eitaa logo
💖زوجهای بهشتی💖
15هزار دنبال‌کننده
17.3هزار عکس
3.3هزار ویدیو
419 فایل
ادمین سوالات احکام 👈 @Fatemeh6249 مدیر👈 @fakhri62 تبادلات👈 @Fatemeh6249 چالش👈 @Fatemeh6249 کپی ازهر پست کانال بافرستادن سه صلوات آزاداست ✔ ❌کپی ازاسم کانال وآیدی کانال درشبکه های مجازی و سایت های مختلف ممنوع است❌
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ٠
👇👇 با سلام سوزش بعد ادرار احساس ادرار مکررمیتوته از کمبود اب بدن باشه یا حتما عفونته اخه من دکتر رفتم عفونت داشتم برطرف شد درد تو رابطه ولی از ماه رمضون این مشکل شروع شده چیکار کنم خیلی اذیت میشم🙈 دکتر طاهری«متخصص زنان ومشکلات جنسی» شما یک آزمایش کشت ادرار انجام دهید .وسعی کنید یک سو نو برای تشخیص کیست انجام دهید. ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
👇👇 سلام وقتتون بخیر....ببخشید استفاده از قرص دزوسپتیو برای جلوگیری خوبه؟؟؟و اینکه میگن در اینده ضررش نسبت به Ld و قرص های دیگه کمتره درسته؟؟؟؟؟دوران نامزدی تنها راهی که باعث اسوده خیالی هست همین راهه..بقیه راه ها خیلی استرس دارند.....چیکار میشه کرد؟؟؟ دکتر طاهری«متخصص زنان ومشکلات جنسی» تمام قرص ها عوارض دارند من کاندوم را بهترین گزینه برای شما میدانم . ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
👇👇 سلام خانم دکتر تست پاپ اسمیر زمان خاصی داره؟ یا همه وقت میشه انجام داد؟ دکتر طاهری«متخصص زنان ومشکلات جنسی» سعی کنید طی دو روز قبل از انجام تست پاپ اسمیر از ژل، کرم و داروهای واژینال استفاده نشودواین تست نباید در زمان خونریزی عادت ماهانه انجام شودتا ۲۴ ساعت قبل تماس جنسی نداشته باشدبهتر است این تست در فاصله روزهای ۱۸-۱۲ سیکل قاعدگی انجام میشود. ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
👇👇 سلام خانم دکتر من ۷ ماه اول ازدواجم قرص جلوگیری میخوردم الان ۱ساله که گذاشتم کنار وطبیعی جلوگیری میکنیم حالا یه سالم میخام جلوگیری کنم بعد حامله شم .ایا برای حامله شدنم مشکلی پیش نمیاد از اینکه قرص مصرف کردم دکتر طاهری«متخصص زنان ومشکلات جنسی» اول تست پاپ اسمیر و ازمایشات زیرراانجام بده بعد اقدام کن محض اطمنیان ازمایشات زیر وسونو برای تشخیص کیست انجام دهید لازم است ازمایشات زیررا انجام دهید تا تشخیص درست داده شود آزمایش مربوط به کم خونی : CBC آزمایشهای قند : FBS و HBA1C و Insulin سطح ویتامین دی : Vit D3 آزمایشهای تیروئید : T3 وT4 و TSH آزمایش پرولاکتین : PRL AMH , Inhibin B ( ذخیره تخمدان ) FSH , LH , Estradiol ( هورمون استروژن و بررسی وضعیت تخمک گذاری ) *** این دو گروه آخر رو باید روز اول تا سوم عادت ماهانه انجام بدین و بعد این ازمایشات میشود تشخیص درست داد. ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
