eitaa logo
ظهور نزدیک است
1.7هزار دنبال‌کننده
58هزار عکس
59.4هزار ویدیو
1.2هزار فایل
گلچینی از بهترین مطالب #مهدوی #ولایی #شهدایی #سیاسی #معنوی #معرفتی #تربیتی کانال شهدایی ما👈 @ba_shaheidan ارتباط با خادم 👈 @mohebolMahdi
مشاهده در ایتا
دانلود
📌درد دل همه ملت ایران از زبان حمیدرضا قائم‌پناه، نماینده دانشجویان در حضور رئیس جمهور ⚘⚘⚘⚘⚘ بسم الله الرحمن الرحیم جناب آقای روحانی ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران و همراهان گرامی سلام علیکم به دانشگاه فرهنگیان، نقطه آموزش و پرورش خوش آمدید. ✳ ۶ سال گذشت؛ ۶ سال از عمر دولتی گذشت که ۱۰۰ روزه مشکلات کشور را کند. تقویم دستتان هست؟! بیش از ۲۲۰۰ روز گذشت و هنوز ملت ما ابتدایی شان هستند. 🔹️ قرار بود آنقدر بیاورید که ۴۵ هزار تومان به حساب هم نیاید، نه آنکه امروز خیل مردم باشند. البته خیالتان راحت! ۴۵ هزارتومان برای مردم هیچ شد، ! 🔹️ قرار بود را برگردانید، نه اینکه پاسپورت ایرانی را به ببرید. 🔹️ قرار بود سرلوحه کارتان و مردم مّحرم تان باشند، نه اینکه با سرکشی از قانون لیست اموال خود و وزرای میلیاردی تان را ارائه ، مگر چه دارید که از ملت می‌دارید؟ 🔹️آقای روحانی! چه بگوییم از داستان تلخ که قرار بود یک شبه تمامی تحریم‌ها را بردارد و چرخ زندگی مردم را بچرخاند و آب خوردن مردم را حل کند. حل شد، اما این امید مردم بود که در ناامیدی جنابعالی حل شد. 🔹️در و افسارگسیخته دولت شما حل شد. 🔹️در صنعت و اقتصاد و سیاست دولتتان حل شد. 🔹️در ارزش و عدم پذیرش پول ملی حتی درکشور‌های جنگ زده حل شد. 🔹️در سه برابر شدن بنزین حل شد. 🔹️در چند برابر شدن قیمت گوشت و برنج و میوه و سبزیجات حل شد. 🔹️در سه برابر شدن قیمت مسکن و غیر قابل دسترس شدن آن برای مردم، در تدبیر جنابعالی حل شد. 🔹️آقای رییس جمهور! درخت برجام گل کرد و داد! مردم امروز درحال تناول سیب و گلابی برجامتان هستند. 🔹️بس_است دیگر، تاکی میخواهید خود را در برابر غرب وحشی کنید و التماس آنان را داشته باشید، بجای اتکا وانتظار از غرب به ایران اسلامی کنید. کنید، ، مشکلاتی که پیش روی ماست، قابل حل است. این مشکلات چیزی نیست در برابر اراده‌ی پولادین ملت با شرف ایران. 🔹️اما چه کنیم از کلید شما؟ که یا ظاهراً است؟ یا اینکه آن را چرخانده اید؟ ⚘آقای رئیس جمهور! بدانید که عبرت دوران شدید و تاریخ فراموش نخواهد کرد و آیندگان خواهند دانست، فروش عزت ملت در ژنو و لوزان و کنار رود راین، جز و در برابر دشمن چیزی نداشت. 🔹️ظاهراً دیگر دانشگاه‌ها، شما را مفتخر به حضور در دانشگاه فرهنگیان نمود. دانشگاهی که ۶ سال است به عنوان رییس هیئت امنایش، بودید در جلسات آن حاضر شوید و آن را به زبان بیاورید. حضورتان را به عنوان ریاست هیئت امنای دانشگاه فرهنگیان ، ولی اگر خداناکرده خواسته اید از فضای نجیبانه و متانت دانشجومعلمان برای خود، ایمنی در برابر مطالبات دانشجویی ایجاد کنید؛ . 