تاری از موی سرت کم بشود میمیرم
آه،گیسوی تو درهم بشود میمیرم
قلب من از تپش قلب توجان میگیرد
آه،قلب توپرازغم بشودمیمیرم
من که ازعالم وآدم به نگاه توخوشم
سهم چشمان توماتم بشودمیمیرم
جانم فدای سید علی خامنه ای❤️
#جانم_فدای_رهبر
#رهبرانه
#لبیک_یا_خامنه_ای
#سلام_حضرت_آقا
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
چــہ زیبا میــشوم با تــو
دِلَمــــ روشنــــ
دِلَمــــ صافـــ اســت
در این دنیاے رنگارنگ
درین آشوبِ شهر آشوب
خدا داند کہ با چـــادر🌷
تـــمامِ راه هموار است...
#ریحانه #حجاب
#چادر #عفاف
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب 🍄 قسمت ۶۵ دلم آشوب شد.با دقت نگاهش کردم.او همچنان به همون نقطه خیره بود!
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب🍄
قسمت ۶۶
_ اینا بسه یا بازم بگم؟
معلوم شد که او در این مدت خیلی چیزها از من میدونسته و من فکر و ذکرش رو به هم ریخته بودم.برای یک لحظه به خودم گفتم مرگ یک بار شیونم یک بار!! در هرصورت حاج مهدوی هیچ وقت عشق منو نمی پذیرفت و من باید دل از او و وصالش میکندم.
پس چراسکوت؟!!!
🍃🌹🍃
صدام میلرزید.گفتم:_طاقت شنیدنش رو دارید؟؟ قول میدید منو از مسجد بیرونم نکنید؟
او گوشه ی خیابون توقف کرد و در حالیکه سرش رو به علامت مثبت تکون میداد با لحن مهربون و ارامش بخشی گفت:_ میشنوم..خدا توفیق امانت داری بهمون بده ان شالله.
حالا لرزش دست وپام هم به لرزش صدام افزوده شد.دندونهام موقع حرف زدن محکم به هم میخورد.گفتم:
_من….برای دل خودم شما رو تعقیب میکردم.اوّلها دم اون میدون مینشستم تا یاد آقاجونم که خیلی ساله به خوابم نیومده بیفتم.چون من و آقام با هم تو اون مسجد نماز میخوندیم.شما چیزی از من نمیدونید..فقط همینو بگم که من مدتهاست نه مادر دارم نه پدر!! شما به افرادی مثل من میگید بی ریشه!! هیچ وقت هم به امثال من نگاه نمیکنید!! ولی منم یه روزی مثل خانوم بخشی بودم.تو خط بودم.. #فقط_دستم_رها_شد. از خودم خسته بودم.از کارهام، ازگناهام..یه شب دم مسجد داشتم گریه میکردم.روم نمیشد بیام داخل..دلایلش بماند..ولی شما خیلی مهربون و محترمانه دعوتم کردی داخل و منو با نهایت احترامات سپردید دست خانوم بخشی!! از اون شب نمیتونستم نسبت بهتون بی تفاوت باشم. شما تنها کسی بودید که بی منت و بی هدف منو مورد محبت و لطفتون قرار دادید. شما در من احساسی به وجود آوردید که تا روز قبلش تجربه نکرده بودم.دلم میخواست ..دلم میخواست حتی شده از دور نگاتون کنم.حد خودم رو میدونستم. میدونستم شما به یکی مثل من نگاه هم نمیندازی.ولی ..ولی من که میتونستم!!شما به من نیازی نداشتی ولی من محتاج شما بودم..این نیاز حتی با از دور تماشا کردنتون. ….
زدم زیر گریه..
🍃🌹🍃
او درحالیکه اسم خدارو صدا میکرد سرش رو روی فرمون گذاشت.
وای چه شبی بود امشب! مثل روز محشر وقت پرده دری بود. وقت بی آبرو شدن! !
