هدایت شده از علیرضا فیض
شورای عالی انقلاب فرهنگی.pdf
235.1K
در پی بخشنامهی قاضیالقضاة مبنی بر لازمالاجرا بودن مصوبات شورای عالی انقلاب فرهنگی، متنی نوشتم و این بخشنامه را غیر عالمانه و از روی بی اطلاعی دانستم. برخی از دوستان نسبت به این مسئله ابراز تردید کردند. حدود بیست سال قبل تحقیقی در این زمینه انجام دادم، که متأسفانه هیچ نشریهای حاضر به چاپ آن نشد. نتیجهی این تحقیق را عیناً جهت اطلاع دوستان تقدیم میکنم. نقد آن منتی است بر من و خدمتی است بر جامعهی حقوقی کشور.
https://www.instagram.com/alireza_feiz_meshkini/
https://t.me/fazemeshkini
eitaa.com/Alirezafeiz
ممنوع ال...
قانون؟
در یکی از شعب اجرای احکام مدنی شیراز پروندهای داشتم. موکل محکوم بود. طبعاً قاضی میتوانست جلبش کند. اما شمارهی ملی او را مسدود کرده بود. از قاضی خواستم که با توجه به بخشنامهی معاون اول قوهی قضائیه، شمارهی ملی موکل را آزاد کند. گفت قبول ندارم و آزاد نمیکنم. شجاعتش را تحسین کردم و از کمیِ دانشش تعجب.
چرا شجاعت و چرا کمی دانش؟ توضیح دارد: سامانهی اختصاص شمارهی ملیِ یکتا به هر ایرانی، زیرساختی بسیار مهم است که در مدت بیش از سی سال با صرف هزینههای بسیار سنگین اجرا شده است. کارت ملی هوشمند، که بر اساس همین سامانه اجرا شده است، این قابلیت را دارد، که تمامی اطلاعات شخصی، خدمات، امکانات، محدودیتهای حاکمیتی و عمومی را ساماندهی کند؛ پزشک، داروخانه، آزمایشگاه، رادیولوژی، بیمه، ثبت اسناد، معاملات، ورورد و خروج به ادارات و محاکم، تحصیل، تهیهی بلیت، پرواز، بانک، ... و در یک کلام، زندگی اجتماعی فقط با این شمارهی ملی ممکن است.
با احتیاط، بخشنامهی معاون اول قوهی قضائیه را مثبت ارزیابی میکنم. ایشان دستور داده است که از این پس هیچ مرجع قضایی حق مسدود کردن کد ملی اشخاص را ندارد. اما آن را غیر کافی میدانم.
قاضی کد ملی شخصی را مسدود میکند. یعنی چه؟ به ثبت احوال دستور میدهد این کد غیر فعال شود. همین. یعنی هویت شخص به عنوان شهروند ایران از تمامی سامانههای کشور محو میشود. گویا آن شخص وجود ندارد. به پزشک مراجعه میکند، ویزیت و نسخهی الکترونیک ممکن نیست. داروخانه، آزمایشگاه... او را نمیپذیرند، چون کد رهگیری ندارد. میرود بلیت هواپیما بخرد، داخلی یا خارجی، امکان ندارد؛ اگر هم خرید، میخواهد سوار بشود، ممکن نیست. و همینطور تمامی خدمات و امکانات. البته برخی از قضات، به جای ثبت احوال، مثلا فقط به بانکها دستور میدهند. دامنهی محدودیت کمتر است. اما در بحث ما فرقی نمیکند.
برگردیم به شجاعت قاضی؛ قاضی فقط موظف به عمل به قانون است و بخشنامه و دستورالعمل، از هر مقامی، وقتی مخالف قانون باشد برای او الزام آور نیست. البته همهی قضات شجاعت مقاومت را ندارند.
اما چرا کمی دانش؟ مثال: در یکی از شعب بازپرسی تهران پروندهای دارم. بازپرس مدارکی را از موکل من گرفته و بدون طی مراحل به طرف مقابل داده است. گفتم و نوشتم این کار غیر قانونی است و نیاز به طیّ مراحل قانونی دارد. خوشبینانه بگویم، دانش کافی نداشت. نمیدانست که بازپرس اختیار این کار را ندارد. توجه نکرد. چارهای نداشتم. شکایت کردم و خوشبختانه پروندهاش در دادسرای کارکنان دولت در تهران در حال رسیدگی است. قانون به قاضی قدرت داده است، بدون اغراق، جان و مال و ناموس مردم در اختیار قاضی است؛ ولی إِعمالِ هر محدودیتی برای هر فردی نیاز به مستند قانونی دارد. مادهی 247 قانون آیین دادرسی کیفری به بازپرس اجازه میدهد که، در پروندههای باز، تا زمان صدور حکم قطعی، متهم را موظف به معرفی نوبهای خود به مراکز معین کند، یا از رانندگی، اشتغال به فعالیتهای مرتبط با جرم، نگهداری سلاحِ مجاز، یا خروج از کشور منع کند.
در نهایت قاضی میتواند شخص را، علاوه بر مجازات اصلی، به یک یا چند مورد از پانزده مجازاتِ تکمیلیِ مذکور در مادهی 23 قانون مجازات اسلامی، حد اکثر برای مدت دو سال، محکوم کند. البته آن هم با تشریفات خاص، محاکمه، امکان دفاع، برخورداری از حق تعیین وکیل اختیاری، ابلاغ، حق تجدید نظر خواهی، ابلاغ زمان اجرا؛ نه این که ناگهانی و بدون اطلاع قبلی بفهمد ممنوع الخروج یا ممنوع الپرواز یا ممنوع الکار یا ممنوع التصویر یا ممنوع الفیلم یا ممنوع المصاحبه یا ممنوع ال... شده است. هرج و مرج فتنهای است که به قول باریتعالی: "و بترسيد از فتنهاى كه تنها ستمكارانتان را در بر نخواهد گرفت؛ 25 انفال" در نهایت گریبان حامیان آن را هم خواهد گرفت. بهتر بود معاون اول، به جای بخشنامه، به قضات هشدار میداد که این کار، خلاف قانون است و پیامدهای انتظامی و کیفری دارد؛ چرا که طبق اصل 22 قانون اساسی "حیثیت، جان، مال، حقوق، مسکن و شغل اشخاص از تعرض مصون است مگر در مواردی که قانون تجویز کند" و طبق مادهی ۵۷۰ قانون تعزیرات: محروم کردن اشخاص از این حقوق جرم است و تا پنج سال انفصال از خدمت و تا سه سال حبس دارد.
سعی میکنم امیدوار باشم. آرزو میکنم مقامات ارشد کشور قانونمدار و مدافع قانون باشند. چرا که به قول ملکالشعراء:
تبآلوده درمان تب چون کند
رطبخورده منع رطب چون کند
چو حاکم کند مِی شبانگاه نوش
نبندد به حکمش دُکان، میفروش
امیدوارم روزی برسد که قانون تنها حکمفرما در کشور باشد. ابتدا سران کشور قانون را پاس دارند، آنگاه مردم را امر به اطاعت از قانون کنند.
https://www.instagram.com/alireza_feiz_meshkini/
https://t.me/fazemeshkini
eitaa.com/Alirezafeiz
سیاست و قضاوت
مشهور است "اگر سیاست از یک در محکمه وارد شود، عدالت از در دیگر خارج میشود" سیاست با عدالت در قضا قابل جمع نیست. لذا عقلای دنیا، به محض وجود شائبهی سیاست، احتیاط میکنند؛ پردهها را کنار میزنند؛ محاکمهی علنی برگزار میکنند؛ معتمدین مردم را به عنوان هیأت منصفه به کار نظارت بر محاکمه میگمارند. نکند اهل سیاست إِعمال نفوذ کنند.