👇👇 سلام خانم دکترعزیز من در هربار پریودی روز اول بسیار درد شدید در زیر دل دارم وکمر وپا اما خیلی کم خونریزی دارم وتا اخرین روزهم خونریزی ندارم واگر باشه به قدری کم هست که منرو به شک انداخته که مشکلی ندارم؟ حالا میخواستم بدونم ایا مشکلی هست ؟ دکتر طاهری «متخصص زنان ومشکلات جنسی» اگر در سال های نوجوانی و بلوغ باشی عادت ماهانه شما ممکن است از لحاظ مدت و میزان خونریزی تغییر کنه و اگر در حال یائسه شدن باشیدممکن است عادت ماهانه غیرمعمولی داشته باشید که در طی آنها شدت خونریزی کمی داریاین نتیجه عدم توازن بین هورمون ها هستودوم ازهمه وزن بدن و درصد چربی بدن می توانند بر عادت شما تاثیر بگداره لاغری بیش از حد می تواند موجب غیر طبیعی شدن پریود شما بشه چون هورمون های شما به طور طبیعی عمل نمی کنه وعلاوه بر این کاهش یا افزایش وزن زیاد می تواند موجب تغییرات غیر طبیعی پریود شما بشود وسعی کن یک آزمایش برای کم خونی انجام دهی. ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
👇👇 سلام خانم دکتر من تازه باردارشدم الان تقریبا6هفتمه ولی کمرم وشکمم دردمیکنه چرابنظرتون،؟ دکتر طاهری«متخصص زنان ومشکلات جنسی» این میتواند طبیعی باشد چون بارداری برهه حساسی است تشخیص در فضای مجازی به شما کمکی نمیکند وسعی کنید به پزشک معالج خود مراجعه کنید و یک معاینه انجام شود چون تشخیص ایشان به مراتب بهترازتشخیص من است. ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
👇👇 سلام خسته نباشید من امروز فهمیدم تبخال تناسلی گرفتم بدون درد سوزش و خارش هسته.دکتر بهم کرم آسیکلوویر داد.کرم که استفاده میکنم چند ساعت باید بمونه و آیا باید ناحیه رو بشورم؟ و چه کارهایی باید انجام بدم که زودتر خوب بشم؟لطف میکنین اگه سریعتر جوابمو بدین دکتر طاهری«متخصص زنان ومشکلات جنسی» این کرم عالی است و بهترین دارو .مصرف این کرم بسته به نوع عفونت شما دارد و براساس میزان عفونت دز مصرفی داده میشود وقتی من نمیدانم عفونت شما در چه حد است پس نمیتوانم تشخیص درست به شما ارایه دهم. ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
👇👇 خسته نباشید ببخشید یه سوال داشتم بنده تقریبا همه ی نکات ایمنی برای عدم بارداری رو رعایت میکنم ولی بازم ترسش تودلم هست چکارکنم چون میگن رحم مکش داره بعداینم بگیدچه زمانی احتمال بارداری زیاده دکتر طاهری «متخصص زنان ومشکلات جنسی» نترس و نگران نباش.در زمان های تخمک گزاری احتمال بارداری به مراتب بالاتره. ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
👇👇 سلام وقت بخیر ما در دوران عقد هستیم. و من چند روز قبل درحین رابطه مالشی نه دخول بعدش خونریزی داشتم قطره قطره تا ۵ ساعت بعدش... ممکنه بکارتم رو از دست داده باشم؟ ظاهر دستگاه تناسلی با قبل فرق کرده.... دکتر طاهری«متخصص زنان ومشکلات جنسی» نه عزیز مشکلی نیست سعی کن قبل ازدواج وبرای اطمنیان بیشتر گواهی برای پرده بکارت از پزشک معالج خود دریافت کنی. ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
آرامش را مرد به زن میبخشد وزن آنرا در خانه و بین کودکان تقسیم میکند دوباره به مرد باز میگرداند آرامش رابه هم هدیه دهید. ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
نشاط خود را حفظ كنيد و هميشه خسته و افسرده نباشيد. بعضي افراد همين كه به همسر خود مي‌رسند فكر مي‌كنند بايد ناله كنند و خسته باشند. ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