امشب تقدیر با من سر جنگ داشت!!همه چیز برعلیه من بود.امشب شب مکافات بود.باید مکافات همه ی کارهامو پس می دادم. باید پیش بنده ی خوب خدا تحقیرو کنار زده میشدم.
هر ضربه ای که او به فرمون میکوبید با خودش حرفها داشت… به سختی ادامه دادم:
_حاج آقا من خیلی بنده ی روسیاهی هستم.میدونم الان دارید به چی فکر میکنید.هر فکری کنید راجب من حق دارید ولی بخدا منم آدمم!! بنده ی خوبی نبودم واسه خدا ولی از بنده های خوبش هم خیری ندیدم!! وگرنه الان این حال وروزم نبود!خدا منو رهام کرده..دیگه کاری به کارم نداره..ازم بریده..ولی #به_خودش_قسم_من_دارم_دنبالش_میگردم. دلم میخواد آقای خدابیامرزم ازم راضی باشه. اخه آقام خیلی مومن بود.همه تو اون محل میشناختنش.
#آسد_مجتبی_حسینی..
🍃🌹🍃
حاج مهدوی سرش رو از روی فرمون برداشت با دستانش گوشه ی چشمهاش رو پاک کرد و دوباره ماشینش رو روشن کرد.منتظر بودم چیزی بگه ولی هیچ حرفی نمیزد!! این رفتارش بیشتر از هرعملی تحقیرم میکردو آزارم میداد. کاش عکس العملی نشون میداد. ولی فقط سکوت بود و سکوت..!! چندبار تلفنش زنگ خورد ولی در حد جواب دادن به اون هم اجازه نداد صداش رو بشنوم! کاش میشد یک جوری از این جو سنگین فرار کرد.کاش میشد غیب میشدم و میرفتم! اصلا کاش همه ی اینها خواب بود! ولی واقعیت این بود که من اعتراف به احساسم کرده بودم و او چنین واکنش بی رحمانه ای از خودش بروز داد.به پیروزی که رسیدیم با لحنی سرد پرسید: _آدرس؟
همین! در همین حد!! بغضم رو فرو خوردم.وگفتم پیاده میشم.دوباره تکرار کرد:_آدرس؟!؟
من لجباز بودم.گفتم:_اینجا پیاده میشم.!
با همون لحن پرسید:_وسط این خیابون خونتونه؟
صورتم رو به سمت پنجره چرخوندم و دندونهامو بهم میساییدم.مگه من نمیخواستم از این ماشین و از نگاه های او فرار کنم پس معطل چی بودم؟
گفتم:_داخل اون خیابون دست راست.
او طبق آدرس رفت و کنار خونه م توقف کرد.
👈 #ادامه_دارد....
#رمان #رهایی_از_شب
✍ نویسنده ؛ « #ف_مقیمی »
#کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_است
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.🌼🍃🌼.═══════╗
👇
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
╚═══════🌼.🍃🌼═╝
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب🍄 قسمت ۶۶ _ اینا بسه یا بازم بگم؟ معلوم شد که او در این مدت خیلی چیزها ا
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب🍄
قسمت ۶۷
از ماشین پیاده شدم.
کنار پنجره اش ایستادم و سرم رو پایین انداختم. پنجره ش رو پایین کشید ولی نگاهم نکرد.گفتم:
_امشب طولانی ترین شب زندگی م رو میگذرونم همینطور سخت ترینشو!!خدا آبروم رو پیش بنده ش برد نمیدونم شما آبرومو نگه میداری یا نه.
او آب دهانش رو قورت داد و در حالیکه به مقابلش نگاه میکرد گفت:
_خدا هیچ وقت آبروی هیچ بنده ای رو نمیبره! این ماییم که آبروی خودمونو میبریم! شبتون بخیر.
