سال ۱۳۹۶ اولین سالی بود که روز تولدم کنارمان نبود و از این بابت خیلی ناراحت بودم. از سرکار که برگشتم، پسرها با شکلات و برفِ شادی و بادکنکهای چسبیده به دیوار، غافلگیرم کردند. در نبود بابا، تمام تلاششان را میکردند که از شدت غم دلتنگی او بکاهند؛ اما حال من دست خودم نبود، دلم بهانه حضور کسی را میگرفت که کنارم نبود و خبری نیز از او نداشتم. سابقه نداشت این روز را فراموش کند. لحظات به سختی سپری میشد. چشمم به تلفن بود که بالاخره به صدا درآمد. آن روز نه جمعه بود و نه سه شنبه، روز تماس تلفنی موسی نبود؛ اما تماس گرفت... هراسان پاسخ دادم و گفتم، «موسی اتفاقی افتاده؟ زخمی شدی؟» گفت، «نه! اتفاقا خیلی حالم خوب است! امروز چون یک روز خاص است، تماس گرفتم!» پرسیدم، «چه روزی است؟» گفت، «خب معلوم است! روز تولد شماست!» خیلی خوشحال شدم که در سختترین شرایطش تولدم را به خاطر داشت.
چون خارج از نوبت خود تماس گرفته بود، نمیتوانستیم مثل همیشه حداکثر ده دقیقه با هم صحبت کنیم. فقط گفت، «تماس گرفتم تا تولدتان را تبریک و آدرس هدیه تان را بگویم. تولدت مبارک!» و قطع کرد.
با ذوق بسیار به سمت کتابخانه دویدم. مشتاق بودم ببینم امسال چه هدیهای برایم گرفته است. او گفته بود، هدیهام را زیر کتابها گذاشته است. تمام کتابها را جابجا کردم تا بالاخره به یک جعبه کوچک رسیدم. شاخه گل داخل جعبه، خشک و پر پر شده بود. با دیدن این صحنه دلم گرفت. همسرم از دو ماه قبل به فکر روز تولدم بود... همراه گل یک کاغذ بود، آن را باز کردم، خط موسی بود، «هدیهات اینجا نیست! برو زیر رختخوابها را ببین! زیر بالش بنفش را میگویم!»
دویدم سمت رختخوابها، آهی کشیدم و گفتم، «ای آقا موسی! اینجا جای پنهان کردن هدیه است؟!» تمام رختخوابها را خارج کردم تا به آخرین بالش رسیدم، بنفش بود. اما آنجا هم فقط یک برگه کاغذ خودنمایی میکرد، «آخه عزیزم، چه کسی کادوی همسرش را زیر رختخوابها پنهان میکند؟! برو کت دامادی من را پیدا کن، جیبهایش را بگرد تا به هدیهات برسی!»
با خودم گفتم، «خدای من، حالا کت دامادیاش کجاست؟!» یادم آمد داخل چمدان گذاشته بودم، با عجله به سمت کمد رفتم. هرچه را که مانع خروج چمدان میشد، برداشتم تا بتوانم درب آن را باز کنم. با خوشحالی کتش را برداشتم. بوی او را میداد. جیبهایش را خالی کردم، «خدای من، یک برگه کاغذ دیگر؟!» اما این بار نوشته بود، «همسر عزیزم تولدت مبارک! فقط یک نگاه به پشت سرت بیانداز! وضعیت خانه را ببین! همه چیز را بهم ریختی تا به این برگه برسی! میخواستم با این کار روز تولدت، سرگرمت کنم تا غصه دوری از من را نخوری! خیالم راحت شد که به هدفم رسیدم. حالا سرگرم جمع کردن خانه بشو! شام تولد خوشمزه در کنار بچهها نوش جانتان. دوستت دارم!» خندیدم. موسی عادت داشت غافلگیرم کند. نفهمیدم روز تولدم چطور گذشت؛ هرچه جمع میکردم، تمام نمیشد. چندین ساعت طول کشید تا منزلمان به حالت عادی برگشت.
🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴
#زࡅ࡙ܝ -ܥ݆ࡅ߳ܝ-ܢܚ݅ܣܥߊء -ܥܝ-ߊܩߊࡅ߭ࡅ࡙ܩܢ 🌷 👇
@zirechatreshohada1401
.
