eitaa logo
شعر هیأت
10.6هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
183 ویدیو
15 فایل
🔹انتخاب شعر خوب، استوار و سالم، تأثیرگذار و روشن‌گرانه همواره دغدغه ذاکران و مرثیه‌خوانان اهل معرفت و شناخت بوده است. 🔹کانال «شعر هیأت» قدمی کوچک در راستای تحقق این رسالت بزرگ است.
مشاهده در ایتا
دانلود
جمعه حدود ساعت یک، نیمه‌شب، بغداد... این ماجرا صدبار در من بازخوانی شد هر بار با این جمله در اخبار جان دادم روح بلند حاج قاسم آسمانی شد تعداد موشک‌ها سه تا بوده‌ست، این یعنی تیر سه‌شعبه باز هم کار خودش را کرد از دست و انگشتر بگویم یا تن بی‌سر؟ با هر کدامش می‌شود یک روضه برپا کرد این دست یعنی دل بریدن از امان‌نامه این دست یعنی دست رد بر هرچه بدعهدی گیرم که دستی بر زمین افتاد؛ پابرجاست، دستی که داده حاج قاسم با ابومهدی... (محمدحسین ملکیان) 📗 کتاب «حدود ساعت یک» گزیده‌ای است از دل‌سروده‌های شاعران میهن عزیزمان در پاسداشت سردار شهید . برای گزینش اشعار این کتاب، سروده‌های بسیاری مورد مطالعه و بررسی قرار گرفته و فاخرترین آن‌ها انتخاب شده‌ است. در انتخاب آثار، ضمن توجه به سطح ادبی سروده‌ها، به قابلیت اجرای اشعار در هیأت نیز توجه شده است. 🔻سفارش کتاب از طریق سایت: 🌐 heyat.co/p/3959@ShereHeyat
🔹عزیزِ سفرکرده🔹 کجاست آن که دلش چشمه‌سار حکمت بود کجاست آن که رخش آبشار رحمت بود کجاست آن که وجودش نثار قرآن شد کجاست آن که دلش آشنای عترت بود کجاست آن که به یک عمر چون طلیعۀ صبح صبور و صالح و صدیق و با صلابت بود قسم به آیه «اللهُ نور» مثل صباح چراغ باور و مصباح هر هدایت بود شب از طهارت روحش هزار خاطره داشت مگر که نافلۀ او هزار رکعت بود؟ چه عاشقانه گره خورد کربلا و نماز به سجده‌هاش که با عطر مهر تربت بود شب از ستارۀ اشکش فروغ کثرت داشت اگرچه پرتویی از آفتاب وحدت بود «وَ مَن یُهاجِر» قرآن در او تجلی کرد مجاهدانه همه عمر گرم هجرت بود همیشه در سر او شوق کار خالص بود همیشه در دل او آرزوی خدمت بود جهان دین و سیاست همیشه اذعان داشت سیاستش همه آیینۀ دیانت بود غبار فتنه چو برخاست او چنان عمار بصیر و صاحب فکر و بلندهمت بود شکست هیمنۀ فتنه‌های دوران را به آن کلام که لبریز از صراحت بود نشان اهل جهان داد پایداری را همان که اسوۀ ایثار و استقامت بود چه عاشقانه در این فاطمیه رحلت کرد کسی که در دلش از فاطمه محبت بود مگر قرار نهاده‌ست با سلیمانی برای سیزده دی که روز رحلت بود اگرچه ماتم او موجب تأثر شد، اگرچه ضایعۀ رحلتش خسارت بود، همیشه در دل تاریخ نام او باقی‌ست که آن عزیزِ سفرکرده بی‌نهایت بود 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4924@ShereHeyat
گفتی شب تیره ماه را گم نکنیم در ظلمت، خیمه‌گاه را گم نکنیم هرگاه که راه و چاه ناپیدا شد مصباح شدی که راه را گم نکنیم 📝 @ShereHeyat
