#باز_نشر
#حکایت زن تاریخ(۱):
#حاجیه زهرا ،همسر میرزا محمود، معلم خوبی در خمین بود؛ مهربان و صبور .از دردهای زنِ مسلمان خبرها داشت ؛اما چطور می توانست این دردها را به فکر و روحِ روح اللهِ ۱۰ - ۱۲ ساله منتقل کند و زخمی شفا ناپذیر در قلب او ایجاد نکند ؟چطور می توانست؟
_روح الله جان مادرت از زندگی راضی است؟
_راضی؟! هیچ مرد درست کاری از این زندگی راضی نیست ؛چه رسد به زن درست کار.
همسر میرزا محمود ناگهان مات شد به روح الله. انگار که شک کرده بود در درست شنیدن. شاید این جمله را از آسمان شنیده بود، از سقف ،نه از دهانِ طفلی به چنان سن و سال .
_چه گفتید روح الله خان؟
_عرض کردم درد آن قدر زیاد است که هیچ آدم مومنی برکنار نمی ماند .
_این حرفها را از #صاحبه_خانم یاد گرفتهاید؟
_عمه جان حرف یاد من نمی دهد؛ #تفکر_در_تنهایی را به من آموخته است؛ که حالا خودش هم از این کاری که کرده پشیمان شده است.
_حق دارد پشیمان بشود .چرا باید به طفلی که زمانِ بازیِ اوست و ،نهایت، یاد گرفتنِ خواندن و نوشتن، نمازو قرآن و قدری مقدمات، تفکر در خلوت را بیاموزند؟ این خلوت نشینی، آیا کودکی و نوجوانی تو را تباه نمی کند روح الله خان؟
_بعضی چیزها #تباه می شود تا بعضی چیزها #ساخته شود.
پناه بر خدا !پناه بر خدا !این حرف هم محصول تفکر در تنهایی است؟
_بله حاجیه خانم ...آنجا بالای کوه ،زیر قلعه ،درّه ای است که می شناسیدش.
_درّه گل زرد؛ اسمش را شنیده ام.
_آن جا ،در تنهایی، حال غریبی به انسان دست می دهد ...
🔰#کتاب
📚#سه_دیدار
✍️#نادر_ابراهیمی
💠#بشنو_از_زن
💠@ziafat_andishe