7.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کوفته_مرغ😍😋
مرغ چرخ شده ۵۰۰گرم
نمک وادویه به میزان لازم
سبزی معطرخشک یک قاشق غذاخوری
برنج نیم پز یک لیوان
لپه نیم پزشده نصف لیوان
پیازرنده شده یک عدد
موادسس
پیازیک عدد
رب گوجه یک قاشق غذاخوری
نمک وادویه به میزان لازم
سبزی معطریک قاشق مرباخوری
الوبخارابه میزان لازم
آب به میزان لازم
نکته: آب پیازروحتمابگیرین
ازسبزی معطرخشک یاتازه میتونیداستفاده کنین من ازمرزه خشک استفاده کردم
درب قابلمه روموقع پخت حتمانیم لابزارید
موقع حالت دادن داخل دست به صورت ضربه ایی چندبارانجام بدین تا کاملا فیکس بشه
🥮••🍹•» ☕️🧁 «•🍹••🥮
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
5.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
✅فواید #بوسیدن و نوازش فرزندان
مادر،نصف ی تنه ی روانی کودک و پدر نصفه دیگر تنه روانی کودک است هرگاه، به هر دلیلی،همسرتان را در حضور فرزندتان تخریب میکنید
بدگویی میکنید، درد دل میکنید، مقابل فرزندتان به او پرخاش می کنید. به او نسبتهای ناشایست میدهید، نیمی از تنه روانی فرزندتان را از بین میبرید و آسیب مستقیم و غیر قابل ترمیم به فرزندتان میزنید.
1) بوسیدن فرزند پرخاشگری او را کاهش می دهد.
2)بوسیدن فرزند انرژی های اضافی او را تخلیه می کند.
3)بوسیدن فرزند باعث می شود رابطه عاطفی و روانی بین فرزند و والدین تقویت شود.
4)بوسیدن فرزند باعث می شود که کودک در کنار والدین احساس امنیت بیشتری بکند.
5)بوسیدن فرزند اشتهای روانی و غذایی او را افزایش می دهد.
6)بوسیدن فرزند یک نوع تن آرامی را برای او فراهم می کند.
👌 هنگام بوسیدن فرزند می توان سفارش های لازم تربیتی و آموزشی را به او گوشزد کرد
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
☝️☝️☝️☝️☝️☝️
#دوست_خیالی
♦️دلایل دوستی با موجود خیالی
🔴دوست خیالی کودک شما می تواند کسی باشد که:
💠💠به حرف های کودک گوش می دهد و او را تایید می کند.
💠💠همبازی او می شود.
💠💠می تواند کارهایی انجام دهد که کودک قادر به انجام آن ها نیست.
💠💠به طور خاص تنها متعلق به کودک است.
💠💠قضاوت نمی کند و کودک را مقصر اشتباهات نمی داند.
💠💠دوستان خیالی به کودک امکان ساخت دنیایی را می دهند که در آن می توانند همه چیز داشته باشند. در واقع دوستان خیالی باعث لذت بردن بیشتر کودک از داستان ها و بازی ها می گردند. هیچ دلیلی وجود ندارد که کودکانی که دوستان خیالی دارند فاقد مهارت های اجتماعی و یا مشکلات عاطفی هستند. حتی برخی تحقیقات نشان می دهند این کودکان بیشتر اجتماعی و کمتر خجالتی می شوند.
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
چطور فرزندمان را شاد تربیت كنیم؟
با او حرف بزنید
اصلا فكر نكنید بچهها ذهنشان كاملا خالی است و دغدغهای ندارند. كودكان ممكن است دغدغه سرماخوردگی عروسكشان، ترس از تركیدن بادكنك، خراب شدن كفش جدید تا نگرانی از مرگ مادر بزرگ را با خود یدك بكشند اما چیزی نگویند. بنابراین در طول روز، حتما سعی كنید با آنها وارد صحبت شوید. به حرفهایشان گوش بدهید و آنها را از دغدغههای بزرگ و كوچكشان رها كنید.
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
تنبیه راه خلاصی از رفتار منفی کودک نیست.
برای ازبینبردن رفتارهای مشکلدار در بچهها تنبیه درواقع وقت تلفکردن است. تنبیه روشی برای مجازات کودکی است که مرتکب خطا شده است. تنبیه اغلب حاصل احساس سرخوردگی وناامیدی والدین است و برای کودک حامل این پیام است که «من بد هستم.» تنبیه معمولا نشان دهنده این است که والدین عاجزانه در تلاش برای تسلط بر موقعیت هستند و درصددند به کودک ثابت کنند که «من مسئول هستم چه تو بپسندی چه نپسندی». بنابراین این گونه والدین اغلب کودکان خود را تنبیه میکنند. هنگامی که کودکان میپرسند که چرا اجازه ندارند کاری را انجام دهند اغلب به آنها پاسخ داده میشود: «چون من گفتم!» این چنین رفتاری اغلب این پیام را به کودک انتقال میدهد که نظر او به هیچ وجه اهمیتی ندارد و او قادر به تصمیم گیری برای خود نیست.