دربارهی قانون "عفاف و حجاب" کم گفته نشده است. موافقین و مخالفین بسیاری دارد. طبعا این اختلافات از طرق سیاسی و با ساز و کارهای قانونی قابل حل است. چنین موردی در گذشته سابقه داشته است. لذا تکلیف آن در تبصرهی مادهی یک قانون مدنی تعیین شده است:
" در صورت استنکاف رئیس جمهور از امضا یا ابلاغ در مدت مذکور در این ماده، به دستور رئیس مجلس شورای اسلامی روزنامهی رسمی موظف است ظرف مدت 72 ساعت مصوبه را چاپ و منتشر نماید"
برای سرپیچی رئیس جمهور از ابلاغ قانون، ضمانت اجرایی پیشبینی نشده است، چرا؟ چون این یک امر سیاسی است. اما رئیس قوه ی قضائیه در جلسهی مشترک با قوهی مقننه اصرار دارند که رئیس جمهور باید این قانون را ابلاغ کند. رئیس قوهی قضائیه میگوید: " قانونی وضع شده که باید ابلاغ و اجرا شود" چرا جلسه و مصاحبه؟ چرا رئیس مجلس آن را ابلاغ نکرد؟ معلوم است، حتی تصویب کنندگان این قانون حاضر نیستند مسئولیت کار خود را بپذیرند. میخواهند مسئولیت کارشنان را متوجه رئیس جمهور کنند. چرا رئیس دستگاه قضا باید در این امر سیاسی موضع گیری کند؟
یک مسئول سیاسی در اجلاسی شرکت و مصاحبه میکند. از افراطیها انتظاری نیست. مسئله سیاسی است و امروز که اخلاق از عالم سیاست رخت بر بسته است، طرف مقابل باید به هر طریقی تضعیف و حذف شود. اما این مسئله چه ربطی به دستگاه قضا دارد، که رئیس آن بگوید: " کارگزار و منتسب به نظام حرفهایی میزند که دشمنپسند است" گویا رئیس دستگاه قضا خود را بیشتر سخنگوی یک جناح یا حزب میداند، تا قاضیالقضاة. اصلا در کجای دنیا، مسئول قضایی اینقدر مصاحبه و اظهار نظر میکند؟
علیرغم رویهی همیشگی خود، لازم دیدم اسامی افرادی را در این نوشتار ذکر کنم:
بر علیه دانشمند نخبه و دلسوز کشور، دکتر محسن رنانی اعلام جرم شده و مدتی است این شخصیت علمی در حال رفت و آمد به دادسرا است. من شک دارم در بین قضات افراد زیادی بتوانند نوشتارها و گفتارهای ایشان را، حتی درست هضم کنند. اعلام جرم، به دلیل سخنرانی، نوشتن و گفتن! کاش آن قاضی، در یک برنامهی تلویزیونی با ایشان گفتگو میکرد تا مردم بتوانند بار علمی هر یک را به قضاوت بنشینند.
در مجامع علمی و سیاسی، هیچ کس در دانش، دلسوزی، صراحت و شجاعت صادق زیباکلام، احمد زیدآبادی، عباس عبدی... تردید ندارد. شاید با نظراتشان مخالف باشیم. اما نباید آنها را به دلیل مصاحبه، گفتن یا نوشتن به محاکمه بکشیم. در شأن نظام نیست که افرادی مانند سعید مدنی، مصطفی تاج زاده ... در حبس باشند. حبس خانگی و بدون محاکمه که نقطهی چرکینی بر تارک تاریخ کشور است که میرود با هر اتفاقی برای هر یک از محصورین، تا ابد باقی بماند. زندانی بودن نرگس محمدی نه به مصلحت کشور است نه اسلام و نه انقلاب. کاش یکی از زنان مدافع حکم حجاب، از حوزه یا دانشگاه با او مناظره میکرد، تا مردم خود قضاوت میکردند. شما که از قضاوت مردم نمیترسید؟
با این فرمان، نوبت به پزشکانی میرسد که با تشخیص بیمارهای بدخیم، بیماران را مضطرب میکنند. به آزمایشگاههایی که وجود آسیب، ویروس و عفونت را اعلام میکنند.
"سیاه نمایی" همان "اشاعهی اکاذیب" است، که تفاوتش با "برداشتن پرده از روی تباهیها" از زمین تا آسمان است. این دانشمندان، مصداق روشن همان شعار اول انقلابند، که هنوز هم در گوش مردم میپیچد:
به آنان که با قلم تباهی دهر را
به چشم جهانیان پدیدار میکنند
بهاران خجسته باد
زیباکلام گفته مردم ایران نتانیاهو را قهرمان میدانند. چه کردهاید که برخی، هر چند معدود چنین فکری میکنند. البته من او را یک آدم کش و جنایتکار میدانم. اما خوب است به جای اعلام جرم، اجازه داده شود صاحبان هریک از این ایدهها در حزب یا جمعیتی قانونی فعالیت و درخواست همهپرسی کنند و مردم با نظر خود آنان را رسوا کنند. شما که ترسی از نظر مردم ندارید؟ نه در زمان پیامبر و نه هیچ یک از معصومین، مخالفین اسلام، با اجبار ساکت نمیشدند، حتی کفار و مشرکین هم در جلسات گفتگو، مناظره و احتجاج از عقاید خود دفاع میکردند. شک نکیند که این برخوردهای قضایی، مخصوصا با نخبگان و دانشمندان جامعه، نه به نفع کشور است نه انقلاب و نه نظام جمهوری اسلامی. جهتگیری دستگاه قضا در اختلافات سیاسی و جناحی، نتیجهای جز از دست رفتن مشروعیت دستگاه قضا ندارد، که نتیجهاش سستی پایگاه مردمی و مشروعیت نظام است.
https://www.instagram.com/alireza_feiz_meshkini/
https://t.me/fazemeshkini
eitaa.com/Alirezafeiz
آمریکا، مرگ یا مذاکره؟
1 – حضور یا غیبت؟
نمیتوان در برابر این کلام حکیمانه سر تعظیم فرود نیاورد: "در مذاکرات منطقهای و جهانی، ما غایب نیستیم. یا پشت میزیم یا روی میز" یا با اعتماد به نفس، در چشمان طرف مقابل نگاه میکنیم و جسورانه حقمان را مطالبه میکنیم. یا غایبیم و دیگران با کارت ما بازی میکنند؛ منافعمان را روی میز میگذارند و تقسیم میکنند. به اوکراین نگاه کنید. ترامپ و پوتین دربارهی اوکراین مذاکره کردند و خدا میداند چه تصمیماتی گرفتند. هم اروپا و هم اوکراین برآشفتند که چرا دربارهی سرنوشت یک کشور اروپایی بدون حضور آنها مذاکره و تصمیمگیری میشود. این دو دربارهی ایران هم مذاکره کردند و کسی چه میداند منافع ما را چطور بین خود تقسیم کردند. اما در اینجا کسی برنیاشفت. حتی تذکری هم داده نشد. اوکراین را به جلسهی مذاکره راه نمیدهند، اما حکومت ایران با سوء محاسبهای که تا کنون ضررهای کمرشکنی به کشور و ملت وارد کرده است، خود حاضر نیست در مذاکره شرکت کند. اصلا ما عادت کردهایم که دیگران در موردمان تصمیمات اصلی را بگیرند و ما یا همانها را اجرا کنیم و یا با هزینههای سنگین انسانی و مالی در مقابلشان بایستیم. هشتاد و یک سال قبل، در کنفرانس تهران، روزولت، چرچیل و استالین نشستند و دربارهی سرنوشت جهان، پس از جنگ جهانی، از جمله سرنوشت ایران، تصمیم گرفتند. ایران، که صدمات کمرشکنی در این جنگ تحمل کرده بود، غایب بود. حتی درخواست ملاقات شاه را هم نپذیرفتند. یادتان هست که سفارت روسیه در سالگرد کنفرانس تهران عکس یادگاری مربوط به این کنفرانس را منتشر کرد؟ یعنی در مسائل مهم، شما منتظر تصمیمات ما باشید. چهل و شش سال قبل، جیمز کالاهان انگلیسی، ژیسکاردستن فرانسوی، هلموت اشمیت آلمانی و جیمی کارتر آمریکایی در گوادلوپ نشستند و در بارهی ایران تصمیم گرفتند. اگر آن روز شاه پایگاه مردمی خود را از دست نداده بود و اگر قبل از این که سرطان خون او بحرانی بشود و توان فکری و مدیریتی و اعتماد به نفسش را ضعیف کند، مدیر سالمتر و قویتری جایش را گرفته بود و اگر به ملت خود متکی بود، اجازهی چنین جسارتی را به بیگانگان نمیداد. اما آنقدر لجاجت کرد، تا زمانی که دیگر شنیدن صدای مردم هم کمکی به او نکرد؛ مثل پدرش، دستور رسید که از ایران خارج شود. امروز استقلال، حق مردم است؛ ارزان به دست نیامده است. حکومت نمیتواند آن را به دیگران واگذار کند. آن زمان که کلینتون رئیس جمهور آمریکا بر خلاف عرف معمول، به امید این که در راهرو چند ثانیه با رئیس جمهور ایران ملاقات و گفتگو و مقدمات حل اختلافات را فراهم کند، یک ساعت پای سخنرانی او نشست، نباید سید را به آنجا هل میدادند تا این دیدار انجام نشود. یکی از نخبگان که مزدش را با فلج اندامش گرفت، گفت این یک فرصت سوزی تاریخی است. وزیر خارجهی پیشین هم گفت: شما باید در آنجا مقابل رئیس جمهوری آمریکا میایستادید و در چشمهای او نگاه میکردید و با صدای بلند به او میگفتید که ما از شما شاکی هستیم. باید از مخاصمه با ایران دست بردارید. اما این فرصت از دست رفت. نخستوزیران ژاپن و فرانسه، متواضعانه واسطه شدند. با بیاعتنایی و بلکه با تندی رد شد. در سیاست بینالمللی و منطقهای، کسی مستقیماً از منافع ما دفاع نمیکند. منافع ما در اختیار کشوری گذاشته میشود، که هنوز صد سال نشده پارههایی از کشور ما را جدا کرده. اگر نبود سیاست حساب شدهی حکومت وقت، هنوز آذربایجان را در اشغال داشت. همواره به دنبال تحقق آرزوی پطر کبیر است تا از طریق ایران به دریای آزاد راه پیدا کند. کینهی ظُفار در دلش بود تا در نوژه با قتل عام خلبانان ما تلافی کرد. به همهی قطعنامههای تحریم ایران رأی مثبت داد. تا جایی که میتوانست در قضیهی برجام کارشکنی کرد. با توافق جداگانه با کشورهای ساحلی خزر، تلاش میکند با کاهش سهم ایران به حداقل ممکن، ما را در مقابل عمل انجام شده قرار دهد. ایران را با لطایفالحِیَل به جنگ اوکراین کشانید و تحریمهای کمرشکنی بر ما تحمیل کرد. کارنامهی سیاه این همسایه تمام شدنی نیست. با شمردن این سوابق نمیخواهم بگویم روابطمان را با این کشور قطع کنیم، نه. منظور این است که اگر در مذاکرات بین قدرتهای منطقهای و جهانی غایب باشیم، مصالح و منافع کشور ما، بین این کشور و قدرتهای بزرگی مانند چین و آمریکا و اروپا و ... تقسیم میشود. فکر میکنم اگر هم با کشوری تخاصم داریم، باید با اعتماد به نفس در مقابلش بایستیم و در چشمانش نگاه کنیم و به او هشدار بدهیم. البته این کار از تیمی برمیآید که دانش و تجربهی مذاکرات بینالمللی داشته باشد، این مذاکرات را با جلسات موعظه و درس اخلاق اشتباه نگیرد. در چشم طرف مقابل نگاه کند و با شجاعت بگوید "هرگز یک ایرانی را تهدید نکنید"
https://www.instagram.com/alireza_feiz_meshkini/
https://t.me/fazemeshkini
eitaa.com/Alirezafeiz
آمریکا، مرگ یا مذاکره؟
قسمت دوم
دلیل؟ تجربه.