"حسین به خوابم اومد؛ تا دیدمش شروع کردم سؤال کردن؛
-گفتم: کجایی
+گفت: در محضر سید الشهدا
یه کم ساکت شد
+گفت: جز شهادت هیچی به دردم نخورد.
-پرسیدم: نماز شب ؟
+گفت: برای رضای خدا نبود...
میدونی فقط چیزی پذیرفته میشه که فقط و فقط برای رضای خدا باشه
-گفتم: هیئت رفتن هات؟
+گفت: کامل برای رضای خدا نبود.
دیگه نگذاشت چیزی بپرسم، خودش ادامه داد که:
شهادت من رو برد بالا
اگه شهید نمیشدم، دست خالی بودم
خیلی کار دارم، اگه میمردم بدبخت میشدم
نفس کشیدن هم باید برای رضای خدا باشه
به سختی صحبت میکرد، انگار اجازہ صحبت کردن نداشت. دوبارہ تأکید کرد:
جز شهادتم هیچی به دردم نخورد، اعمال دیگم برای دل خودم بود.
آخرش هم گفت:
خیلی زود دیر میشه
بهش گفتم حسین جان سفارش منم بکن.
خندید؛ هیچی نگفت؛ رفت "
راوی: همسر شهید
🍃به مناسبت ایام سالگرد #شهادت #شهید_حسین_محرابی | #سوریه
🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴
#زࡅ࡙ܝ -ܥ݆ࡅ߳ܝ-ܢܚ݅ܣܥߊء -ܥܝ-ߊܩߊࡅ߭ࡅ࡙ܩܢ 🌷 👇
@zirechatreshohada1401
چوپان گله گوسفندان را به آغل برد و همه درهای آن را بست چون گرگهای گرسنه سررسیدند درها را بسته یافتند و از رسیدن به گوسفندان ناامید شدندبرگشتند تا نقشه ای برای بیرون آمدن گوسفندان از آغل پیدا کنند.!! و سرانجام ، گرگ ها به این نتیجه رسیدند که راه چاره ...برپایی تظاهراتی جلوی خانه چوپان است که در آن آزادی گوسفندان را فریاد بزنند !!!گرگها تظاهرات طولانی را برپا کردند و به دور آغل چرخیدند
*چون گوسفندان فریاد گرگها را شنیدند*
*که از آزادی و حقوق شان دفاع میکنند...!!!**برانگیخته شدند و به آنها پیوستند...!!!*
آنها شروع به انهدام دیوارها و درهای آغلشان کردندتا این که دیوارها شکسته شد
و درها باز گردیدو همگی آزاد شدندگوسفندان به صحرا گریختند
و گرگها پشت سرشان دویدند
چوپان صدا می زد
و گاهی فریاد می کشید
و گاهی عصایش را پرتاب میکرد
تا بلکه جلوی شان را بگیرد
اما هیچ فایده ای دستگیرش نشد
گرگها گوسفندان را
در صحرایی بدون چوپان و نگهبان یافتند
آن شب ...
شبی تاریک برای گوسفندان آزاد و رها بود
و شبی اشتها آور ...
برای گرگهای به کمین نشسته !!!
*روز بعد ...*
*چون چوپان به صحرایی که گوسفندان ؛ در آن آزادی خود را بدست آورده بودند رسید ...*
*جز لاشه های پاره پاره واستخوان های به خون کشیده شده چیزی نیافت*
این حکایت مردمی است که
به دعوت و دام منافقین
و شیپور آزادباش دشمن خود وبه امید واهی آزادی و بی بند و باری
به خیابان می ریزند !
به گوش باشیم ...!
به هوش باشیم ...!
مواظب باشیم پای مان در این فتنه نلغزد
گرانی هست ... بد هم هست ...
ولی تحمل می کنیم !
چون ناآرامی جدیدی در راه هست
بدتر از سال ۸۸ ...
مواظب باشیم ...!
سران فتنه ۹ تیر همگی جمع شدند
آن طرف آب ...
پیش پدرخوانده های شان
مرتب جلسه دارند
*تعداد جوک ها و متن های مربوط به گرانی چقدر این روز ها در فضای مجازی زیاد شده است!!*🤔
*کلیپ هایی از فقر مردم ... !!! برای تحریک اذهان عمومی ...!!!*
*گرانی تنها چیزی هست که همه را به بیرون می کشاند*
واقعا هم این مردم درد دارند
کمر شان ...
از اقتصاد درهم ریخته، خم شده است
با این اوضاع افتضاح اقتصادی ...
