکلات اصلا به چشم نمی آید، اما پوست های متعدد که همگی با اختیار و اجازه رها شده اند چه شکلی به جامعه خواهند داد. همه چیز، چه خوب و چه بد با یک شروع می شود
🇮🇷کانال رسمی #حمیده_سادات_ضیائی 👇
https://eitaa.com/ziaeehamideh