eitaa logo
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
5.3هزار دنبال‌کننده
29.6هزار عکس
7.7هزار ویدیو
557 فایل
فعالیت کانال نشانه های ظهور اشعار مهـدویت حوادث آخرالزمان #رمان های مذهبی و شهدایی 👇👇 @Malake_at مدیر @Yahosin31 مدیر تلگرام ,ایتا,سروش eitaa.com/zohoreshgh eitaa.com/NedayQran sapp.ir/zohoreshgh #کپی_مطالب_آزاد_با_ذکر_صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
✨🌸✨ «هركس(در روز اول ماه رمضان) با كف دست خود گلاب بر روى خود بزند، در آن روز از خوارى و نادارى ايمن مى‌ ماند و هركس گلاب بر سر خود بزند، در آن سال از برسام ايمن مى‌ ماند. پس هرگز اين سفارش ما را ترك نكنيد.» [ علیه السلام ] 📚 اقبال الاعمال، جزء اول، أبواب أحكام ماه رمضان 🌙🌸السلام علیک یا صاحب الامر🌙🌸 ✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم✨ @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
✨✨✨✨🌼🌺🌼✨✨✨✨ @zohoreshgh ❣﷽❣ 2⃣ چهار ركعت; در هر ركعت بعد از سوره حمد بيست مرتبه سوره إنَّا أنزلناه. هر كس اين نماز را بخواند آمرزيده مى شود و رزقش وسيع مى گردد و كار سالش كفايت مى شود. ✨✨✨ این نماز هرشبه و آسون یادتون نره: 🌓نماز هرشب ماه مبارک رمضان مستحب است در هر شب ماه رمضان دو رکعت نماز در هر رکعت حمد و توحید سه مرتبه و چون سلام داد بگوید: سُبْحَانَ مَنْ هُوَ حَفِیظٌ لا یَغْفُلُ سُبْحَانَ مَنْ هُوَ رَحِیمٌ لا یَعْجَلُ سُبْحَانَ مَنْ هُوَ قَائِمٌ لا یَسْهُو سُبْحَانَ مَنْ هُوَ دَائِمٌ لا یَلْهُو پس بگوید تسبیحات اربع را هفت مرتبه پس بگوید سُبْحَانَکَ سُبْحَانَکَ سُبْحَانَکَ یَا عَظِیمُ اغْفِرْ لِیَ الذَّنْبَ الْعَظِیمَ پس ده مرتبه صلوات بفرستد بر پیغمبر و آل او علیهم السلام کسى که این دو رکعت نماز را بجا آورد بیامرزد حق تعالى از براى او هفتاد هزار گناه 🌹اللهم‌صل‌علی‌محمد‌آل‌محمد‌وعجل‌فرجهم🌹 🌟أللَّھُـمَ عجِّلْ لِوَلیِڪْ الْفَرَج🌟 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ✨✨✨✨🌼🌺🌼✨✨✨✨
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
💠 ❁﷽❁ 💠 💠رمـــــان #جانم_میرود 💠 قسمت ۴۵ مهیا سرش را بلند ڪرد... با دیدن شهاب و حاج آقا مرادی
💠 ❁﷽❁ 💠 💠رمـــــان 💠 قسمت ۴۶ 🎙مــــیباره بارون روی سر مجنون توی خیابونه رویایی میلرزه پاهاش بارونیه چشماش میگه خدایی تو آقایی .... مهیا فقط بهانه ای برای ریختن اشک‌هایش میخواست که با صدای زیبای مداح سر جایش نشست و شروع به گریه کرد 🎙من مانوســــم با حرمت آقا حرم تو والله برام بهشته انگار دستی اومدا از غیب روی دلم اینجور برات نوشته همه جوونا هم صدا مداح را همراهی ڪردند... _ڪربلا ڪربلا ڪربلا اللهم ارزقنا مهیا به هق هق افتاده بود...خودش نمیدانست چرا از آن روز که تو هیئت با آن مرد که برایش غریبه بود دردو دل ڪرده بود آشنا شده بود ..کلافه شده از آن روز خودش نمی دانست چه به سرش آمده بود... یواشکی کتاب های پدرش را میبرد و مطالعه میکرد بعضی وقت ها یواشکی در گوگل اسم امام حسین را سرچ میکرد و مطالب را میخواند او احساس خوبی به آن مرد داشت سرش را بلند کرد و روبه آسمان گفت _میشه همینطور که امام حسین بقیه هستی امام حسینم بشی؟؟ سرش را پایین انداخت و شروع به گریه کرد 🎙میدونم آخر یه روزه ڪنار تو آروم بگیرم با چشمای تر یا ڪه توی هیئت وسط روضه بمیرم ... بی اختیار یاد بچگی هایش افتاد که مادرش با لباس مشکی او را به هیئت می آورد... با یاد آن روز ها وسط گریه هایش لبخندی روی لب هایش نشست 🎙یادم میاد ڪه مادرم هرشب منو میاوردش میون هیئت یادم میاد مادر من با اشڪ میگفت توررو کشتن تو اوج غربت ... مهیا با تکان هایی که به او داده می شود سرش را بلند کرد پسر بچه ای بود با بغض به مهیا نگاه می کرد _خاله مهیا اشک هایش را پاک کرد _جانم خاله پسر بچه دستی روی چشمان مهیا کشید _خاله بلا تی گلیه می‌کلدی مهیا بوسه ای به دستش زد _چون دختر بدی بودم _نه خاله تو دختل خوبی هستی اینم برا تو مهیا به تیکه ی پارچه سبزی که دستش بود انداخت _بلات ببندم خاله؟ مهیا مچ دستش را جلو پسر بچه گرفت _ببند خاله پسر بچه کارش که تمام شد رفت ...مهیا نگاهی به گره ی شل پارچه انداخت با بغض رو به آسمون گفت _میشه اینو نشونه بدونم امام حسینم؟ 🎙من مانوسم با حرمت آقا حرم تو والله برام بهشته انگار دستی اومده از غیب روی دلم اینجور برات نوشته... 👈 .... رمان ✍ نویسنده 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌻🍃🌻.═══════╗ 👇 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ╚═══════🌻.🍃🌻.═╝
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
💠 ❁﷽❁ 💠 💠رمـــــان #جانم_میرود 💠 قسمت ۴۶ 🎙مــــیباره بارون روی سر مجنون توی خیابونه رویایی می
💠 ❁﷽❁ 💠 💠رمـــــان 💠 قسمت ۴۷ مداحی تمام شد... مهیا از جایش بلند شد به طرف شیر آبی رفت صورتش را شست تا کمی از سرخی چشمانش کم شود صورتش را خشک کرد و به طرف دخترا رفت _سارا سارا برگشت با دیدن چشم های مهیا شوکه شد ولی چیزی نگفت _جانم _کمک میخواید؟ _آره دخترا تو آشپزخونن برو پیششون با دست به دری اشاره کرد...مهیا به طرف در رفت در را زد ..صدای زهرا اومد _کیه؟ _منم زهرا باز کن درو زهرا در را باز کرد ...شهاب و حاج آقا موسوی و مرادی و چند تا پسر دیگر هم بودند که مشغول گذاشتن غذا تو ظرف ها بودند شهاب و دخترا با دیدن مهیا هم شوکه شدند اما حرفی نزدند...زهرا دستکشی و ظرف زرشک را به او داد مهیا شروع به گذاشتن زرشک روی برنج ها شد... مریم ناراحت به شهاب نگاهی کرد شهاب هم با چشم‌هایش به او اشاره کرد که فعلا با مهیا صحبتی نکند مهیا سری تکون داد و مشغول شد.. تقریبا چند ساعتی سر پا مشغول آماده ڪردن نهار بودند با شنیدن صدای اذان ڪارهایشان هم تمام شده بود حاج آقا موسوی_ عزیزانم خدا قوت اجرتون با امام حسین برید نماز پخش غذا به عهده ی نفرات دیگه ای هست دخترا با هم به طرف وضو خانه رفتند مهیا اینبار داوطلبانه به طرف وضو خانه رفت.. وضو گرفتن و به طرف پایگاه رفتن ... نمازهایشان را خواندند ..مهیا زودتر از همه نمازش را تمام کرد روی صندلی نشست و بقیه نگاه میکرد از وقتی که آمده بود با هیچکس حرفی نزده بود با شنیدن صدای در به سمت در رفت در را که باز کرد شهاب را پشت در دید _بله بفرمایید مهیا کیسه های غذا را از دستش گرفت میخواست به داخل پایگاه برود که با صدای شهاب ایستاد _خانم مهدوی _بله _میخواستم بابت حرف های زن عمومـ... مهیا اجازه صحبت به او را نداد _لازم نیست اینجا چیزی بگید اگه میخواستید حرفی بزنید میتونستید اونجا جلوی زن عموتون بگید یه داخل پایگاه رفت و در را بست ...