این روزها پدیدهی مبارکی در حال وقوع است. شفاف شدن اختیارات و مسئولیتها. دولت میگوید ما موافق مذاکره بودیم. رهبر مخالفت کرد. ما هم قبول کردیم. تمام. روشن و شفاف. در گذشته هم مسئله همین بود. رهبر پذیرفت. مذاکره شد. مجلس هم تصویب کرد. مطلعین میدانستند. اما عدهای عمداً تلاش میکردند، با ایجاد ابهام، رهبری را از پیامدهای برجام مبرّا جلوه دهند. آنها میدانستند که این توجیه رهبری را چنان ضعیف جلوه میدهد که، یا از چنین معاملهی سرنوشتسازی اطلاع ندارد، یا اطلاع دارد، اما توان مدیریت آن را ندارد؛ در حالی که خود رهبری بارها تصریح کرده در اموری که برای کشور اهمیت حیاتی دارد، مداخله میکند. حتی در چهارده شهریور 1400 واردات محصولات کرهای را ممنوع میکند؛ و این دستور عملی هم میشود. بحث بر سر قضاوت دربارهی خوبی یا بدی این سیستم تصمیمگیری نیست. بحث این است که کسی نباید آدرس غلط به مردم بدهد. البته آنها که در پی ایجاد ابهامند، لوازم و پیامدهای ادعای خود را میدانند؛ آنها اهداف خاص خود را تعقیب میکنند.
اما بحث تجربهی برجام، که به عنوان دلیلی بر هوشمندانه، شرافتمندانه و عاقلانه نبودن مذاکره مطرح شد، اگر درست شکافته نشود، نمیتوان برای آینده از این تجربه استفاده کرد؛ چرا که گذشته چراغ راه آینده است. تحلیل درست این پدیده، میتواند مشکل بزرگی را در نظام حکمرانی ایران آشکار کند:
1 – فرمانهای رهبری در نظام حکمرانی کشور، فوق قانون تلقی میشود.
2 – رهبری بارها اعلام کرده، در مسائل حیاتی کشور مداخله میکند. حتی مسئولان سیاست خارجی را مجری سیاستهای بالادستی دانسته است.
3 – منطق، روش عقلاء و عدل و انصاف حکم میکند که مسئولیت عملکرد حاکمیت به عهدهی رهبری باشد. پر واضح است که عملکردهای جزئی و موردی در گوشه و کنار، مشمول این قاعده نخواهد بود. بلکه منظور عملکرد کلی و موارد مهم و حیاتی است.
بنابراین، دربارهی تعارضات احتمالی در عملکرد حاکمیت، فقط باید از رهبری توضیح خواست.
مذاکرات با واسطه با آمریکا همواره وجود داشته است. اما در سوم آذر 92 رسما با توافق موقت ژنو این مذاکرات کلید خورد. 23 تیر 94 گروه 1+5 توافق کردند که قطعنامهای را به شورای امنیت سازمان ملل متحد ارائه دهند، تا بر اساس آن هفت قطعنامهی تحریم ایران، تعلیق و در بازهی زمانی ده ساله، در صورتی که همهی اعضاء موافق ادامهی آن باشند، لغو گردد. این قطعنامه با شمارهی 2231 در 29 تیر 94 در شورای امنیت تصویب شد.
پس از توافق و تصویب قطعنامه، در مدت کوتاهی پانزده رئیس دولت و سی وزیر خارجه و هیأتهای بسیاری وارد ایران شدند. برخی از این هیأتها چند صد نفره بودند. هیأت فرانسوی هفتصد نفره بود.
مقام رهبری در بیانیهی معروف خود، شروطی را برای موافقت اعلام کرد، که از نظر حقوقی مذاکراتی طولانی برای توافق دربارهی آنها لازم است. اما بههرحال با امضا موافقت کرد. بویژه ورود هرگونه کالای مصرفی آمریکایی به کشور را ممنوع اعلام کرد.
نوزده تیر نود و چهار رزمایش موشکی سپاه پاسداران برگزار شد. روی موشکی با برد دو هزار کیلومتر به زبان عبری نوشته بود: اسرائیل باید از صفحهی روزگار محو شود.
در این رزمایش شهرهای موشکی به نمایش گذاشته شد و فرمانده هوافضای سپاه اعلام کرد: "عمر اسرائیل حتی قبل از شلیک موشکهای سپاه در صورت جنگ به پایان خواهد رسید. وی همچنین برد 2هزار کیلومتری موشکهای شلیک شده امروز را با هدف مقابله با صهیونیستها در فاصله دور عنوان کرد"
معنای این بیانیه، رزمایش و شلیک و بیانات فرماندهان، این بود که:
اولاً همهی طرفها از این توافق بهره میبرند، جز آمریکا.
ثانیاً ایران همچنان به دنبال محو اسرائیل است.
ثالثاً هیچ تغییری در سیاستهای بینالمللی و منطقهای ایران ایجاد نشده است.
حاصل این که هیچ اتفاق جدیدی نیفتاده است. در بر همان پاشنه میچرخد.
امروز سیاست کشورها در خدمت اقتصاد آنها است. وقتی آمریکا، دشمن ایران، ببیند نتیجهی مذاکرات چندین ساله این شده که همه بهره ببرند جز آمریکا؟ ایا توقع است قربةً الی الله این قرارداد را اجرا کند؟ در واقع برجام در اینجا از بین رفت. هیأت های مختلف هم، رفتند و دیگر برنگشتند.
مسلما اگر سرمایهگذاران آمریکایی مانند خودروسازیهای بزرگ، صنایع الکترونیک، نفت، گاز، پتروشیمی در مدت چند سال باقی مانده تا زمان ترامپ صدها میلیارد دلار سرمایهی خود را در زمینهای ایران پیاده کرده بودند، همانها نمیگذاشتند ترامپ برجام را پاره کند.
