دنیا، ز ستاره، سبحه گر بردارد
حاشا که فضائل تو را بشمارد
ایمان تو را، ندید دشمن، زیرا
«کافر، همه را به کیش خود پندارد»
📝 #میثم_مؤمنینژاد
✅ @ShereHeyat
#حضرت_ابوطالب علیهالسلام
#مثنوی
🔹مؤمن قریش🔹
تو کیستی که صداقت تو را صدا میکرد
دعا به جان تو پیغمبر خدا میکرد
تو را سقایت حُجّاج دادهاند آری
شکوه و شوکت عَبدالمطلّبی داری
کلیدداری بیتالحرام سهم تو بود
بر آستان تو از آسمان سلام و درود
نَبی به برق نگاهت چه رازها دیدهست
که بین آن همه عاشق تو را پسندیدهست
تو مرزبان حقیقت شدی و حقباور
یتیم آمنه را یار بودی و یاور
تمام هَمّ و غمت عشق سرپرستی شد
که حاصل غمِ تو افتخار هستی شد
تو را به سعی و صداقت ستود پیغمبر
به سایهسار پناه تو بود پیغمبر
دعای خیر پیمبر همیشه جوشن توست
«اَلَم یَجِدکَ یَتیماً» گواه روشن توست..
همین که همسر تو «فاطمهست بنت اسد»
کسی به گَردِ سمندِ فضائلت نرسد
چه همسری! که مقامی رفیع پیدا کرد
به خیر مقدم او «مُستجار» لب واکرد
چه همسری! که حرم میهمانسرایش شد
سه روز بال مَلَک فرش زیر پایش شد
چه همسری! که قدم در حریم کعبه نهاد
و نور دیدۀ او شد «لِکُلّ قومٍ هاد»
«عقیل» در سفر عشق در سفینۀ توست
مدال «جعفر طیّار» هم به سینۀ توست
یگانه دختر پاک تو «اُمّ هانی» شد
که در پناه رسول خدا، جهانی شد
تو سایه بر سرت از مهر احمدی داری
تو آن گلی که گلاب محمدی داری
شعاع وحی و نبوت چراغ راهت شد
شکوه عالم هستی «علی» گواهت شد
علی که کعبه برایش گشوده است آغوش
خلیل بتشکن دهر شد تبر بر دوش
علی که هیبت او قبضه کرد هستی را
و زنده کرد ره و رسم حقپرستی را
علی که اینه «اِنَّما وَلیکّم» است
علی که مَطلعُ الانوار او غدیر خم است
اَلا مبارز و سر حلقۀ جوانمردان
که در برابر دشمن شدی بلاگردان
تو جام خاطرت از مهر دوست لب به لب است
نثار خصم تو «تَبَّت یَدا اَبیلَهَب» است
مرید مکتب توحید دودمان تو شد
کمندِ صیدِ ابوجهلها کمان تو شد
قسم به فجر که ای کوهمرد نامآور
کسی چنان که تو بودی نبود دینباور
اگر چه رسم تو یک عمر رازداری بود
زلال ایمان در رگ رگِ تو جاری بود
امید عاطفه درس وفا گرفت از تو
نهال نورس اسلام پا گرفت از تو
تمام هستی تو ذوب در نبوت شد
رهین سعی تو ایثار شد، مروّت شد
به جز مسیر محمد سلوک و سیر تو نیست
بگو که مؤمن آل قریش غیر تو کیست؟
شهامت از ازل آمیختهست با شیرت
گرهگشایِ بلا بود برقِ شمشیرت
تو خود مدافع آیین احمدی بودی
تو طالب نَفَحات محمدی بودی
فضای «شعب اَبیطالب» از تو رنگ گرفت
و چتر بر سر خورشید بیدرنگ گرفت
حدیث الفت تو با یتیم عبدالله
شنیدنیست در آن سالهای سرد و سیاه
که از قبیله و قومت جدا شدی ای مرد!
نگاهبان رسول خدا شدی ای مرد!
ز خواب خویش چه شبها که چشم پوشیدی
برای حفظ پیمبر مدام کوشیدی..
سه سال شاهد آن ظلم و جور بودی تو
اگر «قصیدۀ لامّیه» را سرودی تو
همان قصیده که فریاد دادخواهی داشت
که شرح برتری نور بر سیاهی داشت
همان قصیده که آیینۀ وفاداریست
گلاب معرفت از بیت بیت آن جاریست
قصایدت اثر از فیض سرمدی دارد
شمیم دلکش یاس محمدی دارد
هُمای طبع بلندت سرود از ایمان
زلال ذوق تو سرشار بود از ایمان
تو را عنایت روح القُدُس مدد میکرد
دلت ستارۀ اسلام را رَصَد میکرد
شدهست شهرۀ آفاق استقامت تو
که پیش کفر سپر شد بلند قامت تو
تو سایهبان رسالت چهل بهاری شدی
به کاروان هدایت طلایهداری شدی
کلام آخرت ای حضرت رسولپناه
چه بود؟ «اَشهدُ اَن لا اِلهَ الا الله»..
به یاد آن همه سالی که با تو زیسته بود
چهقدر بیتو رسول خدا گریسته بود
از آن که بار فراق تو سخت سنگین بود
پیمبر از غمِ هجرت عجیب غمگین بود
همین که پنجرۀ پلک تو، بههم آمد
خدیجه رفت و تو رفتی و «سال غم» آمد
رسول بعد تو از شهر مکه زود گذشت
«بهار رفت و تو رفتی و هر چه بود گذشت»
بهار مهر و وفا جانت ای ابوطالب!
درود بر تو و ایمانت ای ابوطالب!
📝 #محمدجواد_غفورزاده
🌐 shereheyat.ir/node/4974
✅ @ShereHeyat
#حضرت_ابوطالب علیهالسلام
#مثنوی
🔹یارِ رسول خدا🔹
ای همه جا یار رسولِ خدا
محرم اسرار رسولِ خدا...
کفر ز اسلام تو اندر ستوه
کفۀ ایمان تو سنگین چو کوه
وصل نبی را همهجا طالبی
حامی اسلام، ابوطالبی
قدر تو برتر ز تمام قریش
نجل تو، آقا و امام قریش
حامی جان بر کف پیغمبری
جان به فدایت که اباالحیدری
قلب محبان علی مشهدت
پشت نبی گرم شد از اَشهدت
حضرت صادق، شه دنیا و دین
حجت حق، کعبۀ اهلیقین
گفت ز هر مؤمن یکتاپرست
کفۀ ایمان تو سنگینتر است...