شهاب کلافه دستی داخل موهایش کشید با دیدن پدرش به سمتش رفت مهیا سفره یکبارمصرف را پهن کرد و غذاها را چید...خودش نمیدانست چرا یکدفعه‌ای اینطوری رسمی صحبت کرد از شهاب خیلی ناراحت بود آن لحظه که زن عمویش او را به رگبار گرفته بود چیزی نگفته بود... الان آمده بود عذرخواهی ڪند اما دیر شده بود سر سفره حرفی زده نشد همه از اتفاق ظهر ناراحت بودند مریم برای اینکه جو را عوض ڪند گفت _مهیا زهرا اسماتونو بنویسم دیگه برا راهیان نور زهرا_ آره من هستم مریم که سکوت مهیا را دید پرسید _مهیا تو چی؟؟ _معلوم نیست خبرت میکنم.. 👈 .... رمان ✍ نویسنده 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌻🍃🌻.═══════╗ 👇 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ╚═══════🌻.🍃🌻.═╝
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
💠 ❁﷽❁ 💠 💠رمـــــان #جانم_میرود 💠 قسمت ۴۷ مداحی تمام شد... مهیا از جایش بلند شد به طرف شیر آبی ر
💠 ❁﷽❁ 💠 💠رمـــــان 💠 قسمت ۴۸ چند روز از آن روز میگذشت...در این چند روز اتفاقات جدیدی برای مهیا افتاد اتفاقاتی که او احساس می کرد آرامش را به زندگیش باز گردانده اما روزی این چیز ها برایش کابوس بودند...بعد آن روز مهیا چند باری به خانه شان آمده بود و ساعاتی را کنار هم میگذراندن.... امروز کلاس داشت... نازی از شمال برگشته بود و قرار گذاشته بودند بعد کلاس همدیگر را در آلاچیق دانشگاه ببینند مهیا با دیدن دخترا برایشان دست تکان داد به سمتشان رفت لبخندی زد و با صدای بلندی سلام کرد _به به سلام دخیا اما با دیدن قیافه ی عصبی نازی صحبتی نکرد _چی شده به زهرا اشاره کرد _تو چرا قیافت این شکلیه _م... من... چیزیم نیست فقط.... نازی با عصبانیت ایستاد _نه زهرا تو چیزی نگو من بزار بگم مهیا خانم تو این چند روزو کجا بودی چیکار می کردی... اها حسنات جمع میکردی ؟؟؟این به زهرا اشاره کرد و ادامه داد _این ساده ی نفهمو هم دنبال خودت ڪشوندی که چه...؟؟؟ مهیا نگاهی به زهرا که از توهینی که نازی به او کرده بود ناراحت سرش را پایین انداخته بود انداخت _درست صحبت کن نازی _جمع کن برا من آدم شده "درست صحبت کن " مقنعه اش را با تمسخر جلو آورد _برا من مغنعه میاره جلو دستش را جلو اورد تا مقنعه مهیا را عقب بکشد که مهیا دستش را کنار زد _چیکار میکنی نازی تموم کن این مسخره بازیارو نازی خنده ی عصبی کرد _ببین کی از مسخره بازی حرف میزنه دو روز میری خونه حاج مهدوی چیکار چیه هوا برت داشته برا پسرش بگیرنت.... آخه بدبخت توی خرابو کی میاد بگیره با سیلی ڪه روی صورت نازی نشست نگذاشت ڪه صحبت هایش را ادامه بدهد... همه با تعجب به مهیا نگاه میکردند مهیا که از عصبانیت میلرزید انگشتش را به علامت تهدید جلوی صورت نازی تکان داد _یه بار دیگه دهنتو باز کردی این چرت و پرتارو گفتی به جای سیلی یه چیز بدتری میبینی فهمیدی؟؟؟ کیفش را برداشت و به طرف خروجی رفت نازی دستی بر روی گونش کشید و فریاد زد _تاوان این ڪارتو میدی عوضی خیلی بدم میدی مهیا بدون اینکه جوابش را بدهد ازدانشگاه خارج شد ...