🐎🐎🕌🐎🕌🕌🐎
رمان باستانی، عاشقانهمذهبی #روایت_دلدادگی
💞قسمت ۴۹
سهراب هفت روز بود که مقیم این مکان مقدس شده بود و فقط برای گرفتن دست نماز و قضای حاجت بیرون میرفت و حتی یک بار هم ، به رخش که جان او به جان اسبش بسته بود ، سر نزده بود ...
دیگر نه در بند خور و خواب بود و نه دیگر امور دنیا...گرچه از لطف و کرم امامش ، خوراکش سر وعده می رسید ،اما او حاجتی داشت که نیت کرده بود تا رفع آن حاجت از این مکان مطهر بیرون نرود...
هفت روز بود...
که بست نشسته بود در گوشه ای ترین مکان حرم که از دید دیگران پنهان بود ، او رسم سخن گفتن با بزرگان را نمی دانست ، اما حرف دلش را با زبان بی زبانی به امامش می گفت...
او خود را بی پناهی می دانست که چشم منتظر پدر و آغوش گرم مادری در انتظار او نبود ، بی پناهی که بی کس و کار بود ، نه شغل و پیشه ای داشت و نه پول و سرمایه ای....جز راهزنی چیزی نمی دانست که آنهم مدتی بود توبه کرده بود و تمام دار وندارش هم از دست داده بود ...پس بی پناهی بود که به این حریم پناه آورده بود.
او حالا با روند کار خُدّام حرم آگاه بود ، غلامرضا که اکثر اوقات در حرم بود و گاهی که غیبش میزد ، برای رسیدگی به امور زائران بود، چند خادم جوان هم بودند که رسیدگی به نظافت و امور حرم بر عهده شان بود و اینک که صبح تازه از پشت کوه های مشرق زمین طلوع کرده بود ،یکی از آنها بر بالای نردبانی رفته بود تا شمع های داخل چلچراغ بالای ضریح را تعویض نماید.
سهراب همانطور که زانو در بغل گرفته بود و حرکات آن خادم جوان را می پایید ، متوجه سرو صدایی در حرم شد.
دیگرِ خادمان با شتاب و البته احترام به نزد تک تک زائران داخل حرم میرفتند و چیزی در گوششان زمزمه می کردند و درکمال تعجب ،هر زائر با شنیدن سخنان آنها ، سریع از جا بلند می شد و به بیرون می رفت...
سهراب حدس زد که احتمالا می خواهند کل حرم را جارو نمایند ، اما کف حرم و سنگهای مرمر اینجا مانند آینه می درخشید .
سهراب که حوصله ی هوای بیرون را نداشت، خود را به داخل پناهگاهش کشید و مانند جنینی در رحم مادر، روی دستانش خوابید و طوری وانمود کرد که اگر یکی از خادمان متوجه حضور او می شد ، با دیدن اینکه او در خواب است ، به سهراب رحم کند و از بیرون نمودن او خودداری نماید.
اما هیچ کس متوجه سهراب نشد و خیلی زود ،حرم خلوت خلوت شد، حتی آن مرد جوانی که شمع های چلچراغ را عوض می کرد نیز فی الفور بیرون رفت.
سکوت همه جا را فرا گرفته بود.
سهراب چشمانش را روی هم فشار میداد ، اما حرکت نسیمی فرح بخش را در اطرافش حس می کرد ،ناگهان...
💞ادامه دارد....
🕌نویسنده ؛ طاهره سادات حسینی
🕌🐎🐎🕌🕌🐎🐎🐎
🐎🐎🕌🐎🕌🕌🐎
رمان باستانی، عاشقانهمذهبی #روایت_دلدادگی
💞قسمت ۵۰
سهراب متوجه شد خبری از نظافت و جارو و... که تصورش را میکرد نیست ، اما حضور کسی را در اطرافش احساس کرد...شک داشت که از خادمان حرم باشد یا کسی دیگر؟ ...
پس ترجیح داد خود را به خواب بزند تا کسی مانع ماندن او داخل حرم نشود.