یار و طرفدار محمّد تویی
شاخص انصار محمّد تویی
رفتن تو غربت اسلام شد
روز محمّد ز غمت شام شد
داشت پیمبر ز غمت حال حزن
سال وفات تو شدی سال حزن
روح خدایی به تن پاک تو
لالهٔ ایمان دمد از خاک تو
صدق و خلوص تو قبول خداست
زائر قبر تو رسول خداست
قلب نبی سوخت به یاد غمت
اشک علی ریخته در ماتمت...
📝 #غلامرضا_سازگار
🌐 shereheyat.ir/node/1364
✅ @ShereHeyat
#حضرت_ابوطالب علیهالسلام
#قصیدهواره
🔹فراتر از همه🔹
سلام، حامی پیک و پیام، ابوطالب!
سلام، ای ملکوت کلام، ابوطالب!
نبود اگر کرم کامل تو، گُم میشد
یتیمِ آمنه در ازدحام، ابوطالب!
به کیش خویش، خدا را نظاره میکردی
فراتر از همهٔ ننگ و نام، ابوطالب!
کتیبهایست نگاهت به قدمت انسان
سلام ای جبروتِ تمام، ابوطالب!
نداشت کعبه اگر حفظ حرمت تو، نبود،
میان آنهمه بت احترام، ابوطالب!
چه گفت با تو بُحَیرا در آن شب شفّاف
چه گفت با تو؟ کجا؟ از کدام؟ ابوطالب!...
چه گفت با تو محمد به او چه گفتی تو؟
که گفته بود سخن از قیام، ابوطالب!؟
پدربزرگِ مُدارا! مُروّت خالص!
کهنتر از همه هرچه مرام، ابوطالب!
حسین خون تو دارد به رگ که میجوشد
علی گرفته به نام تو نام، ابوطالب!
فقط نبود محمد، که بود سایهٔ تو
مدام بر سر هر خاص و عام، ابوطالب!
تو سایهبان سَرِ تشنگان توحیدی
به پشتگرمی غیرت مدام، ابوطالب!
سلام ای کلمات کهن... سلام، سلام
سلام ای ملکوت کلام، ابوطالب!
📝 #مرتضی_امیری_اسفندقه
🌐 shereheyat.ir/node/1365
✅ @ShereHeyat
#پیامبر_اعظم صلواتاللهعلیهوآله
#عید_مبعث
#ترکیب_بند
🔹رسول بیداری🔹
بخوان به نام شکفتن، بخوان به نام بهار
که باغ پر شود از جلوۀ تمام بهار
بخوان که باغ شود غرق در طراوت و نور
بخوان که دفتر گل وا شود به نام بهار
بخوان به نام خدایت که باغ را ببری
به میهمانی گلها، به بار عام بهار
بخوان که با نَفَس پاکت ای مسیحا دم
جهان جوان شود از نو، به احترام بهار
بخوان که عالم و آدم قرار میگیرند
به زیر سایۀ فیض عَلیالدّوام بهار
بخوان که تا سحر ایمان بیاوَرد خورشید
به آیه آیۀ سی جزء از پیام بهار
اگر تو لب بگشایی، به عطر یاس قسم
که دامن گل یاسین شود مقام بهار..
در آستانِ شکوهت شکوفهباران است
که بوی عشق رسیدهست بر مشام بهار..
طلوع فجر رسالت رسید و آمدهاند
فرشتگانِ مقرّب، پی سلام بهار
بخوان که بر سرِ راهت «علی»ست چشم به راه
که اقتدا به پیمبر کند امام بهار
تو ماه چلّهنشینی، «خدیجه» منتظر است
که از دلش بِبَرد غم گلِ کلام بهار
بخوان که لعل لبت ترجمان آب بقاست
بخوان که قولِ کریم تو «عُروةُ الوُثْقی»ست
بس است هرچه به بیراههها سفر کردند
بس است هرچه به بیهوده عمر سر کردند
بس است هرچه به سودای سود، رفت زیان
بس است هرچه که سرمایهها ضرر کردند
بس است، هرچه خزانباورانِ غارتگر
تمامِ حاصلِ این باغ را هدر کردند
بس است هرچه ستمبارگان جادوگر
دعا و ناله و نفرین بیاثر کردند
بس است هرچه به افسون قصۀ پَریان
«هزار و یک شبِ» این قوم را سحر کردند
بس است هرچه بشر منّت از «مَنات» کشید
بس است هرچه به «لات و هُبَل» نظر کردند..
بس است هرچه به شمشیر و نیزه نازیدند
و پیش اهلِ نظر سینه را سپر کردند
بس است هرچه به جرم رَمیدن یک اسب
قبیله را همه تاراج و دربهدر کردند
بس است هرچه که خون ریختند در صحرا
بس است هرچه زمین را ز اشک تر کردند
بس است هرچه که با غنچههای زنده به گور
نهالِ عاطفه را قطع با تبر کردند..
اَلا که میشود از جلوهات جهان روشن!
اگرچه بحث در این جلوه مختصر کردند
بلند، تا ابد آوازۀ تو خواهد شد
جهانگشا خبرِ تازۀ تو خواهد شد
زمان، زمانِ قیام است و امتحان دادن
زمانِ درس محبت، به این و آن دادن
الا رسول بهارآفرین، ارادۀ توست
نجاتِ باغِ گل از پنجۀ خزان دادن
به یک اشارۀ چشم تو، ای یتیم قریش!
تمام مزرعه را آب میتوان دادن
اگر چه هست «معاد از پی معاش» آری
ثواب اگر چه بود، رسمِ آب و نان دادن
غذای روح، به این مردم فقیر بده
که سعی توست طراوت به بوستان دادن
درون سینۀ این قوم، جای دل، سنگ است
تویی و معجزۀ سنگ را تکان دادن..
بگو: کتاب خدا معجز رسالت ماست
رواست بوسه بر این نورِ جاودان دادن..
مسیح از نفس آسمانیات آموخت
ز فیض گوشۀ چشمی به مرده جان دادن
اگر قرارِ تو، دل بردن است از این مردم
اشاره کن به «بلال» از پی اذان دادن
گواه اگر ز تو خواهند «قُل کَفی بِالله»
از این دلیل چه بهتر به کاروان دادن؟..