حالم خوش نیست. احساس میکنم به شعورم توهین شده است. چطور ممکن است قراردادی به این اهمیت منعقد شود و بعد با این تدابیر از بین برود و بعد گفته شود تجربه نشان داد مذاکره مؤثر نیست؟
https://www.instagram.com/alireza_feiz_meshkini/
https://t.me/fazemeshkini
eitaa.com/Alirezafeiz
دیوار کوتاه وکلا
گنه کرد در بلخ آهنگری
ز شیطان و انسان و جنّ و پری
ز دیوار مسکین وکیلان شهر
ندیدند دیوار کوته تری
سال 98 از دنیای قضاوت رخت بربستم. برای بازماندگان در عدلیه وصیتنامهای نوشتم، که در آن آمده بود:
"به یاد داشته باشیم. رؤسای ما خدایان ما نیستند. نه آنها و نه ما، همیشه قاضی و حاکم نیستیم. روی صندلی که نشسته ایم، فردا دیگری خواهد نشست، ما هم روزی تفهیم اتهام خواهیم شد"
وقتی به دنیای وکالت آمدم، آمادهی مقتضیات دنیای جدید شدم. چرا که آن طرف میز با این طرف میز تومنی هفت صنار تفاوت دارد. به قول شاعر:
شما زمینیا همش همینید
اونور میزی رو خدا میبینید
البته بسیاری از اونور میزیا، انسانهای بزرگی هستند. انسان با گوشت و پوست خود احساس میکند که این شخص، یک انسان است. آن طرف میز با این طرف میز برایش فرقی ندارد. اما بعضی، نعوذ بالله، گویا دچار توهمند، خدایی میکنند. بعضی هم که صریحا میگویند اختیارات ما یک بند انگشت از خدا کمتر است. اما من میگویم، خیر، اختیارات شما بسیار بیشتر از خدا است. چرا که خداوند متعال، خود با شأن خداییش اموری را بر خود حرام و اموری را واجب کرده است: "و یاری مؤمنان، همواره حقّی است بر عهدهی ما. روم، 47" و نیز "و ما هيچ قومى را عذاب نمىكنيم تا آنگاه كه پيامبرى بفرستيم، اسراء 15" اما شما هیچ حد و مرزی را نمیشناسید. اصلا مهم نیست با یک تصمیمتان چه حقوقی ضایع میشود و چه صدماتی به دیگران وارد میگردد. راستی الآن کجایید؟
مولی(ع) در عهدنامهی مالک اشتر میفرماید: "به مردم نگو، به من فرمان دادهاند، من هم فرمان مىدهم، پس بايد اطاعت شود، كه اين گونه خودبزرگبينى دل را فاسد، و دين را پژمرده، و موجب زوال نعمتهاست"
وارد دادگستری میشوم. کارت وکالت را نشان میدهم تا طبق معمول، بدون تفتیش و با داشتن گوشی همراه وارد شوم.
- گوشی را تحویل بدهید.
- من وکیلم.
- از این پس وکیل ها هم باید تحویل بدهند.
- میروم گوشی را تحویل بدهم.
برای ماوسِ تبلت، که با باطری کار میکند، معمولا باطری یدک همراه دارم.
- نمیتوانید باطری را داخل ببرید.
- آقا این را هم روی گوشی تحویل بگیرید.
- نه. ما فقط گوشی تحویل میگیریم.
- خوب کنار همین پنجره میگذارم. آمدم برمیدارم.
- نه. ببرید بیرون.
گذاشتم بیرون، کنار دیوار، گفتم من در صف بودم گوشی را بدهم بیایم اینجا.
- نه باید ته صف بروی.
رفتم ته صف. وکیلی را دیدم؛ با وقار و آرام میآمد. موکلین هم به دنبال او. آنها را هدایت کرد در صف بایستند و خودش با اعتماد به نفس رفت که داخل شود. چند لحظه بعد خَجِل برگشت. با شرمندگی از موکلین، گوشی را تحویل داد و ته صف ایستاد.
دیگری را میبینم. استیصال از سر و رویش میبارد.
- ساعت هوشمند نمیتوانی ببری.
- آقا این ساعت را هم روی موبایل تحویل بگیرید.
- نه آقا ما فقط گوشی تحویل میگیریم.
- خوب چه کنم داخل نمیتوانم ببرم. تحویل هم نمیگیرید. وقت دادگاه هم دارم. ساعت هم چند ده میلیون تومان است. دور بیندازم؟
- به ما مربوط نیست.
از شهرستان آمده بود. مانده بود چه کند. ماشین هم نداشت داخل ماشین بگذارد. نمیدانم بالاخره چه کرد.
ساعت هوشمند را که نمیتواند مثل باطری من کنار دیوار بیرون بگذارد. من که برگشتنی دیدم باطری نیست.
در شیراز به شعبهای رفته بودم. گفتم از این سند کپی میخواهم، مأمور نداشت که بفرستد کپی بگیرد. قبلا با گوشی عکس میگرفتم. بلاتکلیف مانده بودم. آهسته به موکل گفتم: معلوم میشود این دو نفر را با گوشی ترور کردهاند! کارمند نگاهی غضب آلود به من کرد، بله؟! خواستم چیزی بگویم دیدم موکل بیچاره دارد از ترس قالب تهی میکند. از طرف من عذرخواهی کرد دستم را گرفت رفتیم بیرون.
یک کارمند دادگستری، دو قاضی را با اسلحه ترور کرده است. مقرر میگردد از این پس دیگر وکلا گوشی به داخل محاکم نبرند!!
کسی که این دستور را صادر کرده، اصلا فکر نکرده امروز گوشی هوشمند ابزار اصلی کار وکلا است؟ میخواهد با اجازهی قاضی از اسناد تصویر تهیه کند؛ برای امضای صورتمجلس الکترونیک، پیامک میآید؛ تمامی قوانین در گوشی است؛ لوایح را در گوشی ذخیره کرده. آقایی که قدرت داری! نباید فکر کنی با این تصمیم چه صدماتی به وکلا میزنی؟ تمام سیستم کارشان را به هم میریزی؟ فقط این نیست. به تصمیمهای حاکمیت نگاه کنید. در خانه مینشینند تصمیم میگیرند. برای مردم هر مشکلی پیش آمد بیاید. باید خودشان را تطبیق بدهند.
آقایان! به کسانی که از قدرت کنار رفتهاند نگاه کنید. فردا کسان دیگری روی این صندلیها خواهند نشست. امروز حتی آسانسور جدا برای ورود به اداره دارید، اما کاری نکنید که فردا نتوانید در چشم مردم نگاه کنید! چرا با این تصمیمات دفعی و حساب نشده اینقدر دیگران را اذیت میکنید؟
https://www.instagram.com/alireza_feiz_meshkini/
https://t.me/fazemeshkini
eitaa.com/Alirezafeiz
دخالت رهبری در اقتصاد
مقام رهبری اظهار داشتند: " رهبری در برنامهریزیهای اقتصادی دخالت نمیکند و حق دخالت هم نداریم"
در پایان نوشتار، به حق دخالت رهبری در برنامهریزیهای اقتصادی میپردازم، اما دربارهی گزارهی اول، فکر میکنم این گزاره با تأملات جدی مواجه است.
مقام رهبری نه تنها در زمینهی سیاستهای کلی اقتصادی، که در قانون اساسی تعیین شده است، بلکه در هر موردی که مصلحت ببیند، چه جزئی چه کلی دخالت میکند. در صدد ارزشیابی این مسئله هم نیستم. بلکه واقعیت را بیان میکنم. این دخالتها به اشکال مختلف انجام میشود:
1 - در مواردی مقام رهبری به خصوص در امور اقتصادی، خارج از مسیر قانونی دخالت کرده است. مانند این که:
1 – 1 - پس از پایان مذاکرات برجام و تصویب و اتمام کار آن و گزارشی که رئیس جمهور از روند کار به مقام رهبری داد، مقام رهبری در پیام خود، ورود شرکتهای آمریکایی به ایران را ممنوع کرد. یعنی خاتمهی کار برجام. حتی اگر اقدامات بعدی نظیر نمایش شهر موشکی، اظهارات فرماندهان سپاه و شلیک موشک کذایی هم نبود، تصمیم بر محرومیت آمریکا از مواهب اقتصادی برجام یعنی تیر خلاص به آن.
2 – 1 - هشتم مهر 1400 مقام رهبری ورود لوازم خانگی کرهای را ممنوع کردند. و چنین هم شد. در واقع وظیفهی واردات این کالا، از مبادی رسمی به کولبران محول شد.
3 – 1 - اواخر سال 1388 مجلس کاهش بیست درصدی تعرفهی واردات خودرو را تصویب کرد. مقام رهبری فروردین 1389 در جمع کارکنان ایران خودرو با این کاهش مخالفت کرد و مجلس هم حرف خود را پس گرفت و کاهش تعرفه منتفی شد.
وقتی کلام رهبری در بین اکثریت قریب به اتفاق کارگزاران حکومت، برتر از قوانین و حاکم بر آن شمرده میشود، بیانات رهبری در خصوص یک امر اقتصادی، عملا دخالت در آن امر است. مثبت یا منفی مهم نیست. مهم تحقق دخالت است.
