🔴 #فوری | شبکه ۱۳ عبری رسما اعلام کرد جمهوری اسلامی ایران یک نفتکش اسرائیلی را در سواحل هند مورد هدف قرار داده است.
🔴تانک های اسرائیلی درحال حمله به مرز نوار غزه و مصر برای تصرف این بخش و گذرگاه رفح هستند.
🔴اصابت مستقیم موشک های مقاومت اسلامی حزبالله به مکانی در منطقه «شلومی» در شمال اسرائیل✌️
🔴رسانههای عبری:
مشخص نیست که حزبالله لبنان از چه نوع سلاحی استفاده کرده است !
انفجار در «شلومی» بزرگترین انفجارها از زمان آغاز این نبرد بوده است ..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این پست هر شب تکرار می شود ❤
یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (ع) و حضرت نرجس (س) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (عج)
ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیه الله فی ارضه*
به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد. ♥️
@zoohoornazdike
دهباشی دعای فرج.mp3
4.99M
📿 دعای فرج (الهی عظم البلاء)
🔺️با نوای مهدی #دهباشی
👌بخوان دعای فرج دعا اثر دارد
👌 دعا کبوتر عشق است بال و پر دارد
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
⁉ سؤال : شرایط ظهور حضرت مهدی (عج) چیست؟ و یا به عبارت دیگر مسلمانان در قبال نهضت آن حضرت چه وظیفهای دارند و در چه صورتی میتوان گفت مسلمین برای قیام جهانی و دشوار آن بزرگوار آمادگی دارند و در انتظار ظهور و تأسیس دولت نیرومند الهیّش روز شماری میکنند؟
✅ جواب : به چند روایت در این زمینه اشاره میکنیم :
🌸 1- امام صادق (ع) فرمود:
خودتان را برای ظهور و نهضت قائم ما آماده سازید، و لو به ذخیره کردن یک تیر باشد.
🌼 2- عبدالحمید واسطی میگوید به حضرت امام باقر (ع) عرض کردم: ما به انتظار این امر، از کسب و بازار هم دست کشیدیم؟ فرمود:
ای عبدالحمید! آیا گمان میکنی کسی که جانش را در راه خدا وقف نمود، خدا برایش گشایش قرار نمیدهد؟ به خدا سوگند! خدا در کارهایش گشایش خواهد داد. خدا رحمت کند بندهای را که امر ما را زنده بدارد.
عبدالحمید گفت: اگر پیش از قیام قائم مرگ من فرا رسد چه خواهد شد؟ فرمود:
هر یک از شما که بگوید: اگر قائم را درک کنم یاریاش مینمایم مانند کسی است که در رکاب آن بزرگوار شمشیر میزند، بلکه مانند کسی است که در خدمت آن حضرت به شهادت نائل گردد
🍃 3- ابوبصیر میگوید: روزی امام صادق (ع) به اصحابش فرمود:
آیا شما را خبر ندهم به چیزی که خدا اعمال بندگانش را جز به آن قبول نمیکند؟
ابوبصیر عرض کرد: بفرمایید. فرمود:
شهادت به یگانگی خدا و پیامبری محمّد (ص) و اعتراف به دستورات خدا و دوستی با ما و بیزاری از دشمنان و تسلیم در مقابل ائمه (ع) و پرهیزکاری و جدیّت و آرامش و در انتظار قائم بودن.
سپس فرمود:
🌷 برای ما دولتی است که هر وقت خدا بخواهد، تأسیس خواهد شد، هر کس میل دارد که از اصحاب و یاران قائم ما باشد، باید در انتظار فرج باشد، پرهیزکاری را شیوه خاص خویش کند، به اخلاق نیک آراسته گردد و در همان حال در انتظار قائم (عج) به سر برد، اگر چنین بود و پیش از قیام قائم (عج) مرگش فرا رسید، به اجر و ثواب کسانی که قائم را درک میکنند نائل خواهد گشت و...
#خـــدایا_امام_مـن_کجـاست
#برسان_بحق_دُخت_فاطمة_الزهــرا
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
8.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸️وقتی از علامه طباطبایی (ره)
راز رسیدن به مقامات شان را پرسیدند،
ایشان فرمودند:
#نمازشب (بیداری سحر) و اشک بر
حضرت سیـدالشهداء (علیه السلام)
✌در آسـتانہے ظــهور✌
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 از_روزی_که_رفتی قسمت ۴۷ و ۴۸ آخر شب بود که آیه را به خانه آوردند، جان دل کندن نداشت. حجله
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
از_روزی_که_رفتی
قسمت ۴۹ و ۵۰
صدرا اخم کرد و ارمیا سر به زیر انداخت.
