eitaa logo
ظهور بسیار نزدیک است
15هزار دنبال‌کننده
14.9هزار عکس
17.4هزار ویدیو
378 فایل
💓 از غدیر تا ظهور 🙏 با شما حرف خواهیم زد از : 🌹 یاایتها النفس المطمئنة 🌼 ارجعی الی ربک 🌼 راضية مرضية 🌼 فدخلي في عبادي 🌼 وادخلي جنتي 👈 کپی آزاد 🔸 موسسه جنبش پیشوازان دولت کریمه 🔸 تبلیغات تبادلات 🔹 @mahdeyar314 🔸کانال دیگر ما 🔹 @zoh110hor
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چشم برزخی آیت الله حق شناس و تاثیر ذکر یا حسین بر شیاطین حتما ببینید و نشر دهید @zohoornazdikast
🔰 شهید ژروم ایمانوئل کورسل، "کمال کورسل" 🔹 ژروم ایمانوئل کورسل در 9 آوریل 1964 در پاریس از پدری تونسی تبار به نام محمد و مادری فرانسوی متولد شد، 2ساله بود که طعم جدایی پدر و مادر را چشید و در زندگیِ همراه با مادر، با آموزه‌های مسیحیت آشنا شد. 🔹 در سفری که در 15سالگی برای دیدار با پدرش به تونس داشت با مذهب شافعی آشنا و به این مذهب گروید اما پس از پیروزی انقلاب، باشنیدن سخنرانی‌های امام که به زبان فرانسوی ترجمه شده بود، جرقه‌های عدالت خواهی در ذهنش زده شد و با آشنایی با دانشجویان ایرانی پیرو خط امامِ مقیم پاریس و حضور در برنامه‌ها و مراسمات کانون دانشجویان ایرانی و تحت تأثیر دعای کمیل، شیعه شد 🔹 ژروم که دوست داشت نام علی را برای خود انتخاب کند به دلیل حضور در کشوری که در آن مسلمانان در اقلیت بودند، اسم خود را کمال گذاشت 🔹 شهید کورسل در سال61 به ایران سفر کرد و با ورود به حوزه علمیه قم به تحصیلات حوزوی پرداخت و درجریان سفر رئیس‌جمهور وقت، آیت‌الله خامنه‌ای به قم،به نمایندگی از طلاب غیرایرانی سخنرانی کرد 🔹 با آغاز جنگ بدلایل امنیتی از ورودش به جبهه خودداری میشد، اما کمال با پیگیری فراوان توانست همراه با سپاه بدر در سال63 به جبهه برود 🔹 او که در عملیاتهای کربلای2 و 5 و والفجر10 شرکت نموده بود سرانجام سال67،درعملیات مرصاد، هنگام هلی‌بورن نیروها،با اصابت گلوله‌ به سرش به شهادت رسید و در قطعه18 گلزار شهدای علی بن جعفر قم، به خاک سپرده شد 📕 کتاب «کمال کورسل»، شرحی‌ست بر زندگی این شهید بزرگوار شادی روحش صلوات ✍ فئـودور یاسـروفسکی اندیشه جویان استاد حسن عباسی 📡 @Hasanabbasi_students
🔰 «اللَّهُمَّ أَعِنِّی فِیهِ عَلَی صِیَامِهِ وَ قِیَامِهِ وَ جَنِّبْنِی فِیهِ مِنْ هَفَوَاتِهِ وَ آثَامِهِ وَ ارْزُقْنِی فِیهِ ذِکْرَکَ بِدَوَامِهِ بِتَوْفِیقِکَ یَا هَادِیَ الْمُضِلِّین» «خدایا یارى كن مرا در این روز بر روزه گرفتن و شب زنده داری و بركنارم دار در آن از بیهودگى و گناهان و روزیم كن در آن یادت را براى همیشه به توفیق خودت اى راهنماى گمراهان» 🔹 زمان‌سنجِ بیرونی ما، آمد و رفت شبانه‌روز را درک می‌کند؛ دقایق و لحظاتی که بی‌وقفه و پی در پی می‌آیند و می‌روند. اما چه می‌شود که گاهی زمان تند تند می‌گذرد ولی گاهی به شماره می‌افتد و گویی اصلاً متوقف می‌شود! انسان‌ها علاوه بر زمان‌سنج بیرونی، زمان‌سنج درونی هم دارند که « حال» آن‌ها را می‌سنجد. گاهی خوش‌حالند و گاهی غمگین و... 🔹 حال خوش انسان در سحرگاهان و آن نشاط وصف ناشدنیِ توأم با هوشیاری و آگاهی در دیگر اوقات شبانه‌روز بدست نمی‌آید. از این روست که شب، بهار مؤمن است. 🔹 کسی که شب‌ها از وقت‌گذرانی پای فیلم و سریال و فضای سایبر کناره می‌گیرد؛ و بعد از اقامه نماز عشاء در بهترین ساعاتی که می‌تواند انرژی جسم خود را تأمین نماید، (مابین 10 تا 2 شب) می‌خوابد. سپس یک ساعت از شب را در محفل انس خصوصی با خدا سپری کند؛ با آرامشی وصف‌ناشدنی که نمی‌تواند با کسی تقسیمش کند و بگوید وقتی سر خود بر روی مهر می‌گذارد چه حسی به او دست می‌دهد؛ بعد از آن حالِ بهجت و سرخوشی که حس می‌کند دیگر نیست، بعد از نماز صبح می‌تواند به مطالعه و کار و ورزش بپردازد. 🔹 گرچه توفیق نماز شب و مناجات سحرگاهان، دعوتی‌ست از سوی خدا؛ اما اگر می‌خواهیم در زندگی، انسانِ مقاوم و محکمی باشیم و فرو نریزیم، باورهایمان دست‌خوش تغییر نشود و با اندک پستی و بلندی در برابر مشکلات جا نزده و کوتاه نیاییم؛ و اگر می‌خواهیم علم و معرفت از درون‌مان بجوشد، راهش از نماز شب می‌گذرد. اغلب رزمندگان در دفاع مقدس به اقامه این نماز مقید بودند. پس پُر بیراه نیست که هرکس در علم، معرفت، حکمت و مجاهدت به درجات بالا رسیده است، ردپایی از تهجد و شب‌زنده‌داری در سیره او دیده می‌شود. ▫️شرحی بر دعای @Hasanabbasi_students
هدایت شده از @Imam7tom
🔔 💠 امـام محمد بـاقـر(ع):   ڪسے ڪہ از گـنـاهـانـش تـوبـہ ڪرده اسـٺ 😔 همـچـون ڪسـےسـت ڪہ اصـلـاً نڪرده 😍 بـاشـد
👈سوره‌نساء ۱۵۹👉 🏝و إن مِن أهلِ الكِتابِ إلّا لَيؤمِنَنَّ بِهِ قَبلَ مَوتِهِ و يَومَ القِيامَةِ يَكونُ عَلَيهِم شَهيداً.سوره نساء آیه 159🏝 ⚘و هیچ کس از اهل کتاب نیست جز آنکه پیش از مرگ به وی {حضرت عیسی علیه السلام} ایمان خواهد آورد و روز قیامت بر آنان گواه خواهد بود.⚘ 💎راوی می گوید: 🌟 شهر بن حوشب گفت: حجاج بمن گفت: ای شهر! آیه ای در کتاب خدا هست که در آن درمانده ام! گفتم: ای امیر کدام آیه است؟ گفت: فرمودهء خداوند: “هیچ کس از اهل کتاب نیست جز آنکه پیش از مرگ به وی ایمان خواهد آورد”؛ به خدا سوگند من دستور میدهم یهودی و نصرانی را گردن می زنند، سپس چشم بر او می دوزم، پس نمی بینم لبهایش حرکت کند تا اینکه بی حرکت گردد. 💠گفتم: خداوند حال امیر را اصلاح نماید، چنانکه تأویل کرده ای نیست! گفت: چگونه است؟ 💎گفتم: همانا عیسی علیه السلام پیش از قیامت به دنیا فرود می آید، پس اهل هیچ آیین یهودی و نصرانی، باقی نماند مگر آن که پیش از مردنش به او ایمان آورد و پشت سر مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف نماز می گزارد. 💎حجاج گفت: وای بر تو … این را از کجا میگویی و از کجا آورده ای؟ گفتم: این را محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب علیهم السلام برایم حدیث فرمود. گفت: به خدا سوگند! آن را از چشمه‌ی زلالی آورده ای.