بیرون ریختن هم دارد !
من نیز دلم می خواهد بروم ...
اما نه، نمی روم !
چون اغتشاشگرانِ بین مردم قصدشان *ارزانی برای مردم که نیست* !
قصدشان *براندازی حکومت وبه ذلت کشاندن این مردم نجیب* است !
نباید فریب این فتنه های جدید را خورد !
این دشمنان داخلی و نفوذی های جامانده *غربزده گان* خودمان هستند
که به آمریکا سر نخ می دهند
دیدند از طریق طرفدارهای
یک کاندیدای ریاست جمهوری
با تظاهر به تقلب در انتخابات که
نتوانستند موفق شوند !
چه به روز مملکت آوردند
تنها دغدغه شان شده بود
رفتن زنان به ورزشگاه ...
رفع حصر خانگی سران فتنه ...
ربنای شجریان ...
سانسور گرگ ها ...
قانون حجاب اختیاری
و ...
*گرگها به فکر آوردن شاهنشاه برای مردم بازی خورده!! نیستند دور نمای آنها تجزیه ایران است!!*
تأمل کنیم !
ماهم از همین مردم هستیم،
گرانی برای ما نیز تبعات خودش را دارد !
نفس برایمان نمانده که از جای گرم بربیاید !
ما نیز درد می کشیم
اما ...اما ...
*تا آخرین نفس پای آرمان های امام ، شهدا و انقلابمان می مانیـــم* !
چرا ؟ ...
ما آرامش خانواده و کودکانمان را هنوز «وامدار شهدای دفاع مقدس
و مدافعان حرم میدانیـــم»
*نمیگذاریــم ایران ...*
*لیبی شود ... !*
*سوریه شود ... !*
*سودان شود ... !*
*افغانستان شود....!* *هرگز۰۰۰۰۰*
🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴
#زࡅ࡙ܝ -ܥ݆ࡅ߳ܝ-ܢܚ݅ܣܥߊء -ܥܝ-ߊܩߊࡅ߭ࡅ࡙ܩܢ 🌷 👇
@zirechatreshohada1401
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تولد داریم چه تولدی 😭
تولدت مبارک سید عزیز
انتشار بمناسبت ۲۳ آذر سالروز تولد آیتالله شهید سید ابراهیم رئیسی
#شهید_رئیسی عزیز، تولدت مبارک💔
شادی روح پاکش فاتحه و صلواتی عنایت کنید🌹
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴
#زࡅ࡙ܝ -ܥ݆ࡅ߳ܝ-ܢܚ݅ܣܥߊء -ܥܝ-ߊܩߊࡅ߭ࡅ࡙ܩܢ 🌷 👇
@zirechatreshohada1401
قبلا هم #شلوار پاره مد بود!
هر دو تا رو هم #دشمن پاره کرده!
یکی رو با #جنگ_سخت!
یکی رو با #جنگ_نرم!
#مواظب_دسیسه_های_دشمن_باشید
🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴
#زࡅ࡙ܝ -ܥ݆ࡅ߳ܝ-ܢܚ݅ܣܥߊء -ܥܝ-ߊܩߊࡅ߭ࡅ࡙ܩܢ 🌷 👇
@zirechatreshohada1401
نعمت فقط #برف و #باران نیست...
گاهی « خدا » #رفیقی نازل می کند
زلال تر از #باران...
#رفیق_شهید_داری؟
#شهید_شهیدت_می_کند
📎 میخوای یه رفیق شهید داشته باشی پیام سنجاق شده کانال را مشاهده کنید
🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴
#زࡅ࡙ܝ -ܥ݆ࡅ߳ܝ-ܢܚ݅ܣܥߊء -ܥܝ-ߊܩߊࡅ߭ࡅ࡙ܩܢ 🌷 👇
@zirechatreshohada1401
وقتی در دنیا پاک و باحیا زندگی کنی،
در زمان تدفین هم اینطور زنان دورت حلقه زده و زیر سایه پرچم "یا اباعبدالله الحسین علیه السلام" تو را به خاک سپرده و به سوی بهشت راهی میکنند...
#شهیده_معصومه_کرباسی
🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴
#زࡅ࡙ܝ -ܥ݆ࡅ߳ܝ-ܢܚ݅ܣܥߊء -ܥܝ-ߊܩߊࡅ߭ࡅ࡙ܩܢ 🌷 👇
@zirechatreshohada1401
طوری تلاش کنـید که اگر روزی امام زمـان(عج) فرمــودند: یک سربازِ مـتخصص میخواهم بفرمایند،
فلانــی بیاید..