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
اگر اهل #تنبيه هستيد، آيا ميدانيد چرا تنبيه ميكنيد؟
تنبيه ميكنم چون:
- عصباني ميشوم و دست خودم نيست.
اين نوع والدين از فرزندانشان به عنوان كيسه بوكس استفاده ميكنند. آنها از همسر خود، مشكلات زندگي خود، بي خوابي و خستگي، مشكلات مالي ، اضطراب يا افسردگي در رنجند و با تنبيه فرزندشان به ارامش موقتي و بعد احساس گناه و پشيماني ميرسند. اما فردا روز از نو روزي از نو! اگر جزو این دسته والدین هستید باید ریشه های مشکلات زندگی خود را پیدا و حل کنید قبل از اینکه آسیب جدی و غیر قابل جبران به فرزندتان بزنید.
تنبيه ميكنم چون:
- بچه بايد تنبيه بشه وگرنه لوس ميشه، مگه ما با تنبيه بزرگ شديم چي شد؟
اين افراد در كودكي به دليل تنبيهات بسيار اسيب خورده اند و كودك را يك موجود ناتوان ميبينند كه بايد زير فشار محكم شوند. توانایی همدلي در اين افراد به دليل سختگيري والدين شكل نگرفته و نمیتوانند خود را جای کودکشان بگذارند و احساسات او را درک کنند.
این افراد با تمرین میتوانند همدلی را بیاموزند. کافی است از خود سوال کنند اگر من جای فرزندم بودم الان چه احساسی داشتم و از پدر و مادرم چه میخواستم؟
✅ اگر تنبيه كنم مطمئنم زمان تنبيه عصباني نيستم، به فرزندم كار خوب را اموخته ام، مطمئنم در حد توان اوست، مطمئنم روش تنبيهي اسيب زننده نيست و منصفانه است، از داد فرياد تحقير تهديد ناسزا و برخورد فيزيكي يا ايجاد ترس و وحشت استفاده نميكنم، زمان تنبيه محكم و ارام و صبور مهربانم و حرمت و شخصيت فرزندم را از بين نميبرم:
اين افراد هدفشان اموزش و پرورش فرزندشان است. به كودك به عنوان يك انسان احترام ميگذارند و برايش حرمت قايلند. تمايلي ندارند با خرد كردن فرزندشان او را مجبور كنند مطابق ميل آنها رفتار كند يا از آنها اطاعت كند.
كودك و توانايي هاي او را ميشناسند، توانايي درك احساسات فرد متقابل و همدلي را دارند.
فكر ميكنيد جزو كدام دسته اييد؟ و دوست داريد جزو كدام دسته باشيد؟
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
💕💕
🚫ما به اشتباه تصور مي كنيم كه:
كودك و نوجواني كه تكاليفش را خوب انجام مي دهد ، نمره هاي خوبي مي گيرد ، موسيقي را خوب مي نوازد ، زبان خارجي را در حد تسلط مي داند و خلاصه ،
قهرمان قهرمانان است ، بهترين فرزند است و تربيتش كامل و بي نقص .
غافل از اين كه ، آيا اين كودكان ، در زندگي و آرامش درون هم موفق اند؟؟؟؟؟
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
درددلاعضا
خیانت بزرگ
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
توی خانوادهی فقیر بزرگشدم. پدرم گارگر بود.
فقر باعث نشده بود تا از هم دور باشیم. با همون غذای فقیرانه ای که داشتیم شب دور هم میخندیدیم.
تا یه روز که یکی از پولدارترین پسر های روستامون اومد خواستگاریم. خیلی خوشحال شوم. با خودم گفتم من هم زندگی پولداری رو به خودم میبینم.
ولی شب خواستگاری فقط خودش اومد و پدرش. مادرو خواهراش نیومده بودن. بابا خیلی مظلوم بود گفت عیب نداره ولی برادرام ناراحت بودن.
توی خونمون طوری نبود که دختر مثل دخترای دیگه خودش حرف بزنه. بگه میخوام یا نه. نه جرات میکردم بگم نه. نه این اجازه رو بهم
میدادن. بابام باهاشون حرف زد و همشون تصمیم گرفتن که من زش بشم.
به ظاهر نشون نمیدادم ولی خوشحال بودم
مراسم بله برون و شیرینی خورون هم مادر و خواهراش نیومدن. چون تک پسر بود جای تعجب داشت.
بالاخره روز عقد شدن و من برای اولین بار مادر و خواهراش رو دیدم. فقط برای نرفتن آبروشون اومده بودن. برعکس حرف پدرشوهرم که هر بار میگفت کار داشتن نیومدن اونا منو نمیخواستن. هیچ کدوم بهم نگاه نمیکردن. اما شوهرم خیلی دوستم داشت.