احساس نزدیکی و صمیمیتی که بینمون بود یا حداقل من احساس میکردم دیگه سر جاش نبود. دلم میخواست بغلم کنه و بهم دل داری بده. اما انگار دل کنده بودم از اون. از این به قول معروف زندگی؛ از... از دیدن دوبارۀ عزیزام. دیگه چه فرقی می کرد؟ یه دفعه یاد مارال و خواهرش افتادم. راهی به جز مردن انگار نداشتم. - من... نمی خوام همۀ عمرم اینجا ه رزگ ی کنم... میخوام... یعنی... فقط میخواستم برم... - این دنیا کلا یه خونه اس مثل همین جا اگه از من بپرسی... همگی مون مجبوریم به موقعش برای کسایی که دوست نداریم خودمونو رو کنیم... من و سینان هم مثل تو... فقط مال ما رو زندگیه که نمیتونیم اعتراض کنیم... - پینار می گفت... - این توله سگ هم انگار زبونش بیش از حد درازه... چقدر زر زده عوضی... اصلا واسه چی اومده بود اینجا من نمی فهمم؟ رو پینار غیرتی شده بودم. علیرغم بی حالی تو جام نیم خیز شدم: - اون عوضی نیس! عوضی خودتی... و ... اون سینان! ادنان زد زیر خنده. بلند شد و پتو ها رو آورد و کشید روی من. صداشو از زیر لحاف و خفه می شنیدم. - بخورم اون زبونت رو شکرپاره... کارت فقط یه خوبی داشت... این که فهمیدم هنوز آمادۀ از دست دادنت نیستم... خدا لعنتت کنه... - من برای هیشکی مهم نیستم... مخصوصا تو... - احمق جون! چند شبه نمی تونم بخوابم... همه اش فکر می کنم اگه سینان دیرتر رسیده بود و تو رفته بودی توی شوک... یا اگه خدای نکرده... نمیدونم... فقط بدون اگه یه بار دیگه اینکارو بکنی... با من طرفی... - کاری نمیتونی بکنی... - تو اگه جرات داری امتحان کن... اما بهت قول میدم... دفعۀ دیگه چه موفق بشی چه نشی... چه زنده باشی چه مرده... اسم خواهرت پرستو بود؟ زنده زنده خودم پوستش رو می کنم. پس من اینجا یا یه دوست لازم داشتم یا یه معجزه. هر جفتشونم دور از دسترس به نظر میرسیدن. از فکر پوست کنده شدن پرستو لرز به تنم افتاده بود. می دونستم که اگه ادنان وعده اشو بده حتما انجامش هم میده. سر بریدۀ دختره هنوزم جلوی چشمم تلو تلو میخورد. حالا دیگه نمیدونستم از حرف ادنان بود یا از کم خونی خودم که به شدت میلرزیدم... طوریکه حتی گرمی تن ادنان هم نتونست بندش بیاره... شایدم خدا خواست و معجزه ای شد. نمیدونستم این معجزۀ شوم خیلی نزدیک تر از اونه که فکرش رو می کردم... **** چندین روزه که آنفولانزای به قول معروف خوکیم، برطرف شده اما من رسما عوض شدم. اگه فکر میکردم تو این چند ماه زندگی تو این خونه اخلاق و رفتارم عوض شده حالا خیلی عجیب تر شدم و... هنوزم خیلی ضعیفم. این چند روزه هنوز پینار رو ندیده بودم و فقط دعا می کردم که سینان خیلی بهش سخت نگرفته باشه. البته خود سینانم ندیده بودم. اون قدر ضعف داشتم که نتونسته بودم شروع به کار بکنم. وقت و بی وقت چشمام سیاهی میرفت و پاهام میلرزید. خونریزی لعنتی بالاخره دست از سرم برداشته بود. اما اثراتش اون طوری که دکتر از طریق ادنان به گوشم رسونده بود قرار نبود دست از سرم برداره. سرمای شدید دست و پاهام و لرزش دائمی که تو دستام نشسته بود. لرزه های دستم که بهشون عادت هم نکرده بودم گاهی شدیدتر هم میشد و باعث میشد بشقاب یا هر چی که تو دستم گرفته بودم بیوفته و بشکنه. مجبور بودم همه چیزو محکم تر نگه دارم که اون هم باعث میشد عضله های بازوهام منقبض بشه