سربازی که هیچ کارایــی نداشته باشه ،
به درد آقا نمـیخوره..!
شهـیدحسـینمعزغلامـی
🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴
#زࡅ࡙ܝ -ܥ݆ࡅ߳ܝ-ܢܚ݅ܣܥߊء -ܥܝ-ߊܩߊࡅ߭ࡅ࡙ܩܢ 🌷 👇
@zirechatreshohada1401
مراسم عزاداری وفات حضرت اُمالبَنین(س)
(تکریم مادران و همسران شهدا)
همراه با افتتاح هیئت کربلا باهمکاری کمیته خادمین شهداء شهرستان بافق
🎤سخنران کشوری
حجتالاسلام شیخ مهدی حسن آبادی
🎤مداح کشوری
حاج مجتبی رمضانی
🔻زمان و مکان🔻
یکشنبه ۲۵ آذرماه ، ساعت ۱۹
شهرستان بافق، بلوار انقلاب فرعی۱۴ ، مسجد امام موسی کاظم(ع)
🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴
#زࡅ࡙ܝ -ܥ݆ࡅ߳ܝ-ܢܚ݅ܣܥߊء -ܥܝ-ߊܩߊࡅ߭ࡅ࡙ܩܢ 🌷 👇
@zirechatreshohada1401
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیام شهید مدافع حرم بابک نوری هریس
چند روزی قبل از شهادت :
"به ما نگویید مدافع بشار اسد، ما مدافع حرمیم، ما اینجا هستیم تا..."
تقدیم به کسانی که معتقدند خون شهدا با سقوط اسد، هدر رفت!
🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴
#زࡅ࡙ܝ -ܥ݆ࡅ߳ܝ-ܢܚ݅ܣܥߊء -ܥܝ-ߊܩߊࡅ߭ࡅ࡙ܩܢ 🌷 👇
@zirechatreshohada1401
⭕️ شهیدی که یک تنه جلوی ۴۰ داعشی ایستاد!
اگر شهید عبدالکریم پرهیزگار نبود، جاده بوکمال به دست داعش میافتاد و به دنبال آن شهر بوکمال نیز سقوط میکرد.
او به تنهایی با ۴۰ تن روبهرو میشود و پس از به هلاکت رساندن ۳۷ نفر از آنها، فشنگهایش تمام میشود. به سوی او حمله میکنند تا اسیرش کنند، اما این بار با سرنیزه دفاع و دو نفر دیگر را مجروح میکند و در نهایت به شهادت میرسد.
شهید پرهیزگار متولد ۱۳۶۵ و نخستین شهید مدافع حرم شهرستان خفر در استان فارس است. او ۲۰ آذر ۹۶ در سوریه به شهادت رسید و هیچگاه دومین پسرش را ندید.
#باشهدا
🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴
#زࡅ࡙ܝ -ܥ݆ࡅ߳ܝ-ܢܚ݅ܣܥߊء -ܥܝ-ߊܩߊࡅ߭ࡅ࡙ܩܢ 🌷 👇
@zirechatreshohada1401
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ازدواج زیبا و جالب و دیدنی دو برادر دوقلو با دو خواهر دوقلو، در کنار شهدا
🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴
#زࡅ࡙ܝ -ܥ݆ࡅ߳ܝ-ܢܚ݅ܣܥߊء -ܥܝ-ߊܩߊࡅ߭ࡅ࡙ܩܢ 🌷 👇
@zirechatreshohada1401
⭕️برنامه استقبال و تشییع شهید گمنام در استان یزد
🔹استقبال از نهمین شهید گمنام فردا بعداز ظهر ساعت14:30 همزمان با سالروز وفات حضرت ام البنین (س) و روز تکریم مادران و همسران شهداء در فرودگاه شهید صدوقی یزد برگزار میشود.
🔹مراسم تشییع و تدفین این شهید والامقام روز جمعه ۳۰ آذرماه در اردوگاه قائم آل محمد روستای منشاد برگزار خواهد شد.
#شهید_گمنام
#خادم_الشهداء
#کمیتهخادمینشهدابسیجشهرستان مهریز
🔸جزئیات اخبار خادمین و برنامه های شهداء از طریق کانال خادمین شهداء اطلاعرسانی خواهد شد...