چه جای صحبت بیگانگان که سهم علیست
تجلّیاتِ جمال تو را نشان دادن
بخوان تجلّی «صَلُّوا عَلَیه» از این جَلَوات
یکیست ذکر خدا و فرشتگان، صلوات
به پای خیز! که دلها ز شوق آب شوند
به یمن نور تو، ذرّات، آفتاب شوند
بخوان! به نام خدا «بِاسم رَبِّکَ الاَعلی»
که لالهها همه پیمانۀ گلاب شوند
امینِ وحی و نبوت! «اَلا بِذِکرِ الله»
بخوان! که با خبر از متنِ این کتاب شوند
سمندِ صاعقه زین کن، خدا نکرده مباد
که بیعدالتی و جهل، همرکاب شوند..
رسولِ نهضتِ بیداری زمان! مگذار
که پلکهای فروبسته، گرم خواب شوند
شتاب کن که روانهای تشنۀ ایمان
رها ز پنجۀ تردید و اضطراب شوند
به یک اشارۀ تو، برگهای پاییزی
لطیف و تازه چو نیلوفرانِ آب شوند
بخوان حدیث محبت که بردگانِ سیاه
در این کویر درخشانتر از شهاب شوند
بگیر دستِ همه پابرهنگان زمین
که این شکستهدلان مالکُالرّقاب شوند
یتیم آمنه! اصحاب سرسپردۀ تو
طلایهدار ظفرمند انقلاب شوند
سحر که آیۀ «أمَّنْ یُجیب» میخوانند
امیدوار دعاهای مستجاب شوند
بگیر دستِ علی را، که با امیرِ عرب
مجاهدان، همه پیروز و کامیاب شوند
چه جای حیرت، اگر یازده ستاره و ماه
به جانشینی خورشید انتخاب شوند
بعید نیست که پروانگانِ اهلالبیت
اسیرِ معنی این شاهبیت ناب شوند
«به ذرّه گر نظر لطف، بوتراب کند»
«به آسمان رَوَد و کارِ آفتاب کند»
📝 #محمدجواد_غفورزاده
🌐 shereheyat.ir/node/4975
✅ @ShereHeyat
#پیامبر_اعظم صلواتاللهعلیهوآله
#عید_مبعث
#مثنوی
🔹منجی عالم🔹
نور «اِقرَأ»، تابد از آیینهام
کیست در غار حرای سینهام؟!
رگ رگم، پیغام احمد میدهد
سینهام، بوی محمّد میدهد
گل دمد از آتش تاب و تبم
معجز روحالقُدُس دارد لبم
من سخن گویم، ولی من نیستم
این منم یا او؟! ندانم کیستم؟!
جبرئیل امشب دمد در نای من
قدسیان، خوانند با آوای من
ای بتان کعبه! در هم بشکنید
با من امشب از محمّد دم زنید
دم زنید از دوست، خاموشی چرا؟
ای فراموشان! فراموشی چرا؟
از حرا، گلبانگ تهلیل آمده
دیده بگشایید، جبریل آمده
اینک از بیدادها، یاد آورید
با امین وحی، فریاد آورید
بردگانِ برده بار ظلم و زور!
دخترانِ رفته زنده زیر گور!
مکه، تا کی مرکز نااهلها؟
پایمال چکمۀ بوجهلها؟
کارون نور را، بانگ دَراست
یک جهان خورشید در غار حَراست
دوست میخواند شما را، بشنوید!
بشنوید اینک خدا را، بشنوید!
یا محمّد! منجی عالم تویی
این مبارک نامه را، خاتم تویی
مردگان را گو که: صبح زندگیست
بردگان را گو که: روز بندگیست
ای به شام جهل و ظلمت، آفتاب
از حرا بر قلۀ هستی بتاب
جسم بیجان بشر را، جان تویی
این پریشان گلّه را، چوپان تویی
کعبه را، ز آلایش بت پاک کن
بتگران را، همنشین خاک کن
بر همه اعلام کن: زن، برده نیست
بردۀ مردانِ تن پرورده نیست
باغ زیبایی کجا و زاغ زشت؟
دیو شهوت را برون کن از بهشت
ای تو را هم مهر و هم قهر خدا
تا به کی ابلیس درشهر خدا؟!
با علی، بتهای چوبین را بکش
وین خدایان دروغین را بکش
مکتب تو، مکتب عمّارهاست
این کلاس میثم تمّارهاست
ای زمام آسمان، در مشت تو
مَه دو نیمه از سرِ انگشت تو
جای تو، دیگر نه در غار حراست
در دل امواج توفان بلاست
دست رحمت از سر عالم، مدار!
گر تو را خوانند ساحر، غم مدار!
یا محمّد! ای خرد پابست تو
ای چراغ مهر و مه در دست تو
ابر رحمت! رحمتی بر ما ببار
بار دیگر! از حرا بانگی برآر
ما کویر تشنه، تو آب حیات
ما غریقیم و تو کشتی نجات
ما به قرآن، دست بیعت دادهایم
از ازل، با مهر عزّت زادهایم
عترت و قرآن، چراغ راه ماست
روشنی بخش دل آگاه ماست
📝 #غلامرضا_سازگار
🌐 shereheyat.ir/node/48
✅ @ShereHeyat
#پیامبر_اعظم صلواتاللهعلیهوآله
#عید_مبعث
فرازی از یک #ترکیب_بند
🔹سیر الی الله🔹
شب در سکوت کوچه بسی راه رفته بود
امواج مد واقعه تا ماه رفته بود
هر یوسفی که پیرهنی از کمال داشت
با طعن گرگِ حادثه در چاه رفته بود
حتی زمین که دیر زمانی خروش داشت
در خلسهٔ شکفتن یک آه رفته بود
دختر طلای زنده به گوری به گوش داشت
شیطان به بزم مردم گمراه رفته بود
تنها به مکه بود که در جادهٔ حرا
مردی به شوق سیر الی الله رفته بود
آن مرد هم تو بودی و تکبیر زن شدی
ذریّهٔ حقیقی آن بتشکن شدی...