که لرزش دستامو بدتر می کرد. گاهی خجالت میکشیدم موقع ناهار برم پیش دخترا. همگی متوجه لرزش دستام شده بودن و این منو عصبی ترم میکرد و تا حدودی دستپاچه. اون لحظه ها تا بخوام قاشق رو ببرم تا دهنم، نصف بیشتر غذام ریخته بود تو بشقاب و من لحظۀ آخر دقیقا قبل از اینکه اشکام جاری بشه از جمعشون فرار میکردم. دستش درد نکنه بازم فاطما می اومد و بشقاب غذا رو برام می آورد تو اتاقم که اونجا بخورم. تنم مثل قبل سرد نبود اما به گرمای سابق هم نبود و قرار هم نبود بشه. دوران نقاهتم رو می گذروندم. تو آینه که نگاه میکردم زیر چشمام گود افتاده و سیاه شده بود و رنگم به شدت پریده. هر کی منو نمی شناخت هم با دیدنم می فهمید یه مرگمه یا یه اتفاقی برام افتاده. زندگی علیرغم میل من هنوز هم در جریان بود و مشتریها می اومدن و میرفتن. با اینکه قرار شده بود تا کاملا سرحال نشدم کار نکنم. * «امشب» تنها پشت یکی از میزهای غذاخوری تو کانتین نشسته و مشغول غذا خوردن بودم. یه کم لازانیا گذاشته بودم جلوم و داشتم میخوردم. یکی دیگه از تغییرات اساسی که این اواخر کرده بودم هم اشتهای بیش از حد بود.هر چی میریختم تو حلقم نیم ساعت بعدش دوباره گرسنه ام بود. به جز موقع ناهار که غذا زهر مارم میشد بقیۀ اوقات سرم رو میزدن تهم رو میزدن تو کانتین پلاس بودم. اما هر چی بیشتر میخوردم کمتر جون می گرفتم. فکم داشت می افتاد از بس کار میکرد. الان هم به امید اینکه این شکم وامونده بلکه سیر بشه نشسته بودم اینجا تو کانتین. فاطما تازه رفته بود. اومده بود که بگه که
همون پسرهمیشگیه بازم اومده بوده و دنبال من میگشته... و طبق معمول با عذر دوران نقاهت ردش کرده بودن. .یه لحظه حالم از لازانیای جلوی روم به هم خورد اما گرسنه تر از اون بودم که اهمیتی بدم. رفتم و لازانیا رو ریختم تو آشغالدونی و به جاش یه کیک شکلاتی گنده برداشتم و یه لیوان شیر هم ریختم. برگشتم سر جام. مشغول خوردن بودم که در کانتین باز شد و دکتر اومد تو. یه نیم نگاه سریع به من انداخت و بدون گفتن حرفی رفت سر یخچال. به نظرم لاغرتر شده بود و خیلی هم بهش می اومد. همون طوری که میخوردم حواسم بهش بود. پشتش به من بود و داشت برای خودش با نون باگت ساندویچ درست میکرد. کارش که تموم شد اومد و نشست روبروی من و پشت همون میزی که من نشسته بودم. تعجب کرده بودم. ما که با هم حتی حرف نمی زدیم. چه دلیلی داره که بخواد بیاد و نزدیک من خودشم روبروی من بشینه؟ اعصابم این اواخر به شدت خط خطی بود و مثل یه بشکه باروت فتیله کوتاه. منتظر یه جرقه. نمیدونم از گرسنگیم بود یا از هنوز زنده بودنم. -خوبی؟ بهتری؟ براق شدم تو صورتش و خیره شدم تو چشماش. ابروهاشو داد بالا و با تمسخر نیشش رو باز کرد برام. - اون جوری چشمات رو از حدقه در نیار... خدای نکرده از کاسه اش در میاد میوفته روی میز یا تو غذای من! -ها ها ها... خندیدم... پاشو یه جای دیگه بشین... دارم غذا می خورم... با حرص لبهام رو ورچیدم و خواستم بلند بشم و جام رو عوض کنم که مچ دستم رو گرفت و محکم کشید. محکم خوردم سر جام رو صندلی ام. هر چی نفرت تو دنیا بود جمع کردم تو نگاهم. - چی میخوای؟ -میخوام مثل دو تا آدم متمدن و امروزی بشینیم با هم یه چیزی بخوریم! - فعلا به اندازۀ کافی امروزی نیستی... نگاهش تغییر خاصی نکرد اما یه لبخند محو نشست رو لباش. همون طور که بهم نگاه میکرد یه تیکه از ساندویچش کند و گذاشت دهنش و دست به سینه مشغول جویدن شد. این همه نمی خوام بگم شجاعت، اما وقاحت از کجا می اومد نمی دونستم. از اون بهار چند ماه پیش تا بهار امروز به اندازۀ دنیا فاصله بود. قبلنا اصلا جلوی جمع صدام در نمی اومد اما حالا حتی از اینکه از رابطه هام حرف میزدم اونم با یه مرد غریبه خجالت نمی کشیدم. یعنی یه آدم چه بلایی سرش میاد که یه دفعه قبح همه چیز براش می ریزه؟ مگه تربیت چندین و چند سالۀ ما آدم ها چقدر سطحی و ضعیفه که فقط چند ماه لازمه تا بشکنه و از بین بره؟ شاید چون امیدی نیست... و ندارم... یادمه فحش دادن تو خونۀ ما قدغن بود. سامان که بچه بود و نمی فهمید این چیزا رو اما من و پرستو هم که دعوامون میشد جرات نداشتیم حرف رکیک به هم بزنیم. چون اونموقع مامان طرف حسابمون بود. بابا هم اون موقع پشت مامان در میومد. از ترس اون جرات نداشتیم... اما الان چی؟ مگه سینان نیست؟ مگه ادنان نیست؟ علیرغم اینهمه ترس و نا امنی که این جا حس می کنم چطور جرات دارم به یه مرد بزرگتر از خودم حرف رکیک بزنم؟ اونم در این حد؟ -چرا نمیخوری پس؟ - اشتهام کر شده! - منظورت کور شده؟ - به تو چه؟ فضولی؟ اصلا نمیخوام بخورم... کثافت عوضی... چشماش پر از پوزخندی بود که باعث میشد بخوام ناخونهای فرنچ کرده ام رو بکنم تو چشماش و از کاسه درشون بیارم. - چی میخوای بگی؟ زر بزن کار دارم میخوام برم... -از کی تا حالا سرویس دادن به یه جماعت هوسران کار شده؟ خود بزرگ بین! پیش دستی کیک رو برداشتم و قبل از این که بتونه جا خالی بده با کیک و چنگال کوبیدم تو سینه اش. بلوزش کثیف شده بود اما جوری که کف دستش رو گذاشته بود رو قفسۀ سینه اش معلوم بود دردش گرفته. بعدشم نوبت لیوان شیر بود که پرت کردم طرفش. دستاشو حایل کرد بین لیوان و صورتش. لیوان افتاد و شکست. نگاهش ناباورانه بود و متعجب. نمی دونم از چی این طور تعجب کرده بود. همون طور نشسته یه کم صندلیش رو عقب داد و از میز فاصله گرفت. یقۀ پیراهنش رو باز کرد و به رد کبودی روی سینه اش خیره شد. - چیه؟ بهت گفتن بالا چشمت ابروئه؟ یا نکنه جدیدا وزیر امور خارجۀ ترکیه شدی من خبر ندارم؟ هیم؟ - خیلی آشغالی می دونستی؟ نفسهام سنگین شده بود و مثل ببر زخم خورده خون جلوی چشمامو گرفته بود. ای کاش طوری زده بودم که دنده هاش می شکست و بشقاب از توش رد می شد. ای کاش زورم بیشتر بود. نشستم سر جام و خیره شدم به لرزش دستای لعنتی ام. هیچ کنترلی روی دستام نداشتم. تنها کاری که از دستم بر میومد این بود که دستامو مشت کنم و بذارمشون زیر بغلام و لرزیدنشون رو از خودم قایم کنم. تا شاید برای چند لحظه یادم بره که نه خانواده ای برام مونده نه سلامتی... متاسفانه تا اومدم برای خودم دلم بسوزه همۀ این افکار با اولین قار و قور شکمم از سرم رفت بیرون گرسنه بودم. سرم رو انداختم پائین و درمونده خیره شدم به جای خالی بشقابم و کیک توش. قار و قور شکمم هم موسیقی متن شده بود تو این تئاتر احمقانه. نگاهم آروم آروم رفت روی ساندویچ دکتر. همونطور که خیره به ساندویچ مونده بودم متوجه شدم که از جاش