🔹میدان شهادت🔹 عالم و فاضل و فرزانه و آزاداندیش خالص و مخلص و شایسته و وارسته ز خویش دژ مستحکم ایمان، دژ مستحکم دین متفکّر، متکلّم، متخلّق به یقین آن‌که خوش‌صحبت و خوش‌سیرت و خوش‌غیرت بود مَحرمِ راز محمدتقی بهجت بود همه‌جا صحبت ایثار و دِماء شهداست و دماء الشّهدا ذِیل مداد علماست ای که تکریم تو تکریم همه خوبی‌ها ای تو در زمرۀ «لا نَعلمُ إلّا خَیرا» دشمنان علی امروز وقیح‌اند همه اشعث قِیس و زیاد بن ابیه‌اند همه به مصاف آمده‌ای یک‌تنه با خنّاسان دین به ابلیس فروشان و نمک‌نشناسان در دل سفسطه‌بازان به شجاعت رفته آیت‌اللهِ به میدان شهادت رفته یار و غمخوار علی، میثم تمّار علی أینَ عمّار علی نه، خود عمّار علی مرد میدان گلاویز شدن با شُبَهات نه فقط خمس و زکات و نه فقط صوم و صلات! فقه و تفسیر و سکوت و سخنش درس‌آموز مرد اسلام سیاست، یل اسلامِ به‌روز فیلسوف طرُق معرفت توحیدی خوابْ‌آشفته‌کنِ فلسفۀ تقلیدی اعتقادی که در اسلام پیِ سلطنت است غلط اندر غلط اندر غلط اندر غلط است آن‌که کرده‌ست میان حق و باطل اُتراق، اعتدالش نتوان گفت؛ نفاق است نفاق راه حق را غم پیدا و نهان بسیار است طعنه و سرزنش و زخم زبان بسیار است او که در دین خداوند، سر از پا نشناخت راه را جز به تولّی و تبرّی نشناخت مَسلکش راهگشا، معرفتش مفتاح است فاش، علامه محمدتقی مصباح است بانگ مردان غیور است اگر می‌شنوید شیهۀ اسب ظهور است اگر می‌شنوید راه اگر راه حسین است، خدا ما را بس گرد و خاک سفر کرب‌وبلا ما را بس آنچه آرامش دل‌هاست مهیّاست هنوز سایۀ چادر پُر وصلۀ زهراست هنوز 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4959@ShereHeyat
🔹حدود ساعت یک🔹 جمعه حدود ساعت یک، نیمه‌شب، بغداد... این ماجرا صدبار در من بازخوانی شد هر بار با این جمله در اخبار جان دادم روح بلند حاج قاسم آسمانی شد تعداد موشک‌ها سه تا بوده‌ست، این یعنی تیر سه‌شعبه باز هم کار خودش را کرد از دست و انگشتر بگویم یا تن بی‌سر؟ با هر کدامش می‌شود یک روضه برپا کرد این دست یعنی دل بریدن از امان‌نامه این دست یعنی دست رد بر هر چه بدعهدی گیرم که دستی بر زمین افتاد؛ پا برجاست، دستی که داده حاج قاسم با ابومهدی از کشتن او با غرور و شوق می‌گویند غافل که او عمری شهادت از خدا می‌خواست خنجر به خیلی‌ها برای کشتنش دادند این خون دامن‌گیر اما شمر را می‌خواست دیگر فراقی بین ایرانی عراقی نیست جایی ندارد تفرقه بین حسینی‌ها دیدید که تابوت یک سردار ایرانی تشییع شد، آن هم به دست کاظمینی‌ها ما با دفاع از حرم‌هامان نشان دادیم جان می‌دهیم اما به اهل ظلم میدان نه گفتم که: روزی هم قرار جنگ اگر باشد میدان جنگ ما تلاویو است، تهران نه! 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5036@ShereHeyat
8.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این دست یعنی دل بریدن از امان‌نامه این دست یعنی دست رد بر هر چه بدعهدی 📹 شعرخوانی @ShereHeyat