🔰حق الناس حق الناس فقط زدن جیب مردم نیست! حق الناس فقط کلاهبرداری واختلاس نیست! 🔴گرفتن آرامش مردان، پاکی چشم و قلب مردان 🔴گرفتن آرامش خاطر زنان و نابودی تعهد و عشق بین همسران 🔴تنوع طلب کردن مردان و سرد شدن خانه 👈همه حق الناس هایی است که به واسطه ی بی حجابی و دلبری های خیابانی بر گردن ماست! ❌خداوند هرگز حق الناس را نمی بخشد. @sulook
loghmehalal.ali.mp3
2.63M
🎙 تأثیر لقمه حلال و حرام در نسل انسان را ... 🔰 استاد عالی ✌جنبش مردمی حلال‌زاده‌ها 📡 @HalalZadeha
00-01-26 ameli.mp3
11.99M
🔊 فایل صوتی برنامه سمت خدا 👤 📚 موضوع: بهره مندی از رحمت و‌ مغفرت الهی 🗓 پنج شنبه بیست و ششم فروردین ماه ۱۴۰۰ 🗂 حجم : ۱۲ مگابایت @masafe_akhar
➣ 🌺آیت الله بهـجت(ره): اگر کسی مقید باشد را اول وقتش بخواند تکویناً روز به روز بالاتــر رفتــه و به نمـاز عالـے رسد. ⇩⇩⇩ @sulook
مهم ترین.mp3
4.44M
💢مهم ترین عمل 🔸نپرس چه بکنیم، بپرس چه نکنیم! [ حجت الاسلام عالی ] @eitaa_Ostadaali
💚 یه آیه بگو درباره ... ای انسان ما تو را از خاک آفریدیم.. پس این همه غرور و نخوت برای چه؟! 🔶 برنامه بصورت کاربردی و موضوعی.. در ماه مبارک رمضان 🌸برای دیدن سایر آیات هشتگ روی هشتگ کلیک کنید🌸 از آیه های موضوعی میتوانید برای قوی تر شدن تون در میان کلام و سخن تون استفاده کنید.. تا حکیمانه تر سخن بگوییم 🌸 👉 @roshangarii 🚩
❤️ عليه السلام: 🌱 أشَدُّ النّاسِ نَدامَةً و أكثَرُهُم مَلامَةً: العَجِلُ النَّزِقُ الّذي لا يُدرِكُهُ عَقلُهُ إلاّ بَعدَ فَوتِ أمرِهِ ☘ سخت ترين پشيمانى و بيشترين سرزنش دامنگير كسى مى شود كه شتابكار و بى فكر است و وقتى كار از كار گذشت تازه به سر عقل مى آيد 📚 غررالحكم حدیث3308 💠به کانال نشر آثار استاد رائفی پور بپیوندید 👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1707147264Cb54b6c0cea
☘ سید علی آقا قاضی (ره) : هرحقی از دیگران بر گردنت باشد تـا ادا نڪنۍ، باب قرب و معرفت باز نمی‌شود. خداوند رضــایتش را در رضــایت مردم قرار داده! ➯ @sulook
✨▬๑🌸๑▬✨ 🌸.ناب✨ ازشیخ‌انصآرۍپرسیدند↓ چگونہ‌میشود‌یڪ‌ساعت"فکرکردن" برترازهفتادسال"عبادت"باشد ؟! فرمودند↓ "«فڪرۍمانند‌فکرِ‌ جناب‌ِ‌حُر در‌ روزِعآشورا💔»" ✨قشنگہ‌نہ؟! . • @sulook
📝 #حدیث_قدسی 🌹 اى احمد! 💠 هيچ عبادتى نزد من از سكوت و روزه محبوبتر نيست. پس هر كس كه روزه بگيرد و زبان خود را حفظ نكند مثل كسى است كه به نماز بايستد ولى چيزى نخواند. #خودسازی_برای_ظهور
✨امام علی(ع): اگر نفس را به کاری مشغول نکنی، او تو را به خودش مشغول می سازد… @sulook
🔴 کیفیت و کمیت قرآئت قرآن در ماه رمضان 🌕 حجت الاسلام شیخ جعفر ناصری : 🔵 گاهی رفقا در مورد كيفيت خواندن قرآن مي‏ پرسيدند؛ عرض می کردم در غير ماه مبارك رمضان انسان با تأمل و توجه به ‏معاني و كلمه به كلمه و با دقت به معانی و تفسير بخواند اشكالي ندارد، ولي در ماه مبارك رمضان کثرت تلاوت مطلوب است. بزرگان زياد ‏مي ‏خواندند و سفارش هم شده است. 🔺 خود ختم قرآن مطلوب بوده و هست لذا اگر كسي نه اين كه بي توجه بخواند، ولي طبق روال عادي هر ۲۵ دقيقه، نيم ساعتي يک جزء قرآن را بخواند خوب است... 🆔 @emame_zaman
