فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه تماس ازطرف اقا امام حسین
اقاجان...
اربعینتاومد و رفت😭
بازممنجاموندم...💔
🌹~♡
رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمودند:
》 گروهى هستند
كه نه پيامبرند و نه شهيد
ولى مردم به مقامى كه خداوند به خاطر 👇
امر به معروف و نهى از منكر ✅
به آنان عطا فرموده غبطه مى خورند
[مستدرك الوسائل، ج 12، ص 182]
🦋#مااثرگذاریم
🔰 تصاویر دیده نشده از رهبر انقلاب در 8 سال دفاع مقدس
رهبر معظم انقلاب:
«در دفاع مقدّس برای حضور مردمی یک مدلسازی جدیدی انجام گرفت. هر کسی توانست در یک شبکهی زنده، کارآمد، داوطلبانه و پُرشور جای خودش را پیدا کند. امروز هم اگر همّت بکنیم و با نگاه درست به مردم و مسائل نگاه کنیم، میتوانیم از این مدل استفاده کنیم.»
📗۹۹/۶/۳۱
#نائب_برحق_مولا
ذُوالّفَقارِ سِیِّد عَلًی💔
🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🌿🍃🌿🍃 🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿 🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃 🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿 🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃 🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿 🌿🍃🌿🍃🌿🍃 🌿🍃🌿🍃🌿 🌿🍃🌿🍃 🌿🍃🌿 🌿🍃 🌿 #گمنام رمان
🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🌿🍃🌿🍃
🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿
🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃
🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿
🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃
🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿
🌿🍃🌿🍃🌿🍃
🌿🍃🌿🍃🌿
🌿🍃🌿🍃
🌿🍃🌿
🌿🍃
🌿
#گمنام
رمان #عــ🌿ــشق_پایدار
#پـارتـ_بـیـسـتـ_و_شـشـم
رسول
بچه ها سریع ارایش جدید بگیرید
اقامحمد گرو گرفته شده
فرشید تو با زهرا خانوم و فاطمه خانوم برید پشت فرشید و سعید هم از اون ور میان باهم اقامحمد رو نجات میدیم یه هارد با مدارک جعلی یعنی جعلی نه دستکاری شده اوردیم که اگه خدایی نکرده تهدید کردن اونو بدید 😎
فاطمه : چشم
من : خب شروع عملیات
🖤🖤🖤🖤بعد عملیات ❤️❤️❤️❤️
خب خداروشکر همه چی خوب پیش رفت
فقط اقامحمد تیر خورده بود که اونم دکتر ها در اوردن و سالم شد
ادامه امروز 🖤
ذُوالّفَقارِ سِیِّد عَلًی💔
🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🌿🍃🌿🍃 🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿 🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃 🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿 🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃 🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿 🌿🍃🌿🍃🌿🍃 🌿🍃🌿🍃🌿 🌿🍃🌿🍃 🌿🍃🌿 🌿🍃 🌿 #گمنام رمان
🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🌿🍃🌿🍃
🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿
🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃
🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿
🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃
🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿
🌿🍃🌿🍃🌿🍃
🌿🍃🌿🍃🌿
🌿🍃🌿🍃
🌿🍃🌿
🌿🍃
🌿
#گمنام
رمان #عــ🌿ــشق_پایدار
#پـارتـ_بـیـسـتـ_و_هـفـتـم
رسول
رضا : رسول
من : جان
رضا : من من 🙃
فرشید : عاشق شدی 😂
رضا : اااز کجا فهمیدی 😨
فرشید : ما اینیم دیگه
رسول : خدا شفاتون بده 🤣
داوود : حالا کی هست لین بخت برگشته 😂
رضا : فاطمه خانم
داوود : هننننن 😨😂
رضا : چیه ؟
داوود : فکر کردم از فک و فامیله 😂
رضا : 😐😐😐😐 من و باش دارم با کیا حرف میزنم ای خداااا
ادامه فردا
✨﷽✨
#پندانه
🔴تو برو کشکت را بساب
✍میگویند روزی مرد کشکسابی نزد شیخ بهایی رفت، از بیکاری و درماندگی شکوه کرد و از او خواست تا اسم اعظم را به او بیاموزد، چون شنیده بود کسی که اسم اعظم را بداند درمانده نشود و به تمام آرزوهایش برسد.
شیخ مدتی او را سر گرداند و بعد به او گفت: اسم اعظم از اسرار خلقت است و نباید دست نااهل بیفتد، ریاضت لازم دارد و برای این کار به او دستور پختن فرنی را یاد میدهد و میگوید آن را پخته و بفروشد، به صورتی که نه شاگرد بیاورد و نه دستور پخت را به کسی یاد دهد.
مرد کشکساب پاتیل و پیالهای خریده شروع به پختن و فروختن فرنی میکند و چون کار و بارش رواج میگیرد طمع کرده و شاگردی میگیرد و کار پختن را به او میسپارد. بعد از مدتی شاگرد میرود بالادست مرد کشکساب دکانی باز میکند و مشغول فرنیفروشی میشود، به طوری که کار مرد کشکساب کساد میشود.
کشکساب دوباره نزد شیخ بهایی میرود و با ناله و زاری طلب اسم اعظم میکند. شیخ چون از چند و چون کارش خبردار شده بود، به او میگوید: تو راز یک فرنیپزی را نتوانستی حفظ کنی، حالا میخواهی راز اسم اعظم را حفظ کنی؟
🔹تو برو کشکت را بساب.