2 - مقام رهبری نهادهایی تأسیس کرده است، که هیچ جایگاهی، نه در قانون اساسی و نه در قوانین عادی ندارند. این نهادها بر تمامی مقررات و ضوابط اقتصادی و غیر اقتصادی حاکمیت دارند، به طوری که در بسیاری از موارد نهادهای قانونی را تحتالشعاع قرار دادهاند. این نهادها مستقیما در اختیار رهبری بوده و به هیچ یک از نهادهای قانونی کشور پاسخگو نیستند:
1 - 2 - ستاد اجرایی فرمام. امام(ره)، که سازمانی است با بیش از صد میلیارد دلار دارایی.
2 - 2 - بنیاد مستضعفان، که از اموال مصادره شده در ابتدای انقلاب تشکیل شده و در حال حاضر یکی از بزرگترین هلدینگهای خاورمیانه شمرده میشود.
3 – 2 - آستانهای مقدس؛ نظیر آستان قدس رضوی، آستان حضرت معصومه، شاه چراغ، حضرت عبدالعظیم و برخی از موقوفات بزرگ و ویژه.
4 – 2 – قرارگاه سازندگی خاتمالانبیاء، که سازمانی است با بیش از صد هزار نیروی کار. این سازمان مقاطعهکاریهای بزرگ دولتی را انجام میدهد. طبعا به عنوان یک سازمان نظامی، در خصوص دارایی، درآمد، هزینه... فقط به فرمانده کل قوا پاسخگو است.
3 - برخی از نهادها، ثروتی ندارند، اما با نظر مقام رهبری جهت تصمیمگیری در امور مهم، بویژه مسائل اقتصادی تشکیل شده و تصمیماتشان غالبا بر قوانین حاکم است. مانند شورای عالی هماهنگی اقتصادی سران قوا، هیئت عالی مولدسازی داراییهای دولت، که حتی به اعضای آن مصونیت قضایی هم داده شده است.
4 - برخی از نهادها، گرچه مستقیما به مدیریت اقتصاد کشور مربوط نیست، اما تأثیر بسیار مهمی در امر اقتصاد دارد، مانند شورای عالی فضای مجازی، که دربارهی فعالیت پلتفرم هایی مانند تلگرام، اینستاگرام، واتساپ ... تصمیم گرفته و میگیرد. با فیلتر کردن هر یک از این شبکهها کسب و کارهای فراوانی که با زحمت و تلاش فعالان اقتصادی در طول سالها ایجاد شده است، مخصوصا جوانان و دانشبنیانها از بین میروند.
5 - بنابراین وقتی مقام رهبری حداقل نیمی از اقتصاد کشور را در اختیار دارد، به نحوی که هیچیک از مقامات رسمی از هیچیک از قوای حاکم بر کشور، حق ورود و حتی کسب اطلاع از آنها را ندارد، به دولت یا مجلس یا هیچ مقام دیگری غیر از مقام رهبری پاسخگو نیست. معلوم نیست درآمدهای آنها چه مقدار است، چگونه به دست میآید و چگونه و در کجا خرج میشود؛ و در نیم دیگر هم با تعیین نهادهایی که جایگاهی در قانون اساسی ندارند، تأثیر اساسی دارد؛ با این وصف، معلوم است که اولا برای خود حق دخالت در برنامهریزیهای اقتصادی قائل است. ثانیا چنین دخالتهایی به صورت گسترده انجام میشود.
نتیجه: با توجه به نقش اساسی و گستردهی رهبری در ادارهی اقتصاد کشور، تمام امتیازات و مسئولیتهای وضعیت اقتصادی کشور متوجه ایشان است. اگر وضع اقتصادی کشور مناسب است تحسین و ستایش حق ایشان است و اگر اشکال و ایرادی در آن باشد، نباید به مردم آدرس غلط داد. توضیح با مقام رهبری است.
https://www.instagram.com/alireza_feiz_meshkini/
https://t.me/fazemeshkini
eitaa.com/Alirezafeiz
آمریکا، مرگ یا مذاکره
4 - خطر جنگ، تلهی توسیدید؟
به گفتهی یک دانشمند علوم سیاسی: "معمولا وقتی موقعیت یک قدرت بزرگ، به عنوان قدرت مسلط، توسط یک قدرت نوظهور تهدید میشود، احتمال قابل توجهی برای جنگ بین این دو قدرت وجود دارد"
این نظریه به نام ابداع کنندهی آن، توسیدید، 400 سال قبل از میلاد "تلهی توسیدید" نامیده میشود.
آمریکا ده ها سال، مخصوصا پس از فروپاشی شوروی، به عنوان یک ابرقدرت جهانی، داعیه دار ادارهی جهان بوده است. امروز این ادعا توسط چین به چالش کشیده شده است. از نظر دولت آمریکا مرزهای خونین با کشورهای اسلامی، مانعی برای پرداختن به مشکل اصلی یعنی چین است. لذا در پی آن است که هر چه زودتر این مشکل را حل کند تا به مشکل اصلی بپردازد. این موقعیت فرصتهای طلایی برای کشور ما ایجاد میکند، که مانند فرصتهای بیشمار گذشته آنها را از دست میدهیم، بلکه به تهدیدات جدی تبدیل میکنیم.
این خطر(تلهی توسیدید) در داخل کشور هم وجود دارد. امروز دانش حکمرانی، مانند دانشهای تجربی پیشرفت کرده است.در کشورهای پیشرفته حکومت، تعریف و محدودهی خود را دارد، مخالفین حکومت هم تعریف و محدودهی خود را. تلاش میشود هر فرد یا گروهی، به اندازهی وزن خود در ادارهی جامعه سهیم باشد. هیچ فرد یا گروهی احساس انزوا نکند و تشویق به مخالفت با هنجارهای اجتماعی نشود. اما برخی از حکومتها مخالفین را تحمل نمیکنند؛ وجود آن را انکار و سرکوب میکنند. تا زمانی که مخالفین در اقلیت و تعدادشان کم و طبعاً قدرتشان هم محدود باشد، مشکل جدی برای حاکمیت ایجاد نمیکنند و بدون دردسر جدی از سر راه برداشته میشوند. اما وقتی به حدی از قدرت برسند، که حاکمیت را به چالش بکشند، "تلهی توسیدید" در انتظار جامعه است. یعنی جنگ.
دانشمندان، مصلحین و فرهیختگان جامعهی جهانی با درک عمیقی که از این خطر جدی دارند، تلاش کردهاند، تا جایی که ممکن است از این تله فرار کنند و مانع وقوع جنگ های داخلی و بینالمللی شوند.
در صحنهی جهانی، سازمانها و جمعیتهای بینالمللی، نهادهای داوری و حتی کیفری تشکیل شده. کنفرانسهایی برای گفتگوی نخبگان برگزار میشود، تا با طرح مشکلات، تبادل نظر و در نهایت مذاکره و داد و ستد بین دولتها، از وقوع جنگ جلوگیری کنند. و اگر جنگی شروع شد، حتیالمقدور از صدمات آن برای جوامع بکاهند و به آن خاتمه دهند. این تلاشها در مواردی موفق و در مواردی هم ناموفق است.
در صحنهی داخلی، یک اصل وجود دارد، که مورد اتفاق عقلای جهان در طول قرون و اعصار و بر تمامی اصول دیگر حاکم است. "حاکمیت ملت بر سرنوشت خویش" در حکومتهای پیشرفته، حاکمیت ملتها پذیرفته شده است. تلاش میشود ساز و کارهایی ایجاد شود، که مردم در بازههای نسبتاً کوتا زمانی بتوانند، حاکم را جایگزین کنند. سران کشور مادامالعمر نیستند و آنهایی که مادامالعمرند، اختیار چندانی ندارند و بیشتر تشریفاتی هستند. اما در بسیاری از جوامع، حاکمان تلاش میکنند هر چه بیشتر در حکومت بمانند، حکومت را مادامالعمر کنند، مخالفتها را انکار و مخالفین را قانونشکن و اغتشاشگر بنامند و به محض هرگونه تحرکی سرکوب کنند. اما تلهای که گفتیم فعال است. خطر جدی زمانی است که جمعیت مخالفین افزایش پیدا کند و قدرتشان، قدرت حاکم را به چالش بکشد. راه حل این مشکل در حکومتهای پیشرفته آسان است. "مردم حق دارند" جدّاً و واقعاً هم حق دارند. حاکمیت این حق را به رسمیت شناخته است. لذا مردم با ساز و کاری که روزبهروز علمی تر و شفافتر میشود، حکومت را برکنار و حکومت مورد نظر خود را مستقر میکنند. اما در بسیاری از جوامع، چنین موقعیتی به جنگ میانجامد. از این دیدگاه، بیانات مکرر مقام رهبری بسیار نگران کننده است: ایشان دوم دی سال گذشته اظهار داشتند: "ملت ایران هر کسی را که مزدوری آمریکا را در این زمینه قبول کند، در زیر گامهای محکم خود لگدمال خواهد کرد"
همچنین در خطبهی نماز عید فطر بیان داشتند: "و اگر به فکر این باشند که در داخل کشور فتنه راه بیندازند، مثل بعضی از سالهای قبل که راه انداختند، جوابشان را خود ملّت ایران خواهند داد، همچنان که در گذشته دادند"
گمان میکنم نخبگان، فرهیختگان، مصلحان و کسانی که صدایشان به جایی میرسد باید جداً نگران باشند؛ تلاش کنند با ایجاد آشتی ملی مانع چنین وضعی بشوند. حکومت، تنها نیروی مجاز به إِعمال نیروی قهری قانونی است. اما واگذاری این امر به مردم، معنایی جز جنگ داخلی ندارد؛ جنگی که نسلها را ضایع؛ جامعه را ویران و مردم را آواره میکند؛ پیروز ندارد؛ سرنوشت محتوم همهی طرفها شکست است؛ یک قربانی دارد و آن هم مردم است. یا کشور تجزیه و متلاشی میشود یا یک گروه با حمایت قدرتهای خارجی حاکم میشود، که به نوعی اشغال است.