همانطور که در عالم تخیلات خود غرق بود ، ناگهان صدای نازک زنانه ای که اندکی لرزش در آن موج میزد بلند شد :
_سلام مولای خوبم ، سلام امام عزیزم ، سلام مراد زندگی ام ، سلام ای برکت حیاتم، سلام ای دستگیر درماندگان ، به خداوند قسم که من درمانده ای هستم بی وفا ، بنده ای هستم غافل که فقط هنگام حاجت و نیاز، یاد بزرگان می کنم ، مرا ببخش مولای کریمم ، مرا عفو نما آقای رئوفم، این بنده ی حقیر را به بزرگی خودت ببخش و بر من خرده نگیر ، مولای عزیزم ، دردی به دلم رسیده که نمی توانم آن را بازگو کنم، ترسم از آن است که مرا به سُخره گیرند، اما شما که دوای درد بیدرمانید، شما نانوشته ، نوشته می خوانید و ناگفته راز دل می دانید...حال که خود می دانید در دلم چه می گذرد ، دستم را بگیر ، خودتان شاهدید که در طول عمرم، آنچنان پرورش یافتم و آنچنان عمل کردم کهرضایت خدا و ائمه را در بر داشته باشد. اما نمیدانم این نسیمی که به دلم وزیده ، واقعا نفحاتی روحانی ست یا هوسی ست زود گذر.... مولای خوبم همهی امور را به دستان با سخاوت شما سپردم، اگر هوس است که خود آتش درونم را خاموش کن که پناه آوردم به درگاهت که از غیر ببُرم و به شما نزدیک شوم و اگر چیزی غیر از هوس است، خود کرم کن آنچه را که می دانی مصلحتم است....رشتهی زندگیام به دستان شما.... اختیار این دخترک گنهکار از آنِ شما....بزرگ من هستید و بزرگی نمایید برای این دخترک سراپاتقصیر...
سهراب که از طرز سخن گفتن این غریبه ی شیرین زبان و با ادب، به وجد آمده بود ، آرام از جا برخاست...انگار پاهایش به اختیار او نبود ، به سمتی که از آنجا صدا می آمد راه افتاد ،
درست بالای سر قبر مطهر ، دخترکی به زیبایی خورشید ، روبنده را بالا زده بود و گرم گفتگو با امام رضا(ع) بود.
چشم سهراب به آن چهره ی پری رو که مملو از اشک بود، افتاد .انگار بندی درون قلبش پاره شد، گرمی چیزی را در دل احساس کرد، احساسات متناقضی به او دست داده بود ، هم گرمش بود و هم احساس لرز میکرد،هم دوست داشت با این دخترک که نمیدانست کیست و از کجا آمده، هم صحبت شود و هم روی آن را نداشت که خود را نشان این فرشته ی زیبا دهد...
مردد برجای خود ایستاده بود ...
و آن دخترک زیبا رو هم بدون اینکه متوجه حضور سهراب باشد ، همانطور که قرآن را در آغوشش میفشرد با امام رضا (ع ) ، سخنها می گفت...
💞ادامه دارد....
🕌نویسنده ؛ طاهره سادات حسینی
🕌🐎🐎🕌🕌🐎🐎🐎
🐎🐎🕌🐎🕌🕌🐎
رمان باستانی، عاشقانهمذهبی #روایت_دلدادگی
💞قسمت ۵۱
سهراب مانند روحی که گویی اختیار حرکاتش به دست خودش نبود، با آرامی جلورفت و جلو رفت....خیره به چهره ای زیبا که به جرآت می توانست قسم بخورد که در عمرش هرگز چنین فرشته ی زیبارویی ندیده ، بود...در یک قدمی او و نزدیک ضریح مطهر زانو زد و آرام گفت : _س...سلام
فرنگیس با شنیدن صدای ناگهانی یک مرد غریبه ،آنهم درحالیکه به او گفته شده بود ، هیچ کس در این مکان مطهر نیست ، با خشم روبنده اش را پایین انداخت و سرش را بالا گرفت و با تحکم گفت :
_شما به چه جرأتی...
