#گیرم_اصلا، همه ی شهر، زلیخا بشوند
یا به اندازه ی♡تو♡، دلبر و زیبا بشوند
هم بعیدست دل ِمن پیِ شان پَر بِڪشد
هم محالست، به جای تو، بِه دِل جا بشوند
دلبری برگزیده ام که مپرس
#آهاے_رفیــق..!
از چند روز دیگہ میافتی
دنبال ڪار هیئـت و
این طرف و اون طرف ،
دمت گرم ، سرت سلامت! :)❤️
منتهی حواست رو جمع ڪن!!
نڪنہ خداے نڪرده
با ڪسی بدخلقی ڪنی ها..!
این راه ‹راهِاخلاقہ›
تا اخلاق نداشتہ باشی..
دستت هیچ جا بند نیستاااا
موڪب و اینا رو نمیگم..!
منظـورم دل آقامحسیـنہ🌱
دلواپسم
بیقرارم
سردرگمم
برای این سردرگمی به سخرهام میگیرند
اما ملالی نیست
چیزی باارزش تر از تو در این جهان ندارم که ترس از دست دادنش حیرانم کند
در دلم رخت میشویند برای تو
چیزی نمانده
کاروانت در راه است
محرّمت میرسد
عاشورا..
اربعین..
ما به دردت نخوردیم، درست
اما سیاهی لشگرت بودیم
نگذار اربعین کنج خانه
زانو به بغل
زل بزنیم به صفحه ی تلویزیون..
تو خودت میدانی
دیوانههایت را میشناسی
دق میکنیم حسین..
خودت راه باز کن
عاشقانت منتظرند
بی قرارند
بیتابند
راهی که تو باز کنی
کدام ویروس
کدام درد
کدام حکومت
کدام دربان
توانِ بستنش را دارد؟؟!!..
#خاطره_ای_زیبا_از_دکتر_زرین_کوب
🔹روز عاشورا بود و در مراسمی بهمین مناسبت به عنوان سخنران دعوت داشتم ، مراسمی خاص با حضور تعداد زیادی تحصیل کرده و به اصطلاح روشنفکر و البته تعدادی از مردم عادی، نگاهی به بنر تبلیغاتی که اسم و عکسم را روی آن زده بودن انداختم و وارد مسجد شده و در گوشه ای نشستم.
🔹دنبال موضوعی برای شروع سخنرانی ام می گشتم .. موضوعی که بتواند مردم عزادار را در این روز خاص جذب کند ، برای همین نمی خواستم، فعلا کسی متوجه حضورم بشود، هرچه بیشتر فکر می کردم ، کمتر به نتیجه می رسیدم ، ذهنم واقعا مغشوش شده بود که پیرمردی که بغل دستم نشسته بود با پرسشی رشته افکارم را پاره کرد :
🔹ببخشید شما استاد زرین کوب هستید ؟
🔹گفتم : استاد که چه عرض کنم، ولی زرین کوب هستم
🔹خوشحال شد، شروع کرد به شرح این که چقدر دوست داشته، بنده را از نزدیک ببیند، همین طور که صحبت میکرد، دقیق نگاهش می کردم، این بنده خدا چرا باید آرزوی دیدن من را داشته باشد ؟ چه وجه اشتراکی بین من و او وجود دارد ؟
🔹پیرمردی روستایی با چهره ای چین خورده و آفتاب سوخته، متین و سنگین، اما باوقار
🔹می گفت مکتب رفته و عم جزء خوانده و در اوقات بیکاری یا قرآن می خواند یا غزل حافظ و شروع به خواندن چند بیت جسته و گریخته از غزلیات خواجه و چه زیبا غزل حافظ را می خواند
🔹پرسیدم : حالا چرا مشتاق دیدن بنده بودید ؟
🔹گفت : سؤالی داشتم و سپس پرسید : شما به فال حافظ اعتقاد دارید ؟
🔹گفتم : خب بله ، صددرصد ... گفت : ولی من اعتقاد ندارم !