از عصبانیت دستانش میلرزید و نمیتوانست ڪنترلشان ڪند احتیاج به آرامش داشت گوشیش را از کیفش دراورد و شماره مریم را گرفت _جانم مهیا _مریم کجایی ـــ خونه چیزی شده چرا صدات اینطوریه _دارم میام پیشت _باشه گوشیش را در کیفش انداخت..با صدای بوق ماشینی سرش را برگرداند مهران صولتی بود _مهیا خانم ...مهیا خانم مهیا بی حوصله نگاهی به داخل ماشین انداخت _بله _بفرمایید برسونمتون _خیلی ممنون خودم میرم به مسیرش ادامه داد ولی مهران پروتر از اونی بود که فکرش را می کرد _مهیا خانم بفرمایید به عنوان یه همکلاسی می خوام برسونمتون بهم اعتماد کنید _بحث اعتماد نیست _پس چی؟ بفرمایید دیگه مهیا دیگه حوصله تعرف زیاد را نداشت هوا هم بارانی بود سوار ماشین شد _کجا می رید؟؟ _طالقانی برای چند دقیقه ماشین را سکوت فرا گرفت که مهران تحمل نکرد و سکوت را شکست _یعنی اینقدر بد افتادید که تا الان جاش مونده؟؟؟ مهیا گنگ نگاهش کرد که مهران به پیشانی اش اشاره کرد ..مهیا دستی به پیشانی اش کشید _آها.نه این واسه یه اتفاق دیگه است مهران سرش را تکان داد _ببخشید من یکم کنجکاو شدم میشه سوالمو بپرسید _اگه بتونم جواب میدم با ابرو به زخم مهیا اشاره کرد _برا کدوم اتفاق بود مهیا جوابش را نداد _جواب ندادید _گفتم اگه بتونم جواب میدم نگاهش به سمت بیرون معطوف کرد .. گوشیش زنگ خورد بعد گشتن تو کیفش پیدایش کرد _جانم مریم _کجایی _نزدیکم _باشه منتظرم ....... _آقای صولتی همینجا پیاده میشم _بزارید برسونمتون تا خونه _نه همین جا پیاده میشم موقع پیاده شدن مهران مهیا را صدا کرد _بله _منو صولتی صدا نکنید همون مهران بهتره مهیا در را بست و یکم به طرف ماشین خم شد _منم مهیا خانم صدا نکنید لبخندی روی لب های مهران نشست مهیا پوزخندی زد _خانم رضایی صدا کنید بهتره به طرف کوچه راه افتاد _پسره ی بی شعور جلوی در خانه ی مریم ایستاد آف آف را زد _بیا تو در با صدای تیکی باز شد...در را باز کرد و وارد حیاط شد...نگاهی به حیاط سرسبز و با صفای حاج آقا مهدوی انداخت.. عاشق اینجا بود.... 👈 .... رمان ✍ نویسنده 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌻🍃🌻.═══════╗ 👇 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ╚═══════🌻.🍃🌻.═╝
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰           @zohoreshgh ❣﷽❣ 🌷 #مهدی_شناسی ۷۵۰🌷 🌿شرح دعای اما
〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰           @zohoreshgh ❣﷽❣ 🌷 ۷۵۱🌷 🌿شرح دعای امام رضا علیه السلام🌿 🔶‌«حَتَّى تُعِیدَ دِینَک بِهِ وَ عَلَى یدَیهِ جَدِیداً غَضّاً مَحْضاً صَحِیحاً» «تا به واسطه‌‌ وجود او و با قدرت او، دینت را به گونه‌ای جدید، شاداب، خالص و صحیح بازگردانی.»🔶  ◀️«جَدِیداً»: نو 💠خدایا! از تو درخواست می‌کنیم با وجود امام عصر عجل‌الله‌تعالی‌فرجه، و با قدرت او، دینت را نو کنی؛ چه در جامعه‌ی بشری و چه در وجود فردی ما. 💠در زمان غیبت، عموم مردم بی‌دینی را دینداری، خیانت را امانت و دروغ را صداقت می‌پندارند؛ حضرت حجّت عجل‌الله‌تعالی‌فرجه، پس از ظهور، دین صحیح را عرضه می‌کنند و گویی چهره‌ جدیدی از شریعت را ارائه می‌نمایند. 💠«فی کلّ جدیدٍ لذّة» «هر چیز نویی، دارای لذّتی است» زمانی که امام عصر عجل‌الله‌تعالی‌فرجه، امور دینی محو شده را برای ما اثبات می‌کنند و تغییر و تبدیل‌‌‌های احکام را رفع می‌نمایند، گویا دین، جدید و نو شده است؛ آن وقت است که دینداری با لذّتی مضاعف همراه می‌شود. 