سیدمحمد رنگ به رنگ شد:
_این حرفا چیه میزنی مادر؟! هنوز چند ساعت از دفن مهدی نگذشته!
الان وقت اتمام حجت کردن با عروست نیست! آیه عزاداره! کفن شوهرش خشک نشده هنوز؛ جای این حرف تو خلوته مادر، ما هنوز مهمون داریم!
فخرالسادات رو برگرداند:
_گفتنیها رو باید گفت! شما هم شاهد باشید که من گفتم "بعد از بهدنیا اومدن بچه به عقد محمد درمیای." الاقل عموش براش پدری کنه!
محمد به اعتراض مادر را صدا زد:
_مادر؟!
و از جا برخاست و خانه را ترک کرد.
فخرالسادات رو به آیه کرد و گفت:
_حرفامو شنیدی؟
آیه لب تر کرد، باید حرف میزد وگرنه...
_شنیدم! من هنوز عزادارم. هنوز وصیتنامهی شوهرم باز نشده! هنوز براش سوم و هفتم و چهلم نگرفتم! هنوز عزاداریام تموم نشده حرف از عقد شدنم با مردی میزنید که نه تنها ازم کوچیکتره، بلکه جای برادرمه!
فخرالسادات: _جای برادرته، برادرت که نیست. در ضمن تو از رسم خانوادهی ما خبر داشتی!
+پس چرا شما بعد از مرگ حاجی با برادرش ازدواج نکردی؟
_من دوتا پسر بزرگ داشتم!
+اگه رسمه، برای همه باید باشه! اگه نه، چرا باید قبول کنم؟
ارمیا این روی آیه را دوست داشت. محکم و مقاوم! سرسخت و مودب!
حاج علی: _این بحث رو همین الان تموم کنید!
فخرالسادات: _من حرفمو زدم! نباید ناپدری سر نوهی من بیاد! نمیتونی بعد از پسرم بری سراغ یه مرد غریبه و زندگیتو بسازی!
آیه: _دختر من پدر داره، نیاز نداره کسی براش پدری کنه
صدای در که آمد، صحبتها را تمام کردند. محمد وارد خانه شد و گفت:
_زنداداش شب میرید خونهی پدرتون؟
زنداداش را گفت تا دهان ببندد!
آیه برایش حریم برادرش بود؛ سیدمحمد نگاه به حریم برادرش نداشت...
در راه خانهی حاج علی بودند.
ارمیا ماشین حاج علی را میراند و آیه صندلی عقب جای گرفته بود.
رها با مردش همسفر شده بود
صدرا: _روز سختی داشتی!
+برای همه سخت بود، به خصوص آیه!
_خیلی مقاومه!
+کمرش خم شده!
_دیدم نشسته نماز خوند.
+کاری که هرگز نکرده بود، حتی وقتی پاش شکسته بود!
_تو خوبی؟
+من خوبم آقا!
_چرا بهم میگی آقا؟ اونم الان که همدیگه رو بیشتر شناختیم.
+من جایگاهمو فراموش نکردم! من خونبسم!
صدرا کلافه شد:
_بسه رها! همهش تکرارش نکن! من موافق این کار نبودم، فقط قبول کردم که تو زنعموم نشی.
+من از شما ممنونم.
تلفن صدرا زنگ خورد. از صبح رویا چندباری تماس گرفته بود که رد تماس کرده بود. خدا رحم کند...
صدرا تماس را برقرار کرد
و صدای رویا درون ماشین پخش شد:
_هیچ معلومه تو کجایی؟ چرا از صبح رد تماسم میکردی؟
+جایی بودم نمیتونستم باهات صحبت کنم!
_مامانت گفت با اون دختره رفتی قم! دخترهی اُمل تو رو هم مثل خودش کرده؟ تو گفتی که چیزی بینتون نیست، پس چرا رفتی؟
صدای گریهی رویا آمد. هقهق میکرد.
+گریه نکن دیگه! همسر دوست رها...
رویا با جیغ حرفش را قطع کرد: