eitaa logo
🏴زیباترین عشق🏴
13 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
269 ویدیو
13 فایل
️یاصاحب الزمان"عج".. دلم از فرط گنه سنگ شده کاری کن ک نفس های تو در سنگ اثر خواهد کرد..!♥️ تبادل👈 @aliparast84 لینک ناشناسمون👇🙂 https://harfeto.timefriend.net/16289395687490
مشاهده در ایتا
دانلود
چله روز چهاردهم سلااااام 😁 🥇 14 روز پاکی ! 😇 🥇 14 روز حس خوب ! 😁 🥇 14 روز نزدیکی به خدا ! 😍 🥇 14 روز شکست شیطان ! 💪🏻 و 14 روزه شدن چلتون خیلییی مبارک باشه 🎊😉🎉 باهمین فرمون پیش بیاید که منتظر 40 تایی شدنتون هستیما 😍💪🏻 ➰▪️ @deltangie_khoda ▪️➰
عزیز های دل از امشب میخوایم هر شب یه پارت از کتاب سلام بر ابراهیم رو باهم بخونیم😍
سلام بر ابراهیم یک رو که فکر میکنم اکثرا خونده باشید پس سلام بر ابراهیم دو رو باهم دنبال میکنیم...
قسمت اول به نام مادر🌺 💢در روزگاری که ابراهیم دنیا نیامده بود ما چندین خانه عوض کردیم. 💢مستاجر بودیم مثل بسیاری از مردم آن زمان زندگی راحتی نداشتیم. 💢یادم هست مدتی در خیابان شهید عجب گل مستاجر بودیم. 💢صاحب خانه ما که معلم قرآن بود زن با تقوایی بود و در جلسات زنانه سخنرانی می کرد. 💢رفتار و اخلاق مادر ما در زمانی که منزل ایشان بودیم بسیار معنوی شده بود به قرائت قرآن و ادعیه بیشتر اهمیت می داد. 💢روزها گذشت تا اینکه در شب ۲۱ماه رمضان در همان خانه ابراهیم به دنیا آمد. 💢پدر و مادر خیلی او را دوست داشتند و هر چه می گذشت محبت ابراهیم در دل اعضای خانواده بیشتر می شد. 💢پدر بارها می گفت: همه بچه های من خوبند اما ابراهیم را طور دیگر دوست دارم و در نماز شب هایم از عمق جان برایش دعا می کنم. 💢همین علاقه را مادر هم به او داشت. 💢اما مادر یک زن دنیا دیده و بسیار فهمیده بود و هرکسی از فامیل و همسایه ها مشکل خانوادگی داشت راه منزل ما را پیش می گرفت و خانواده های زیادی از نصیحت های مادرم از سراشیبی سقوط نجات یافتند. 💢ابراهیم هم دست کمی از مادرم نداشت. 💢لذا در چندین مورد دعوای خانوادگی وارد شده و نصیحت می کرد. 💢هرچند که من به او اعتراض می کردم که این افراد از تو بزرگترند و تو مجرد هستی و چرا وارد این ماجراها می شوی؟ اما او به خوبی کارش را پیش می برد. 💢یکی از پسرهای همسایه با دختر یکی از بازاری ها ازدواج کرده بود پدر عروس از دوستان ابراهیم بود. 💢هنوز مدتی از ازدواج آنها نگذشته بود که صدای دعوای این زوج شنیده شد و کار به جایی کشید که تو کوچه با هم درگیر شدند. 💢چند نفری پا در میانی کردند اما همگی گفتند اینها باید جدا شوند. 💢زندگی آنها به صورت جدا از هم ادامه داشت. 💢تا اینکه ابراهیم که آن زمان به عنوان یک ورزشکار مومن و باتقوا قبول داشتند به سراغ داماد رفت روی پله در کنار منزل ما نشستند و ساعت ها حرف زدند. 💢ساعتی بعد ابراهیم دوید سمت مادر و به مادر گفت که چه حرفهایی بیان کرده و از مادر پرسید حالا باید چه بگویم. این داماد حرفهای من را قبول کرده. 💢مادر هم به ابراهیم گفت چه چیزهایی به داماد یاد آور شود. 