💠در وجود ما نیز دین صحیح، همان شریعت خالص پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله است، دینی که از اِعمال نظرات شخصی و سلایق فردی ما به دور باشد. 💠از خدای متعال طلب می‌کنیم با قدرت امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه، در قلب ما نیز دینی جدید را جلوه‌گر کند تا بابت تدین‌مان لذّت ببریم و با افتخار دینداری کنیم.  ◀️«غَضّاً»:‌ با نشاط، خرّم 💠دینداری باید موجب نشاط و قوّت باشد، نه مایه‌ی کسالت، افسردگی و ملالت. نماد تدینِ صحیح، نشاط است. باید متدینین بابت اینکه خداوند قرعه‌ دینداری را به نام آنها زده است از خوشی سرمست باشند. 💠زمانی که به واسطه‌‌ وجود حضرت عجل‌الله‌تعالی‌فرجه، دین با چهره‌‌ی حقیقی‌اش عرضه شود، کمال شادابی و طراوت را داراست. 💠همان گونه که طبیعت در فصل بهار، در اوج سرسبزی و خرّمی است و از فرط زیبائی چشم‌‌ها را به خود خیره می‌کند، دینی هم که امام زمان عجل‌الله‌‌فرجه ارائه می‌نمایند در اوج جاذبه است و رویش دارد و با شکوفا کردن استعداهای فطری، موجب نشاط و شادابی متدینین می‌شود؛ بنابراین کسی را که ادعای دینداری می‌کند ولی کسل و افسرده دل است، به عنوان متدین واقعی نمی‌پذیریم، و بر این باوریم که قطعاً به دین‌اش لطمه و آسیب وارد شده است.  ◀️«مَحْضاً»: خالص 💠در دوره‌‌ی غیبت ناخالصی‌های زیادی با دین همراه می‌شود. افراد، افکار و نظرات خویش را به عنوان دین مطرح می‌کنند و طبق سلیقه‌ی خود، شریعت را به مردم معرّفی می‌نمایند. 💠از خدای سبحان می‌خواهیم تا دین را به همان خلوص ابتدائی‌اش بازگرداند، و روزی بیاید که اسلام ناب محمّدی بر تمام عالم عرضه شود. ◀️«صَحِیحاً»: سالم 💠در زمان ظهور حضرت قائم عجل‌الله‌تعالی‌فرجه دین، صحیح است نه بیمار، و متدینین سالم‌اند، نه سقیم. 💠همان گونه که فرد بیمار ضعیف می‌شود و از پا می‌افتد و از مسئولیت‌هایش باز می‌ماند… دین بیمار هم نمی‌تواند قیم انسان باشد، و قادر نیست او را به سمت انتخابهای صحیح و عملکردهای مثبت سوق دهد؛ چنین فردی به مرور زمان در سیر کمالی‌اش عاجز و ناتوان می‌شود، دلبسته و وابسته به دنیا می‌گردد و تنها به امور پست مادی مشغول می‌شود. 💠امّا دین صحیح،‌ محرّک انسان برای حرکت‌‌های کمالی است، و موجب رشد و بالندگی دنیوی و اخروی او می‌شود. 💠وقتی از خداوند درخواست می‌کنیم به واسطه‌ی امام عصر عجل‌الله‌تعالی‌فرجه دین را به کیفیت صحیح‌‌اش برگرداند، نشان از این است که در زمان غیبت بسیاری از مردم دینی دارند که مایه‌ی قعودشان است نه قیام و حرکتشان، مایه‌ی پایبندی بیشتر آنها به دنیاست نه موجب اوج گرفتن از پستی‌ها و رسیدن به قله‌ی کمالات و ارزش‌‌ها. 👈 .... 🌤اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌤 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ 〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙 ♨️فرصت ویژه ماه رمضان! 👌 بسیار شنیدنی 🎙حجت الاسلام 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
بیشترین سهم سفره.mp3
11.25M
| نحوه‌ی دریافت فیض ویژه‌ی خدا در رمضان @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
4_6039447252013943522.mp3