۳۰۲.mp3
41.09M
🎧 صوت ۳۰۲مین گفتگوی زندهٔ جبهه با همکاری دانشگاه جامع امام حسین (ع) و اندیشکده‌ی فضای مجازی ژرفا سخنران برنامه🎙دکتر جواد ، معاون سابق فضای مجازی دادستانی کل کشور، کارشناس ارشد حقوق جزا و جرم‌شناسی و دکترای فقه و مبانی حقوق اسلامی ⭕️ موضوع: 🔹 بررسی خطر راهبری کشور از طریق فضای مجازی توسط جریان تحریف 🎛 این برنامه ۳۰ فروردین ۱۴۰۰، ساعت ۱۵ از کانال جبهه در پیامرسان‌ها و 24on.ir ، به‌صورت زنده پخش شد. 📥 مشاهده فایل تصویری در روبیکا👇🏻 👉🏻 https://Rubika.ir/jebheh 📥 برنامه‌های پیشین در آپارات👇🏻 👉🏻 https://aparat.com/Jtv جبههٔ اسلامی در فضای مجازی ✊🏻 https://eitaa.com/joinchat/543817728Cc264cfff87
🔴🔵 اموات در شب های جمعه ماه رمضان چه می کنند ؟ 🌕 در این مورد قطب راوندى در لب اللباب نقل می کند: 🔹 مردگان در هر شب جمعه از ماه رمضان مى آیند و هر یک از آنها به آواز گریان فریاد مى زند: اى فرزندان من. اى خویشان ! با خیرات خود به ما محبت کنید خدا شما را رحمت کند، ما را به خاطر بیاورید و ما را فراموشمان مکنید. بر غربت ما رحم کنید. ما در زندان تنگ و تاریک مانده ایم. به ما رحم کنید و دعا و صدقه از ما دریغ نکنید. 🔺 شاید پیش از آنکه شما مثل ما شوید به شما رحم فرماید، اى بندگان خدا! سخن ما را بشنوید و ما را فراموش مکنید. این ثروتى که در دست شما است روزى در دست ما بود، ما آنها را در راه خدا خرج نکردیم ، پس آنها براى ما وبال شد و منفعت براى دیگران . به ما مهربانى کنید ولو به یک درهم یا قرص نانى یا پاره اى از چیزى . پس فریاد مى کنند: چقدر نزدیک است که بر نفسهاى خود گریه کنید و به شما نفعى ندهد. چنانکه ما گریه مى کنیم و سودى براى ما ندارد؛ پس کوشش کنید پیش از آن که مثل ما شوید. 📚 سفینه البحار ج ۸ ص ۱۳۳ 🆔 @emame_zaman
🔅ندبه های انتظار🔅 🌸ضمن عرض سلام و ادب خدمت شما بزرگواران... 🌕 پارسال طی ارتباطی که با نشریه شهید هادی داشتیم اجازه نوشتن کتاب فوق العاده زیبای رو به صورت هر شب داخل کانال گرفتیم، هرشب مینوشتیم و داخل کانال میذاشتیم. 🛑با توجه به اینکه کتاب دوباره ویرایش شده و مطالب جدیدی بهش اضافه شده دوباره این کتاب رو به صورت هرشب داخل کانال قرار میدیم و هرجا اضافه شده باشه ما هم اضافه میکنیم... 🍀کتاب داستان زندگی یک مدافع و جانباز حرم هست که طی یک عمل جراحی که داشته به مدت سه دقیقه از دنیا می رود و سپس با شوک ایجاد شده در اتاق عمل دوباره به زندگی برمی گردد. 🔴اما در همین زمان کوتاه چیزهایی دیده که درک آن برای افراد عادی خیلی سخت است... 🔆در ادامه بقیه ماجرا را از زبان خود این جانباز عزیز می خوانیم: 💠پسری بودم که در مسجد و پای منبر منبرها بزرگ شده بودم. 🍃در خانواده‌ای مذهبی رشد کردم و در پایگاه بسیج یکی از مساجد شهر فعالیت داشتم. ♻️سال‌های آخر دفاع مقدس شب و روز ما حضور در مسجد بود. 