💢بعد به اصرار ابراهیم مادر چند جلسه ای را با عروس صحبت کرد و داماد کوچه ما هم مو به مو اجرا کرد. 💢هر چند خیلی از دوستان و حتی خود من به ابراهیم می گفتیم که دخالت نکند اما اخلاص در کلام ابراهیم نتیجه داد. 💢عروس و داماد دوباره به زندگی شان برگشتند و چند سال بعد که ابراهیم جبهه بود آنها بچه دار شده بودند. 💢الان چهل سال از آن ماجرا می گذرد و آنها زندگی خوبی دارند داماد و چندین نوه. 💢ابراهیم جبهه بود و مادر نگران. 💢وقتی به مرخصی می آمد نمی دانید چقدر خوشحال بود و دورش می چرخید. 💢شاید به همین دلایل داغ ابراهیم برای مادر سخت بود. 💢وقتی که خبر قطعی شهادت ابراهیم توسط حاج حسین الله کرم و بچه های اطلاعات اعلام شد دیگر نمی شد حال روز مادرم را وصف کرد. 💢اما هر روز یکی می آمد و خبر جدیدی می آورد. 💢تا اینکه مراسم ختم برای او برگزار شد. 💢درست بعد مراسم که مادر قبول کرد که پسرش شهید شده، شخصی آمد از زنده بودن ابراهیم حرف زد 💢و بعد گفت می خواهم برای او آیینه بیاورم تا از طریق جن بگوید زنده است یا نه؟ 💢فردای آن روز هم آمد و گفت آیینه گفته ابراهیم زنده است. 💢شاید این موارد مادرم را بیشتر اذیت می کرد. 💢بعد از بازگشت آزادگان و نیامدن ابراهیم حالش بدتر می شد و سر یخچال می رفت و برفک های یخچال را می خورد می گفت قلبم می سوزد می خواهم آرام شوم. 💢در یکی از روزهای سال ۱۳۷۲ به منزل مادر رفتم قلبش درد می کرد به اصرار او را به بیمارستان بردم در اوژانس بستری شد و دکتر معاینه اش می کرد. 💢خیلی حالش بد نبود بیرون اوژانس نشستم تا دکتر او را مرخص کند چون چند بار قبل چنین اتفاقی افتاده بود. 💢دو ساعت بعد دکتر آمد و بی مقدمه گفت تسلیت می گویم. 💢با تعجب گفتم چی؟ اشتباه نمی کنی؟ مادرم حالش بد نبود. 💢دویدم بالای سرش آرام و آهسته خوابیده بود و دیگر فراق ابراهیم را تحمل نمی کرد و به فرزندش پیوست. 🗣برادر شهید @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
🏴زیباترین عشق🏴
#کتاب_سلام_بر_ابراهیم2 قسمت اول به نام مادر🌺 💢در روزگاری که ابراهیم دنیا نیامده بود ما چندین خانه
اینم افتتاحش آقا ابراهیم به خیلی ها حاجت داده خیلی از گره ها رو باز کرده خیلی پیش خدا آبرو داره ازش کمک بخواین حتما کمکتون میکنه حالا به عنایاتی که کرده هم در ادامه کتاب میرسیم...😘
🏴زیباترین عشق🏴
من اجباری ندارم دلم فقط خیلی میسوزه‼️‼️
یه روزی میرسه بگین یکی از دوست های ما بود اینو گفت گوش نکردیم!!!وگرنه گفان این حرف ها برای خودمم خوشایند نیست ولی ازتون انتظار بیشتری داشتم....
من وظیفمو انجام دادم و از اینجاش به خودتون میسپارم دیگه بیشترم فکر نمیکنم صلاح باشه حرف بزنم... یا علی.....
و اما میرسیم به عزیز های دل من که امروز هم تمام سعی خودشونو کردند❣ 🥀منتظرالمهدی 🥀دوستدار مهدی 🥀شهیده مهدی 🥀عاشق کربلا 🥀عمه سادات 🥀سرباز المهدی 🥀خادم المهدی 🥀؟؟؟؟!!!!++++🥀 دوستتون دارم و بهتون افتخار میکنم❤️
شبتون مهدوی مراقب خودتون باشید...
شهیدادواردو آنیلی(مهدی)🌹 تولد:۱۹۵۴درنییورک🌹 شهادت:۱۳۷۹