خواست شیشه رو بالا بکشه که با دستم مانع شدم و التماس کردم:
_شما چی؟ قول میدم از فردا پامو تو مسجد نزارم.فقط میشه این چیرها بین من وشما وخدا باقی بمونه؟؟ میشه آبروی من گنهکار رو پیش کسی، مخصوصا خانوم بخشی نبرید؟؟
به چشمام خیره شد.گفت:
_من امشب چیزی نشنیدم!!این تنها کمکیه که میتونم بهتون بکنم! مسجد خونه ی خداست.هیچ کس حق نداره پای کسی رو از خونه ی خدا ببره!!در امان خدا..
و در یک چشم به هم زدن رفت!!!
🍃🌹🍃
با اندوه فراوون وارد خونم شدم.
همه چیز شکل یک کابوس بود.در ذهنم تمام اتفاقات امروز رو مرور کردم .اینقدر روز پرحادثه ای داشتم که از یادآوریش سرم درد میگرفت.وقتی در آینه ی دستشویی به خودم نگاه کردم با صورتی قرمز وچشمانی پف کرده مواجه شدم که وسطش یک دماغ کوفته ای قرار داشت!
من اینهمه اشک ریخته بودم.اون هم در تهران!! پس چرا باز هم دلم اشک میخواست؟ واین اشکها مگر چقدر داغ بودند که صورتم می سوزد؟
با نگاهی تلخ به دختر توی آینه گفتم:
_همه چیز تموم شد!!! از حالا به بعد بازهم تنهایی!!
غصه دار و افسرده سراغ کیفم رفتم و دستمال گلدوزی شدهی حاج مهدوی رو برداشتم و عمیق بوییدمش…این دستمال تنها سهم من از این مرد پاک و آسمانی بود! آن رو در آغوش گرفتم و درمیان گریه وناله خوابیدم.
وقتی بیدارشدم تمام بدنم کوفته بود.انگار که تمام شب زیر مشت ولگد خوابیده بودم.به سختی از جا بلند شدم.لباسم عطر حاج مهدوی میداد.استشمام عطر او دلم رو لرزوند و حال خوب وغریبی بهم داد.الان حاج مهدوی احساس من رو نسبت به خودش میدونست و این از نظر من یعنی پایان راه!!
دل و دماغ هیچ کاری رو نداشتم.حتی نگاه کردن خودم در آینه آزارم میداد. تمام روز روی تختم بودم و با دستمال گلدوزی شده درددل میکردم!
🍃🌹🍃
نزدیک عصر بود که فاطمه زنگ زد.
یعنی حاج مهدوی به او حرفی زده بود؟ البته که نه! او مرد باایمان و امانتداریه.
با خیال راحت گوشی رو جواب دادم.
فاطمه مهربان و خندان سلام و احوالپرسی کرد ولی من خرابتر از این بودم که با همون انرژی جوابش رو بدم.
پرسید _چرا نرفتم پایگاه؟
منم گفتم
_کمی حال ندارم و میخوام استراحت کنم.
او با نگرانی گوشی رو قطع کرد.چون صدام خودش به تنهایی گواه ناخوشی و نا امیدی میداد.
🍃🌹🍃
چند روزی گذشت.
تنهایی ورسوایی از یک سو و دل تنگی کشنده برای مسجد و حاج مهدوی از سوی دیگر حال وروزی برام باقی نگذاشته بود. از همه بدتر تموم شدن پس اندازم بود که تحمل شرایط رو سخت تر میکرد. من حسابی تنها و نا امید شده بودم.و حتی در این چندروز دل و دماغ جستجو در صفحه ی آگهی روزنامه ها برای یافت کار هم نداشتم.
جواب تلفنهای فاطمه رو یک درمیون میدادم چون در تمام اونها یک سوال تلخ تکرار میشد.
_مسجد نمیای؟؟!!!
👈 #ادامه_دارد....
#رمان #رهایی_از_شب
✍ نویسنده ؛ « #ف_مقیمی »
#کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_است
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.🌼🍃🌼.═══════╗
👇
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
╚═══════🌼.🍃🌼═╝
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب🍄 قسمت ۶۷ از ماشین پیاده شدم. کنار پنجره اش ایستادم و سرم رو پایین انداخت
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب 🍄
قسمت ۶۸
_مسجد نمیای؟؟!!!