🔹کربلا تا قدس🔹 حاج قاسم رفت اما داستانی مانده است حاج قاسم رفت و راه بی‌کرانی مانده است در تنور سینه‌ها آتش‌فشانی مانده است مکتبش را دوستان و دشمنانی مانده است حاج قاسم رفت اما امتحانی مانده است تازگی‌ها هرطرف رو می‌کنی روز خداست مالک اشتر زمین افتادنش هم ماجراست حاج قاسم راز و رمز فتح خرّمشهرهاست با علی همراه شو، میزان علی مرتضاست غیرت صفّینیان را نهروانی مانده است ای خمینی‌باوران! دنیا جمارانی شده‌ست ای مسلمان! وقت تجدید مسلمانی شده‌ست شهر را یک‌روز می‌بینی چراغانی شده‌ست کربلا تا قدس لبریز سلیمانی شده‌ست منتظر باش اتفاق ناگهانی مانده است نور پنهان، ماه پشت ابرها، ظلمت زیاد دشمنی بسیار و فتنه بی‌حد و بدعت زیاد بزدل و کج‌فهم و سازش‌کار و بی‌غیرت زیاد کوفیان! ما اهل ذلت نیستیم! عزّت زیاد! در دل ما قاب عکس پهلوانی مانده است حاج قاسم کربلایی بود و سرتاپا حسین خوش به حال آن‌که تا آخر بماند با حسین لِلذینَ آمَنوا فی هذهِ الدنیا... حسین هرکه عزم کربلا دارد بگوید «یا حسین» بار سنگینی به دوش کاروانی مانده است 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5040@ShereHeyat
🔹صبح نزدیک است🔹 «صبح نزدیک است» پیغامی چنین آورده بود قاصدی که آسمان را بر زمین آورده بود آیت‌اللهی که بر ما آیه‌های فتح را - از شب تردید تا صبح یقین- آورده بود «جایگاهش اوج آغوش حسین‌بن‌علی‌ست» این خبر را با خودش «روح‌الامین» آورده بود... از سفر برگشت اما از تعلق‌ها رها دست‌هایش را بدون آستین آورده بود... گریه‌هایش را شباهنگام در تنهایی‌اش... خنده‌هایش را برای دوربین آورده بود رقّه، دیرالزور، موصل، اَلرَّمادی، بوکمال کربلا در کربلا فتح‌المبین آورده بود کربلایی راه افتاده‌ست پشت پیکرش هرچه او آورده بود از اربعین آورده بود 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5405@ShereHeyat
🔹بیعت🔹 ببین که با غم و اندوه بعد رفتن تو میان معرکه ماییم و راه روشن تو... چگونه زیسته بودی مگر؟ که از دنیا نبود گرد تعلق به روی دامن تو... چقدر دیر تو را دوستان شناخته‌اند چقدر خوب تو را می‌شناخت دشمن تو وطن برای تو دل‌های دردمندان بود قسم به عشق که مرزی نداشت میهن تو... از آن شکوه فقط دست غرق در خونی برای بیعت ما مانده بود از تن تو 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5406@ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹علمدار عزت🔹 میزبان تو می‌شود ملکوت؟ یا ملائک در آستان تواند؟ لحظه‌ای که قنوت می‌گیری همۀ شهر میهمان تواند چتر این‌ رحمت الهی را بر سر اهل شهر گستردی با تو همسایه‌ها چه خوش‌بختند همه را یک به یک دعا کردی ماکه همسایۀ تو نه... اما از ازل زیر سایه‌ات هستیم در هیاهوی روز محشر هم به نخ چادر تو دل بستیم درس عشق است، درس زندگی است بین خانه، صفا و سادگی‌ات چه دفاع مقدسی شده است در دل جبهه ایستادگی‌ات بهتر از این کدام تقدیر است؟ در دفاع از علی شهید شدن باب شد بعد از آن حماسۀ تو در رکاب ولی شهید شدن نام زهرا میان معرکه‌ها نقش سربند حاج قاسم‌هاست دل سردار ما سرای علی خانه‌اش وقف روضۀ زهراست سال‌ها بود بانی روضه حال بر سفرۀ تو مهمان است حاج قاسم که مرد میدان بود حاج قاسم که مرد میدان است تو علمدار عزت و غیرت کوثری... کوثری و بی‌مانند تو شب قدر عالمی زهرا حیف قدر تو را ندانستند ما از آن قدر ناشناسی‌ها ما از این زخم‌ها عزاداریم با در خانۀ تو می‌سوزیم با در خانۀ تو می‌باریم آه! بر غربتت شهادت داد ریسمان... شعله... میخ... در... دیوار سر به دیوار غم گذاشت علی تکیه داده‌ست کوه بر دیوار گوشه‌ای بچه‌های تو گریان روضه برپاست کنج خانۀ تو در دل آسمان چه غوغایی‌ست وقت تشییع مخفیانۀ تو آه... همراه یاس پرپر خود باغبان را علی به خاک سپرد مثل گنجی که می‌شود پنهان آسمان را علی به خاک سپرد 📝 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4952@ShereHeyat