بل ند شد و رفت. حتما رفته بود که خودش رو تمیز کنه. منتظر بودم لرزش دستام یه کم بهتر بشه تا پاشم و یه چیزی برای خودم بیارم. هر چند این مهمون ناخوشایند و ناخونده خیلی وقت نبود که مهمون من شده بود اما میدونستم با استرس و عصبانیت بدتر میشه. - چی میخوای برات بیارم؟ برگشتم طرفش. بشقاب به دست کنار یخچال شیشه ای منتظر جواب من ایستاده بود و منتظر جوابم بود انگار. گرسنگی دعوا و سرسنگینی سرش نمیشد انگار. - کیک... با شیر! با یه تیکۀ بزرگ کیک خامه ای و شیر برگشت و گذاشتشون جلوی من. نگاهش کردم. نشست و با دقت مشغول برداشتن تیکه خرده های کیک از روی ساندویچش شد. - چرا نمی خوری پس؟ شکمت که میگه گرسنه ای... پس بخور... - خوشم نمیاد موقع غذا خوردن بهم نگاه کنی! - واسه دستات می گی؟ نگران نباش... طبیعیه... زدم زیر گریه. - طبیعی؟ این طبیعیه؟ این که من تو ۱۵ سالگی پیش خانواده ام نباشم طبیعیه؟ اینکه تو یه این خونه کار می کنم طبیعیه؟ این که تو ۱۵ سالگی حامله شدم طبیعیه؟ اینکه یه بچه انداختم طبیعیه؟ اینکه دلم میخواد بمیرم طبیعیه؟... اینکه از شدت خونریزی نزدیک بود بمیرم طبیعیه؟... اینکه... حالا هم که اینطوری میلرزم شما خودتو نگران امثال من نکن... همه چیمون طبیعیه خدا رو شکر... - شایدم حق با تو باشه... نمیدونم... منظورم از طبیعی... اصلا ولش کن... غذاتو بخور... در نهایت ناباوری دیدم که خودش یه تیکه از کیکمو با قاشق کند و گرفت جلوی دهنم. سرمو جلو بردم و دهنمو باز کردم. گریه ام شدیدتر شده بود. این چند ماه اخیر زندگیم؛ مزۀ غذا و بغض و فین دیگه با هم تلفیق شده بود. یکی بدون اون یکی تصورش امکان پذیر نبود دیگه. حسرت جویدن یه لقمه غذای بدون بغض و آب دماغم... با حسرت نگاهی به دست محکم و بی لرزۀ دکتر انداختم. - فکر کن من اینجا نیستم... اگه خودت بخوری جایزه داری. - خودم؟ جایزه؟ سرش رو به علامت تایید تکون داد و دستم رو از زیر بغلم کشید بیرون و قاشق رو داد دستم. - بهت قول میدم پشیمون نشی... بخور دیگه... اون جوری هم نگام نکن! با دستای لرزون که حالا لرزششون بیشتر هم شده بود قاشق قاشق کیک رو زهرمار کردم و لیوان شیر رو هم سر کشیدم. میدونستم فقط برای گول زدنم اینو گفته. چه جایزه ای؟ اما به زور هم که شده تمومش کردم. به شدت گرسنه بودم اما لرزش دستام باعث میشد هر تیکۀ کیک یکی دو باری از تو قاشق بیوفته و موهای کمرمو از انزجار سیخ کنه. وقتی تموم شدم خواستم خودم برم و بشقابمو تمیز کنم اما نذاشت. بعد هم لیوان شکسته رو از روی زمین جمعش کرد. - تو بشین... من می برم. وقتی کارش تموم شد اومد و دستم رو گرفت و با خودش برد بیرون. - خیلی سردی ها... خوب شد این فکر به سرم زد... بیا... میدونم خوشت میاد... بیا... همون طوری که من رو می کشید دنبالش با تعجب از پشت سرش نگاهش می کردم. فکر نمیکردم جواب بشقابی که پرت کرده بودم این قدر آرامش باشه!... شایدم میخواست یه جوری منو ببره یه جایی و یه بلایی سرم بیاره... یه جایی که دوربینی چیزی نباشه. رفتیم تو مطبش. مستقیم رفتیم سمت دستشوئی. تا حالا اینجا دستشویی نرفته بودم. یه اتاق مستطیل شکل بود با کاشیهای سفید و بینهایت تمیز. نمی فهمیدم منظورش چیه. یه چند لحظه ای طول کشید تا بتونم ببینم این جا از طریق یه در شیشه ای به جای دیگه ای متصل میشه. کلید انداخت و در رو باز کرد و منو دنبال خودش کشید داخل. ادامه دارد... ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