ومن بهونه می آوردم خوب نیستم..بله من خوب نبودم.حاج مهدوی با اون جمله ی آخرش آب پاکی رو ریخت رو دستم! گفت: _من هیچی نشنیدم!
یعنی تو پیش خودت چه فکری کردی دختره ی بی سرو پای گنهکار که فکر کردی لیاقت عشق منو داری! این تحقیر برابری میکرد با کل تحقیرهایی که در تمام زندگیم تحمل کرده بودم.دل بستن به او از همون اول یک اشتباه محض بود. هیچ وقت مردی مثل او آینده و آبروی خودش رو حروم من نمیکرد.
🍃🌹🍃
یک روز مایوس وافسرده روی تختم افتاده بودم که باز فاطمه زنگ زد.گوشی رو با اکراه جواب دادم.او با صدای شاد وشنگولی گفت:
_سلام شیرین عسل، سلام سادات خانوم!!
من سرد وافسرده به یک سلام خشک وخالی اکتفا کردم.فاطمه گفت:
_بابا بی معرفت دلم برات تنگ شده.چرا اصلا سراغی از ما نمیگیری
اندوهگین گفتم:
_من همیشه یادتم.فقط خوب نیستم.
فاطمه اینبار بجای پرسیدن این سوال که چته گفت :
_دارم میام پیشت عزیزم.
از تعجب رو تخت نشستم:
_چی؟؟؟
اوخندید:
_چیه؟!! اشکالی داره بیام خونه ی بهترین دوستم؟ تو معرفت نداری ما که بی معرفت نیستیم!!
نگاهی به دورتا دور اتاق وخونه ام انداختم و گفتم:
_من راضی به زحمتت نیستم.کی قراره بیای؟
او با خوشحالی گفت:
_همین الان.زنگ زدم آدرس بگیرم
با ناباوری گفتم:
_شوخی میکنی باهام؟
_به هیچ وجه!! آدرست رو برام اس ام اس کن.اگه خونه زندگیتم نامرتبه که میدونم هست مرتبش کن.من خیلی وسواسما….
از روی تخت بلند شدم و به ریخت وپاشی خونه نگاه کردم و گفتم:
_از کجا اینقدر مطمئنی که دورو برم شلوغ ونامرتبه؟
او خندید وگفت:
_از اونجا که روز آخر سفر که بی حوصله بودی ساکت رو من جمع کردم و پتوت رو من تا نمودم!!!
بالاخره بعد از مدتها خندم گرفت! او چقدر خوب مرا میشناخت!
با اوخداحافظی کردم و مثل فشنگ افتادم به جون خونه!خونه خیلی سریع تمیز و مرتب شد فقط یک چیز آزارم میداد و اون هم یخچال خالیم بود!
🍃🌹🍃
فاطمه برای اولین بار به دیدنم می اومد ومن کوچکترین چیزی برای پذیرایی از او نداشتم. روزهای بد دوباره از راه رسیده بودند ولی من #عهد کرده بودم دیگه #هیچ_وقت سراغ #روزهای_خوب_بی_خدا نرم!! رفتم به اتاق خواب و چفیه ی اون مردی که شبیه آقام بود رو از روی تابلوی عکس آقام برداشتم و با اشک وهق هق بوییدم.
(شهدا آبرومو نبرید.دعا کنید شرمنده ی اقام نشم.من از لغزش میترسم.من از تنهایی میترسم.من از..)
🍃🌹🍃
زنگ آیفون به صدا دراومد.
فاطمه چه زود رسید.مقابل آینه ایستادم و با پشت دست اشکهامو پاک کردم.به سرعت به سمت آیفون رفتم ودر رو باز کردم.پشت در منتظر بودم که به محض دیدنش از چشمی در را براش باز کنم.ولی پشت در افراد دیگری بودند! یکیشون که مطمئن بودم نسیمه. ولی آن دونفر دیگه مشخص نبودند.زنگ رو زدند.
