eitaa logo
❤عشـــق مـن مهــــدی❤
1هزار دنبال‌کننده
14.1هزار عکس
8.8هزار ویدیو
104 فایل
🔸مهـــــدویت 🔸اخــبارظهــــور و منطقه 🔸حدیث واخلاق 🔸️خانواده مهدوی کپی از کانال ازاد است اقا تنهاست. حرفی اگر بود👇 https://harfeto.timefriend.net/17283860346838 ارتباط با مدیر @Yamahdibeia تبادل نداریم👌
مشاهده در ایتا
دانلود
..! از چند روز دیگہ می‌افتی دنبال ڪار هیئـت و این طرف و اون طرف ، دمت گرم ، سرت سلامت! :)❤️ منتهی حواست رو جمع ڪن!! نڪنہ خداے نڪرده با ڪسی بدخلقی ڪنی ها..! این راه ‹راهِ‌اخلاقہ› تا اخلاق نداشتہ باشی.. دستت هیچ جا بند نیستاااا موڪب و اینا رو نمی‌گم..! منظـورم دل آقام‌حسیـنہ🌱
دلواپسم بی‌قرارم سردرگمم برای این سردرگمی به سخره‌ام می‌گیرند اما ملالی نیست چیزی باارزش تر از تو در این جهان ندارم که ترس از دست دادنش حیرانم کند در دلم رخت می‌شویند برای تو چیزی نمانده کاروانت در راه است محرّمت می‌رسد عاشورا.. اربعین.. ما به دردت نخوردیم، درست اما سیاهی لشگرت بودیم نگذار اربعین کنج خانه زانو به بغل زل بزنیم به صفحه ی تلویزیون.. تو خودت می‌دانی دیوانه‌ها‌یت را می‌شناسی دق می‌کنیم حسین.. خودت راه باز کن عاشقانت منتظرند بی قرارند بی‌تابند راهی که تو باز کنی کدام ویروس کدام درد کدام حکومت کدام دربان توانِ بستنش را دارد؟؟!!..
🔹روز عاشورا بود و در مراسمی بهمین مناسبت به عنوان سخنران دعوت داشتم ، مراسمی خاص با حضور تعداد زیادی تحصیل کرده و به اصطلاح روشنفکر و البته تعدادی از مردم عادی، نگاهی به بنر تبلیغاتی که اسم و عکسم را روی آن زده بودن انداختم و وارد مسجد شده و در گوشه ای نشستم. 🔹دنبال موضوعی برای شروع سخنرانی ام می گشتم .. موضوعی که بتواند مردم عزادار را در این روز خاص جذب کند ، برای همین نمی خواستم، فعلا کسی متوجه حضورم بشود، هرچه بیشتر فکر می کردم ، کمتر به نتیجه می رسیدم ، ذهنم واقعا مغشوش شده بود که پیرمردی که بغل دستم نشسته بود با پرسشی رشته افکارم را پاره کرد : 🔹ببخشید شما استاد زرین کوب هستید ؟ 🔹گفتم : استاد که چه عرض کنم، ولی زرین کوب هستم 🔹خوشحال شد، شروع کرد به شرح این که چقدر دوست داشته، بنده را از نزدیک ببیند، همین طور که صحبت میکرد، دقیق نگاهش می کردم، این بنده خدا چرا باید آرزوی دیدن من را داشته باشد ؟ چه وجه اشتراکی بین من و او وجود دارد ؟ 🔹پیرمردی روستایی با چهره ای چین خورده و آفتاب سوخته، متین و سنگین، اما باوقار 🔹می گفت مکتب رفته و عم جزء خوانده و در اوقات بیکاری یا قرآن می خواند یا غزل حافظ و شروع به خواندن چند بیت جسته و گریخته از غزلیات خواجه و چه زیبا غزل حافظ را می خواند 🔹پرسیدم : حالا چرا مشتاق دیدن بنده بودید ؟ 🔹گفت : سؤالی داشتم و سپس پرسید : شما به فال حافظ اعتقاد دارید ؟ 🔹گفتم : خب بله ، صددرصد ... گفت : ولی من اعتقاد ندارم ! 🔹پرسیدم : من چه کاری می تونم انجام بدم ؟ از من چه خدمتی بر میاد ؟ 💥( عاشق مرامش شده بودم و از گفتگو با او لذت می بردم ) 🔹گفت : خیلی دوست دارم معتقد شوم، یک زحمتی برای من می کشید ؟ 🔹گفتم : اگر از دستم بر بیاد، حتما ، چرا که نه 🔹گفت : یک فال برام بگیر 🔹گفتم ولی من دیوان حافظ پیشم نیست 🔹بلافاصله دیوانی کوچک از جیبش درآورد و به طرفم گرفت و گفت : بفرما 🔹مات و مبهوت نگاهش کردم و گفتم، نیت کنید 🔹فاتحه ای زیر لب خواند و گفت : برای خودم نمی خوام، می خوام ببینم حافظ در مورد امروز ( روز عاشورا ) چی می گه ؟؟ 