ارزانی کمال تو، قلب سلیم بود
مستی هر پیامبر از این شمیم بود
آنجا که شرح خلقت آدم نوشته شد
وصف تو در کتاب به خلق عظیم بود
مردی به نام احمد، از این راه میرسد
این حادثه، نوشتهٔ عهد قدیم بود
کوری چشم ظلمت شب راهه، مثل نور
تنها نگاه آینهات مستقیم بود
فرعون نفس ساحر ما را چه خوش گرفت
محو عصای معجزهٔ تو کلیم بود
پر زد خدیجه همچو ابوطالب از حرم
آن فصل، فصل هجرت دو یاکریم بود
این زخمها به سینهٔ تو غالب آمدهست
دشوارتر ز شعب ابیطالب آمدهست
خورشیدی است جلوهٔ هفت آسمان تو
توحیدی است سیرهٔ پیشینیان تو
آن عرشیان که سجده به آدم نمودهاند
بوسیدهاند با صلوات آستان تو
با آنکه صبر نوح به نفرین گشود لب
غیر از دعا نخواست بر امّت، زبان تو
جدّت اگرچه لایق وصف خلیل شد
شد واژهٔ حبیب سزاوار جان تو
بر اسب باد بود سلیمان، ولی نداشت
تیری که داشت لیلة الاسری کمان تو
موسی اگر برای تکلّم به طور رفت
شد آسمان هفتم حق، میزبان تو
با گردباد خاک، اگر آسمان رود
کی میرسد به پلهای از نردبان تو؟
نورت چو آفتاب در آفاق جلوه کرد
از سینهات مکارم اخلاق جلوه کرد...
با آنکه خلقت است طفیل امیریات
دم میزنی به نزد خدا از فقیریات
حتّی به کودکی ز خدا جلوه داشتی
خورشید، خانه داشت به دندان شیریات
با آنکه تاج و تخت سلیمان هم از خداست
معراج میرویم ز فرش حصیریات
کمتر به شرح سورهٔ هود آستین گشا
میترسم آیهها ببرد سمت پیریات
آفاق را چو آیهٔ انفاق زنده کرد
از پابرهنگان خدا دستگیریات
با آنکه ناز میدمد از سر بلندیات
شوق نماز میچکد از سر به زیریات
کوری چشم سامری از جنس نور هست
هارونترین وصّی خدا در وزیریات
وقتی سخن ز لطف بهار ولی شکفت
بر غنچهٔ لبان تو نام علی شکفت...
📝 #جواد_محمدزمانی
🌐 shereheyat.ir/node/51
✅ @ShereHeyat
#پیامبر_اعظم صلواتاللهعلیهوآله
#عید_مبعث
#مثنوی
🔹رسالت موعود🔹
ﮔﻠﻮﯼ ﺑﺎﺩﯾﻪ ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﺗﺸﻨﻪﺗﺮ ﻣﯽﮔﺸﺖ
ﭼﻮ ﺗﺎﻭﻟﯽ ﺯ ﻋﻄﺶ، ﺍﺯ ﺳﺮﺍﺏ ﺑﺮﻣﯽﮔﺸﺖ
هُبَل ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﺗﺎﺭﺍﺝِ بینواییها
ﻣﻨﺎﺕ ﻭ ﻻﺕ ﻭ ﻋُﺰﯼ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﯾﯽﻫﺎ
ﺑﻪ ﺭﻭﺡ ﺑﺎﺩﯾﻪ ﻫﺮ ﻧﺎﺧﺪﺍ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﺩﺍﺷﺖ
ﺧﺪﺍﯼ ﺑﺎﺩﯾﻪ ﺍﺯ ﻧﺎﺧﺪﺍ ﮔﺪﺍﯾﯽ ﺩﺍﺷﺖ...
ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻏﺎﺭ ﺣﺮﺍ ﺧﻠﻮﺕ ﺣﻀﻮﺭﺵ ﺑﻮﺩ
ﻫﺰﺍﺭ ﺯﺧﻢ ﺯﺑﺎﻥ ﺑﺮ ﺩﻝِ ﺻﺒﻮﺭﺵ ﺑﻮﺩ...
ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﭘﺮﭼﻢ «ﻟﻮﻻﮎ» ﺑﺮ ﺟﺒﯿﻨﺶ ﺑﻮﺩ
ﺟﻮﺍﺯِ ﮐﺸﺘﻦ بتها ﺩﺭ ﺁﺳﺘﯿﻨﺶ ﺑﻮﺩ
ﭘﯿﻤﺒﺮﯼ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﺭﮔﺎﻩ ﺣﻖ ﻣﻘﯿﻢ ﺷﻮﺩ
ﺑﻪ ﯾﮏ ﺍﺷﺎﺭۀ ﺩﺳﺘﺶ ﻗﻤﺮ ﺩﻭ ﻧﯿﻢ ﺷﻮﺩ
ﻧﺒﯽ ﺯ ﻫﯿﺒﺖ ﺟﺒﺮﯾﻞ، ﺳﻮﺧﺖ ﺩﺭ ﺗﺐ ﻋﺸﻖ
ﻧﺪﺍ ﺭﺳﯿﺪ: ﺑﺨﻮﺍﻥ، ﺍﯼ ﺭﺳﻮﻝ ﻣﮑﺘﺐ ﻋﺸﻖ
ﺑﺨﻮﺍﻥ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺧﺪﺍ، ﺍﯼ ﭘﯿﺎمآﻭﺭ ﺻﺒﺢ!
ﺑﺨﻮﺍﻥ، ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺨﻮﺍﻥ، ﺍﯼ ﺭﺳﻮﻝ ﺩﻓﺘﺮ ﺻﺒﺢ...
ﺑﺴﯿﻂ ﺑﺎﺩﯾﻪ ﺭﺍ ﺭﺯﻣﮕﺎﻩ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﮐﺮﺩ
ﺗﻤﺎﻡ ﻫﺴﺘﯽ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻓﺪﺍﯼ ﻗﺮﺁﻥ ﮐﺮﺩ
ﺑﻪ ﮐﻮﻩ ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﺯ ﺍﻭ ﺍﺳﺘﻮﺍﺭﺗﺮ؟ ﮔﻔﺖ: ﺍﻭ
ﺑﻪ ﻣﻮﺝ ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﺯ ﺍﻭ بیقرارتر؟ ﮔﻔﺖ: ﺍﻭ
ﺑﻪ ﺍﺑﺮ ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﺯ ﺍﻭ ﭼﺸﻢ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥﺗﺮ ﮐﯿﺴﺖ؟
ﺯ ﺷﺮﻡ، ﺻﺎﻋﻘﻪ ﺯﺩ، ﻫﺮ ﮐﺠﺎ ﺭﺳﯿﺪ، ﮔﺮﯾﺴﺖ
ﺗﻮ ﺍﯼ حماسۀ ﺭﺍﻫﯽ ﮐﻪ ﺍﻭﻟﺶ ﮐﻮﭺ ﺍﺳﺖ!