💠 با اصرار و التماس و دعا و ناله به جبهه اعزام شدم. من در یکی از شهرهای کوچک اصفهان زندگی می کردم. دوران جبهه خیلی زود تمام شد و حسرت شهادت بر دل من ماند.. 🌷اما دست از تلاش و انجام معنویات بر نمی داشتم و می‌دانستم که شهدا قبل از جهاد اصغر در جهاد اکبر موفق بودند ♦️ به همین خاطر در نوجوانی تمام همت من این بود که گناه نکنم ...وقتی به مسجد می‌رفتم سرم پایین بود که نگاهم با نامحرم برخورد نداشته باشد. 💠یک شب با خدا خلوت کردم و خیلی گریه کردم... در همان حال و هوای ۱۷ سالگی از خدا خواستم تا من آلوده به این دنیای زشتی‌ها و گناهان نشوم و به حضرت عزرائیل التماس میکردم که جان مرا زودتر بگیرد...! ادامه دارد... *کانال ندبه های انتظار* 🆔 @ale_yaasin ♦️♦️🔹♦️♦️🔹♦️♦️🔹♦️♦️
🍀ندبه های انتظار🍀 🔴سه دقیقه در قیامت!(قسمت دوم) 🔰البته آن زمان سن من کم بود و فکر میکردم کارخوبی می کنم که برای مردنم دعا می‌کنم. ♦️ نمی‌دانستم که اهل بیت ما هیچ گاه چنین ادعایی نکرده اند. آنها دنیا را پلی برای رسیدن به مقامات عالیه می دانستند. خسته بودم و سریع خوابم برد.. 💠نیمه های شب بیدار شدم و نماز شب خواندم و خوابیدم. 🔆بلافاصله دیدم جوانی بسیار زیبا بالای سرم ایستاده.. از هیبت و زیبایی او از جا بلند شدم و با ادب سلام کردم. ✨ایشان فرمود: با من چه کار داری؟چرا انقدر طلب مرگ می کنی !هنوز نوبت شما نرسیده. فهمیدم ایشان حضرت عزرائیل است ترسیده بودم. ♦️ اما با خودم گفتم: اگر ایشان انقدر زیبا و دوست داشتنی است،پس چرا مردم از او می‌ترسند؟ 🍀می خواستند بروند که با التماس جلو رفتم و خواهش کردم من را ببرند. التماسهای من بی فایده بود. ✔️با اشاره حضرت عزرائیل برگشتم به سر جای و گویی محکم به زمین خوردم.. 🍂 در همان عالم خواب ساعتم را نگاه کردم،راس ساعت ۱۲ ظهر بود! هوا هم روشن بود، موقع زمین خوردن نیمه چپ بدن من به شدت درد گرفت.. 🔵در همان لحظات از خواب پریدم؛ نیمه شب بود.می خواستم بلند شوم اما نیمه چپ بدن من شدیداً درد میکرد! 🔺روز بعد روز بعد دنبال کار سفر مشهد بودم. همه سوار اتوبوس‌ها بودند که متوجه شدم رفقای من حکم سفر را از سپاه شهرستان نگرفتند. ☑️ سریع موتور پایگاه را روشن کردم و با سرعت به سمت سپاه رفتم. 🔶 در مسیر برگشت در یک چهارراه راننده پیکان بدون توجه به چراغ قرمز جلو آمد ... 🔷از سمت چپ با من برخورد کرد! آنقدر حادثه شدید بود که من پرت شدم روی کاپوت و سقف ماشین و روی زمین افتادم. 🔴 راننده پیاده شد و می لرزید‌. 🌾 با خودم گفتم:پس جناب عزرائیل بالاخره به سراغم آمد! 🔵به ساعت مچی روی دستم نگاه کردم ساعت دقیقا ۱۲ ظهر بود و نیمه چپ بدنم خیلی درد میکرد...! ادامه دارد... *کانال ندبه های انتظار* 🆔 @ale_yaasin 🌟🌟🌸🌟🌟🌸🌟🌟🌸🌟🌟