🔹پرسیدم : من چه کاری می تونم انجام بدم ؟ از من چه خدمتی بر میاد ؟
💥( عاشق مرامش شده بودم و از گفتگو با او لذت می بردم )
🔹گفت : خیلی دوست دارم معتقد شوم، یک زحمتی برای من می کشید ؟
🔹گفتم : اگر از دستم بر بیاد، حتما ، چرا که نه
🔹گفت : یک فال برام بگیر
🔹گفتم ولی من دیوان حافظ پیشم نیست
🔹بلافاصله دیوانی کوچک از جیبش درآورد و به طرفم گرفت و گفت : بفرما
🔹مات و مبهوت نگاهش کردم و گفتم، نیت کنید
🔹فاتحه ای زیر لب خواند و گفت : برای خودم نمی خوام، می خوام ببینم حافظ در مورد امروز ( روز عاشورا ) چی می گه ؟؟
🔹برای لحظه ای کپ کردم و مردد در گرفتن فال
🔹حافظ ...عاشورا ، اگه جواب نداد چی ؟ عشق و علاقه این مرد به حافظ چی ؟
🔹با وجود اینکه بارها و بارها غزلیات خواجه را کلمه به کلمه خوانده و در معنا و مفهوم آنها اندیشیده بودم، غزلی به ذهنم نرسید که به طور ویژه به این موضوعات پرداخته باشد
🔹متوجه تردیدم شد، گفت : چی شد استاد ؟ گفتم : هیچی، الان
🔹چشمان را بستم و فاتحه ای قرائت و به شاخه نباتش قسمش دادم و صفحه ای را باز کردم :
💥زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
💥گر نکته دان عشقی خوش بشنو این حکایت
💥بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم
💥یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت
💥رندان تشنه لب را آبی نمیدهد کس
💥گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
💥در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا
💥سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
💥چشمت به غمزه ما را خون خورد و میپسندی
💥جانا روا نباشد خونریز را حمایت
💥در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
💥از گوشهای برون آی ای کوکب هدایت
💥از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
💥زنهار از این بیابان وین راه بینهایت
💥ای آفتاب خوبان میجوشد اندرونم
💥یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت
💥این راه را نهایت صورت کجا توان بست
💥کش صد هزار منزل بیش است در بدایت
💥هر چند بردی آبم روی از درت نتابم
💥جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت
💥عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ
💥قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت
🔹خدای من این غزل موضوعش امام حسین و وقایع روز و شب یازدهم نیست، پس چیست ؟ سالها خود را حافظ پژوه می دانستم و هیچ وقت حتی یک بار هم به این غزل، از این زاویه نگاه نکرده بودم، این غزل ویژه برا همین مناسبت سروده شده !
🔹بیت اولش را خواندم از بیت دوم این مرد شروع به زمزمه کردن با من کرد و از حفظ با من همخوانی و گریه می کرد، طوری که تمام بدنش می لرزید انگار روضه می خواندم و او هم پای روضه ی من بود .
🔹متوجه شدم عده ای دارند مارا تماشا می کنند که مجری برنامه به عنوان سخنران من را فرا خواند و عذرخواه که متوجه حضورم نشده ، حالا دیگر می دانستم سخنان خود را چگونه آغاز کنم .
🔹بلند شدم، دستم را گرفت و می خواست ببوسد که مانع شدم، خم شدم، دستش را به نشانه ادب بوسیدم .
🔹گفت معتقد شدم، معتقد بووودم، ایمان پیدا کردم استاد، گریه امانش نمی داد !
🔹آن روز من روضه خوان امام شهید شدم و کسانی پای روضه من گریه کردند که پای هیچ روضه ای به قول خودشان گریه نکرده بودند .
🔹پیشنهاد می کنم هر وقت حال خوشی داشتید، این غزل را بخوانید.
17.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 مراقب شیعه انگل لیسی و طاعون آمریکایی باشید❗️
🔴 مناظره بین دوطیف از روحانیت
☑️جواب منطقی از حجت الاسلام ابطحی به
روحانی دیگری که بیان کرده بود،
مجالس اهل بیت رو پُر میکنیم ولو احتمال بسیار قوی هم بدیم که کرونا میگیریم...
✍️ ما همه اعتقاد بر شفا بودن مجلس امام حسین علیه السلام داریم همه اعتیاد بر دروغ بودن کرونا داریم (سرما خوردگی جزئی) همه اعتقاد داریم بهداشت جهانی با بالا بردن استرس و تغییر در غذا و سبک زندگی مردم آنها را خواهد کشت ولی به دلیل اینکه رهبر عزیز فرمودن ما هم می گوییم چشم تا شیعه در جهان متحجر و مخالف علم معرفی نشه هرچند کلیه علوم اشتباهه و وارونه به مردم گفتن...
شیعه ی انگل لیسی
1_421604162.mp3
14.89M
🎶شور_کربلا به پا شد
#حاج_مهدی_رسولی
@zohornzdikhst
#سلام_امام_زمانم
سلام میکنم بہ تو توئی کہ نوردیدهای
توئی کہ سالها زمن بہ جزبدی ندیدهای😔
سلاممیکنمبہتوغریبغائب از نظر🍁
توئیکہوقٺبیکسیبہدادمنرسیدهای✋
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#بهترین_کلامها_در_مورد_امام_زمان_عجل_الله
@zohornzdikhst
#زیارت_عاشورا
💠آیت الله قاضی (ره): هر چه دارم از سید الشهداء (ع) وقرآن است...
♦️هرکسی زیارت عاشورا بخواند:
✅ زیارتش قبول؛
✅ حاجتش روا؛
✅ گناهش آمرزیده؛
✅ و هرگز ناامیدنشود؛
محرم امسال ، زمان امتحان ماست
یک عمری در این خونه درس خوندیم
حالا الان زمان امتحان پس دادنه
بسم الله ...
پرچم سیدالشهدا ۱۴۰۰ ساله زمین نخورده
امسال هم به کوری چشم دشمناش
پرچمش بالاست
به کوری چشم کسایی که طبل و سنج رو ممنوع کردن
فکر کردن محرم ارباب کمرنگ میشه
به اذن مادر سادات کل شهر را سیاه پوش میکنیم
#هر_خانه_یک_حسینیه
سردره هر خانه یک پرچم نصب کنید
یک عمری شفای مریضامون رو از هیئت های ارباب گرفتیم
حالا هم همینه ...
#ما_ملت_امام_حسینیم