https://www.instagram.com/alireza_feiz_meshkini/
https://t.me/fazemeshkini
eitaa.com/Alirezafeiz
آمریکا، مرگ یا مذاکره؟
5 - فرصت تاریخی
شک ندارم برجام یک سند افتخارآمیز است. قطعاً تاریخ هم چنین قضاوتی خواهد داشت. مدیریت و طبعا تحسین آن را هم متوجه مقام رهبری میدانم. بدون اراده و همراهی او چنین کاری ممکن نبود. چنانچه ممنوع کردن یکی از نتایج منطقی آن، یعنی ورود شرکتهای آمریکایی را یک اشتباه تاریخی و طبعاً مسئولیت آن را هم متوجه رهبری میدانم. اقدامات نظامی بعدی را هم، که موجب اخلال در اجرای برجام و عقیم ماندن آن شد، در یک ارزیابی خوشبینانه، تمرد و سرکشی از ارادهی رهبری توسط جریانات تندرو میدانم.
ایرادات مهم برجام هم، یکی شریک کردن سایر قدرتها، یعنی قدرت دادن به تیم مقابل، در حالی که طرف ما فقط آمریکا بود؛ ثانیا درگیر شدن تیم ایرانی در مسائل داخلی آمریکا و ثالثا غیبت رجال برجستهی اقتصادی در تیم بود.
ثروت پنج نفر از حاضران در مراسم تحلیف ترامپ: ایلان ماسک، جف بزوس، مارک زاکربرگ، سوندار پیچای و برنارد آرنو، بیش از هزار میلیارد دلار است؛ بیش از دو برابر تولید ناخالص داخلی ایران؛ یعنی ترامپ به دنبال اقتصاد است.
در مذاکرات برجام، اوباما، با حمایت همفکران خود، مانع طرح مسئله در کنگره شد و با بهرهگیری از اختیارات ویژهی خود، علیرغم مخالفت کنگره، آن را تصویب کرد. این که میگویند ترامپ بدعهدی کرد، عبات دقیقی نیست. جمهوریخواهان از ابتدا اعلام کردند که به محض به قدرت رسیدن این توافق را لغو خواهند کرد. ترامپ بلافاصله پس از انتخاب درخواست مذاکره با ایران را مطرح کرد. واسطههای زیادی هم فرستاد. اما طرف ایرانی بدون توجه به این که اولا برجام طبق قوانین آمریکا برای ترامپ الزام آور نیست. ثانیا صاحبان سرمایه، که با فرمان رهبری از نتایج این توافق محروم شدهاند، هیچ حمایتی از آن نخواهند کرد، با این تصور که ترامپ باید به برجام عمل کند، و با محاسبات اشتباه، از مذاکره خودداری کرد. سرانجام ترامپ، پس از شانزده ماه تلاش برای مذاکرهی مجدد، از برجام خارج شد.
برای این که کمی مسئله به ذهن نزدیکتر شود، به یک عامل توجه کنیم:
متوسط حقوق ماهانهی یک کارگر در آمریکا حدود 6500 و در ایران حدود 100 دلار است: بهشت سرمایهگذاران؛ جمعیت نود میلیونی که حدود 14 میلیون نفر آنها تحصیلات دانشگاهی دارند، و بیش از نیمی از آنها بیکارند؛ سرزمین وسیع، منابع طبیعی، موقعیت استراتژیک، دسترسی به بازارهای ثروتمند و صاحب نفت منطقه و ... امتیازاتی که در هیچ یک از کشورهای منطقه جمع نشده است.
اگر جو حاکم بر مذاکرات، اقتصاد بود و پس از توافق هم مانع ورود شرکتهای آمریکایی نمیشدیم، سرمایهگذاران صدها میلیارد دلار سرمایه وارد ایران و در پروژههای مختلف، روی زمین پیاده میکردند؛ به این آسانی اجازه نمیدادند ترامپ از برجام خارج شود.
اگر این شرکتها مثلا به جای 6500 دلار برای کارگر آمریکایی 1000 دلار به نیروی کار تحصیل کرده و با کیفیت ایرانی میدادند، 85 درصد صرفهجویی برای آنها و حقوق ده برابر برای نیروی کار ایران داشت.
امروز در پیچ سرنوشتسازی قرار داریم. شاید رئیس جمهور فعلی آمریکا یکی از ضعیفترین رؤسای جمهور این کشور باشد، به سر و صدا نگاه نکنید؛ خودشیفته است؛ به کارشناسان اهمیت زیادی نمیدهد؛ متحدینش را از خود دور میکند؛ عجول است؛ تحمل کارهای تخصصی، آرام، درازمدت و زیربنایی ندارد، مذاکرات چندین ساله و بلکه چندین ماهه را فراموش کنید؛ به شدت عملگرا و تاجرمسلک است؛ با مشکلات زیادی که دارد، مشتاق یک پیروزی مهم تبلیغاتی است. رهبری که حاضر است با یک ملاقات و مطرح کردن خود به عنوان یک شخصیت تاریخی در کشورش، امتیازات بسیاری به طرف مقابل بدهد، یک فرصت تاریخی برای ما است. مهم این است که بر عکس اوباما، کنگره هم خواسته یا ناخواسته با او همراهی میکند. اما نمایندگان کشور ما نباید خود را درگیر مسائل داخلی آمریکا کنند. آنها بیشتر باید فرصتهای سرمایهگذاری را به سرمایهگذاران ارائه و آنها را به آوردن سرمایههایشان به ایران ترغیب کنند. خود آنها مسائل سیاسی لازم را حل و فصل خواهند کرد. آمدن سرمایه به کشور، برای همه خوب است. برای طرف آمریکایی سودهای وسوسه کننده و برای ایرانیان رفاه در پی دارد.
وقتی ترامپ در مقابل مطبوعات از نتانیاهو تعریف میکند، شک نکنید در خفا به شدت او را تهدید کرده است که در مذاکرات اخلال نکند. امروز نتانیاهو و تندروهای داخلی دست به دست هم دادهاند تا نگذارند کشور از این پیچ تاریخی به سلامت عبور کند. درست زمانی که او برای وسوسهی ترامپ به شروع جنگ و فشار به ایران به آمریکا میرود، یکی از امکان رفتن به سوی سلاح اتمی حرف میزند و یکی طرح ترور ترامپ را مطرح میکند. هضم این هماهنگی بسیار مشکل است. آیا نباید نگران نفوذ بود؟
https://www.instagram.com/alireza_feiz_meshkini/
https://t.me/fazemeshkini
eitaa.com/Alirezafeiz
آمریکا؛ مرگ یا مذاکره؟
6 – گفته باشم
روشن است که ادارهی امور کشور در مسیری که مقام رهبری تعیین میکنند پیش میرود. البته ممکن است هر کسی، چه یک شهروند عادی و چه یک کارشناس، نظر دیگری داشته باشد. بیان این نظرات هم طبق تأکیدات مکرر ایشان بلامانع است؛ گرچه هیچ اثری نداشته باشد. خود من فکر میکنم که عاقلانهترین، هوشمندانهترین و شرافتمندانهترین اقدامی که در طول چهل و هفت سال گذشته ممکن بود انجام شود، مذاکرهی مستقیم و رودررو با آمریکا بود؛ به عنوان نیرویی که در سال 1357 در یک جنگ با انبوه مردم شکست خورده بود.