🔆ندبه های انتظار🔆 🔴سه دقیقه در قیامت(قسمت سوم) ✅ یاد خواب دیشب افتادم..با خودم گفتم سالم میمانم،چون حضرت عزرائیل به من گفت که وقت رفتن من نرسیده است! ♻️فهمیدم که تا در دنیا فرصت هست باید برای رضای خدا کار کنم و دیگر حرفی از مرگ نزنم. 🔆اما همیشه دعا میکردم که مرگ ما با شهادت باشد. 💠در آن زمان بسیار تلاش کردم تا وارد تشکیلات سپاه پاسداران شوم. ♻️اعتقاد داشتم که لباس سبز سپاه همان لباس یاران آخرالزمانی امام غایب است. سالها گذشت. 🔆باید این را اضافه کنم که من یک شخصیت شوخ ولی پرکار دارم. حسابی اهل شوخی و بگو و بخند و سرکار گذاشتن هستم. 🔷مدتی بعد ازدواج کردم و مثل خیلی از مردم دچار روزمرگی شدم. 💥یک روز اعلام شد که برای یک ماموریت جنگی آماده شوید. ♦️حس خیلی خوبی داشتم و آرزوی شهادت مانند رفقایم داشتم. اما با خودم میگفتم ما کجا و شهادت کجا... 🔰آن روحیات جوانی و عشق و شهادت در وجود ما کمرنگ شده... 🛡در همان عملیات چشمانم به واسطه گردوخاک عفونت کرد. حدود ۳ سال با سختی روزگار گذراندم بارها به دکتر رفتم ولی فایده نداشت. 💥تا اینکه یک روز صبح احساس کردم انگار چشم چپ من از حدقه بیرون زده است! درست بود! چشم من از مکان خودش خارج شده بود و درد بسیار شدیدی داشتم. 🍃همان روز به بیمارستان مراجعه کردم و التماس کردم که مرا عمل کنید دیگر قابل تحمل نیست. ✔️تیم پزشکی اعلام کرد: غده نسبتاً بزرگ در پشت چشم چپ ایجاد شده که فشار این غده باعث بیرون آمدن چشم گردیده. 🔷و به علت چسبیدگی این غده به مغز کار جداسازی آن بسیار سخت است... پزشکان خطر عمل را بالای ۶۰ درصد می‌دانستند اما با اصرار من قرار شد که که عمل انجام بگیرد. 🔺با همه دوستان و آشنایان و با همسرم که باردار بود و سختی های بسیار کشیده بود از همه حلالیت طلبیدم و راهی بیمارستان شدم. 🔘حس خاصی داشتم احساس می کردم که دیگر از اتاق عمل برنمیگردم. تیم پزشکی کارش را شروع کرد و من در همان اول کار بیهوش شدم. ⛔️عمل طولانی شد و برداشتن غده با مشکل مواجه شد.. پزشکان نهایت تلاش خود را می کردند و در آخرین مراحل عمل بود که یکباره همه چیز عوض شد.... 🔅احساس کردم که کار را به خوبی انجام دادند. چون دیگر مشکلی نداشتم، آرام و سبک شدم.چقدر حس زیبایی بود، درد از تمام بدنم جدا شد. 💫احساس راحتی کردم و گفتم خدایا شکر عمل خوبی بود. ❄️با اینکه کلی دستگاه به سر و صورتم بسته بود اما روی تخت جراحی بلند شدم و نشستم. 🌕برای یک لحظه زمانی که نوزاد و در آغوش مادر بودم را دیدم. از لحظه های کودکی تا لحظه‌ای که وارد بیمارستان شدم همه آن خاطرات برای لحظاتی با همه جزئیات در مقابل من قرار گرفت... ✨چقدر حس و حال شیرینی داشتم در یک لحظه تمام زندگی و اعمالم را می‌دیدم. 💥در همین حال و هوا بودم که جوانی بسیار زیبا با لباس سفید و نورانی در سمت راست خودم دیدم.بسیار زیبا بود. ☘او را دوست داشتم می خواستم بلند شوم و او را در آغوش بگیرم. با خودم گفتم چقدر زیباست چقدر آشناست.او را کجا دیدم؟! 🍁سمت چپم را نگاه کردم.عمو و پسر عمه ام، آقاجان و پدربزرگم ایستاده بودند.. 🌾عمویم مدتی قبل از دنیا رفته بود. پسر عمه ام از شهدای دوران دفاع مقدس بود. 🌿از اینکه بعد از سال ها آن ها را می دیدم بسیار خوشحال شدم. 