و تا نگاهش به صورت آشنای سهراب افتاد ، انگار حرف در دهانش خشکید...در حالیکه سراسر وجودش را هیجانی شدید، فرا گرفته بود ،با دست پاچگی ،قرآن را به طرف سهراب داد و گفت :
_س...سلام ، شما قرآن خواندن میدانید؟ میشود برایم چند آیه از قرآن بخوانید؟
فرنگیس اصلا نمی دانست چه میکند و چه م گوید و دلیل این خواسته اش چه بود؟آنهم از جوانی که تنها هفت روز پیش در میدان مسابقه دیده بودش و هیچ شناخت دیگری از او نداشت... و فقط میدانست نامش سهراب است و از سیستان آمده و نمی توانست که انکار کند، این جوان دل او را ربوده بود...
سهراب مبهوت از حرکت این دخترک زیبا و دستپاچه تر از او ، نگاهش را از چشمهای فرنگیس که از زیر روبنده پیدا بود ، گرفت و به زمین دوخت...
و همانطور که قرآن را از دست دخترک می گرفت به آرامی گفت :
_آری تلاوت قران را میدانم ،
نگاهش از زمین به قرآن کشیده شد و همانطور که این کتاب الهی را لمس میکرد ، متوجه شد قرآن نفیس و گرانبهایی باید باشد، اما سهراب اینقدر گیج احساسات درونیاش بود که متوجه نشد، کتاب پیش رویش ،همان است که او بعد از گذشت چندین سال ، برای بدست آوردنش راهی خراسان شده،...
اگر او به هوش بود و صفحه ی اول قرآن را میگشود، حتما نام خود را آخرین نفر شجرنامهای که در این صفحه قرآن نوشته شده بود ، می دید....
سهراب که سعی می کرد وانمود کند ،حالت عادی دارد ، قرآن را در دست گرفت ، بسم اللهی زیر لب گفت و کلام خدا را باز کرد.....
💞ادامه دارد....
🕌نویسنده ؛ طاهره سادات حسینی
🕌🐎🐎🕌🕌🐎🐎🐎
🐎🐎🕌🐎🕌🕌🐎
رمان باستانی، عاشقانهمذهبی #روایت_دلدادگی
💞قسمت ۵۲
سهراب بیخبر از آنچه که در دل ،دخترک روبرویش میگذشت ،چشمانش را بست و قرآن را باز کرد ، چشمش به آیهی پیش رویش افتاد و خط زیبایی که انسان را به خود میخواند ، با لهجه ی غلیظ و زیبای عربی شروع به تلاوت نمود:
_واِنّهُ خَلق الزوجین ،الذَکر والاُنثی....
سهراب میخواند و فرنگیس همانطور که سرش پایین بود و دست در شبکههای ضریح داشت ، انگشتانش را بیشتر به ضریح میفشرد و مرواریدهای غلتان اشک ،رخسارش را می شست...
فرنگیس باور نداشت به این راحتی به خواستهی دلش برسد... و چه زیبا آیات قرآن او را از آینده اش و مصلحت زندگیاش آگاه کردند، او مـدتها بود،یعنی از زمانی که خودش را شناخته بود تنـها مونسش همین قرآن بود، انگار او رازش را به قرآن میگفت و چه زیبا این کتاب آسمانی،در موقعیت های مختلف ، جواب او را با آیات نورانی اش داده بود...فرنگیس الان مطمئن بود ،این مرد جوان پیش رویش کیست و در آینده چه خواهد شد...
همانطور که غرق شنیدن آیات با لحن زیبای سهراب بود ، رو به قبر مطهر نمود و آرام زمزمه کرد :
_مولای مهربانم ؛ فهمیدم آنچه را که میبایست بدانم ، نمیدانم چه باید بکنم پس گره این تقدیر را به دست خودتان میدهم، شما پدری کنید برای این دخترک سراپا تقصیر و من سر مینهم به تقدیری که مولایم برایم رقم زند.
*کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند
و سهراب در احساساتی که تازه درک کرده بود ،دست و پا میزد ، دوست داشت این لحظات تا ابد به طول انجام و بیخبر از این بود ،که کتاب مقدس دستش ،همان است که اصالت سهراب را دربردارد و کاش او متوجه شود....اما سهراب نمی داند دست تقدیر قرار است او را به کجا کشاند و چه ببیند...