بههرحال، فردا شنبه 23 فروردین 1404 هیأت ایرانی با نمایندهی ویژهی رئیس جمهور آمریکا در عمان مذاکره خواهند کرد. این مذاکرات عاقلانه، هوشمندانه و شرافتمندانه است. اگر مستقیم باشد عاقلانهتر، هوشمندانهتر و شرافتمندانهتر است، چرا که نشانهی اعتماد به نفس و استقلال طرف ایرانی و شهامت او در رودررویی مستقیم با طرف مقابل است. مهم این است که مقام رهبری با توجه به مصالح عالیهی اسلام، انقلاب، کشور و ملت، چنین اجازهای را به هیأت ایرانی داده است. این مذاکرات، بدون خواست و ارادهی رهبری نمیتواند انجام شود. چرا که شکی نیست این اقدام میتواند به تغییر مسیر راهبردی نظام حاکم بر کشور، به سمتی غیر از مسیر چهل و هفت سالهی
گذشته منتهی شود. و این امری نیست که بتواند بدون اذن و اجازهی صریح رهبری انجام شود.
24 مهر 1390 مقام رهبری در دیدار با دانشجویان کرمانشاهی اظهار داشتند:
"حرکت کلان و کلی نظام اسلامی به سمت آن آرمانها باید منحرف نشود؛ اگر منحرف شد، باید گریبان رهبری را گرفت، او را بایستی مسئول دانست؛ او مسئول است که نگذارد. به یکی از آنها اشارهی مختصری میکنم. مسئلهی روابط با آمریکا، که در این چند سال چه کارها کردند، چه تلاشها کردند، در دورههای مختلفِ دولتهای گوناگون، تحت تأثیر عوامل مختلف. خب، این به حرکت عمومی نظام ضرر میزد، فایدهای هم برای وضع معیشت و زندگی مردم نداشت. اینجا ممانعت شد. و مسائل گوناگونی از این قبیل هست"
در برجام هم چنین بود. البته بارها و بارها گفتهام: من برجام را یک سند افتخارآمیز و تاریخی میدانم و امتیاز و تحسین آن را هم متوجه مقام رهبری میدانم، که شک ندارم در تاریخ از این اقدام به نیکی یاد خواهد شد. اظهار برائت از برجام و فراز و نشیبی را هم که طی کرد، قابل قبول نمیدانم. نظام اداری کشور به گونهای است که بههیچوجه نمیتوان چنین اقدامات مهمی را بدون خواست و ارادهی رهبری انجام داد. توجه به این نکات، این ادعا را کاملا روشن میکند:
اول خرداد 1398 رهبری در پاسخ به سؤالی در خصوص تصویب برجام بیان داشتند:
"یکی از دوستان تصویب برجام را به رهبری نسبت دادند. خوب، بله، شما چشم دارید، گوش دارید همه چیز را میفهمید. ببینید تصویب چطوری است. شرایطی ذکر شده. در این صورت این تصویب میشود"
23 تیر 1394 تفاهم برجام، بین ایران، اتحادیهی اروپا و گروه 1+5 بسته شد. در همان تاریخ رئیس جمهور وقت در نامهای به مقام رهبری گزارشی اجمالی از وضعیت موجود داد و از حمایتها و هدایتهای ایشان تشکر و خواستار ادامهی این حمایتها و هدایتها شد.
24 تیر 1394 مقام رهبری در پاسخ به نامهی رئیس جمهور بیان داشتند:
"به سرانجام رسیدن این مذاکرات، گام مهمی است، با این حال لازم است متنی که فراهم آمده با دقت ملاحظه و در مسیر قانونی پیشبینی شده قرار گیرد و آنگاه در صورت تصویب، مراقبت از نقض عهدهای محتمل طرف مقابل صورت گرفته و راه آن بسته شود. به خوبی میدانید که برخی از شش دولت طرف مقابل به هیچ رو قابل اعتماد نیستند"
12 شهریور 1394 مقام رهبری در دیدار با نمایندگان مجلس خبرگان بیان داشتند:
"به نظر ما مصلحت نیست که ما مجلس را از این قضیّه برکنار بداریم؛ چون قضیّهای است که بالاخره دو سال است که کشور بهطور کلّی متوجّه به آن است"
29 مهر 1394 مقام رهبری در نامهای به رئیس جمهور وقت شروط نهگانهای را برای اجرای برجام اعلام نمودند.
ملاحظه میشود که شروط نهگانهی اعلامی حدود سه ماه بعد از تصویب برجام بوده است. بههرحال، شروع مذاکره را مبارک میدانم. از الآن هم گفته باشم:
اگر این مذاکرات به سرازیر شدن سرمایههای خارجی، مخصوصاً آمریکایی به ایران و ایجاد رفاه و اشتغال و گسترش و توسعهی ایران منجر شد، بدون شک این امتیاز و تحسین ناشی از آن را متوجه مقام رهبری میدانم؛ و شک ندارم که تاریخ هم چنین قضاوتی خواهد کرد. و اگر منتهی به جنگ و ویرانی شد، البته در وحلهی اول دشمنی دشمن و زیادهخواهی و جنایتهای او را مسئول میدانم؛ اما توضیح دربارهی چگونگی تدابیری را هم، که نتوانست مانع هجوم دشمن به کشور و ملت بشود، به عهدهی رهبری میدانم.
https://www.instagram.com/alireza_feiz_meshkini/
https://t.me/fazemeshkini
eitaa.com/Alirezafeiz
آمریکا، مرگ یا مذاکره؟
7 – معمای ترسناک
میخواهید از راهی بروید. کسی توصیه میکند این راه مسدود است و خطرناک، لذا رفتن از این راه به مصلحت شما نیست. تشخیص شما چیز دیگری است. از آن راه میروید:
اگر موفق نشدید و ضرر کردید، آن شخص خواهد گفت: من که به شما توصیه کردم. معلوم شد من درست میگفتم و باید به توصیهی من عمل میکردی.
اگر موفق شدید و به سلامت رفتید، طبعاً آن شخص باید اقرار کند توصیهاش صحیح نبوده و اشتباه کرده است.
این وقتی است که شما فردی مستقل باشید و ارتباط رئیس و مرئوسی یا پدر و فرزندی با آن شخص نداشته باشید.
اما اگر آن فرد پدر یا رئیس شما باشد، طبعا او را ملامت خواهند کرد که، چرا اجازه دادی فرزند یا کارمندت از آن راه برود؟ مسئولیت او به عهده شما است؟
19 بهمن 1403 مقام رهبری در دیدار با فرماندهان نیروی هوایی در رابطه با مذاکره با آمریکا اظهار داشتند:
"با یک چنین دولتی مذاکره نباید کرد؛ مذاکره کردن عاقلانه نیست، هوشمندانه نیست، شرافتمندانه نیست"
اما وزیر خارجه حدود دو ماه بعد با نمایندهی ویژهی رئیس جمهور آمریکا مذاکره کرد. مذاکرهای که مقدمهی یک سلسله مذاکرات مهم و حیاتی است.
این معما چگونه باید حل شود؟
دو حکومت با هم مذاکره میکنند و شکست مذاکره نشانهی درایت شخص اول یکی از دو حکومت است. شکستی که جنگ، کشتار و ویرانی در پی دارد.
حل این معما واقعا دشوار است. احتمالاتی برای حل آن وجود دارد که لرزه بر تن هر کسی میاندازد. یک احتمال را باید محال فرض کرد. ممکن نیست رهبری راضی به شکست مذاکرات باشد، تا معلوم شود پیشبینی او درست بوده است. وقتی نتیجهی شکست مذاکرات، حتی به احتمال خیلی ضعیف، جنگی عظیم، خانمانبرانداز و ویرانگر باشد و موجودیت و تمامیت کشور و انقلاب را تهدید کند، چگونه ممکن است رهبر کشور موافق آن باشد؟ امکان ندارد. این احتمال را باید کلاً از معادلات حذف کرد. شکی نیست اگر مذاکرات به نتیجهی مطلوب برسد و برای مردم رفاه و امنیت به ارمغان بیاورد و خطر جنگ را از سر آنها برطرف کند، مقام رهبری صریحاً از این که نتیجهی مذاکرات چیزی غیر از پیشبینی ایشان بوده، اظهار رضایت خواهد کرد.
اما انبوه دوستان و پیروان رهبری چطور؟ آیا آنها هم مسائل را درست تحلیل میکنند؟ آیا آنها هم درک درستی از نتیجهی شکست مذاکرات دارند؟ در این مورد تردید جدی وجود دارد. بسیاری از کسانی که خود را دوست و پیرو رهبری میدانند، از ظَنِّ خود رهبر را یاری میکنند. آنها صریحاً بیان میکنند که رهبری خواستههایی دارد که به دلیل محدودیتهای سیاسی یا اجتماعی از بیان آن خودداری میکند. یکی از سرکردگان حمله به یکی از سفارتخانهها در توجیه عمل خود میگوید: "آقا هم فقط به موضوع عربستان و پلیدیهای آن پرداختند. انتظار نداریم که آقا در این فضای بینالمللی این کار را تأیید کنند ولی تقبیح نکردند. شاید آقا این استثنا بوده است، شاید هم نبوده است؛ اما غیرت و شور انقلابی، مورد اقبال آقاست"
امروز خیل عظیم پیروان رهبری متحیرند. آنها مذاکره کنندگان را کسانی میدانند که بنا به اظهارات مقام رهبری کاری را میکنند، که "نباید کرد، عاقلانه نیست، هوشمندانه نیست، شرافتمندانه نیست"
اگر این مذاکرات به نتیجه برسد، تحیرشان بیشتر خواهد شد. از رهبری توضیح خواهند خواست. اما رهبری تا کنون به کسی توضیح نداده است. لذا این تحیر و تناقض آزار دهنده در ذهن پیروان رهبری باقی خواهد ماند.