🔹️امروز در برابر نسل نوی نظام تربیت رسمی کشور قرار گرفته اید که برعکس شما به جای التماس بیگانه و اجرای سند برجام صفتِ ۲۰۳۰، راه برون رفت را در اتکای به اندیشه و فکر و همت خود مبتنی بر می‌دانند. امروز در برابر نسل معلمی هستید که را در هویت خود می‌یابند و نه با طرح ننگین خرید خدمات آموزشی، معلم را، چون کالایی قابل فروش ببیند و تربیت را در بازار به ثمن بخس به آموزش بفروشند. امروز در برابر معلمینی هستید که دستگاه تربیت رسمی را ، بلکه آن را سرمایه گذاری برای شکوفایی آینده ایران زمین می‌دانند. امروز در دانشگاهی هستید که به دلیل جنابعالی و دولت محترمتان، بجای آنکه انرژی خود را صرف تربیت دانشجومعلمانی در تراز انقلاب بکند، صرف تلاش برای حیات خود و عبور از آشنایتان برای این دانشگاه و عبور مشکلات ابتدایی زیرساختی آن می‌کند. امروز در برابر نو معلمانی هستید که صدای گویای تمام معلمین ایران هستند که نه از فقر که از . 🔹️آقای روحانی بدانید! ما معلمین از حقوق اندک گله داریم. از اختلاس گله داریم صندوق ذخیره فرهنگیان گله داریم از عدم اجرای صحیح رتبه بندی گله داریم، از برون سپاری تربیت معلم گله داریم از نگاه هزینه‌ای به آموزش و پرورش گله داریم، از معافیت مالیاتی سلبریتی‌ها و دیگران گله داریم. از بی صداقتی‌ها گله داریم. از سیاست زدگی گله داریم. از کاهش بودجه اندک آموزش و پرورش برای سال بعد گله داریم. از مدارس نا ایمن و کپری گله داریم. 🇮🇷 کانال اساتید انقلابی 🌹ظهور نزدیک است .... گنجینه ای از بهترین مطالب 👇👇👇 http://eitaa.com/j
ظهور نزدیک است
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق #قسمت_بیست_و_دوم 💠 نگاهش می‌درخشید و دیگر نمی‌خواست احساسش را پنهان کند که #مردا
✍️ 💠 صورت و گلوی پاره سعد یک لحظه از برابر چشمانم کنار نمی‌رفت، در تمام این مدت از حضورش متنفر بودم و باز دیدن جنازه‌اش دلم را زیر و رو کرده بود که روی تخت بیمارستان از درد و وحشت آن عکس، غریبانه گریه می‌کردم. از همان مقابل در اتاق، طاقتش را تمام کرده بود که کنار تختم آمد و از تمام حرف دلش تنها یک جمله گفت :«مسکّن اثر کنه، می‌برم‌تون خونه!» 💠 می‌دانستم از حضور من در بیمارستان جان به لب شده و می‌ترسید کسی سراغم بیاید که کنار تختم ایستاده و باز یک چشمش به در اتاق بود تا کسی داخل نشود. از تنهایی این اتاق و خلوت با این زن خجالت می‌کشید که به سمت در برگشت، دوباره به طرفم چرخید و با صدایی آهسته عذرخواست :«مادرم زانو درد داره، وگرنه حتماً میومد پیش‌تون!» و دل من پیش جسد سعد جا مانده بود که با گریه پرسیدم :«باهاش چیکار کردن؟» 💠 لحظاتی نگاهم کرد و باورش نمی‌شد با اینهمه سعد، دلم برایش بتپد که با لحنی گرفته پاسخ داد :«باید خانواده‌اش رو پیدا کنن و به اونا تحویلش بدن.» سعد تنها یکبار به من گفته بود خانواده‌اش اهل هستند و خواستم بگویم که دلواپس من پیش‌دستی کرد :«خواهرم! دیگه نباید کسی بدونه شما باهاش ارتباط داشتید. اونا خودشون جسد رو به خانواده‌اش تحویل میدن، نه خانواده‌اش باید شما رو بشناسن نه کس دیگه‌ای بفهمه شما همسرش بودید!» 