✅ به کانال شهدا و خادمین شهدا در پیامرسان ایتا ملحق شوید و برای دوستان خود نیز ارسال کنید👇🏻
#خادمین_شهداء
🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴
#ܝ̇ࡅ࡙ܝ_ܥ݆ࡅ߳ܝ_ܢܚ݅ܣܥߊء_ܥܝ_ߊܩߊࡅ߭ࡅ࡙ܩܢ
#کمیته_خادمین_شهدای_شهرستان_مهریز👇
@Khademine_shohada_Mehriz
#بسم_رب_الشهدا
#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا
من منتظر رفتن به شلمچه بودم
اونجا محجبه شدم
اونجا حاج ابراهیم بهم نماز یاد
با هق هق گفتم :کجایی داداش کجایی؟
خواهرت بهت احتیاج داره
یهو صدای حاج ابراهیم شنیدم
گفت : غصه چی رو میخوری ؟
نترس خواهرمن
سرمو به عقب برگردوندم واقعا خود حاجی بود
اومدم بلند بشم برم سمتش
بی هوش شدم
وقتی به هوش اومدم فقط مسئول کاروان کنارم بود
مسئول خواهران :حنانه جان خوبی؟
-نه
مسئول خواهران : دکتر اینجا گفت بخاطر چشمت باید بریم اهواز بیمارستان
یه ذره که بهتر شدی بگو اطلاع بدم با ماشین بیان دنبالمون
من فقط گریه میکردم
بعد از نیم ساعت با همون خانم و دوتا آقا منو بردن یه بیمارستان تو اهواز که مخصوص چشم بود
دکترا چندین بار چشمم معاینه کردند
بعد از ۵-۶ساعت گفتن
چشمش صحیح و سالمه
توراه گریه میکردم منو ببرید شلمچه
بالاخره دلشون سوخت رفتیم شلمچه
با گریه و زاری صدا میزدم : کجایی فرمانده
کجایی حاج ابراهیم همت
دوباره بی هوش شدم
خبر شفا گرفتنم از حاج ابراهیم همت مثل بمب ترکید
حنانه حاج ابراهیم همت را دیده بود
اصلا فکر کنم بازگشت من از راه پرگناه بزرگترین معجزه شهداست
شهید زنده است که منو از خواب غفلت بلندم میکنه
سفرمون تموم شد
اما با خودم عهد کردم برگشتم تهران حتما درمورد حاجی تحقیق کنم
#ادامه_دارد....
🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴
#زࡅ࡙ܝ -ܥ݆ࡅ߳ܝ-ܢܚ݅ܣܥߊء -ܥܝ-ߊܩߊࡅ߭ࡅ࡙ܩܢ 🌷 👇
@zirechatreshohada1401
وفات حضرت ام البنین(س) را پیشوای مقدس حضرت ولیعصر( عج) و مقام معظم رهبری و ملت ایران و همه شیعیان جهان واعضای خوب کانال تسلیت میگوییم..... 🏴🏴
🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴
#زࡅ࡙ܝ -ܥ݆ࡅ߳ܝ-ܢܚ݅ܣܥߊء -ܥܝ-ߊܩߊࡅ߭ࡅ࡙ܩܢ 🌷 👇
@zirechatreshohada1401
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به فرمان ام البنین ابر بارون میشه🌧
به فرمان ام البنین ماه پیدا میشه🌙
❤️السلام عليك يا عزيزة الزهراء(س)
سالروز وفات ام البنین وروز تکریم وگرامیداشت مادران وهمسران شهدا .
تشییع و تدفین پیکر شهید گمنام در محل اردوگاه شهید عاصی زاده اهواز
باحضور ۴۴۰نفر از دانش آموزان پسر
وسخنرانی سردار زارع کمالی و حاج آقا حاجتی امام جمعه اهواز و حضور سردار حاجتی و سردار علیپور
مورخ ۲۲ آذر ۱۴۰۳
#خادمین_شهداء
🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴
#ܝ̇ࡅ࡙ܝ_ܥ݆ࡅ߳ܝ_ܢܚ݅ܣܥߊء_ܥܝ_ߊܩߊࡅ߭ࡅ࡙ܩܢ
#کمیته_خادمین_شهدای_شهرستان_مهریز👇
@Khademine_shohada_Mehriz