5.21M
🎙️ ✍️ یک ماه رمضان کافیست... @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
انس با اسماءالله.mp3
5.2M
🎙 ✍️ شکوه و گلایه قرآن از ما ✅ فضیلت خواندن دعای جوشن کبیر در شب اول ماه رمضان 📌 برگرفته از جلسات «هزار خدا هزار هزار خدا» 🌙حلول ماه پربرکت رمضان مبارک باد @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🔻یک عمر اگر روزه بگیریم و بگیرید و بگیرند . . . همتا نشود با لب عطشان علی اصغر ع دم بگو صلی الله علیک یاذبیح العطشان ‎ @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
اى تمناى دلم بسته به دستان شما جان ما بسته شده جان تو بر جان شما سحرى يا دم افطار در ايوان شما نظرى كن بروم يك تنه قربان شما 😍✋ اللهّمَ صَلّ عَلے عَلے بنْ موسَے الرّضا المرتَضے الامامِ التّقے النّقے و حُجّّتڪَ عَلے مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثرے الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ ڪثیرَةً تامَةً زاڪیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَـہ ڪافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلے اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِڪَ ع👇 https://eitaa.com/Monajatodoa/132 💌💌💌💌💌💌💌 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🌙این روزها در جستجوی هلال ماه خدا همه، سر به آسمان دارند. 🥀اما افسوس! که چرا کسی روی زمین، در جستجوی ماهترین ماهِ خدا، نیست؟! 🌾❓این المهدی...؟! 🌹 🌹 تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج پنج 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 "بحق فاطمه(س) " به رسم وفای هر شب بخوانیم 😍 متن دعا و طریقه خواندن نماز عج 👇 https://eitaa.com/Monajatodoa/102 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
ماه اسٺ ؛ الهے العفو عبد تو غرق گناه اسٺ ؛ الهے العفو تو برانے ونبخشیم ؛ گدایٺ هستـم آخرین راه من آه اسٺ ؛ 💙 💛 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
این پست هر شب تکرار می شود یک فاتحه و سه توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (علیه السلام) و حضرت نرجس خاتون (سلام الله علیها) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (ارواحنا فداه) ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیه الله فی ارضه به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد ...: 🌼🍀🌼قرار هر شبمان یک ختم قرآن👇🏻 ( 3سوره توحید) به نیت سلامتی وتعجیل در فرج مولایمان صاحب الزمان عج 🌼🍀 🌺سلامتی امام زمان وتعجیل در ظهورش 🌺
🌹 🌹 👈هر روز یک صفحه از قران کریم براے سلامتے امام زمان(عج)،هدیه به روح پدران ومادران آسمانی.ارواح مومنین.و شهدا، فقها،دانشمندان، آمرزش گناهان و شفاے مریضان سوره مبارکه @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
سوره مبارکه از کتاب ترجمه خواندنی قرآن @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
سوره مبارکه از کتاب تفسیر یک جلدی مبین @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
032-baghare-ta-1.mp3
9.3M
سوره مبارکه بخش اول مفسر: استاد قرائتی @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