🔹برای لحظه ای کپ کردم و مردد در گرفتن فال 🔹حافظ ...عاشورا ، اگه جواب نداد چی ؟ عشق و علاقه این مرد به حافظ چی ؟ 🔹با وجود اینکه بارها و بارها غزلیات خواجه را کلمه به کلمه خوانده و در معنا و مفهوم آنها اندیشیده بودم، غزلی به ذهنم نرسید که به طور ویژه به این موضوعات پرداخته باشد 🔹متوجه تردیدم شد، گفت : چی شد استاد ؟ گفتم : هیچی، الان 🔹چشمان را بستم و فاتحه ای قرائت و به شاخه نباتش قسمش دادم و صفحه ای را باز کردم : 💥زان یار دلنوازم شکریست با شکایت 💥گر نکته دان عشقی خوش بشنو این حکایت 💥بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم 💥یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت 💥رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس 💥گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت 💥در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا 💥سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت 💥چشمت به غمزه ما را خون خورد و می‌پسندی 💥جانا روا نباشد خونریز را حمایت 💥در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود 💥از گوشه‌ای برون آی ای کوکب هدایت 💥از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود 💥زنهار از این بیابان وین راه بی‌نهایت 💥ای آفتاب خوبان می‌جوشد اندرونم 💥یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت 💥این راه را نهایت صورت کجا توان بست 💥کش صد هزار منزل بیش است در بدایت 💥هر چند بردی آبم روی از درت نتابم 💥جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت 💥عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ 💥قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت 🔹خدای من این غزل موضوعش امام حسین و وقایع روز و شب یازدهم نیست، پس چیست ؟ سالها خود را حافظ پژوه می دانستم و هیچ وقت حتی یک بار هم به این غزل، از این زاویه نگاه نکرده بودم، این غزل ویژه برا همین مناسبت سروده شده ! 🔹بیت اولش را خواندم از بیت دوم این مرد شروع به زمزمه کردن با من کرد و از حفظ با من همخوانی و گریه می کرد، طوری که تمام بدنش می لرزید انگار روضه می خواندم و او هم پای روضه ی من بود . 🔹متوجه شدم عده ای دارند مارا تماشا می کنند که مجری برنامه به عنوان سخنران من را فرا خواند و عذرخواه که متوجه حضورم نشده ، حالا دیگر می دانستم سخنان خود را چگونه آغاز کنم . 🔹بلند شدم، دستم را گرفت و می خواست ببوسد که مانع شدم، خم شدم، دستش را به نشانه ادب بوسیدم . 🔹گفت معتقد شدم، معتقد بووودم، ایمان پیدا کردم استاد، گریه امانش نمی داد ! 🔹آن روز من روضه خوان امام شهید شدم و کسانی پای روضه من گریه کردند که پای هیچ روضه ای به قول خودشان گریه نکرده بودند . 