در همین شور و دلدادگی بودند... که گلناز نفس زنان جلو آمد و انگار که متوجه سهراب نشده بود، نزدیک فرنگیس شد و گفت :
_بانوی من....بانوی من ، جلوی درب ورودی پدر خانم شاهزاده فرهاد است، انگار او هم قصد زیارت دارد ، میخواست وارد شود و وقتی فهمید که زیارت را برای شما خلوت نمودند، وارد نشد...من آمده ام از شما کسب تکلیف نمایم، اجازه بدهیم وارد شود یانه؟
فرنگیس آرام قران را از دست سهراب بیرون کشید.. و گلناز تازه متوجه حضور سهراب شد، تا نگاهش به این پهلوان جوان که دل خانمش را ربوده بود افتاد، دستش را بر دهان بازش گذاشت و گفت :
_وای خدای من....این که....این که....
💞ادامه دارد....
🕌نویسنده ؛ طاهره سادات حسینی
🕌🐎🐎🕌🕌🐎🐎🐎
پدر
پدرم مهندس معروفی بود و درآمدش خیلی بالا بود ولی هم خسیس بود هم اخلاق نداشت دست بزن داشت و دستشم خیلی سنگین بود برعکس فکری که همه در مورد زندگی ما میکردن که خیلی راحتیم و رفاه داریم خیلی هم در عذاب بودیم شاید ظاهر زندگیمون گرون بود و خوب بود اما بابام اصلا مرد خوبی نبود تو شهرمون ادم معروفی بود با اینکه به شدت خساست داشت کلی میگفت باید برای حفظ ابرو هم کا شده زندگیمون قشنگ باشه هم من و هم مادرم و خواهرم خیلی کتک میزد بابت هر موضوعی کتک خوبی میخوردیم حتی اگر مقصر نبودیم و یکی دیگه عصبیش میکرد باز هم ما تقصیر کار بودیم و انگار از این همه تحقیر و کتک لذت میبرد بیشتر وقتا میگفت من نباشم از گرسنگی میمیربد و بخاطر منه که زنده اید اگر ی روز هم کتک کاری نمیکردیم انقدر بهمون سرکوفت میزد
منت میذاشت که کوفتمون میشد، ظاهر خونه و زندگی مون خیلی خوب بود زندگی اشرافی میکردیم وسایل های لوکس اما باطن زندگیمون پر از ناراحتی و دلخوری بود خواهرم براش خواستگار اومد و ازدواج کرد متاسفانه شوهر خواهرم دست کمی از بابام نداشت وضع مالی خوبی داشت ولی انگار جوونی های پدرم بود کتک میزد و بد رفتار بود خواهرمم که دید نمیتونه برگرده و حمایتی ازش نمیشه از طرفی هم باز با شوهرش تا حدود کنار میومد و از خونا خودمون بهتر بود نشست سر زندگیش، اصلا دلم نمیخواست اینده منم مثل مادر و خواهرم باشه با خودم میگفتم پول نباشه مهم نیست حداقل اخلاق داشته باشه ادم با اعصاب اروم راحت تر زندگی می کنه برام ی خواستگار از طریق روضه های زنونه اومد بابام مخالفت کرد و گفت به ما نمیخورن میگفت بچه اخونده و مسخره میکرد
چون خواستگارم طلبه بود میگفت بری خونشون یک سره روضه دارن و اینا جعم میشن دور هم امام انتخاب میکنن براش گریا کنن همش مسخره میکرد و میگفت جوجه اخوند ناراحت میشدم ولی با خودم عهد کردم در برابر بابام ی زره فولادی بپوشم که کم نیارم در برابر حرفهاش
ولی من گفتم میخوام ازدواج کنم خواستگارم مذهبی بود و قرار شد بیان خونمون وقتی اومدن توی همون ظاهرشون متوجه تفاوت هامون شدم ولی راه برگشتی نداشتم حرف زده بودم و باید پاش وایمیستادم اونها حرف زدن و بابام اصلا محلشون نداد بعد از اینکه با رضا حرف زدم تازه متوجه ارامشش شدم و دیگه این ازدواج از حالت لجبازی با بابام تبدیل شد به ی ازدواج عاشقانه یک دل نه صد دل عاشق رضا شدم