نفسم رو حبس کردم.دوباره زدند.پشت در صدای بگو و بخندشون میومد.صدای مسعود رو شنیدم.
نسیم گفت:
_عسل جون در رو باز کن دیگه! بازم معده ت ریخته بهم؟
صدای هرهرکرکردونفرشون بلند شد.همه ی احساسهای بد عالم در یک لحظه تو وجودم جمع شد.هرآن احتمال داشت فاطمه از راه برسه و بعد اینها پشت در بودند.مدام به خودم لعنت میفرستادم که چرا در زمان پر پولی آیفون تصویری نخریدم که نفهمم چه کسانی پشت در خونم هستند!سراسیمه به اتاقم دویدم و روسری و مانتوم رو تنم کردم.موقع پوشیدن اونها نگاهی گله مندانه به چفیه کردم و گفتم شهدا دمتون گرم!! هروقت ازتون کمک خواستم بدتر شد.از این به بعد بی زحمت دعام نکنید. اینطوری وضعیتم بهتره.صدای خنده های لوس وجلف نسیم از پشت در آزارم میداد. نمیدونم شخص سوم کی بود که اینقدر در حضور او نمک پرونی میکرد شاید هم با این حرکات میخواست به زور به من القا کنه که تو دلش هیچی نیست و آشتیه! ظاهرا خلاصی از دست این دونفر بی فایدست!پشت در ایستادم و پرسیدم:
_کیه؟
صدای خنده ی مسعود بلند شد:
_بهه!! تازه داره میپرسه کیه! !! باز کن عسل خانوم غریبه نیست!!
گفتم:
_صبر کنید الان.
به سمت جالباسی کنار در، رفتم تا کلید رو بردارم ودر رو باز کنم که چادر مشکیم از جالباسی افتاد پایین.برش داشتم ودوباره سرجاش گذاشتم ولی دوباره افتاد.دلم یک جوری شد.احساس کردم چادرم از من چیزی میخواد.پیامش هم درک کردم.درست مثل همون شب که وقتی تو کیفم میذاشتمش بهم چپ چپ نگاه کرد!
باتردید نگاهش کردم.اگه سرم میکردم نسیم ومسعود از خنده ریسه میرفتند. مسخره م میکردند.اگر هم سرم نمیکردم #دل_چادرم_میشکست.!! تصمیم گیری واقعا سخت بود در یک لحظه عزمم رو جزم کردم .چادر رو از روی زمین برداشتم و سرم کردم.
کلید رو توی قفل چرخوندم.
👈 #ادامه_دارد....
#رمان #رهایی_از_شب
✍ نویسنده ؛ « #ف_مقیمی »
#کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_است
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.🌼🍃🌼.═══════╗
👇
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰 @zohoreshgh ❣﷽❣ 🌷 #مهدی_شناسی ۹۰۹🌷 ☘اوصاف امام
〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰
@zohoreshgh
❣﷽❣
🌷 #مهدی_شناسی ۹۱۰🌷
☘اوصاف امام زمان علیه السلام☘
🔶بِئْر مُعَطَّله
💠از دیگر القاب مهدی موعود و امام غایب از نظر بئر معطّله است.
💠به امام زمان علیه السلام بئر معطّله گفته میشود، چون علی بن ابراهیم میگوید: امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه «وَبِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَقَصْرٍ مَشِیدٍ» فرمود: این مثلی است که برای آل محمّد علیهم السلام جاری شده. بئر معطله یعنی چاهی که از آن آب کشیده نمی شود، امّا منظور امامی است که غایب شده و از علوم او استفاده نمی شود.