اگر مذاکرات به نتیجه نرسد، در این صورت به صحت نظرات رهبری ایمان بیشتری پیدا میکنند. آیا این پیروان، همگی به اندازهای درایت و دوراندیشی دارند، که به زعم خود در پی اثبات صحت نظرات رهبری نباشند؟ این مشکل بزرگی است. پاسخ این سؤال ترسناک است.
اما شاید مشکل مهمتر از این باشد. تجربهی برجام به ما میگوید که جریانهایی که قدرت و نفوذ بسیاری در حاکمیت دارند، اهدافی بسیار فراتر از منافع کشور و ملت را تعقیب میکنند. نقش مشاوران در ممنوع کردن ورود شرکتهای آمریکایی پس از برجام برای من حل نشده است. نقش نظامیان متمرد را هم در شکست برجام فراموش نشدنی میدانم. آیا این مشاوران و نظامیان، در خلال مذاکرات ساکت خواهند بود؟ چه بهانهای برای آنها بهتر از تلاش برای اثبات درایت و دوراندیشی رهبر؟
شکی نیست که دو گروه به دنبال شکست مذاکراتند: اسرائیل و تندروان داخلی. نخستوزیر اسرائیل صریحا با دمکراتها مخالفت میکرد و به رئیس جمهور دمکرات اعتنا نمیکرد؛ به طوری که، علاوه بر ترس از توان نظامی ایران، بایدن با دشواری مانع حملهی اسرائیل میشد. اما نتانیاهو در مقابل تهدیدها و هشدارهای ترامپ جرأت اخلال صریح ندارد. آیا متحدان داخلی او نخواهند توانست به بهانهی حمایت از رهبری برای شکست مذاکرات تلاش کنند؟ معمای ترسناکی است.
https://www.instagram.com/alireza_feiz_meshkini/
https://t.me/fazemeshkini
eitaa.com/Alirezafeiz
آمریکا، مرگ یا مذاکره؟
8 - ایلان ماسک و جواد ظریف
رئیس قوهی قضائیه آبان 96 دربارهی وضعیت پروندههای اعضای تیم مذاکرات هستهای اظهار میدارد:
"دو نوع جاسوس داریم، یک جاسوس اطلاعات طبقه بندی را به صورت سرقت یا هر شکل دیگر در اختیار دشمن قرار میدهد؛ دستهی دیگر کسانی هستند که اطلاعات نمیبرند بلکه برای مسئولان در ردههای مختلف تصمیم سازی میکنند، بسیاری از نفوذیها و دوتابعیتیها، این کار را انجام میدهند"
دربارهی این اظهارات حرفهای زیادی هست که در آینده خواهم گفت.
کنار گذاشتن دو تابعیتیها از مشارکت در ساختن کشور یعنی محروم کردن کشور از بیش از هفت میلیون ایرانی نخبه و تحصیل کرده با بیش از هزار میلیارد دلار ثروت، که عدهی زیادی از آنها حاضرند ثروتشان را در آبادانی ایران به کار برند. باید بپذیریم که آنها را ما از کشور راندهایم. کسی بدون دلیل وطن خود را رها نمیکند. آنها به دنبال زندگی آبرومندانه با حفظ حرمت و کرامت انسانی رفتهاند و معلوم است که در طول سالیان طولانی تابعیت کشور محل سکونت خود را کسب کردهاند، اما هنوز عاشق ایرانند و خود را ایرانی میدانند. کاش مقام رهبری که امسال را سال "سرمایهگذاری برای تولید" اعلام کرده است، آنها را به ایران دعوت میکرد تا در ساختن کشور مشارکت کنند و به مقامات قضایی هم توصیه میکرد از ایجاد مزاحمت برای آنان دست بردارند. به قول استیو جابز، ما دانشمندان را استخدام نمیکنیم که به آنها بگوییم چکار کنند؛ بلکه استخدام میکنیم تا آنها به ما بگویند چکار کنیم. قرآن هم همین را میگوید:
ای پیامبر؛ "بگو: آیا کسانی که میدانند با کسانی که نمیدانند یکسانند؟! تنها خردمندان متذکّر میشوند" سوره زُمَر آیه 9
به چند نمونه توجه کنیم:
ایلان ماسک در سال 1971 از پدری آفریقایی و مادری کانادایی، انگلیسی در آفریقای جنوبی متولد شد. پس از تحصیلات دبیرستان بدون حمایت خانواده و به کمک بستگان مادرش به کانادا رفت. پس از این که شهروندی کانادا را به دست آورد با شغلهای کمدرآمد و به سختی بالاخره در سال 1992 به آمریکا رفت. نیازی به توضیح موقعیت او در آمریکا نیست. متحد رئیس جمهور و ثروتمندترین فرد آمریکا و شاید جهان است.
سوندار پیچای در سال 1972 در هند به دنیا آمد و با زندگی فقیرانهای تحصیلات دانشگاهی خود را به اتمام رساند و از دانشگاه استنفورد آمریکا بورس تحصیلی گرفت. خانوادهی او پساندازشان را صرف پرداخت هزینهی سفر او به آمریکا کرد. او پس از لَری پیج، بنیانگزار گوگل، مدیر شرکت گوگل است.
دارا خسروشاهی در سال 1348 در تهران به دنیا آمد. پدرش بنیانگزار مؤسسات و شرکتهایی مانند مینو، تولیددارو و تولیپرس بود. در نه سالگی با خانوادهاش به آمریکا مهاجرت کرد. از سال 2017 مدیر شرکت اوبر، یکی از ارزشمندترین شرکتهای نوپای جهان است. حقوق سالانهی او 96 میلیون دلار است.
محمد جواد ظریف در سال 1338 در خانوادهای اهل خیر، که از بانیان مسجد هامبورگ و مسجد اعظم قم بود، به دنیا آمد. در دبستان و دبیرستان علوی تحصیل کرد و در سال 1355 با بورس تحصیلی به آمریکا رفت و در دانشگاههای متعدد آمریکا تا مقطع دکتری تحصیل کرد و از سال 57 با کنسولگری ایران و نمایندگی ایران در سازمان ملل و به طور کلی با سیاست خارجی ایران همکاری دارد. دو فرزندش در زمان خدمت، در آمریکا به دنیا آمده و طبق قانون آمریکا، خودبخود تابعیت آمریکایی دارند. او در اسفند 403 به دلیل این که فرزندانش تابعیت آمریکایی داشتند، به خواست رئیس قوهی قضائیه از دولت کنار گذاشته شد.
وحید دامیده مهندس ایرانی، شهریور 89 به عنوان یکی از اعضای هيات علمي پژوهشكدهی فيزيك پلاسما و گداخت هستهاي پژوهشگاه علوم و فنون هستهاي سازمان انرژي اتمي ايران، در گفتگو با خبرگزاری ایسنا، از "دستيابي ايران به عنوان دومين كشورجهان به توان تحقيقات گداخت هستهاي" سخن گفت. او در حال حاضر در شرکت فیوز در کانادا در حال اجرای پروژهی بلندپروازانهی تولید برق از طریق انرژی همجوشی هستهای است. انرژی پاک، بیپایان و فراوان.
کاوه مدنی، متخصص بینالمللی آب، به ایران آمد تا تجربیات خود را در اختیار دانشمندان ایران قرار دهد، بلکه برای ورشکستگی آبی کشور چارهای اندیشیده شود. برادران با شخم زدن کامپیوتر و گوشی او کشف کردند که در گذشته در میهمانیهای مختلط شرکت میکرده و وادارش کردند که عطای خدمت در ایران را به لقایش ببخشد. او اکنون رئیس انستیتوی آب، محیط زیست و بهداشت دانشگاه سازمان ملل است.
به نظر شما جای ظریف، موسویان، ناصری، سریعالقلم، طیبنیا، نیلی ... در مذاکرات خالی نیست؟ آیا حذف این نیروها از همان تصمیمسازیهایی نیست که قاضیالقضات گفت؟
https://www.instagram.com/alireza_feiz_meshkini/
https://t.me/fazemeshkini
eitaa.com/Alirezafeiz