ﺯﻣﺎﻥ ﺑﺪﻭﻥ ﺣﻀﻮﺭﺕ ﺗﺼﻮّﺭﯼ ﭘﻮﭺ ﺍﺳﺖ
ﺑﯿﺎ ﮐﻪ ﺑﺎﺩﯾﻪ ﻟﻢ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﺮ ﺗﻤﺎﻣﺖ ﺟﻬﻞ
ﻣﮕﺮ ﺑﻪ ﻋﺰﻡ ﺗﻮ ﺍﻓﺘﺪ ﺑﻪ ﺧﺎﮎ، ﻗﺎﻣﺖ ﺟﻬﻞ...
ﻋﺼﺎﯼ ﻣﻌﺠﺰۀ ﺻﺪ ﮐﻠﯿﻢ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﺖ
ﮐﻤﻨﺪِ ﻣﺤﮑﻢِ ﻋﺰﻣﯽ ﻋﻈﯿﻢ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﺖ...
ﺑﻪ ﯾﻤﻦ ﺑﻌﺜﺖ ﺗﻮ ﺳﻘﻒِ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻭﺍ ﺷﺪ
ﺣﻀﻮﺭ ﻓﻮﺝ ﻣﻼئک ﺑﻪ ﻏﺎﺭ ﭘﯿﺪﺍ ﺷﺪ
ﺗﻮ ﺳﺮ ﺭﺳﯿﺪﯼ ﻭ ﺍﺯ ﻋﺪﻝ، ﭘﺸﺖ ﻇﻠﻢ ﺷﮑﺴﺖ
ﺑﻪ دستهای ﺗﻮ ﻣﺸﺖِ ﺩﺭﺷﺖِ ﻇﻠﻢ ﺷﮑﺴﺖ
ﺯ ﺣﺠﻢ ﺑﺴﺘﻪ ﮐﺠﺎ ﺑﯽﺗﻮ ﺁﺏ ﻣﯽﺟﻮﺷﯿﺪ؟
ﻓﻘﻂ ﺳﺮﺍﺏ ﺯ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﺍﺏ ﻣﯽﺟﻮﺷﯿﺪ...
ﺗﻮ ﺩﺭ ﮔﻠﻮﯼ ﻋﻄﺸﻨﺎﮎِ ﺟﻬﻞ، ﺍﺩﺭﺍﮐﯽ
ﺗﻮ ﻣﺜﻞ آیۀ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻣﻘﺪﺳﯽ، ﭘﺎﮐﯽ
ﺑﻪ ﺣﺮﻑ ﺣﺮﻑِ ﮐﻼﻣﺖ ﺣﻀﻮﺭ ﺗﻮ ﭘﯿﺪﺍﺳﺖ
ﺩﺭ ﺁﯾﻪﻫﺎﯼ ﺗﻮ ﻋﻄﺮِ ﻋﺒﻮﺭِ ﺗﻮ ﭘﯿﺪﺍﺳﺖ
ﺯ ﭼﺸﻤﻪ چشمۀ ﺍﻟﻬﺎﻡ، ﻫﺮﭼﻪ ﻧﻮﺷﯿﺪﯼ
ﺑﻪ ﮐﺎﻡ ﺗﺸﻨﻪﺩﻻﻥ ﻣﺜﻞ ﭼﺸﻤﻪ ﺟﻮﺷﯿﺪﯼ
ﺯﻣﯿﻦ ﮐﻪ ﺗﺸﻨﻪﺗﺮﯾﻦ ﺑﻐﺾِ ﺑﻮﺳﻪﻫﺎﯼ ﺗﻮ ﺑﻮﺩ
ﭼﻮ ﻓﺮﺷﯽ ﺍﺯ ﻋﻄﺶِ ﺑﻮﺳﻪ ﺯﯾﺮ ﭘﺎﯼ ﺗﻮ ﺑﻮﺩ
ﺳﻔﯿﺮ ﻧﺎﻡ ﺗﻮ ﻭﻗﺘﯽ ﺳﻔﺮ ﮐﻨﺪ ﺑﺎ ﺑﺎﺩ
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯽﻭﺯﺩ ﺍﺯ ﻻﺑﻪﻻﯼ گلها ﺑﺎﺩ
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻧﺎﻡ ﺗﻮ ﺟﺎﺭﯼﺳﺖ ﺩﺭ ﺻﺤﺎﺭﯼ ﻋﺸﻖ
ﻫﻤﺎﺭﻩ ﺑﺎ ﻣﻨﯽ ﺍﯼ ﻋﻄﺮِ ﯾﺎﺩﮔﺎﺭﯼ ﻋﺸﻖ!
ﺑﺪﺍﻥ، ﺑﻪ ﺫﻫﻦ ﻣﻦ ﺍﯼ ﯾﺎﺩِ ﺳﺒﺰِ ﺑﻮﺩﻥ ﻣﻦ!؟
ﻗﻠﻢ ﻗﻨﺎﺭﯼ ﮔﻨﮕﯽﺳﺖ ﺩﺭ ﺳﺮﻭﺩﻥِ ﻣﻦ
ﺑﮕﻮ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺳﺮﺍﯾﺪ ﺳﺮﺍﺏ، ﺩﺭﯾﺎ ﺭﺍ؟
ﻣﮕﺮ ﺑﻪ ﻭﺍﮊﻩ ﺗﻮﺍﻥ ﺭﯾﺨﺖ ﺁﺏِ ﺩﺭﯾﺎ ﺭﺍ؟...
ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﺩﺍﺩ، ﺍﯼ ﺳﺨﺎﻭﺕ ﺁﮔﺎﻩ!