«هذا مَثَلٌ لآلِ مُحَمَّدٍ لِلإِمامِ الْقآئِمِ دَلَّ عَلی غِیبَتِهِ فَالْبِئرُ الْمُعَطَّلَةُ الإِِمامُ وَهُوَ مُعَطَّلٌ لا یقْتَبِسَ مِنْهُ الْعِلْمَ وَأحَسَنُ ماقِیلَ فِی هذَا التَّأْوِیلِ... »؛
🔶 بَحْر القَمْقام
💠به معنای دریای بیکران و بزرگ و کنایه از شخص کریم و بزرگوار و بسیار بخشنده، که از القاب امام زمان علیه السلام دانسته شده است. چنان که سید بن طاووس در زیارت سرداب مقدّس آورده است: «سَلامُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ وَتَحِیاتُهُ وَصَلَواتُهُ عَلی مَوْلای صاحِبِ الزَّمانِ... والْبَحْرِ الْقَمْقَام»؛
«سلام و برکات خداوند و درود و تحیات او بر مولای من صاحب الزمان، و بر او که دریای بزرگ
🔶 بَدْرالتَّمام
💠از القاب امام زمان علیه السلام «بدر التمام» است به معنای ماه شب چهاردهم که به کمال خود میرسد؛ بنابراین این چنین به ایشان سلام میدهیم:
«اَلسَّلامُ عَلی شَمْسِ الظَّلامِ وَبَدْرِ التَّمامِ»؛
«سلام بر آفتاب شام ظلمانی جهان و ماه تمام ایمان که شب و روز عالم به نور جمالش روشن گردد».
🔶 بَرکت اللَّه
💠از اوصاف امام زمان علیه السلام برکة اللَّه میباشد: «یا وِقایةَ اللَّهِ وَ سِتْرَهُ وَ بَرَکَتَهُ أَغْنِنِی اَدْنِنِی أَدْرِکْنِی صِلْنِی بِکَ وَلا تَقْطَعْنِی»
«ای سپر خدا و ای پوشش و برکت او مرا به برکت او بی نیاز کن و به او نزدیک گردان و به حرز و پناه خدا مرا در برگیر و مرا به خود متصل نما و از خود جدانفرما. »
🔶برهان اللَّه
💠کتاب تذکرة الائمه از کتاب انکلیون نقل کرده که از اسامی امام زمان علیه السلام برهان اللَّه است، بلکه برهان قاطع الهی است.
🔶بقیة اللَّه
💠از مشهورترین اسامی امام زمان علیه السلام بقیة اللَّه است.
💠امام صادق فرمودند: آن گاه که مهدی ظهور کند پشت به دیوار کعبه میدهد و آیه «بَقِیتُ اللَّهِ خَیرٌ لَّکُمْ» را میخواند، پس میفرماید:
«أَنَا بَقِیةُ اللَّهِ وَحُجَّةُ اللَّهِ... »؛
«من بقیة اللَّه و حجة اللَّه هستم».
و در دعای ندبه این گونه به دنبال آن یوسف گمشده هستیم که:
«أَینَ بَقِیةُ اللَّهِ الَّتِی لا تَخْلُو مِنَ الْعِتْرَةِ الْهادِیةِ»؛
«کجاست حضرت بقیة اللَّه که عالم خالی از عترت هادی امّت نیست».
حال که دستمان از دامن او کوتاه است؛ چنان که دستور داده اند از همه جا بر او سلام میکنیم که:
«اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا بَقِیةَ اللَّهِ مِنَ الصَّفْوَةِ الْمُنْتَجَبِینَ»؛
«سلام بر تو ای باقی مانده خدا از برگزیدگان پاک».
🔶 بقیة اللَّه فی ارضه
💠این نیز از القاب امام زمان علیه السلام است که امام صادق علیه السلام فرمود: هیچ کسی بر او سلام نمی کند مگر این که میگوید: «اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا بَقِیةَ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ».
💠لذا در زیارت آل یاسین نیز این گونه خطاب میکنیم:
«اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا بَقِیةَ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ»؛
«سلام بر تو ای باقی مانده خدا در زمین او».