🌱نا گهان یادم آمد جوان سمت راست را... حدود ۲۰ الی ۲۵ سال پیش... شب قبل از از سفر مشهد...عالم خواب...حضرت عزراییل! 🌺با لبخندی به من گفت:برویم. با تعجب گفتم کجا؟ دوباره نگاهی به اطراف انداختم. دکتر ماسک روی صورتش را درآورد و گفت: مریض از دست رفت دیگر فایده ندارد. 🔰خیلی عجیب بود که دکتر جراح پشت به من قرار داشت اما من می توانستم صورتش را ببینم! 🔰می فهمیدم که در فکرش چه می‌گذرد و افکار افرادی که داخل اتاق بودند را هم می‌فهمیدم. ⚠️از پشت در بسته لحظه ای نگاهم به بیرون از اتاق عمل افتاد. 💥برادرم با یک تسبیح در دست نشسته بود و ذکر می گفت.حتی ذهن او را می توانستم بخوانم او میگفت: خدا کند که برادرم برگردد.. دو فرزند کوچک دارد و سومی هم در راه است. اگر اتفاقی برایش بیفتد با بچه هایش چه کنیم... یعنی بیشتر ناراحت خودش بود که با بچه‌های من چه کند!! ⚡️ کمی آن طرف در یک نفر در مورد من با خدا حرف میزد. جانبازی بود که روی تخت خوابیده بود برایم دعا می کرد قبل از اینکه وارد اتاق عمل بشوم با او خداحافظی کرده و گفته بودم که شاید برنگردم. 🌺این جانباز خالصانه می گفت:خدایا من را ببر اما اورا شفا بده. زن و بچه دارد اما من نه.. 🍃ناگهان حضرت عزراییل بهم گفت:دیگر برویم.. ادامه دارد.. *کانال ندبه های انتظار* 🆔 @ale_yaasin 🌼🌼🌼🌺🥀🌼🌼🌼🌺🥀
🔅ندبه های انتظار🔅 🛑سه دقیقه در قیامت(قسمت ۴) 🌸خداروشکر تا اینجا استقبال از این داستان به حدی بوده که فکرش رو هم نمیکردیم... ✨لازم به ذکره که بگم داستان اصلی کامل تر از این چیزیه که نوشته میشه،ما روزمرگی های داستان رو خلاصه کردیم و به جاش قسمتهایی که راوی داستان وارد عالم قیامت میشه رو بدون کم و کاست مینویسیم چون میدونیم برای همه جذاب و جالبه. 📝اما ادامه ماجرا: 🔍فهمیدم که منظور ایشان مرگ من و انتقال من به آن جهان است. 🔮مکثی کردم و پسرعمه اشاره کردم و گفتم: من آرزوی شهادت دارم سالها به دنبال شهادت بودم حالا با این وضع بروم؟! ✅اما اصرارهای من بی فایده بود باید میرفتم. دو جوان دیگر ظاهر شدند و در چپ و راست من قرار گرفتند و گفتند برویم. 🍀 بی اختیار همراه با آنها حرکت کردم لحظه‌ای بعد خود را همراه این دو نفر در یک بیابان دیدم. 💥 زمان اصلا مانند اینجا نبود و در یک لحظه صدها موضوع را می فهمیدم و صدها نفر را می‌دیدم. 🔰آن زمان کاملا متوجه بودم که مرگ به سراغم آمده اما احساس خیلی خوبی داشتم از آن درد شدید راحت شده بودم شرایط خیلی عالی بود. ♦️در روایات شنیده بودم که دو ملک از سوی خدا همیشه با ما هستند حالا داشتم این دو را می دیدم. چقدر زیبا و دوست داشتنی بودند،دوست داشتم همیشه با آنها باشم 🔅 در وسط یک بیابان خشک و بی آب و علف حرکت می کردیم. کمی جلوتر چیزی را دیدم. روبروی ما یک میز قرار داشت که یک نفر پشت میز نشسته بود. آهسته آهسته به میز نزدیک شدیم. 🔥به اطراف نگاه کردم سمت چپ من در دوردست ها چیزی شبیه سراب دیده می شد. اما آنچه می دیدم سراب نبود،شعله های آتش بود. حرارتش را از دور احساس میکردم. 🔺️به سمت راست خیره شدم در دوردستها یک باغ بزرگ و زیبا چیزی شبیه جنگل های شمال ایران پیدا بود نسیم خنکی از آن سو احساس می‌کردم. ✨ به شخص پشت‌ میز سلام کردم با ادب جواب داد. منتظر بودم می خواستم ببینم چه کار دارد. ♻️ آن دو جوان که در کنار من بودند عکس العملی نشان ندادند. اما همان جوان پشت میز، یک کتاب بزرگ و قطور را در مقابل من قرار داد و به آن کتاب اشاره کرد و گفت: کتاب خودت هست بخوان امروز برای حسابرسی،هم اینکه خودت آن را ببینی کافی است. 🔰 چقدر این جمله آشنا بود.در یکی از جلسات قرآن استاد ما این آیه را اشاره کرده بود: "اقرا کتابک کفی بنفسک الیوم علیک حسیبا" ♦️نگاهی به اطراف کردم و کتاب را باز کردم: ☘بالای سمت چپ صفحه اول با خط درشت نوشته شده بود: ۱۳ سال و ۶ ماه و ۴ روز 🔆از آقایی که پشت میز بود پرسیدم: این عدد چیه؟ گفت سن بلوغ شما است. شما دقیقا در این تاریخ به بلوغ رسیدید. ⚠️در ذهنم بود که این تاریخ یک سال از ۱۵ سال قمری کمتر است، اما آن جوان که متوجه ذهن من شده بود گفت: نشانه های بلوغ فقط این نیست که شما در ذهن داری. من هم قبول کردم. 🌸 قبل از آن و در صفحه سمت راست اعمال خوب زیادی نوشته شده بود: از سفر زیارتی مشهد تا نمازهای اول وقت و هیئت و احترام به والدین و... ♦️پرسیدم: اینها چیست؟ گفت اینها اعمال خوبی است که قبل از بلوغ انجام داده ای. همه این کارهای خوب برایت حفظ شده است. 🔰 قبل از اینکه وارد صفحات اعمال پس از بلوغ شویم،جوان پشت میز نگاهی کلی به کتاب من کرد و گفت نمازهایت خوب و مورد قبول است،برای همین وارد بقیه اعمال می شویم. ❤️ یاد حدیثی افتادم که پیامبر فرمودند: نخستین چیزی که خدای متعال بر امتم واجب کرد نماز های پنجگانه است و اولین چیزی که از کارهای آنان به سوی خدا بالا می رود نماز های پنجگانه است و نخستین چیزی که درباره آن از امتم حسابرسی می شود نماز های پنجگانه میباشد. ☘من قبل از بلوغ نمازم را شروع کرده بودم و با تشویق های پدر و مادرم همیشه در مسجد حضور داشتم.کمتر روزی پیش می‌آمد که نماز صبحم قضا شود. ❎اگر یک روز خدای نکرده نماز صبحم قضا می‌شد تا شب خیلی ناراحت و افسرده بودم. این اهمیت به نماز را از بچگی آموخته بودم و خدا را شکر همیشه اهمیت می دادم. 🌿 وقتی آن ملک؛ یعنی جوان پشت میز به عنوان اولین مطلب اینگونه به نماز اهمیت داد و بعد به سراغ بقیه رفت، یاد حدیثی افتادم که معصومین علیه السلام فرمودند: 🌼 اولین چیزی که مورد محاسبه قرار می گیرد نماز است‌.اگر نماز قبول شود بقیه اعمال قبول می شود و اگر نماز رد شود... 🌾خوشحال شدم به صفحه اول کتاب نگاه کردم، از همان روز بلوغ تمام کارهای من با جزئیات نوشته شده بود. کوچکترین کارها حتی ذره ای کار خوب و بد را دقیق نوشته بودند و صرف نظر نکرده بودند. تازه فهمیدم که فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره یعنی چی! 💥هرچی که ما اینجا شوخی حساب کرده بودیم آنها جدی جدی نوشته بودند. ادامه دارد.. *کانال ندبه های انتظار* 🆔 @ale_yaasin 🔷️🔷️🔶️🔶️🔷️🔷️🔶️🔶️🔷️🔷️🔶️🔶️