ﻟِﻮﺍﯼ «ﺍﺷﻬﺪ ﺍﻥ ﺍﻟﻪ ﺍﻻ ﺍﻟﻠّﻪ»
ﮐﻨﻮﻥ ﮐﻪ ﻧﺒﺾ ﺯﻣﺎﻥ ﺩﺭ ﻣﺴﯿﺮ ﻫﺴﺘﯽ ﺗﻮﺳﺖ
ﺑﮕﯿﺮ ﺩﺳﺖ ﺩﻟﻢ ﺭﺍ، ﺍﺳﯿﺮِ ﻫﺴﺘﯽ ﺗﻮﺳﺖ
📝 #غلامرضا_شکوهی
🌐 shereheyat.ir/node/50
✅ @ShereHeyat
با آینههای پاک خویشاوند است
با رایحۀ بهار در پیوند است
در شصت و سه سال لب به نفرین نگشود
پیغمبر ما معجزهاش لبخند است
📝 #میثم_مؤمنینژاد
✅ @ShereHeyat
#پیامبر_اعظم صلواتاللهعلیهوآله
#عید_مبعث
#غزل
🔹خطّ امان🔹
عطر تو به گلهای جهان داد تکانی
هر گل غزلی گفت برایت به زبانی
چشمان تو با نامۀ وحی آمده بودند
چه دعوت زیبا و چه پیغامبرانی
میخواست خدا بر دل عالم بنشینی
باران شوی و گَرد جهان را بنشانی
گفتند رسولان تو همان صبح امینی
خطاطی صبری که چنین خطّ امانی..
آواز رهاییست در این سمت حضورت
این شور حجازیست، چه زیبا ضربانی!
شد شانه به شانه صف یاران جماعت
دارد چه قنوتی، چه قیامی، چه اذانی
یک ریشه در این خاک دویدهست چه فرقیست
در غیرت سلمان و اویسان یمانی..
برخیز محمد! تو بخوان سورۀ زلزال
تا پاک شود کعبه در این خانهتکانی
باید سی و یک آیۀ «انسان» برسد باز
در سورۀ نام تو به یک صلح جهانی!
📝 #عالیه_مهرابی
✅ @ShereHeyat
#پیامبر_اعظم صلواتاللهعلیهوآله
#غزل
🔹والشّمس...🔹
از روی توست ماه اگر اینسان منوّر است
از عطر نام توست اگر گل، معطّر است
آن چهرۀ مشعشع و آن دیدۀ پر آب
شأن نزول سورۀ والشّمس و کوثر است
بال و پر فرشتۀ آمین به راه توست
امر محال اگر تو بخواهی میسّر است
دارد به سمت نام تو نزدیک میشود
آغاز هر اذان اگر الله اکبر است
نامت دوبار در صلوات آمد و مدام
«از هر زبان که میشنوم نامکرّر است»
حرفی تفاوت صلوات و صلاة نیست
اجر صلاة با صلواتت برابر است...
📝 #اصغر_عظیمیمهر
🌐 shereheyat.ir/node/2200
✅ @ShereHeyat
#پیامبر_اعظم صلواتاللهعلیهوآله
#غزل
🔹خانۀ اولاد پیمبر🔹
فکر کردند که خورشید مکدر شده است
کوثری دیده و گفتند که ابتر شده است
بولهبهای زمان دست به دست زر و زور...
جهل این قوم ببین چند برابر شده است
خواستند اُمّت تو دشمن هم گردد و حال
اُمّت از برکت نام تو برادر شده است
مکر کردند که نامت مگر از یاد رود
عالم از نام تو امروز معطر شده است
یک نظر غمزۀ چشمان محمد تابید
دل اهل دو جهان جمله مُسَخّر شده است
تو نبودی به دو عالم خبر از عشق نبود
عشق از برکت لبخند تو باور شده است
آب اگر یاد تو افتاد گلابش کردند
سنگ اگر نام تو آورده به لب زر شده است
ذرّه بر دامنت افتاد و به خورشید رسید
خاک، بر پات زده بوسه و گوهر شده است
خواند نام تو به گوشم پدرم روز نخست
که دلم خانۀ اولاد پیمبر شده است
خوش به حال من و این شعر که نامت بردیم
حالِ هر کس که برد نام تو بهتر شده است
📝 #سعید_تاجمحمدی
🌐 shereheyat.ir/node/5245
✅ @ShereHeyat
#پیامبر_اعظم صلواتاللهعلیهوآله
#غزل
🔹رحمةٌ للعالمین🔹
کيستی ای خندههايت رحمةٌ للعالمين
گيسوانت ليلةالقدر سماوات و زمین
ای اشارتهای ابروهای تو لا ريب فيه
مهربانیهای چشمانت هدیً للمتقين
ای شب معراج، سبحان الذی أسرای من
عروة الوثقیست دامان تو يا حبل المتين
ايّها المزّمّل امشب تا سحر بيدار باش
تا طلوع فجر قرآنها بخوانی با یقین
در رکوع کيست آن زيباترين انگشتری
راز بگشا ای نماز اولين و آخرين
نخلهای سالها خشکيده خرما میدهند
مینشينی تا کنار اين دل چادرنشين
📝 #مهدی_جهاندار
🌐 shereheyat.ir/node/3449
✅ @ShereHeyat
💠 دومین جلسه کارگاه نقد تخصصی شعر ولایی (ویژه خواهران)
🔹با حضور استاد سیدمهدی حسینی رکنآبادی
🗓 یکشنبه ۳۰ بهمنماه، ساعت ۱۶ الی ۱۸
📌 تهران، خیابان وحدت اسلامی، کوچه خندان، حسینیه سادات
🔸 حلقه شعر ولایی فرات
✅ eitaa.com/foratpoem
#شعر_عاشورایی
#خروج_کاروان_از_مدینه
#ترکیب_بند
🔹غریب وطن🔹
مدینه حسینت کجا میرود؟
اگر میرود، شب چرا میرود؟
غریب وطن نیمهشب از وطن
غریبانه پیش خدا میرود
دلِ شب خدا را صدا میزند
چرا ساکت و بیصدا میرود؟
اجل پیش رو، مادرش فاطمه،
به دنبال او از قفا میرود
به تعجیل رو در کجا میبرد؟
مگر سر برای خدا میبرد؟
صدای جرس آه جان بر لب است
جگرسوز چون نالۀ زینب است
«طِرِمّاح» یک لحظه محمل مران!
خدا را! که وقت نماز شب است
نفسها همه نالۀ یا حسین
دعاها همه سوز و تاب و تب است
به هر منزلی مرگ، چشم انتظار
به هر محملی نغمۀ «یارب» است
شما هم چو مرغ شب، ای ناقهها!
بنالید با زینب، ای ناقهها!