کلی حرف زدن و بعد هم رفتن بابام نگاه بدی بهم انداخت و گفت من میگم نه روم نمیشه به مردم بگم که دامادم طلبه س چرا نمیفهمی خجالت میکشم ی عمر خرجت کردموالان میخوای بشی باعث سرافکندیم؟ میخوای سرمتو مردم پایین باشه؟ من باباتم منم میگم نه اهمیتی ندادم ولی حالا بهترین موقعیت بود که جلوش وایسم برای همین گفتم من میخوامش و اصلا کوتاه نمیام انتخاب اینده م دست خودمه و کسی نمیتونه بهم زور بگه بابامم که طاقت این رفتارها رو نداشت عصبی شد و تا میتونست منو کتک زد اما من کوتاه نیومدم و گفتم میخوامش چند روز کشمکش داشتیم تا ی روز گفت من از اون پسر خوشم نمیاد عرضه عروسی گرفتنم نداره بعد به مردم بگم چی؟ دامادم گداست؟ گفتم نه بگو ی حلال خور با خداست بابام عصبی گفت اگر زنش بشی دختر من نیستی عقدتم نمیام لحظه اخر میام ی امضا میزنم و تموم
قبول کردم بالاخره موفق شدم که زن رضا بشم با زحمت و قرض تونست ی خونه کوچیک اجاره کنه و کمی وسایل هم بابام به عنوان جهیزیه بهم داد بعد از عروسی مونم تا مدت زیادی مادرشوهرم برامون غذا می فرستاد انقدر که من خودم خجالت کشیدم و گفتم که دیگه نفرست خودم درست می کنم روز اول خواستم غذا درست کنم هر کاری کردم خوشمزه بشه ولی خراب شد و رضا اومد خونه گفت خانم غذا چیه ؟ ترسیدم و رنگپرید منتظر کتک بودم گفتم غذا خراب شد بغلم کرد و گفت فدای سرت چرا میترسی؟ خراب شده که شده لازم نکرده خودتو ناراحت و نگران کنی برو تو اتاق لباسات رو عوض کن و خودش املت درست کرد از آن روز به بعد کارش شده بود که آشپزی می کرد و همزمان به منم یاد میداد تو کار خونه بهم کمک میکرد چند سال گذشته هنوز کوچکترین بی احترامی از طرف خودش بهم نکرده در برابر تمامی نابلدی های من صبوری کرده و با خونسردی بهم یاد میده رضا در کنار درس خواندن سر کار میره خوبی های پدر و مادرش بهم حد نداره هنوز بعد چند سال پدر مادرم خونه من نیومدن.
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
سفارش تبلیغات
https://eitaa.com/hosyn405
وقتی به فرزند خود می گویید
دیگه نبینم این کارو میکنی
یعنی این کار را دور از چشم من انجام بده
بایستی بصورت شفاف با کودک صحبت کرد و خواسته خود را دقیق بیان نمود
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
#جبران_ویتامین_دی در کودکان از طریق تغذیه
⚜موادغذایی حاوی ویتامین d شامل:
کره، روغن کبد ماهی، زرده تخم مرغ ، خامه ، جگر، شیرهای غنی شده با ویتامین d، سرلاک و شیرخشک هستند.
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند
آيا ميدانستيد :
بچههایی که بازی میکنند، در مقابل بیماریها قویتر
از کودکانی هستند که بی تحرک اند.
عدم تحرک،
موجب ضعف عمومی سیستم دفاعی بدن میشود.
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند
تغییر سبک زندگی در ایام امتحانات فرزندان
نظم: محیط های نامرتب و شلوغ علاوه بر کاهش تمرکز باعث افزایش استرس نیز می شوند پس محیط منزل و اتاق کودک را منظم و مرتب کرده و وسایل مورد نیازش را در مکانی قرار دهید که به راحتی به آن ها دسترسی داشته باشد.
استراحت: کودک باید پس از 45 دقیقه مطالعه به مدت 10 دقیقه الی یک ربع استراحت کند، چرا که درس خواندن مداوم و بدون وقفه باعث کاهش یادگیری می شود. از این زمان می توانید برای دادن میان وعده ای سبک و مغذی به کودک استفاده کنید.
ورزش: ورزش تنش های عصبی و استرس را کاهش می دهد. ورزش منظم گردش خون در بدن به ویژه مغز را افزایش داده و هورمون های استرس را کاهش می دهد. پیاده روی، شنا و ورزش های هوازی بهترین فعالیت های ورزشی برای دانش آموزان هستند.
خواب کافی: کم خوابی و هر نوع اختلال در خواب باعث افزایش استرس و کاهش عملکرد مغز می شود. کودک باید 7 الی 8 ساعت در طول شبانه روز بخوابد. خواب کافی از شدت استرس می کاهد. سعی کنید زمان های ثابتی برای خواب کودکتان در نظر بگیرید زیرا این کار تمرکز را افزایش داده و همچنین منجر به افزایش کارایی در طول روز خواهد شد.
تغذیهی مناسب: رژیم های غذایی ناکافی و ناسالم تاثیرات منفی بر قابلیت یادگیری و هوشیاری دانش آموزان دارند. تغذیه مناسب بر عملکرد تحصیلی دانش آموز تاثیر مستقیم و بسزایی دارد. رژیم غذایی مناسب باید ترکیبی از مواد قندی، فیبردار و ویتامین ها باشد.
برخی از این مواد غذایی عبارتند از: خرما، موز، سبزیجات تازه، حبوبات، شیر، انواع مغز ها به خصوص گردو، پسته، کشمش و فندق، میوه های تازه و… . از مصرف موادی مانند گوشت های پرچرب، نوشابه ها، شیرینی، قهوه و تنقلات ناسالم مانند چیپس و پفک بپرهیزید.
ارتباطات اجتماعی: صحبت کردن با دیگران باعث افزایش انگیزه برای انجام امور درسی می شود.
برخی والدین به اشتباه در ایام امتحانات کودکانشان، به کلی روابط اجتماعی و رفت و آمد خود را با دوستان و آشنایان قطع می کنند این کار نه تنها یادگیری را افزایش نمی دهد بلکه کودک را منزوی خواهد کرد.
نقش والدین در کاهش استرس کودکان در ایام امتحانات
زمان تماشای تلویزیون، بازی، استفاده از تبلت و کامپیوتر را محدود کنید.
به هیچ وجه با جمله هایی نظیر اگه قبول نشی آبرومون میره یا اگه قبول نشی میدونی که پدرت چیکارت می کنه به کودک باعث ایجاد ترس و استرس او نشوید.
پس از هر موفقیت کوچک کودکتان به او پاداش داده و او را تشویق کنید.
ناتوانی ها و ضعف های فرزندتان را نیز در نظر گرفته و انتظارات غیرمنطقی از او نداشته باشید.
به هیچ وجه او را بادیگران مقایسه نکنید.
جو عاطفی مناسبی در خانه ایجاد کنید.
وسایل مورد نیاز او را شب قبل از امتحان آماده کرده و روز امتحان زودتر از ساعت تعیین شده در محل آزمون حضور داشته باشید.
در روز امتحان صبحانه ای مقوی و سبک برای او آماده کنید.
✨✨✨✨✨✨✨
نکته های طلایی رفتار با کودکان و نوجوانان
درکانادا زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
#چگونه_بانوجوانم_صمیمی_شوم؟
❌جر و بحث را حذف کنید
در این دوران بهتر است والدین درباره موضوعات بحث نکنند،
زیرا جر و بحث اختلاف و نزاع میان فرزندان و والدین را تشدید می کند،
‼️ البته به این معنا نیست که نوجوانمان را آزاد بگذاریم و اجازه دهیم هر کاری که می خواهد انجام دهد.
در واقع این مساله که تا چه اندازه استقلال طلبی در دوران نوجوانی می تواند سبب درگیری و نزاع شود
❌ به میزان نافرمانی و سرکشی فرزندان بستگی ندارد
👈 بلکه به عملکرد والدین و چگونگی اداره کردن این حس و آزادی طلبی از سوی والدین وابسته است.