🔹پیشنهاد می کنم هر وقت حال خوشی داشتید، این غزل را بخوانید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 مراقب شیعه انگل لیسی و طاعون آمریکایی باشید❗️ 🔴 مناظره بین دوطیف از روحانیت ☑️جواب منطقی از حجت الاسلام ابطحی به روحانی دیگری که بیان کرده بود، مجالس اهل بیت رو پُر میکنیم ولو احتمال بسیار قوی هم بدیم که کرونا می‌گیریم... ✍️ ما همه اعتقاد بر شفا بودن مجلس امام حسین علیه السلام داریم همه اعتیاد بر دروغ بودن کرونا داریم (سرما خوردگی جزئی) همه اعتقاد داریم بهداشت جهانی با بالا بردن استرس و تغییر در غذا و سبک زندگی مردم آنها را خواهد کشت ولی به دلیل اینکه رهبر عزیز فرمودن ما هم می گوییم چشم تا شیعه در جهان متحجر و مخالف علم معرفی نشه هرچند کلیه علوم اشتباهه و وارونه به مردم گفتن... شیعه ی انگل لیسی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام میکنم بہ تو توئی کہ نوردیده‌ای توئی کہ سالها زمن بہ جزبدی ندیده‌ای😔 سلام‌میکنم‌بہ‌توغریب‌غائب از نظر🍁 توئی‌کہ‌وقٺ‌بی‌کسی‌بہ‌داد‌من‌رسیده‌ای✋ @zohornzdikhst
💠آیت الله قاضی (ره): هر چه دارم از سید الشهداء (ع) وقرآن است... ♦️هرکسی زیارت عاشورا بخواند: ✅ زیارتش قبول؛ ✅ حاجتش روا؛ ✅ گناهش آمرزیده؛ ✅ و هرگز ناامیدنشود؛
محرم امسال ، زمان امتحان ماست یک عمری در این خونه درس خوندیم حالا الان زمان امتحان پس دادنه بسم الله ... پرچم سیدالشهدا ۱۴۰۰ ساله زمین نخورده امسال هم به کوری چشم دشمناش پرچمش بالاست به کوری چشم کسایی که طبل و سنج رو ممنوع کردن فکر کردن محرم ارباب کمرنگ میشه به اذن مادر سادات کل شهر را سیاه پوش میکنیم سردره هر خانه یک پرچم نصب کنید یک عمری شفای مریضامون رو از هیئت های ارباب گرفتیم حالا هم همینه ...
💠آیت الله بهجت ره : اگر نمازتان را مراقبت و محافظت نکنید اگر میلیاردها قطره اشک هم برای سیدالشهدا بریزید در آخرت شما رانجات نمی دهد.
شعار یاران مهدی 👤فضل بن شاذان نقل می کند که : همانا شعار اصحاب مهدی (عج)، یا لثارات الحسین(ای خونخواهان حسین (ع) است. ✍..پی نوشتها: 📘1:)انجم الثاقب. ص 469.
هیئتے‌ ڪہ‌ ذڪر‌ امام‌ مهدی در آن‌ نباشد باطل‌ است. اصلا‌ براے‌ اشڪ‌ میریزے ‌ڪہ‌ مردم‌ امام‌ زمانشان‌ را تنها‌ گذاشتند ... باید یاد بگیرے‌ امام‌زمان‌ خودت‌ را تنها‌ نگذارے ؛ یعنے در هیئت‌ تو باید تربیت‌‌ بشوے براے‌ ظهور ... برو‌ با‌ دلت‌ ڪارے‌ بڪن‌ ڪہ‌ همانطور ڪہ‌ براے‌ امام‌ حسین‌ اشڪ‌ میریزے ، براے‌ هم‌ اشڪ‌ بریزے ...!
ما یک حسینِ زنده هم داریم کاش حواسمون باشه همیشه ...😔 ...
موانع استجابت دعا_39.mp3
11.9M
۳۹ عُجب، غرور و خودشیفتگی، از موانع اصلی استجابت دعاست. اینکه تصور کنیم، ما منشاء اثریم، و در موفقیت‌های زندگی‌مان، مستقل از خداوند، اثرگذار بوده‌ایم ... ⭕️ این توهم، راه آسمان را بر ما مسدود می‌کند! @zohornzdikhst
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢الان دیگه کسی نمیاد مسئولین ما رو ترور کنه❗️❌ خییییییلی مهم حتما ببینید ونشر دهید
⭕️ دست از مغالطه برداریم/ مقایسه عزاداری در شرایط کرونا با جهاد، اشتباه و انحراف است حجت‌الاسلام‌والمسلمین عبداللهی، عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم:🔻 ◻️گاهی آگاهانه یا غیرآگاهانه مغالطه می‌شود مثلا عزاداری در شرایط کرونا را با جهاد مقایسه و ادعا می‌کنند، همان طورکه در جهاد و دفاع، رزمندگان خودشان را در معرض خطر قرار می‌دهند، پس در عزاداری ها و مسائل مشابه آن هم نباید نگران خطرات و آسیب ها باشیم! واضح است که این یک خط اشتباه و