نبودنت سخت است...! مثل تكليف رياضى براي انساني ها و حفظ مكالمه عربي براي تجربي ها... بيا حالمان را زنگ هنر كن 🍃 ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
‍ ‍ ‍ ‍ 🌷امام صادق(ع)🌷 ❌اگر مرد همسرش را بیازارد، 💥خداوند نماز او را نمی پذیرد... 💥و پاداش و حسنه ای برای عملش به او نمی دهد... 💥و او اولین کسی است که داخل جهنم می شود... ...😒 ❤️😌❤️ ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
🍃 مردان و زنان ساده لوحی که امیدوار هستند که با تماشای فیلم های مستهجنِ سرشار از انحرافات جنسی و انحطاطات اخلاقی، به "هنر هم آغوشی و مهارت های آمیزشی" دست یابند! درست همانند نادان های ناکامی هستند که در گندآب باتلاق، به دنبال صید ماهی های قبراق و سرحال قزل آلا هستند! ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
آقای عزیز همسرت رادیو نیست تا صحبت میکنه، میگی بگو می‌شنوم و حواست به گوشی موبایل یا تلویزیون باشه، لطفاً برای ده دقیقه هم که شده فقط به همسرت گوش بده و به چهرش نگاه کنید ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
تا حالا به دخترا دقت کردید ؟😕😕 . . . . . . . . ناخن مصنوعی ، مو مصنوعی ، مژه مصنوعی ، دماغ عملی بعد دنبال یه مرد واقعی میگردن 😐😄😆😏 ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
حواستان به داشته های زندگیتان باشد ... اینکه یک رابطه ی با کیفیتِ عاشقانه را به خاطر چند رابطه ى نصفه و نیمه اجتماعی ، از دست می دهید ، از دست دادنِ کمی نیست ! اینکه یک فردِ مناسب وایده آل را با افرادی که اسم رابطه شان هم حتی " دوستیِ معمولی " ست عوض می کنید ، تعویضِ ساده ای نیست ! یادتان نرود که چه چیزی را در قبالِ چه از دست می دهید ... نکند برای برداشتن چند تکه سنگ زیبا از روی زمین ، الماسِ باارزشی را که در دست دارید ، از دست بدهید ! نگاهتان به دستِ خودتان باشد ، به اَلماستان ! زمین ، همیشه پر از تکه " سنگ های بی ارزش " است ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
💖زوجهای بهشتی💖
#چالش حاضری زندگیتو ریست کنی و از نوع شروع کنی یا به همین زندگی که داری قانع هستی؟ ❤️کانال زوجهای
کی حوصله داره از اول شروع کنه 😂 قانع نیستم 😁 ولی راضیم به رضای خدا ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
💖زوجهای بهشتی💖
#موضوع #زندگی_عاقلانه؟؟؟ امروزه بيشتر مردم به زندگي عاقلانه بها مي دهند اما کمتر کسي دقيقاً مي توا
زندگی عاقلانه یعنی برنامه ریزی یعنی مشورت باهم مثبت فکر کردن اولویت ها رو در نظر گرفتن مقایسه نکردن با زندگی دیگری ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
💖زوجهای بهشتی💖
#چالش حاضری زندگیتو ریست کنی و از نوع شروع کنی یا به همین زندگی که داری قانع هستی؟ ❤️کانال زوجهای