🔶 بقیة اللَّه فی بِلاده
💠او آخرین و تنها حجت باقی مانده خدا در زمین است؛ لذا در زیارت ایشان میخوانیم: «اَلسَّلامُ عَلی بَقِیةِ اللَّهِ فِی بِلادِهِ وَحُجَّتِهِ عَلی عِبادِهِ»؛
«سلام بر آن باقی مانده خدا در شهرها و حجت خداوند بر بندگانش».
#مهدی_شناسی
#قسمت_910
#اسامی_امام
#امام_زمان عج
📚اوصاف امام زمان (عجل الله فرجه)
👈 #ادامه_دارد....
🌤اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌤
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ «برای امام زمان»
👤 استاد #رائفی_پور
🔺 هرکاری میکنید به نیت #امام_زمان انجام بدید...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
قرب به اهل بیت ۴۳.mp3
10.44M
✘ چرا وقتی مشکلات بهم فشار میارن، گم میشم وسط مشکلات؟
و توان دعا کردن و توسل و تکیه کردن به غیب و اهل آسمون رو از دست میدم؟
مجموعه #قرب_به_اهل_بیت (علیهماالسلام) ۴۳
#استاد_شجاعی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
05_2 Be Vaghte Shaam (1403-06-26) Mashhad Moghadas.mp3
22.24M
🔈 #به_وقت_شام
🔰 فصل دوم؛ عرصهی شام، عرضه ماشیح، جلسه پنجم، بخش دوم
* دمشق، حمس، فلسطین، اردن، قنَّسرین؛ وقتی سفیانی این مناطق را گرفت منتظر ظهور باشید [2:25]
* فتح اورشلیم و قدس؛ بزرگترین جنگ حضرت در مرحله اول ظهور [8:59]
* سفیانی؛ سپر دفاعی یهودیان در برابر امام زمان (علیهالسلام) [12:13]
* جنگ با روم و غرب؛ مرحله دوم جنگ حضرت بعد از ظهور [14:55]
* نقش همیشگی یهود در برپا شدن جنگها در طول تاریخ [19:15]
* نامش مهدی (علیهالسلام) است زیرا به همه امور مخفی هدایت میکند [23:15]
* کشف معبد سلیمان (علیهالسلام) قبل از ظهور [24:35]
* ایمان آوردن یهود و نصاری قبل از فوت حضرت عیسی (علیهالسلام) به ایشان [25:22]
* بای ذنبٍ قتلت؛ سوال امام زمان (علیهالسلام) از قاتلین [34:01]
* یا أبت، من ألذی أیتمنی... [38:09]
📚 معرفی کتاب: المعجم الموضوعی لاحادیث الامام المهدی، علی کورانی
⏰ مدت زمان: ۴۳:۱۰
📆 ۱۴۰۳/۰۶/۲۶
#آخرالزمان
#یهود
#بنیاسرائیل
#مشهد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️نگاهی #مستند به روابط استراتژیک ج.ا.ایران و ج.سوریه در طول تاریخ
🔹 بلایی که حافظ اسد، پدر بشار اسد رئیس جمهور وقت سوریه در زمان ۸ سال دفاع مقدس بر سر صدام آورد!
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ کاش یه کسانی بودند مثلاً مجلسی داشتیم از رئیس جمهور سوال میکردند چرا ۱۸۴ نفر با بیت المال رفتند نیویورک؟🤔
باورم نمیشه!
آخه چراااااا اینهمه آدم باید برن نیویورک ول بچرخن خرید کنن خوش بگذرونن با پول بیت المال؟😬
این بود نتیجه ی خواندن نهج البلاغه ؟
الله اکبر....