انحرافی است. مثل آن است که بگوییم چون روزه یک امر مهم و واجب هست، پس انسان مریض هم باید این فریضه را انجام دهد ولو اینکه ضرر داشته باشد یا اینکه نماز چون عمود دین و از واجبات هست حتی در موقعی که وضو برای انسان ضرر دارد باید وضو بگیرد و نمازش را بخواند. متاسفانه برخی افراد این قبیل مقایسه ها را از خودشان ساخته اند، اما ما باید درچاچوب احکام شرع و طبق آنچه فقها و مراجع ما براساس منابع خاص خودش احکام را بیان کرده اند عمل کنیم. ◻️ حفظ شعائر یکی از افتخارات ماست اما طبیعی است که در هر شرایطی نظر کارشناسان مورد اطمینان و مرجع می‌باشد. لذا می‌بینیم مقام معظم رهبری و مراجع بزرگوار در این ایام بر زنده نگهداشتن و احیاء شعائر با حفظ سلامتی و توجه به خطوطی که کارشناسان بیان می کنند، بسیار تاکید می‌کنند. •┈┈••✾••┈┈• ✳️@zohornzdikhst
اينجا شهر كوفه است، من در مسجد كوفه نشسته ام، مولايم على(ع) در حال نماز است، من منتظر هستم تا نماز او تمام شود تا نزد او بروم و از سخنانش بهره مند شوم. لحظاتى مى گذرد، نماز تمام مى شود، از جاى خود برمى خيزم و به سوى محراب مى روم و نزد امام خود مى نشينم. سلام مى كنم و جواب مى شنوم. او با مهربانى به من نگاه مى كند و من آرامش را در قلب خود مى يابم. اكنون او صدايم مى كند و من در پاسخ مى گويم: ــ فدايت شوم مولاى من! ــ روزى كه شيعيان دچار اختلاف شوند تو چه خواهى كرد؟ روزگارى كه هر گروه از گروه ديگر بيزارى بجويد و شيعيان من يكديگر را دروغگو خطاب كنند. ــ آيا چنين روزى فرا خواهد رسيد؟ ــ آرى! ــ به راستى در آن روزگار هيچ خيرى نخواهد بود. ــ چنين مگو ! تو مى توانى تمام خوبى ها را در آن زمان بيابى، زيرا در همان روزگار مهدى ما ظهور خواهد كرد. 🌻🌻🌻🌻💐💐💐💐 @Yare_mahdii313 (عج) https://eitaa.com/zohornzdikhst
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سیدعلی اکبر ابوترابی : در اسارت، اذان گفتن با صدای بلند ممنوع بود. ما در آنجا اذان می‌گفتیم، اما به گونه‌ای که دشمن نفهمد. روزي جوان هفده ساله ضعیف و نحیفي، موقع نماز صبح بلند شد و اذان گفت. ناگهان مأمور بعثی آمد و گفت: «چیه؟ اذان می‌گویی؟ بیا جلو»! یکی از برادران اسدآبادی دید که اگر این مؤذن جوان ضعیف و نحیف، زیر شکنجه برود معلوم نیست سالم بیرون بیاید، پرید پشت پنجره و به نگهبان عراقی گفت: «چیه؟ من اذان گفتم نه او». آن بعثی گفت: «او اذان گفت». برادرمان اصرار کرد که «نه، اشتباه می‌کنی. من اذان گفتم». مأمور بعثی گفت: «خفه شو! بنشین فلان فلان شده! او اذان گفت، نه تو». برادر ایثارگرمان هم دستش را گذاشت روی گوشش و با صدای بلند شروع کرد به اذان گفتن. مأمور بعثی فرار کرد. وقتی مأمور عراقی رفت، او رو کرد به آن برادر هفده ساله که اذان گفته بود و به او گفت: «بدان که من اذان گفتم و شما اذان نگفتی. الان دیگر پای من گیر است». به هر حال، ایشان را به زندان انداختند و شانزده روز به او آب ندادند. زندان در اردوگاه موصل (موصل شماره 1 و 2) زیر زمین بود. آنقدر گرم بود که گویا آتش می‌بارید. آن مأمور بعثی، گاهی وقت‌ها آب می‌پاشید داخل زندان که هوا دم کند و گرمتر شود. روزی یک دانه سمون (نان عراق) می‌دادند که بیشتر آن خمیر بود. ایشان می‌گفت: «می‌دیدم