شب است و بیابان پر از ولوله
مدینه دعا کن به این قافله
همانا به شوق وصال خدا
گرفتند از دیگران فاصله
خدا رحم آرد به حال رباب
که بر کف گرفته کمان حرمله
پدر را ببرّند لبتشنه سر
پسر را ببندند در سلسله
شرار جگر شمع محمل شده
نوای جرس آتش دل شده
مدینه دعا کن برای حسین
که خالی بُوَد در تو جای حسین
مدینه مدینه دگر نشنوی
دل شب صدای دعای حسین
مدینه به اهل مدینه بگو
که فرداست روز عزای حسین
خدایت دهد صبر، امالبنین!
که عباس گردد فدای حسین
دلش یاد رخسار پیغمبر است
نگاهش به روی علیاکبر است
مدینه دعا کن که این انجمن
بیایند بار دگر در وطن
از آن بیم دارم که دخت علی
ز شش یوسف آرد یکی پیرهن
از آن بیم دارم که رأس حسین
لب تشنه گردد جدا از بدن
از آن بیم دارم که پرپر شود
چو گل پیکر قاسمبنحسن
الهی به دنبال این کاروان
بُوَد روز و شب اشک «میثم» روان
📝 #غلامرضا_سازگار
🌐 shereheyat.ir/node/2206
✅ @ShereHeyat
اجل چون سایهای دور و برش بود
و شمشیر بلا روی سرش بود
شبانه از مدینه رفت بیرون
شبانه رفتن ارث مادرش بود
📝 #میثم_مؤمنینژاد
✅ @ShereHeyat
#شعر_اخلاقی
#حدیث #رباعی
💠 #پیامبر_اعظم(صلواتاللهعلیهوآله)
«مَا مِنْ شَابٍّ يَدَعُ لِلهِ الدُّنْيَا وَ لَهْوَهَا، وَ أَهْرَمَ شَبَابَهُ فِي طَاعَةِ اللهِ، إِلَّا أَعْطَاهُ اللهُ أَجْرَ اثْنَيْنِ وَ سَبْعِينَ صِدِّيقا»
هیچ جوانی به خاطر خدا از دنیا و سرگرمیهای بیهوده آن روی نگرداند و جوانی خویش را در طاعت خدا سپری نسازد، مگر آنکه خداوند پاداش هفتاد و دو صدیق را به او عطا فرماید.
📗 الأمالی للطوسی، ص۵۳۵
🔹طاعت خدا در جوانی🔹
از چشمۀ نور، ساغری پُر مِیْ کن
تجلیلِ بهار عمر، قبل از دِی کن
خواهی که شوی بندۀ محبوب خدا
در طاعت او جوانیات را طی کن
📝 #محمدجواد_غفورزاده
✅ @ShereHeyat
#مناجات
#غزل
🔹آرزوی وصل🔹
جز آرزوی وصل تو یکدم نمیکنم
یکدم ز سینه مهر تو را کم نمیکنم
ای آن که سربلند مرا آفریدهای
جز پیش آستان تو سَر، خَم نمیکنم
گر در ازای عشق، غم عالمم دهی
با عالمی معاوضه این غم نمیکنم
جز راه پاک دوست یقیناً نمیروم
جز انتخاب عشق مسلم نمیکنم
چون آتش فراق تو را آزمودهام
خوف از عذاب سخت جهنم نمیکنم...
آن شمع خامُشم که به شبهای بیکسی
حتی هوای گریه نمنم نمیکنم
داروی درد هجر حبیب است، بس کنید
من از طبیب خواهش مرهم نمیکنم
حیران از این تغافل خویشم که زادِ راه
گاهِ سفر شدهست و فراهم نمیکنم
📝 #سیدحسن_حسینی
🌐 shereheyat.ir/node/361
✅ @ShereHeyat
35.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دلم با عشق، خویشاوندی دیرینهای دارد
از آغاز جهان، از عهد آدم دوستت دارم
📹 شعرخوانی #رضا_خورشیدیفرد
🌐 shereheyat.ir/node/2222
✅ @ShereHeyat
از روى حسین تا نقاب افکندند
در عالم عشق، انقلاب افکندند
تبریک به طوفانزدگان غم و درد!
کشتى نجات را به آب افکندند
📝 #سیدرضا_مؤید
✅ @ShereHeyat
#امام_حسین علیهالسلام
فرازی از یک #مثنوی
🔹سورۀ فجر🔹
بوی گل از سپیده میآید
اشک شوقم ز دیده میآید
اختران لحظه لحظه با تسبیح
دمبهدم میکنند کار مسیح
همه سیّارگان همه افلاک
تا سحر سجده میبرند به خاک
آیۀ نور، زینتِ فلک است
سورۀ فجر، بر لب مَلَک است
نُه فَلَک باغ نرگساند امشب
اختران ماه مجلساند امشب
انبیا اشک شوق میبارند
همه سوی مدینه رو آرند
همه آرند در حریمِ عفاف
دورِ گهوارۀ حسین طواف
شب جشن و سرورِ خلق و خداست
شب میلاد سیدالشهداست
شب لبخند احمد است امشب
شب عید محمّد است امشب..
عالم از عفو، گشته گلباران
این حسین است ای گنهکاران
مهر او تا ابد به ذِمّۀ ماست
بعد حیدر ابوالائمۀ ماست..
عقل کلّ محو در نظارۀ او
چشم فطرس به گاهوارۀ او..
خواجۀ کائنات، فخر بشر
چون کتاباللَّهَش گرفته به بر
به چه خوش گفت سَیدالکونین:
که حسین از من است و من ز حسین..
انبیا زندهاند از خونش
تا قیامت نماز مدیونش
حجّ ز خون حسین محترم است
حرم از کربلای او حرم است
به نیازش نیاز برده نیاز
از نمازش نماز گشته نماز
کربلا کعبه، حجّ شهادت او
قتلگه کُشتۀ عبادت او
لب خشکش حیاتِ آب بُوَد
بعد حیدر ابوتراب بود
مکتبش تا خداست مشعل راه
نهضتش بعثت رسولالله
دست حقّ بازوی علمدارش
جان ما خاک پای انصارش
روی آزادگی و عشق و امید
از غلام سیاه اوست سفید
روی «جُونش» چراغ دیدۀ ناس
عابسش را شجاعت عبّاس
مسلمش پیر عشق و پیرو راه
در حبیبش کمال حُبّالله
روی حُرّش چراغ حرّیّت
لالۀ سرخ باغِ حرّیت
اکبرش حجّت خدای همه
اصغرش پیر پارسای همه
قاسم او قسیم ظلمت و نور
چشم بَد از مه جمالش دور
روح، سرمست روضۀ یاسش
جان عالم فدای عبّاسش..
📝 #غلامرضا_سازگار
🌐 shereheyat.ir/node/5441
✅ @ShereHeyat
#امام_حسین علیهالسلام
#قصیده
🔹دخیلِ اشک🔹
سحر که چلچلهها بال شوق وا کردند
سفر به دشت دلانگیز لالهها کردند
سفر به سوی سلیمان، سفر به سمت بهار
سفر به آینه با هُدهُد سبا کردند
به سایهسار نبوت در آستانۀ وحی
ملائک از سر اخلاص رَبَّنا کردند
شنیدهاند که در دامن رسول خداست
عطیّهای که به زهرای او عطا کردند
به شوق آنکه بچینند گل ز دیدارش
فرشتگان مقرّب، خدا خدا کردند
سرود عاطفه را با مهاجران خواندند
به رسم سابقه، انصار را صدا کردند
به یک نگاه محبت امیدها بستند
شبی که دیده به دیدار دوست وا کردند
در او ترانۀ خورشید و ماه جاری بود
اگر تلاوتِ وَالشّمسِ وَالضُّحی کردند..
مدینه شاهد لبخند ناز کوثر بود
که جشن عاطفه وعشق را به پا کردند
حدیث روشن معراج سیدالشهدا
حکایتیست که با خیل انبیا کردند
جمال دلکش این ماه را، نگاه کنید
که نذر بوسۀ پیغمبر خدا کردند
::
در آن محیطِ صفا، موج میزد آرامش
چه شد که صحبت طوفان کربلا کردند
دخیلِ اشک به ششگوشۀ ضریحِ حسین
گره زدند و به اصحاب او دعا کردند
حسین گفت به یاران، حدیثی از عرفات
که دست شُسته ز جان، روی بر منا کردند
حسین درس شهادت به عاشقان آموخت
که هر کجا چمنی بود، نینوا کردند
حسین داد به هر روز رنگ عاشورا
بنیاُمیّه اگر عید را عزا کردند
حسین روح شهامت دمید در گلها
که ارغوان و شقایق به خون شنا کردند
حسین غرق مناجات بود مثل نسیم
نگاه زینب او را گرهگشا کردند
مجاهدان فضیلت به عرصۀ ایثار
به این امامتِ بشکوه اقتدا کردند
تمتّعی که حسین از ثواب عمره گرفت
حصار محکم آیین مصطفی کردند
به پاس آن همه سعی بلیغ و صبر جمیل
جمال روشن او را خدانما کردند
به ساق عرش نوشتند نام ثارالله
بر این صحیفۀ فرخنده مرحبا کردند
شمیم تربت پاکش به هر کجا که رسید
کبوتران حرم نیت شفا کردند
حیات در نظر او عقیده است وجهاد
که این ودیعه نهان در نهاد ما کردند
به آفتاب قسم، جلوه در محبت اوست
خوش آن گروه که بر عهد او وفا کردند
«شفق» به ساقی لبتشنگان چو دل میبست
«معاشران گره از زلف یار وا کردند»
📝 #محمدجواد_غفورزاده
🌐 shereheyat.ir/node/5442
✅ @ShereHeyat
#امام_حسین علیهالسلام
#غزل
🔹تا اوج فردا🔹
که بود این موج، این طوفان، که خواب از چشم دریا برد؟
و شب را از سراشیب سکون تا اوج فردا برد
کدامین آفتاب از کهکشان خود فرود آمد
که اینگونه زمین را تا عمیق آسمانها برد
صدای پای رودی بود و در قعر زمان پیچید
و بهت تشنگی را از عطشناک دل ما برد
کسی آمد کسی آنسان که دیروزِ توهّم را
به سمت مشرق آبیترین فردای زیبا برد
کسی که در نگاهش شعلۀ آیینه میرویید
و تا آن سوی حیرت، تا خدا، تا عشق، ما را برد...
به خاک افکند ذلت را شرف را از زمین برداشت،
و او را تا بلندای شکوه نیزه بالا برد
دوباره شادیام آشفت با اندوه شیرینش
مرا تا بیکران آرزو تا مرز رؤیا برد
بگو با من، بگو ای عشق اگرچه خوب میدانم
که بود این موج، این طوفان، که خواب از چشم دریا برد؟
📝 #سیدمهدی_حسینی_رکنآبادی
🌐 shereheyat.ir/node/3242
✅ @ShereHeyat
#امام_حسین علیهالسلام
#غزل
🔹عاشقترین مرد🔹
تو آن عاشقترین مردی که در تاریخ میگویند
تو آن انسانِ نایابی که با فانوس میجویند..
تمام باغها در فصل لبهای تو میخندند
تمام ابرها در شطّ چشمان تو میمویند
به شوق سجدهات هفتآسمان خم میشود بر خاک
به نام نامیات خورشیدها از خاک میرویند
قناریهای عاشق از گلوگاه تو میخوانند
و قمریهای سالک کو به کو راه تو میپویند
تمام موجها در حلقۀ یاد تو میچرخند
تمام بادها نام تو را سرگرم هوهویند
تو تمثال تمام عطرهای بیریا هستی
که تصویر تو را عشاق در آیینه میجویند
تو آن ذکر جلی هستی، که دلها از سرِ مستی
به لحنی ارغوانی با زبانی سرخ میگویند
📝 #سیدحسن_حسینی
🌐 shereheyat.ir/node/5444
✅ @ShereHeyat
#امام_حسین علیهالسلام
#غزل
🔹کلُّ أرضٍ کربلا🔹
چشم خود را باز کردم ابتدا گفتم حسین
با زبانِ اشکهای بیصدا گفتم حسین
یاد تو شرط قبولی نمازم بوده است
در قنوت خویش قبل از ربنا گفتم حسین...
ماند هَل مِن ناصِرَت بیپاسخ اما بارها
آمد از کربوبلا لبیک تا گفتم حسین
نام زهرا را شنیدم هرکجا گفتم علی
نام زینب را شنیدم هرکجا گفتم حسین
کُلُّ أرضٍ کربلا... من تازه میفهمم چرا
در خراسان، در نجف، در سامرا، گفتم حسین
عاشقی گفت آنچه میخواهد دل تنگت بگو
با دلی غمبار گفتم کربلا... گفتم حسین...
📝 #علی_ذوالقدر
🌐shereheyat.ir/node/773
✅ @ShereHeyat