علیهاالسلام فرازی از یک 🔹کوثر جوشان حق🔹 نام تو با علی و محمد قرینه است هر جا که عطر نام تو باشد مدینه است دستاسِ کیست چرخ جهان؟ این غریب کیست؟ این دست‌های کیست که لبریز پینه است؟ آیینه‌ای که عطر بهشت مدینه بود نامش هنوز شعلۀ سینای سینه است ای وسعت بهشت، جهان بی‌تو دوزخ است دنیا چقدر مزرعۀ کفر و کینه است... دریا علی‌ست، گوهر یکدانه‌اش تویی در موج حادثات، حسینت سفینه است با هر حماسه داغ پدر را سرشته‌ای هجده کتاب، درد علی را نوشته‌ای زیبایی مدینه به غیر از بتول نیست بی‌مهر او نماز دو عالم، قبول نیست می‌پرسم از شما که رسولان غیرتید زهرا مگر خلاصۀ جان رسول نیست؟ گیرم ولایت علی از یاد برده‌اید آیا غدیر و دست محمد قبول نیست؟... مهر علی‌ست روزی هر روز مهر و ماه وقتی چراغ، فاطمه باشد، افول نیست جبریل را به مرقد مولای عاشقان بی‌رخصتش هر آینه، اذن دخول نیست اللّه‌اکبر از تو که اللّه‌اکبری ای مادر پدر که پدر را تو مادری زهراترین شکوفۀ گلخانۀ رسول! با نام تو مدینه مدینه‌ست، یا بتول ای مردمی که زائر راز مدینه‌اید آه ای مجاوران حرم، حجتان قبول! این‌جا کنار حجرۀ پیغمبر خدا آیینه‌خانه‌ای‌ست پر از تابش اصول آیینه‌ای که ماه در آن می‌کشد نفس آیینه‌ای که مهر در آن می‌کند حلول در بین ماه‌های خدا چون تو ماه نیست ای بین فصل‌های خدا بهترین فصول این‌جا نمازخانۀ مولا و فاطمه‌ست این‌جاست خانۀ علی و خانۀ رسول زهرا شدی که نام علی را عَلم کنی پنهان شدی که هر دو جهان را حرم کنی یک عمر بود با غم و غربت قرین، علی آن قصۀ حسین و حسن بود و این علی وقتی ابوتراب شدی، خاک، پاک شد تا زد به خاک بندگی او جبین علی... آیینه‌ای برابر انسان و کائنات آیین عشق و آینۀ راستین، علی شمشیر حق که چرخ‌زنان است و خطبه‌خوان دست خداست بر شده از آستین، علی زهرا نداشت بعد پدر جز علی کسی احمد نداشت جز تو کسی همنشین، علی! اندوه بی‌شمار مرا دیده‌ای، بیا انسان روزگار مرا هم ببین، علی! دنیا چقدر تشنۀ نام زلال توست هر ماه، ماه آینه، هر سال، سال توست شب‌گریه‌های غربت مادر تمام شد زینب به گریه گفت که دیگر تمام شد امشب اذانِ گریه بگوید بگو، بلال سلمان به آه گفت: ابوذر! تمام شد طفلانِ تشنه هروله در اشک می‌کنند ایّامِ تشنه‌کامی مادر تمام شد آن شب حسن شکست که آرام‌تر! حسین چشم حسین گفت: برادر! تمام شد تا صبح با تو اُستن حنّانه ضجه زد محراب خون گریست که منبر تمام شد زاینده است چشمۀ زهرایی رسول باور مکن که سورۀ کوثر تمام شد باور مکن که فاطمه از دست رفته است باور مکن حماسۀ حیدر تمام شد زهرا اگر نبود حدیث کسا نبود زینب نبود و واقعۀ کربلا نبود شب آمده‌ست گریه‌کنان بر مزار تو دریا شکست موج‌زنان در کنار تو بعد از تو چله‌چله علی خطبه خواند و سوخت چرخید ذوالفقار علی در مدار تو زینب کجاست؟ همسفر خطبه‌های خون دنیا چه کرد بعد تو با یادگار تو؟ باران تیر و نعش غریبانۀ حسن آن روزگار زینب و این روزگار تو گل داد روی نیزه، سر تشنۀ حسین تا شام و کوفه رفت دل داغدار تو تو سوگوار زینب و زینب غریب شام تو سوگوار زینب و او سوگوار تو بعد از تو سهم آینه درد و دریغ شد دست نوازشی که کشیدند تیغ شد ای ناخدای کشتی درد! ای خدای درد تنها تویی که آمده‌ای پا به پای درد زین پیش درد و داغی اگر بود با تو بود درد آشنای داغی و داغ آشنای درد زان شب که غرق خطبۀ چشم تو شد علی مانند رعد می‌شکند با صدای درد شعر تو را چگونه بخوانم که نشکنم؟ آخر بگو که قصه کنم از کجای درد؟ ای قطعۀ بهشت، غزل‌گریۀ زمین با چشم خود، سرود تو را، های‌های درد مگذار مردگانِ شبِ عافیت شویم ما را ببر به آینۀ کربلای درد تو آبروی داغی و تو آبروی اشک تو ابتدای دردی و تو انتهای درد یوسف اگر برای پدر درد آفرید زهرا شکست و درد پدر را به جان خرید ای سرپناه عارف و عامی نگاه تو آتش گرفت خیمۀ گردون ز آه تو آیا چه بود قسمت تو غیر درد و درد؟ آیا چه بود غیر محبت گناه تو؟ ساقی علی‌ست، کوثر جوشان حق تویی ما تشنه‌ایم تشنۀ لطف نگاه تو در چشم من تمام زمین، سنگ قبر توست گردون کجا و مرقد بی‌بارگاه تو در کربلای چند، شهید غمت شدیم سربندهای فاطمه بود و سپاه تو از خانۀ تو می‌گذرد راه مستقیم راهی نمانده است به حق، غیر راه تو دنیا اگر غدیر تو را خم نکرده است روح مدینه ردّ تو را گم نکرده است 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2046@ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹دریغ🔹 ستم‌گران همه از خشم، شعله‌ور بودند به خون چلچله از تیغ تشنه‌تر بودند... همان گروه که با دعوی مسلمانی اسیر پنجۀ تزویر و زور و زر بودند، همان گروه که از فیض صحبت معصوم به زعم خود، همه اصحاب معتبر بودند اگر نبود طلوع ستارۀ اسلام هنوز در طلب کفر، ره‌سپر بودند اگر نبود فروغ هدایت نبوی، هنوز دشمن خون‌ریز یکدگر بودند بهار وحی که چشم از جهان فرو می‌بست، معاشران گل، از غصه خون‌جگر بودند هنوز روی زمین بود چلچراغ امید، که این گروه در اندیشۀ دگر بودند در سقیفه گشودند و چشم دل بستند، تمام مدعیانی که فتنه‌گر بودند چه زود خاطره‌های غدیر رفت از یاد چه زود در پی ایجاد شور و شر بودند برای بستن دست برادر خورشید، سپیده‌دم دَم دروازۀ سحر بودند خدا گواست که در کوچۀ بنی‌هاشم ز قدر و حرمت آن خانه، باخبر بودند ولی دریغ که آن دست‌های نامحرم، برای چیدن گل، همدم تبر بودند بَدا به حال کسانی که روز غارت باغ سکوت کرده و تنها نظاره‌گر بودند کسی نگفت که نوغنچه‌های یاس کبود درختِ طیبۀ وحی را ثمر بودند کسی نگفت که این آیه‌های نورانی، برای شوکت اسلام، بال و پر بودند... شکست شاخۀ طوبی در آستانۀ در، و خلق، شاهد الماس‌های تر بودند به جز حمایت از باغبان چه می‌کردند؟ سه‌چار غنچه و یک گل، که پشت در بودند... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3526@ShereHeyat