گوزنی بر لب آب چشمه ای رفت تا آب بنوشد. عکس خود را در اب دید،
پاهایش در نظرش باریک و اندکی کوتاه جلوه کرد.
غمگین شد اما شاخ های بلند و قشنگش را که دید شادمان و مغرور شد در همین حین چند شکارچی قصد او کردند.
گوزن به سوی مرغزار گریخت و چون چالاک میدوید، صیادان به او نرسیدند اما وقتی به جنگل رسید، شاخ هایش به شاخه درخت گیر کردو نمیتوانست به تندی بگریزد.
صیادان که همچنان به دنبالش بودند سر رسیدند و او را گرفتند. گوزن چون گرفتار شد با خود گفت: دریغ پاهایم که ازان ها ناخشنود بودم نجاتم دادند،اما شاخ هایم که به زیبایی آن ها می بالیدم گرفتارم کردند!
چه بسا گاهی از چیزهایی که از آنها گله مندیم و ناشکر پله ی صعودمان باشد و چیزهایی که در رابطه با آنها مغروریم مایه ی سقوطمان باشد..
j๑ïท↬
@zolfaghar_seiad_Ali⇜❥
📚 #حکایتی_زیبا_از_بهلول_عاقل
می گویند: مسجدی می ساختند، بهلول سر رسید و پرسید: چه می کنید؟گفتند: مسجد می سازیم.گفت: برای چه؟ پاسخ دادند: برای چه ندارد، برای رضای خدا.
بهلول خواست میزان اخلاص بانیان خیر را به خودشان بفهماند، محرمانه سفارش داد سنگی تراشیدند و روی آن نوشتند «مسجد بهلول» شبانه آن را بالای سر در مسجد نصب کرد.سازندگان مسجد روز بعد آمدند و دیدند بالای در مسجد نوشته شده است «مسجد بهلول». ناراحت شدند؛ بهلول را پیدا کردند و به باد کتک گرفتند که زحمات دیگران را به نام خودت قلمداد می کنی؟
بهلول گفت: مگر شما نگفتید که مسجد را برای خدا ساخته ایم؟ فرضا مردم اشتباه کنند و گمان کنند که من مسجد رامـ ساخته ام، خدا که اشتباه نمی کند .
j๑ïท↬
@zolfaghar_seiad_Ali⇜❥
🗣مردي کنار بيراهه اي ايستاده بود. ابليس را ديد که با انواع طنابها به دوش در گذر است. کنجکاو شد و پرسيد: اي ابليس، اين طنابها براي چيست؟
👹جواب داد: براي اسارت آدميزاد. طنابهاي نازک براي افراد ضعيف النفس و سست ايمان، طناب هاي کلفت هم براي آناني که دير وسوسه مي شوند.
سپس از کيسه اي طناب هاي پاره شده را بيرون ريخت و گفت: اينها را هم انسان هاي با ايمان که راضي به رضاي خدايند و اعتماد به نفس داشتند، پاره کرده اند و اسارت را نپذيرفتند
.
🗣مرد گفت: طناب من کدام است ؟
ابليس گفت: اگر کمکم کني که اين ريسمان هاي پاره را گره زنم، خطاي تو را به حساب ديگران مي گذارم.
مرد قبول کرد.
ابليس خنده کنان گفت: عجب، پس با اين ريسمان هاي پاره هم مي شود انسان هايي چون تو را به بندگي گرفت!
j๑ïท↬
@zolfaghar_seiad_Ali⇜❥
🔆 #پندانه
🔴 مراقب باشید بزرگی اسم مشکلات از پای درتان نیاورد
🔸"مراد،" ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﻫﺎﻟﯽ روستا ﺑﻪ ﺻﺤﺮﺍ رﻓﺖ ﻭ در راه برگشت، به ﺷﺐ خورد و از قضا در تاریکی شب ﺣﯿﻮﺍﻧﯽ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﺮﺩ.
🔹ﭘﺲ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺩﺭﮔﯿﺮﯼ ﺳﺨﺖ ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺑﺮ ﺣﯿﻮﺍﻥ غالب ﺷﺪ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﮐﺸﺖ ﻭ ﺍﺯ آنجاییکه ﭘﻮﺳﺖ ﺣﯿﻮﺍﻥ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﯽﺭﺳﯿﺪ، ﺣﯿﻮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻭﺵ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ آﺑﺎﺩﯼ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩ.
🔸ﭘﺲ ﺍﺯ ﻭﺭﻭﺩ ﺑﻪ روستا، ﻫﻤﺴﺎﯾﻪﺍﺵ ﺍﺯ ﺑﺎﻻﯼ ﺑﺎﻡ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ: ﺁﻫﺎﯼ ﻣﺮﺩﻡ، مراد ﯾﮏ شیر ﺷﮑﺎﺭ ﮐﺮﺩﻩ!
🔹مراد ﺑﺎ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺍﺳﻢ ﺷﯿﺮ ﻟﺮﺯﯾﺪ ﻭ ﻏﺶ ﮐﺮﺩ.
🔸ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﺴﺖ ﺣﯿﻮﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺩﺭﮔﯿﺮ ﺷﺪﻩ ﺷﯿﺮ ﺑﻮﺩﻩ است!