اگر نان را بخورم از تشنگی خفه می‌شوم. نان را فقط مزه مزه می‌كردم که شیره‌اش را بمکم . آن مأمور هم هر از چند ساعتی می‌آمد و برای این‌که بیشتر اذیت کند ، آب می‌آورد ، ولی می‌ریخت روی زمین و بارها این کار را تکرار می‌کرد» . می‌گفت: «روز شانزدهم بود که دیدم از تشنگی دارم هلاک می‌شوم . گفتم : یا فاطمه زهرا ! امروز افتخار می‌كنم که مثل فرزندت آقا حسین بن علی اینجا تشنه‌کام به شهادت برسم» . سرم را گذاشتم زمین و گفتم : یا زهرا ! افتخار می‌کنم . این شهادت همراه با تشنه‌کامی را شما از من بپذیر و به لطف و کرمت،‌ این را به عنوان برگ سبزی از من قبول کن . دیگر با خودم عهد کردم که اگر هم آب آوردند سرم را بلند نکنم تا جان به جان آفرین تسلیم کنم . تا شروع کردم شهادتین را بر زبان جاری کنم، دیدم که زبانم در دهانم تکان نمی‌خورد و دهانم خشک شده است . در همان حال، نگهبان بعثی آمد پشت پنجره، همان نگهبانی که این مکافات را سر ما آورده بود و همیشه آب می‌آورد و می‌ریخت روی زمین. از پشت پنجره مرا صدا می‌زد که بیا آب آورده‌ام . اعتنایی نکردم . دیدم لحن صدایش فرق می‌کند و دارد گریه می‌کند و می‌گوید : بیا آب آورده‌ام . مرا قسم می‌داد به حق فاطمه زهرا (سلام الله علیها) که آب را از دستش بگیرم . عراقی‌ها هیچ‌ وقت به حضرت زهرا (سلام الله علیها ) قسم نمی‌خوردند . تا نام مبارکت حضرت فاطمه (سلام الله علیها ) را برد ، طاقت نیاوردم . سرم را برگرداندم و دیدم که اشکش جاری است و می‌گوید : «بیا آب را ببر ! این دفعه با دفعات قبل فرق می‌کند». همین‌طور که روی زمین بودم، سرم را کج کردم و او لیوان آب را ریخت توی دهانم . لیوان دوم و سوم را هم آورد . یک مقدار حال آمدم . بلند شدم . او گفت : به حق فاطمه زهرا بیا و از من درگذر و مرا حلال کن ! گفتم : تا نگویی جریان چی هست، حلالت نمی‌کنم . گفت : دیشب، نیمه‌شب، مادرم آمد و مرا از خواب بیدار کرد و با عصبانیت و گریه گفت : چه کار کردی که مرا در مقابل حضرت زهرا (سلام الله علیها) دختر رسول الله (ص) شرمنده کردی . الان حضرت زهرا(سلام الله علیها) را در عالم خواب زیارت کردم . ایشان فرمودند : به پسرت بگو برو و دل اسیری که به درد آورده‌ای را به دست بیاور اگر نه همه شما را نفرین خواهم کرد.😭 حماسه‌های ناگفته (به روايت علی اكبر ابوترابی)، عبد المجيد رحمانيان، انتشارات پيام آزادگان، چاپ اول : ۱۳۸۸،صفحات ۱۲۵-۱۲۷
‌💠 💠 ✨ قال علی بن الحسین (علیه السلام): أَرْبَعٌ مَنْ كُنَّ فِیهِ كَمَلَ إِسْلَامُهُ وَ مُحِّصَتْ ذُنُوبُهُ وَ لَقِیَ رَبَّهُ وَ هُوَ عَنْهُ رَاضٍ وَفَاءٌ لِلَّهِ بِمَا یَجْعَلُ عَلَى نَفْسِهِ لِلنَّاسِ وَ صِدْقُ لِسَانِهِ مَعَ النَّاسِ وَ الِاسْتِحْیَاءُ مِنْ كُلِّ قَبِیحٍ عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ النَّاسِ وَ حُسْنُ خُلُقِهِ. ✨ چهار خصلت است كه در هركس باشد، ایمانش كامل، گناهانش بخشوده خواهد بود، و در حالتی خداوند را ‏ملاقات می‌كند كه از او راضی و خوشنود است: ✅ ‏1 - تقوای الهی با كارهایی كه برای مردم به به دوش می‌كشد. ✅ ‏2 - راست گوئی و صداقت با مردم . ✅ ‏3 - حیا و پاكدامنی نسبت به تمام زشتی‌های در پیشگاه خدا و مردم. ✅ ‏4 - خوش اخلاقی و خوش برخوردی با خانواده‌ی خود.
✅👈 داستان_آموزنده " " اصغر آقا ڪارش مطربے بود و در عروسیها و مجالس بزرگان شهر مجلس گرم ڪنے می ڪرد و اینقدر ڪارش درست بود ڪه همه شهر او را می شناختند... و چون ڪسے را نداشت و بیڪس بود بهش مے گفتند اصغر آواره! انقلاب ڪه شد وضع ڪارش ڪساد شد و دیگه ڪارش این شده بود می رفت در اتوبوس براے مردم می زد و می خوند و شبها میرفت در بهزیستے می خوابید. تا اینجا داستان را داشته باشید! در آن زمان یک فرد متدین و مومن در همدان به نام آیت الله نجفے از دنیا میره و وصیت ڪرده بوده اگر من فوت ڪردم از حاج آقا حسینے پناه ڪه فردے وارسته و گریه ڪن و خادم حضرت اباعبدالله الحسین (ع) و از شاگردان خوب مرحوم حاج علے همدانے است بخواهید قبول زحمت ڪنند نماز میت من را بخوانند. خلاصه از دنیا رفت و چند هزار نفر اومدند براے تشیبع جنازه اون در قبرستان باغ بهشت همدان و مردم رفتند دنبال حاج آقا حسینے پناه ڪه حالا دیگه پیرمرد شده بود و آوردنش براے خواندن نماز میت.... حاج آقا حسینے پناه وقتے رسید گفت تا شما ڪارها رو آماده ڪنید من برم سر قبر استادم حاج مولاحسین همدانے فاتحه اے بخوانم و برگردم. وقتی به سر مزار استادش رسید در حین خواندن فاتحه چشمش به تابوتے خورد ڪه چهار ڪارگر شهردارے زیر آن را گرفته و به سمت غسالخانه می بردند! ڪنجڪاو شد و به سمت آنها رفت... پرسید این جنازه ڪیه ڪه اینقدر غریبانه در حال تدفین آن هستید؟ یکی از ڪارگران گفت این اصغر آواره است! تا اسم او را شنید فریادے از سر تاسف زد و گریست.... مردم تا این صحنه را دیدند به طرف آنها آمدند و جویاے اخبار و حال حاجے شدند و پرسیدند چه شد ڪه شما براے این فرد اینطور ناله ڪردید؟! حاجی گفت: مردم این فرد را می شناسید؟ همه گفتند: نه! مگه ڪیه این؟ حاجی گفت: این همون اصغر آواره است. مردم گفتند: اون ڪه آدم خوبے نبود شما از ڪجا می شناسیدش؟! و حاجے شروع ڪرد به بیان یک خاطره قدیمی.... گفت: سالها قبل از همدان عازم شهر قم بودم و آن زمانها تنها یک اتوبوس فقط به آن شهر می رفت سوار اتوبوس ڪه شدم دیدم.... واے اصغر آواره با وسیله موسیقیش وارد شد... ترسیدم و گفتم: یا امام حسین (ع) اگه این مرد بخواهد در این اتوبوس بنوازد و من ساڪت باشم حرمت لباسم از بین می رود، اگر هم اعتراض ڪنم مردم ڪه تو اتوبوس نشستند شاید بدشان بیاد ڪه چرا من نمی ذارم شاد باشند و اگر هم پیاده شوم به ڪارم در قم نخواهم رسید... چه ڪنم؟! خلاصه از خجالت سرم را به پایین انداختم... اصغر آواره سوار شد و آماده نواختن بود ڪه ناگاه چشمش به من افتاد، زود تیمپو رو گذاشت تو گونے و خواست پیاده بشه ڪه مردم بهش اعتراض ڪردند ڪه دارے ڪجا میرے؟ چرا نمی زنی؟ گفت: من در زندگیم همه غلطے ڪردم اما جلوے اولاد حضرت زهرا (سلام الله علیها) موسیقے ننواختم... خلاصه حرمت نگه داشت و رفت... اونروز تو دلم گفتم: اربابم حسین (ع) برات جبران ڪنه، حالا هم به نظرم همه ما جمع شدیم براے تشییع جنازه اصغر آواره و خدا خواسته حاجے عنایتے بهانه اے بشود براے این امر؛ خلاصه با عزت و احترام مراسم شروع شد و خود حاجے آستین بالا زد و غسل و ڪفنش را انجام و برایش به همراه آن جمعیت نماز خواند... ✅👈 این نمڪدان حسین جنس عجیبے دارد هر چقدر مے شڪنیم باز نمک می ریزد اَلسلامُ علے الحُسین 😢 وعلے علے بن الحُسین 😔 وَعلے اُولادالـحسین 😢 وعَلے اصحاب الحسین 😔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا