بابام قشنگ میگفت ؛ میگفت تصور کن کبیر ترین و عظیم ترین کسی که توی جهان هستیه ، میاد به انسانِ ناچیز و ضعیف میگه بیا با من حرف بزن ، من گوش میدم.. یا بیا حرفهای من رو [قرآن] بخون تا راهنمایی بشی ؛ اونوقت شخصیت کوچیکی مثل ما روشو میکنه اونور میگه نمیخوام . . میخوام با دنیای پست و از بین رفتنی خودم مشغول باشم :) تا این حد قدرنشناس مگه داریم ؟

#آرامش محضه ، بودن تو حرمتون . .

یک ماه از این پست گذشت :)

هعی.. میبینی؟ چشم بهم زدیم و سی روزِ ماه رمضون امسال هم گذشت. شبهای قدر، نون‌پنیرِ افطار، اللهم انی اسئلک سحر، آیه‌هایی که با ثواب یک ختم ثبت بشن، خواب‌هایی که عبادت محسوب بشن.. همه به یک چشم به هم زدن گذشت. ناراحتم دوستان.

یک ماه خیلی برای ماه رمضون کمه ؛ حداقل سه ماه باید میبود🥲

عیدتون مبارک خانوم :))

و پیش به سوی مشهد .

سر صبحی دارم به این فکر میکنم که چرا اینهمه فیلم و انیمیشن ضدِ جاده‌سازی و راه‌سازی و چمیدونم ساختمون سازی داریم درحالی که برخلافش هیچ انیمیشن یا فیلمی نداریم؟(شایدم داریم ولی اونقدر کمه که تابحال به چشمم نخورده🥲) بابا اینا به این خوبی.

به تهرانیا غبطه میخورم که میتونن نماز عید فطر رو پشت سر "آقا" بخونن . .🥲

رسیدیم حرمِ امام رضا[ع] ؛ همینطوری به بابام میگم دوست داشتی هم عصرِ امام رضا بودی ؟ میگه الآن که هم عصرِ امام زمانیم چه کار براشون کردیم ؟! . . حقیقتا قانع کننده بود .