💕🍃 کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
#فرزندپروری
❌هیچ گاه گناه فرزندتان را غیر قابل بخشش جلوه ندهید!
با جمله «نمی بخشمت» كودك متنبه نمی شود
❗️ بلكه دچار احساس گناه و سرزنش شده
❌و چون نمی داند چطور با احساس گناه كنار بیاید دست به لجبازی های بیشتر می زند.
💕🍃 کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
تکنیک های رفتار با کودکان
مهارتهای حل مسئله را یادش بدهد.
یکی از بزرگترین دلایل رفتارهای بد کودکان، احساس ناتوانی و ناامیدی آنهاست. دکتر بروکس در این زمینه اعتقاد دارد زمانی که کودکان ابزارهای مورد نیاز برای کشف خودشان را داشته باشند، بهتر رفتار میکنند چون در این صورت بهتر مراقب خود هستند و به قول معروف کمتر صدای شما را در میآورند! و در صورت مواجهه با چالشها درست عمل میکنند.
۱. به کودک اجازهی تصمیمگیری بدهید
درست است که فرزندتان کوچک است، اما به او فرصت بدهید که انتخاب کند. از او بپرسید: «دلت میخواد کدوم لباسخوابت رو بپوشی؟»، «برای زنگ تفریحت چه ساندویچی دوست داری برات بذارم؟»، اگر کودک بتواند این تصمیمات کوچک را بگیرد امور دیگر را بهتر اداره میکند، مثلا اگر با خواهرش دچار مشکل شود، دیگر از کارهای او شکایت نخواهد کرد و نمیگوید: «ببین مامان اون نمیتونه!» بلکه صبر میکند تا او راه درست را پیدا کند.
۲. تشویقش کنید دوباره و دوباره سعی کند
من و شما میدانیم اگر همهی کارهای کودک را خودمان انجام بدهیم، خب همهچیز سریعتر پیش میرود؛ اما مهم این است که به کودک، مخصوصا کودک پیشدبستانی زمان کافی بدهیم خودش از پس کارهایش بربیاید. دکتر دونا جنت نویسندهی کتاب «به کودکان کمک کنید کارهایشان را در خانه و مدسه درست انجام بدهند»، میگوید: «بگذارید کودک خودش بند کفشهایش را ببندد حتی اگر مجبور باشید کمی بیشتر منتظر بمانید. اجازه بدهید خودش اسباببازیهایش را جمع و جور کند یا جورابهایش را درون ماشین لباسشویی بگذارد.»
💕🍃 کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
روشهای تقویت استقلال در کودکان:
۱- بگذارید کودک مالک بدن خود باشد . ( خودداری از کنار زدن مداوم موهای کودک ، تکاندن خاک لباسش ، مرتب کردن یقه اش و .. )
۲- خودتان را از جزئیات زندگی کودک دور نگاهدارید ( وقتی تکالیف مدرسه تو انجام می دی راست بشین ،موهاتو از جلوی چشمت بزن کنار ،دگمه های آستینت را ببند و … )
۳- هر قدر کودک کم سن و سال باشد ،درباره اش جلوی روی او صحبت نکنید .
۴- بگذارید کودک خود پاسخ بدهد (نشانه واقعی احترام به استقلال کودک این است که به سئوال کننده بگویید « خودش به شما می گه ، اون خودش می دونه » ) .
۵- به آمادگی « نهایی » کودک احترام بگذارید ( گاهی اوقات کودک می خواهد به طور حتم کاری انجام دهد ولی از نظر جسمی و عاطفی هنوز برای آن کار آمادگی ندارد ،به جای مجبور کردن کودک می توان به او قوت قلب داد که آمادگی نهایی را به دست خواهد آورد ) .
۶- مواظب « نه » های زیادی باشید ، بعضی از کودکان یک « نه » صریح را جمله ای مستقیم علیه استقلالشان تلقی می کنند ، تعدادی جانشین های مفید هست که می توانند بدون مواجهه و برخورد ، قاطع باشند.