🔹ﻭﻗﺘﯽ به هوش آمد از او پرسیدند: «برای چه از حال رفتی؟»
🔸مراد گفت: «فکر کردم حیوانی که به من حمله کرده یک سگ است!»
🔹مراد بیچاره ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﮐﻪ یک سگ به او حمله کرده است وگرنه ﻫﻤﺎﻥ ﺍﻭﻝ ﻏﺶ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺍﺣﺘﻤﺎﻝ ﺯﯾﺎﺩ ﺧﻮﺭﺍﮎ ﺷﯿﺮ ﻣﯽﺷﺪ.
♦️ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺍﺳﻢ ﯾﮏ ﻣﺸﮑﻞ ﺑﺘﺮﺳﯿﺪ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎ ﺁﻥ ﺑﺠﻨﮕﯿﺪ ﺍﺯ ﭘﺎ ﺩﺭﺗﺎﻥ ﻣﯽﺁﻭﺭﺩ
j๑ïท↬
@zolfaghar_seiad_Ali⇜❥
🌹چهار سفارش خداوند به حضرت موسی(ع)
✅ امیرالمؤمنین علی علیه السلام:
خداوند تبارک و تعالی به حضرت موسی(ع) چنین وحی کرد: ای موسی چهار سفارش به تو دارم:
1⃣تا زمانیکه مطمئن نیستی گناهانت
آمرزیده شده به عیوب دیگران مشغول مشو.
2⃣تا زمانی که مطمئن نیستی گنج های من
تمام شده در مورد روزی خود اندوهگین مباش.
3⃣تا زمانی که از زوال پادشاهی من
اطمینان نداری به کسی جز من امید مبند.
4⃣تا زمانی که مطمئن نیستی
شیطان مرده، از مکر او ایمن مباش.
📚خصال شیخ صدوق/ج۱/ص۲۱۷
~🕊
#عاشقانه_مذهبی💕
🔸بعد از عقد💍
باهم عهد کردیم🤝
که نمازهایمان را اول وقت بخوانیم✨💚
🔸هرگاه کنارهم بودیم باهم نماز میخواندیم❤️
🔸هرگاه دور بودیم هنگام اذان تماس میگرفتیم📱
ونمازرایادآوری میکردیم🌸
🔸گاهی اگر در خیابان بودیم ماشین را گوشه ای پارک میکردیم🚗
ودر مسجدی نمازمان رابه جماعت میخواندیم📿💛
🔸از این بابت من همیشه باوضو بودم
وحید باخنده روبه مادرش میگفت:همسر من دائم الوضوست🌷
#شهید_وحید_فرهنگی_نیا❤️🕊
#روایت_همسر_شهید🌸
j๑ïท↬
@zolfaghar_seiad_Ali⇜❥
9.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نمیدانمشھادت
شࢪطِزیبادیدناست
یادلبھدࢪیازدن ؛
ولۍهࢪچہهست،جزدࢪیادلان
دلبھدࢪیانمۍزنند . . :)
#برادرشهیدم 🍃✨
شهادتتمبارکباشهداداش💚🌸
j๑ïท↬
@zolfaghar_seiad_Ali⇜❥
ێادِ دݪنشینٺ اے اُݥیدِ جـ|♥️|ـاݩ
هَر ڪجا رۅم روانہ با ݦݩ اسٺـ|🌊|ــ
.
.
8ࢪوزتاشهادتداداشمحمدحسین ↻♥
#شهیدمحمدحسینکردگاࢪے✨
#بسیجےشهید💚
j๑ïท↬
@zolfaghar_seiad_Ali⇜❥
خداحافظ ای داغ بر دل نشسته
لحظهی وداع همسر شهیدهی سلامت خانم مهشید گودرز از کادر درمان که حین خدمت بیمار شد و به رفقای دیگر کادرمان پیوست.
فرزندش را فعلا نجات دادند و نارس است در هفت ماهگی!
او هم مثل بچه های کادر درمان مظلوم بود. مثل تمام اونهایی که بهشون انگ میزنند که در بیمارستان مردم رو میکُشید و...
ما عادت کردیم برای سلبریتی هامون عزادار بشیم. اما برای ستاره های گمناممون خیر...
این ها هم مظلوم بودند و هم گمنام.
در گمنامی خدمت میکنند و در گمنامی از دنیا می روند.
شادی روحش فاتحه ای قرائت کنیم.
j๑ïท↬
@zolfaghar_seiad_Ali⇜❥
°°°
آن روز چو می رفت کسی
داشتم آمدنـش را باوࢪ
من نمی دانستـم
معنی #هرگـز را
تو چرا
بازنگشتی دیگر؟!💔 شهادتت مبارک داداش💞
j๑ïท↬
@zolfaghar_seiad_Ali⇜❥
--اگرانسانےبھعجـزخودواقفـشودوازصمیمـ
قلبـهدایتخودرابخواهدخداوندمتعـٰالهرگز
اورارهانخواهدکرد. علامهطباطبایی🌱!'
j๑ïท↬
@zolfaghar_seiad_Ali⇜❥