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️پناه بر خدا از فتنه های آخرالزمان و فریب شیاطین جن و انس❗️
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❎ تذکر شدید الحن حجت الاسلام قاسمیان به رییس جمهور:
⁉️ شما قرآن نخوانده اید!؟
📛 شما دارید ملت را به ورطه انتخابهای سخت و خونین می کشانید!؟
🪧#عدم_کفایت_سیاسی
🪧#مجلس
🪧#سرطان_اصلاحات
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
✅مردم دیوار خونشونو دست بنای نابلد نمیدن👌
بچه شونو دست معلم نابلد نمیدن👌
مریض شونو دست دکتر نابلد نمیدن👌
پارچه شونو دست خیاط نابلد نمیدن👌
موهاشونو دست سلمونی نابلد نمیدن👌
غذاشونو از آشپز نابلد نمیخرن👌
😳 امااااااا مملکت شونو، وطن شونو، سرزمین آباء و اجدادی شونو ، آخرت شونو ، دین و دنیا شونو ، عزت شونو ، اقتدارشونو ، غیرت ملی شونو دادن دست یک نابلدی که خودش بارها گفته:
من بلد نیستم... ❗️
من کارشناس نیستم...❗️
من #عرضه ندارم... ❗️
🤔😲😔😳🙄😡
🪧#عدم_کفایت_سیاسی
🪧#مجلس
🪧#سرطان_اصلاحات
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️ ایرانیان حاضر در آمریکا در گفت و گو با پزشکیان:
تلفن را بردارید و مشکلات را با آمریکا حل کنید
❎ پزشکیان:
⭕️ ما دعوا نداریم، رسما اعلام کردیم؛ گفت و گو میکنیم اما تحقیر را نمیپذیریم
❌ آمریکا اول بپذیرد ما آدم هستیم😳😔
✍ آقای زرشکیان
آمریکا باید ما را آدم حساب کنه⁉️
عزت مردم را به چی می فروشی ⁉️
🪧#عدم_کفایت_سیاسی
🪧#مجلس
🪧#سرطان_اصلاحات
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
سلام عزیزان بنده خدایی گرفتار شده الان در زندان به سر میبرد بخاطر بدهی یک مقدار کم دارد اگر کسی مایل به کمک هست به ایدی زیر مراجعه کنید.
👇👇👇👇👇
@Yahosin31
اجر همگی با حضرت سیدالشهدا
🤲🤲🤲🤲🤲🤲
سرگشته ی مسیر عبور برادری
تو از تمام فاطمیان، زینبی تری
آرام و باوقار و صمیمی و چاره ساز
الحق که نور دیده ی موسی بن جعفری
کردی نزول و قم به قدومت مدینه شد
معصومه ای و نایب زهرای اطهری
#23ربیع_الاول_سالروز🌺
#ورود_حضرت_معصومه_به_قم🎉
#بر_همگان_مبارکباد🌺
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
مداحی_آنلاین_مرغ_دلم_راهی_قم_میشود_مرحوم_آغاسی.mp3
1.61M
🌸 #ورود_حضرت_معصومه_به_قم
💐مرغ دلم راهی قم می شود
💐در حرم امن تو گم می شود
🎤نوای ماندگار مرحوم #آقاسی
👏 #نماهنگ
👌بسیار دلنشین
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
مداحی آنلاین - فضائل حضرت معصومه - استاد میرباقری و استاد فرحزاد.mp3
2.64M
🌸 #ورود_حضرت_معصومه_به_قم
♨️فضائل حضرت معصومه(س)
👌 #پادکست بسیار شنیدنی
🎙حجت الاسلام #فرحزاد
🎙حجت الاسلام #میرباقری
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
✨مَن زارَها عٰارِفًا بِحَقّها فَلَهُ الجَنّة
#بهشت، در تصرف قدمهاییست ؛
که برای یاری امامشان، لحظهای درنگ نمیکنند!
آنان آموختهاند برای رسیدن، باید جا پای قدمهای تو بگذارند.
🕌 السلام علیک یا #فاطمه_معصومه سلاماللهعلیها
🏝۲۳ ربیعالاول، سالروز ورود حضرت معصومه (س) به قم گرامی باد🏝
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#نقش_مهم حضرت فاطمه معصومه علیها السلام در عظمت یافتن #شهر_قم و تبدیل شدن آن به پایگاه اصلی معارف اهل بیت علیهم السلام
🎥امام خامنهای حفظه الله
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️