زمان ما با زن ها برخورد خوبی نداشتن. اصلا زن رو آدم حساب نمیکردن. ولی شوهرم خیلی مهربون بود. با همه فرق داشت. اون زمان هیچ کس نظر زنو نمی پرسیدن ولی شوهرم همیشه می پرسید. زندگیمون خیلی خوب بود. تمام کم و کسری هام جبران شد. شش ماه زندگی عالی و بدون غصه. طبقهی بالای خونهی پدرشوهرم میشستیم. انقدر منو دوست داشت که بی من غذا نمیخورد. یه روز یه مهمونی دعوتمون کردن.از پایین شنیدم مادرشوهرم گفت حق نداری زنتو بیاری. شوهرمم گفت زنم نیاد منم نمیام. مادرش شروع کرد به جیغ جیغ که تو زنت رو به من ترجیح میدی. شوهرمم اومد بالا. از پایین هنوز صدای جیغجیغ میاومد. دیگه مادرش حرف نمیزد و خواهراش جیغ میکشیدن. ترسیده بودم ولی شوهرم بهم آرامش میداد. یه دفعه در اتاق به ضرب باز شد. خواهر شوهرم گفت مادرشون مرده.
اول فکر کردمدروغ میگه وقتی رفتیمپایین متوجه شدیم از شدت ناراحتی اینکه شوهرم منو میخواست سکته کرده و مرده
بعد ختم خواهراش پاشونو کردن تو یه کفش که باید زنتو طلاق بدی. شوهرم گفت شرایط خونهشون خرابِه پس بهتره برمخونهی بابام. دو هفته خونهی بابام بودم که بهم خبر دادن تمام حق و حقوقمو داده و طلاقم داده.
اصلا باورم نمیشد. ما زندگی خوبی داشتیم
توی روستا وقتی یکی رو طلاق بدن خیلی بده.
خیلی دوست داشتم برمشوهرم رو بببنم. ببینم چرا طلاقمداده.چون ما هیچ مشکلی نداشتیم.اما بهم این اجازه رو نمیدادن.
یه روز خالهم اومد خونمون. دید من خیلی بی قرارم گفت بشین برات تعریف کنم.
گفت شوهرت قبل تو یکی رو دوست داشته مادرش باهاش مخالف بوده گفته حق نداری اونو بگیری. پدرش برای اینکه نجاتش بده میاد خاستگاری تو مادرش بازم مخالفت میکنه. ولی بهش اهمیت نمیدن. حالا که مادرش مرده و خانوادهش گیر دادن که تو رو طلاق بده طلاقت داده رفته همونو که اول دوستش داشته گرفته.
حرف های خاله بیشتر حالم رو خراب کرد. توی اون شش ماه ما هیچ مشکلی نداشتیم حتی یک بار هم با ناراحتی باهام حرف نزد. افسرده گوشهی خونه مونده بودم.
خواهر کوچیکم عروس خالهم شده بود. اونم کنار خالهم نشسته بود و به حال من گریه میکرد.
بعد از تموم شدن عدهم خالهم اومد خونمون.گفت اومده خاستگاری من برای پسر بزرگش. شرایط ازدواج نداشتم ولی برای اینکه خودمو نجات بدم قبول کردم. و عقد پسرخالهم شدم
همش حواسم پیش شوهر سابقم بود. اما پسرخالهمم برام کمنمیذاشت. همونجور مهربون بود و دوستم داشت. شش سال باهاش زندگی کردم و خدا یه پسر بهمون داده بود.
پسرم۵ سالش بود و زندگیمون خیلی اروم بود. تا اینکه متوجه شدم خواهرم با شوهرش که برادر شوهر منم بود به اختلاف خوردن. اختلافشون بالا گرفت و مجبور به طلاق شدن.
تو خونمون نشسته بودم یه دفعه برادرام زدن در خونه رو شکستن اومدن تو خونه. گفتن آبجی کوچیکه رو طلاق دادن تو هم باید طلاق بگیری
گفتم من بچه دارم زندگیمو دوست دارم طلاق نمیخوام.اما مثل همیشه حرف من براشون مهم نبود. به زور منو بردن خونهی بابام
برای اینکه از دستشون فرار کنم و برم پیش بچهم رفتم رو پشت بوم تا پشت بوم به پشت بوم برگردم خونهم. ولی فهمیدن و دنبالم کردن. از بالا پریدم پایین که دستشون بهم نرسه ولی پامشکست و افتادم زیر دستشون.
با پای شکسته تو خونهی بابام بودم که خبر اوردن طلاقت رو گرفتیم.
زندگی برامسخت و سخت تر میشد. اینبار فرق داشت پارهی جگرم پیشم نبود. بچهم رو نمیذاشتن ببینم. از همه بدتر که هر دو بار بی دلیل طلاقم دادن.
نزدیک یک سال گذشته بود و من بچهم رو ندیده بودم. حالم خیلی خراب بود.اجازههم نمیدادن از خونه برمبیرون.
گذشت تا یه روز یکی از اهالی روستامون