eitaa logo
ذوالجــــناح
1هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
636 ویدیو
0 فایل
(اسم) [عربی] ۱. اسبی که امام حسین در کربلا سوار می‌شد. ۲. (صفت) [قدیمی] صاحب بال؛ شخصی که دو بال دارد. . - که هرچه میکشد اسلام از منیّت ماست ! . اخرجوا مِن فلســ🇵🇸ــطیننا . برای گفتگو : @xemoon ‌‌. برای تبادل : @zuljanahtab . کپی؟ فوروارد بهتر نیست؟
مشاهده در ایتا
دانلود
و بالاخره لحظه دل انگیزِ اذان :) خدایا مرسی بابت اعتکاف.
ذوالجــــناح
و بالاخره لحظه دل انگیزِ اذان :) خدایا مرسی بابت اعتکاف.
تازه امشب یوکی میاد و دوروز ور دل خودمه چی ازین بهتر؟
تابحال شده از شدت خستگی خوابتون نبره؟ من الان تو اون وضعم.
31.7K
دعای سحر>>>
همین الان یوکی: شرلوک هلمز انگلیسیه دیگه نه؟ آره دیگه چون تو پاریسه. *جوری که بیخوابی بهمون فشار آورده🤣🤣🤣
- چرت ترین برنامه‌ی یک اعتکاف چیست؟ + اومدنِ مسئولین برای دیدار با معتکفین.
ذوالجــــناح
- چرت ترین برنامه‌ی یک اعتکاف چیست؟ + اومدنِ مسئولین برای دیدار با معتکفین.
خب از اون لحاظ که چرته، بیاید چندتا عکس بامزه تو عراق گرفتم نشونتون بدم😂
ذوالجــــناح
حماسه ای از مترجم گوگل😂 #صرفا_جهت_شوخی
این استعمال پله برقیش فوق العاده بود🤣🤣🤣
اصلا ENFPها و اینطور شوخی‌ها جدا شدنی نیستن😂 از چنلِ: @zuljanah 💜 ══════════════ ⠇ @Eema_MBTI
ذوالجــــناح
#eitaa_tweet #tweet #ENFP اصلا ENFPها و اینطور شوخی‌ها جدا شدنی نیستن😂 از چنلِ: @zuljanah ⠇#ادمین_
خدای من😂😂😂 ممنونم از شما، بچها اگه محتوا درمورد mbti میخواید حتما اینجا جویین بشیدددد
این رو فراموش کردم نشونتون بدم. اینجا عراقی ها ریخته بودن تو خیابون و بخاطر بردشون توی فوتبال خوشحالی میکردن خیلی خوب بود :))))))
دیشب که از اعتکاف برگشتم خونه عملا مردم از خستگی.
توی اعتکاف قرار بود مراسمی داشته باشیم از طرفِ هیئت دخترونه‌مون.. برای شهادت حضرت زینب. و نمیدونم سر خستگیِ جسم بود یا خستگیِ روح، اصلا دست و دلم به کار نمیرفت.. تصورم از مراسم آب در هاون کوبیدنِ محض بود، فکر میکردم این مراسم قرار نیست کوچکترین تاثیری روی بقیه داشته باشه و.. با هربدبختی بود یکم مداحی پیدا کردم و قدیمیا رو ردیف کردم برای خوندن. ازم پرسیدن مراسم رو اجباری کنیم تا همه حضور داشته باشن؟ و مخالفتم رو بهشون اینجور گفتم که: مراسم روضه و سینه زنی کاملا دلیه، هرکس بخواد خودش میاد.. قبل از خوندن من، تئاتری اجرا شد که اشک هممون رو درآورد.. همون روضه شد و نیازی به روضه نبود. موقع اجرای مداحی من بود؛ چون دکور و سن توی حسینیه بود [تعدادی از خدّام معتکف نبودند و راحت رفت و آمد میکردن] و من معتکف بودم، جلوی جلوی جمعیت یه جای کوچیک برای ایستادن پیدا کردم و خواستم شروع به خوندن کنم [بدون میکروفون] که یکی از بچه‌ها گفت مطمئنی میکروفون نیاز نداری؟ گفتم نه، بدون میکروفون حس قشنگتری به آدم میده.. یه نگاه به جمعیت کردم؛ مذهبی و غیر مذهبی به من نگاه میکردن.. و یه جمله بی اختیار روی زبونم جاری شد: - تابحال سینه زدی؟ صداها بلند شد؛ بعضیا گفتن آره و بعضیا گفتن نه. - اگه بلدی که عالیه.. اگه بلد نیستی یادت میدم! یهو خودم رفتم تو شوک.. چی داری میگی.. اینا هماهنگ شده نیست.. همونجا فهمیدم از اینجا به بعد دیگه دست من نیست و کسی داره هُلم میده به جلو و میگه تو بخون، بقیه‌ش با من :))) یه یاعلی گفتم و شروع کردم.. هیچی طبق لیستی که چیده بودم پیش نرفت. هرچی احساس میکردم دل مستمعم بهش نیاز داره میخوندم.. تو لحظه ای به خودم اومدم که تقریبا تموم معتکف‌ها اومده بودن سینه زنی :) یکی از دوستان بعدا میگفت به عینه میدیدم بچه‌ها ذره ذره از جاشون بلند میشن و میان این سمتِ مسجد و الحمدالله میگفتم.. اونقدر انتظارم درمورد مراسم بد بود و اونقدری خوب پیش رفت که مطمئن شدم این مراسم رو نه من پیش بردم نه کادر هیئت؛ این مراسم عنایت خودِ خودِ حضرت زینب[س] بود :)🫀
ذوالجــــناح
توی اعتکاف قرار بود مراسمی داشته باشیم از طرفِ هیئت دخترونه‌مون.. برای شهادت حضرت زینب. و نمیدونم سر
یکی از خانوم‌هایی که اونجا معکتف بود برام تعریف کرد که: داشتم اعمالی رو انجام میدادم، وسط اعمال صدای سینه زنیتون رو میشنیدم، دیگه نتونستم تحمل کنم.. اعمال رو رها کردم و اومدم سینه زنی😂😂😂
ذوالجــــناح
توی اعتکاف قرار بود مراسمی داشته باشیم از طرفِ هیئت دخترونه‌مون.. برای شهادت حضرت زینب. و نمیدونم سر
یکی از بچه‌ها که به سر و وضع و لحن حرف زدنش نمیخورد آدم مذهبی‌ای باشه هم بعد از مراسم اومد دست منو گرفت و برد پیش گروهشون نشوند؛ و گفت که همشون به عنوان لجبازی تصمیم گرفته بودن نیان مراسم یا اگه اجباری شد بیان و مسخره بازی دربیارن تا مراسم بهم بخوره.. ولی چند دیقه که از سینه زنی گذشته، اکثرا ناخواسته گریه‌شون گرفته و دیدن خیلی دلتنگ از این دست حس معنوی هستن و تصمیم گرفتن بیان و به جمع ما ملحق بشن :)) *یکی از بچه‌های گروهشون وسط سینه زنی بلند شد و اومد توی گوشم گفت میشه دودمه ای اهل حرم میر و علمدار نیامد بخونیم..؟ گفتم چشم و خوندم براشون🫂
162.5K
این ویس دودمه که یکی از بچه‌ها حین مراسم ضبطش کرده :))
از تاثیرات باشگاه براتون بگم:
کجان اون دوستایی که سر صف پامونو براشون ۱۸۰ درجه باز میکردیم و جا میگرفتیم؟
جدی بهش نمیخورد با این ابهتش، برا باز کردن در بطری باشه..
خدای‌عزیزم؛ اگه قراره یه روز یه حاج‌خانوم بشم که بشینه یه گوشه و با همنوعانش باهمدیگه غیبت کل زمین و آسمونو کنه و چرت ترین اتفاقات روز بشه دغدغه‌ش، لطفا همین الان منو بکش.
بچه‌ها اگه یکیو دارین که میتونین ساعتها دعوا کنین، بدون اینکه نگران باشین چیزایی توی رابطتون بهم بخوره یا عوض بشه، قدرش رو بدونید.