سلام اصلا حاضر نیستم به عقب برگردم کلی راه رفته دارم که به هیچ عنوان حاضر نیستم از اول برم ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
💖زوجهای بهشتی💖
#موضوع #زندگی_عاقلانه؟؟؟ امروزه بيشتر مردم به زندگي عاقلانه بها مي دهند اما کمتر کسي دقيقاً مي توا
متوجه نمیشم یعنی بدون عشق میشه عاقلانه زندگی کرد عمرا من بتونم من اونقدر زندگیم و همسر و بچه هامو دوست دارم که شاید از حد عشق هم بگذره عاقلانه عاقلانه نمی دونم والا ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
💖زوجهای بهشتی💖
#چالش حاضری زندگیتو ریست کنی و از نوع شروع کنی یا به همین زندگی که داری قانع هستی؟ ❤️کانال زوجهای
من خیلی دوست دارم ریست کنم ..اخه خیلی گذشت داشتم تو زندگیم...اگه واقعا ریستی وجود داشتم من میکردم😞ازنوع شروع میکردم ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
💖زوجهای بهشتی💖
#چالش حاضری زندگیتو ریست کنی و از نوع شروع کنی یا به همین زندگی که داری قانع هستی؟ ❤️کانال زوجهای
از اول اول که نه! ولی از بعد از عقد آره یه سری اشتباهامو دیگه تکرار نمیکنم مطمئنم خیلی روی زندگی الآنم تأثیر گذاره ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
💖زوجهای بهشتی💖
#چالش حاضری زندگیتو ریست کنی و از نوع شروع کنی یا به همین زندگی که داری قانع هستی؟ ❤️کانال زوجهای
بله خیلی کارهای انجام نشده انجام شده اشتباه و نصفه نیمه رها شده داشتم ک میشد همشو درست کنم بعضی چیزا راهم کلا حذف میکردم قطعا شرایطم متفاوت تر از حالا بود خیلی متفاوت ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
💖زوجهای بهشتی💖
#چالش حاضری زندگیتو ریست کنی و از نوع شروع کنی یا به همین زندگی که داری قانع هستی؟ ❤️کانال زوجهای
آره خیلی دوست داشتم ازاول شروع کنم از روز خواستگاری. کاش میشد ازاول شروع میکردمو سفت و سخت پای شرطام میموندم و با مادرشوهرم تو یه خونه نمیومدم که انقدر ازطرف همه اذیت بشم😔😔😔 ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
💖زوجهای بهشتی💖
#موضوع #زندگی_عاقلانه؟؟؟ امروزه بيشتر مردم به زندگي عاقلانه بها مي دهند اما کمتر کسي دقيقاً مي توا
خیلی خسته کننده میشه که فکر کن بخوای هرکار کنی فکر کنی آیا عاقلانه است اینکه میشه ی ربات یا زندگی ماشینی زندگی با هیجان هاش و احساسات و تصمیم های گاها قلبی و دلی هست ک زندگی میشه منکه دوست ندارم مخصوصا اینکه آدم احساساتی هستم و ب حرف قلبم و حسهام بیشتر توجه میکنم تا منطق و عقلم😂 راضی هم هستم اینجوری بیشتر دوست دارم بجز موارد واقعا ضروری ک عقل را میطلبه و اون بحثش جداست ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
💖زوجهای بهشتی💖
#موضوع #زندگی_عاقلانه؟؟؟ امروزه بيشتر مردم به زندگي عاقلانه بها مي دهند اما کمتر کسي دقيقاً مي توا
از نظر من زندگی عاقلانه یعنی یه زندگی به دور از تنش و احساسات سطحی یه زندگی که توی اون زن و شوهر هر تصمیمی رو از روی تفکر و عاقلانه بگیرن احترام تو همچین زندگی ای حرف اول رو میزنه و دوطرف تا حدود زیادی به بلوغ شخصیتی رسیدن، البته عاقلانه بودن صرف خیلی هم خوب نیست و زندگی باید عاقلانه-عاشقانه باشه😊 ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