💠 و زخم ابوجعده هنوز روی رگ مانده بود که با لحنی محکم اتمام حجت کرد :«اونی که به خاطر شما یکی از آدمای خودش رو کشته، دست از سرتون برنمی‌داره!» و دوباره صدایش پیشم شکست :«التماس‌تون می‌کنم نذارید کسی شما رو بشناسه یا بفهمه همسر کی بودید، یا بدونه شما اونشب تو بودید!» قدمی را که به طرف در رفته بود دوباره به سمتم برگشت و قلبش برایم تپید :«والله اینا وحشی‌تر از اونی هستن که فکر می‌کنید!» 💠 صندلی کنار تختم را عقب‌تر کشید تا نزدیکم ننشیند و با تلخی خاطره خبر داد :«می‌دونید چند ماه پیش با مرکز پلیس شهر تو استان درعا چیکار کردن؟ تمام نیروها رو کشتن، ساختمون رو آتیش زدن و بعد همه کشته‌ها رو تیکه تیکه کردن!» دوباره به پشت سرش چشم انداخت تا کسی نباشد و صدایش را آهسته‌تر کرد :«بیشتر دشمنی‌شون با شما ! به بهانه آزادی و و اعتراض به حکومت شروع کردن، ولی الان چند وقته تو دارن شیعه‌ها رو قتل عام می‌کنن! که چندسال پیش به بهانه توریستی بودن حمص اونجا خونه خریدن، حالا هر روز شیعه‌ها رو سر می‌برن و زن و دخترهای شیعه رو می‌دزدن!» 💠 شش ماه در آن خانه زندانی سعد بودم و تنها اخباری که از او می‌شنیدم در گسترده مردم و سرکوب وحشیانه رژیم خلاصه می شد و حالا آن روی سکه را از زبان مصطفی می‌شنیدم که از وحشت اشکم بند آمده و خیره نگاهش می‌کردم. روی صندلی کمی به سمتم خم شد تا فقط من صدایش را بشنوم و این حرف‌ها روی سینه‌اش سنگینی می‌کرد که جراحت جانش را نشان چشمان خیسم داد :«بعضی شیعه‌های حمص رو فقط به‌خاطر اینکه تو خونه‌شون تربت پیدا کردن، کشتن! مساجد و حسینیه‌های شیعه رو با هرچی و کتاب دعا بوده، آتیش زدن! خونه شیعه‌ها رو آتیش می‌زنن تا از حمص آواره‌شون کنن! تا حالا سی تا دختر شیعه رو...» 💠 غبار گلویش را گرفت و خجالت کشید از جنایت در حق شیعیان حرفی بزند و قلب کلماتش برای این دختر شیعه لرزید :«اگه دستشون بهتون برسه...» باز هم نشد حرفش را تمام کند که دوباره به صندلی تکیه زد، نفس بلندی کشید که از حرارتش آتش گرفتم و حرف را به هوایی دیگر کشید :«دکتر گفت فعلاً تا دو سه ماه نباید تکون بخورید که شکستگی دنده‌تون جوش بخوره، خواهش می‌کنم این مدت به این برادر اعتماد کنید تا بتونم ازتون مراقبت کنم!» 💠 و خودم نمی‌دانستم در دلم چه‌خبر شده که بی‌اختیار پرسیدم :«بعدش چی؟» هنوز در هوای نگرانی‌ام نفس می‌کشید و داغ بی‌کسی‌ام را حس نکرد که پلکی زد و با مهربانی پاسخ داد :«هر وقت حالتون بهتر شد براتون بلیط می‌گیرم برگردید پیش خونواده‌تون!» نمی‌دید حالم چطور به هم ریخته که نگاهش در فضا چرخید و با سردی جملاتش حسرت روزهای آرام را کشید :«ایران که باشید دیگه خیالم راحته! سوریه هم تا یک سال پیش هیچ خبری نبود، داشتیم زندگی‌مون رو می‌کردیم که همه چی به هم ریخت، اونم به بهانه ! حالا به بهانه همون آزادی دارن جون و مال و ناموس مردم رو می‌کنن!»... ✍️نویسنده: 🆔 @mahfa110