۷. اگر امکان دارد « بله » را جانشین « نه » کنید . ( می تونیم بریم بازی ؟ به جای « نه ، تو هنوز ناهار نخوردی » بگویید « بله، البته کمی بعد از اینکه نهار خوردی » )
۸- برای فکر کردن کمی به خود وقت دهید . ( می تونم خونه دوستم بخوابم ؟ به جای « نه ، تو هفته پیش اونجا بودی » بگویید « بذار در موردش فکر کنم » )
با اینکه کلمه نه کوتاه است و بعضی از جانشین های آن طولانی به نظر می رسد ، اگر مشاجره معمول را که ناشی از گفتن « نه » است در نظر بگیریم ، اغلب طولانی ترین راه ، کوتاهترین می شود .
۹- بگذارید خودش کارهایش را انجام دهد. گاهی پدر و مادر برایشان راحت نیست که دخالت نکنند و هنگامی که کودک در تلاش است کاری انجام دهد زود به کمک او می شتابند. گاهی از این که فرزندتان در انجام کاری وقت زیادی تلف می کند و نمی تواند فوراً آن را انجام دهد خسته می شوید. ولی باید اجازه دهید او این تجربه ها را پشت سر بگذارد و با کمک کردن به او در واقع به نفع او کاری نکرده اید. باید بگذارید او شانس یادگیری درس هایی در خصوص این کارها را داشته باشد و به او فرصت بدهید تا ببیند خودش چه کار می تواند بکند. این به او قدرت می دهد.
۱۰- بگذارید تقلا کند. پدر و مادرها دوست دارند موفقیت فرزندانشان را ببینند و اغلب برایشان سخت است که ببینند کودک در حال تقلا است. ولی باید در مقابل این وسوسه مقاومت کنید و به او کمک نکنید و بگذارید تلاشش را بکند. به او فرصت بدهید تا با مشکلات روبرو شود و آنها را خودش حل و فصل کند. به این فکر کنید که وقتی کودک به تلاش و چالش با مشکلات ادامه می دهد درس مهمی می گیرد و یاد می گیرد که نباید تسلیم شود و باید ناامیدی و ناراحتی را تحمل کند تا به هدفش برسد. البته هیچکس نمی خواهد که فرزندش ناراحتش شود و این ناراحتی به او فشار بیاورد، ولی کمی ناامیدی هم باعث می شود که کودک مقاومت بیشتری داشته باشد.
وقتی دیدید که لازم است مداخله کنید و به او کمک کنید، سعی کنید خودتان کاملاً کنترل را در دست نگیرید و فقط کمی راهنمایی اش کنید، مثلاً اگر در حال بازی با پازل است، کمک شما نباید حل کردن کامل پازل باشد، بلکه فقط باید او را راهنمایی کنید. وقتی برای موفقیت در هر کاری به فرزندتان کمک می کنید، در شرایط سخت و دشوار او احساس ناتوانی خواهد کرد.
✨✨✨✨✨✨✨
نکته های طلایی رفتار با کودکان و نوجوانان
درکانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
اجازه ندهید که کسی با کودک و نوجوان، هر طور که میخواهند صحبت کند، مواظب باشید به بچهها هیچ کس حق ندارد لقب بد بدهد یا سرش داد بکشد.
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
كودكان براي رسيدن به خواسته هاشون روش هاي مختلفي را امتحان مي كنند.
-پرت كردن اشيا
-گريه كردن
-خودزني
جيغ زدن و ... اين به والدين بستگي داره كه كدام رفتار را تقويت كنند.كودك از هر كدام از اين رفتارها نتيجه مي گيرد و اين رفتار راهي براي رسيدن به خواسته اش مي شود.
پس اگر از كلمه " نه " استفاده كرديد و با اين رفتارها مواجه شديد از موضع خود كوتاه نياييد و اگر نمي توانيد سر حرف خودتون باشين اصلا "نه" نگين.
توجه داشته باشين كه در مواقعي كه خيلي ضرورت داره از كلمه "نه" استفاده كنيد و كودكانمان را زياد محدود نكنيم و بزاريم دنيا را تجربه كنند.
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
سفارش تبلیغات
https://eitaa.com/hosyn405
هدایت شده از کانال زوج خوشبخت و تربیت فرزند❤
آیدی سفارش تبلیغات
@hosyn405
در کانالهای👇
مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
زوج خوشبخت
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae