#حضرت_زینب علیهاالسلام
#چارپاره
🔹السلامُ علیکِ یا زینب🔹
آفتابی شدی و چشمانت
آسمان آسمان درخشیدند
علی و فاطمه، حسین و حسن
از نگاهت ستاره میچیدند
آیههای بلند تفسیرت
واژههایی همیشه محکم داشت
خانۀ آسمانی زهرا
دختری مثل تو فقط کم داشت
گاه کامل شود، گهی غایب
اَنتِ بدرٌ فلا الیکِ مَغیب
گنبدت عین اشک روشن بود
حین وجهُ الزمانِ کانَ تَریب
روز اول حسین جلوه نمود
عین آیینهها تماشا شد
خواستی عشق را نشان بدهی
چشم تو رو به کربلا وا شد
با عنایات مادرانۀ تو
زائر جادۀ دمشق شدیم
در حرم جمع شاعران جمع است
ما در این صحن اهل عشق شدیم
غیرتت کاخ ظلم را لرزاند
خطبههایت شبیه زهرا بود
کلمات تو ذوالفقار علی
اقتدار تو تیغ مولا بود
تو پرستار عالمی زینب!
مردم این روزها پر از دردند
تو نبودی، مدافعان حرم
وقت غربت چهکار میکردند؟
باید از راه زینبیّون گفت
با زبان شکور و قلب صبور
باید از صبح زینبیّه سرود
ایستاده به سمت روز ظهور
📝 #جمعی_از_شاعران
🌐 shereheyat.ir/node/4902
✅ @ShereHeyat
#جعفر_طیار علیهالسلام
#قصیده
🔹دو بال سرخ🔹
پرنده پر زد و پرواز کرد از چینۀ دیوار
دل تنگم صدا میزد: مرا همزاد خود پندار
خوشا مشتاق تو آغوش باز آسمان باشد
خوشا پرواز، پروازی رها بر روی گندمزار
که لطف دیگری دارد از آن بالا نظر کردن
به پستیهای این دهکورۀ ناچیز بیمقدار
خدا در هر مکان حس میشود اما از آن بالا
به ما نزدیکتر، نزدیکتر هم میشود انگار
خدا پرواز بر بام بهشتش را عنایت کرد
به مقطوعالیدینِ جنگ موته، جعفر طیار
همان ماهی که کسب فیض کرد از محضر خورشید
که حتی شب به نورانیت او میکند اقرار
سخاوتهای آن دست کریمش نُقل هر محفل
کرامتهای او بوده است نَقل کوچه و بازار
کسی در فکر تطمیعش نیفتادهست، نه هرگز
که عبد مصطفی کی بوده عبد درهم و دینار؟
همه داراییاش را پای این یک جمله میبخشد
شده رهتوشه عقبای او «الجار ثم الدار»
اگر در راه حاجاتت هزاران پیچ و خم دیدی
مسیر استجابت، با نمازش میشود هموار
نماز جعفر طیار چون گنجینۀ نور است
در گنجینه را وا کن از آن ذکر و دعا بردار
تمام لحظهها سمت خدا بار سفر بستهست
چه فرقی میکند جزو مهاجر بود یا انصار؟
که هجرت کرده بود از خود، جهاد اکبر این بودهست
تمام لحظهها با نفس امارهست در پیکار
«فَمَن... يَرجُو لِقَاءَ رَبِّهِ» در شأن او بوده
«فَمِنهُم مَن قَضَىٰ نَحْبَه» از او میگفت دیگر بار
فیُشبه بالنبی خَلقه، فیُشبه بالنبی خُلقه
نبی بودهست در صورت، نبی بودهست در رفتار
قصیده بر ضریح چشمهایش میزند بوسه
به استقبال آن دلداده میآید پیمبروار
زمان رجعتش از وادی غربت مصادف شد
به فتح قلعۀ خیبر، به دست قامع الکفار
هلا برخیز حَسّان! طبع شعرت را شکوفا کن
بخوان از پاکی طیّار و از بیباکی کرّار
از آن سو کوه میآمد از این سو مرد دریا دل
بلال! الله اکبر سر بده در لحظۀ دیدار
ولی دلخونم از تحریف، از تحریفِ زیبایی
ولی دلگیرم از تاریخ، از تاریخ پنهانکار
معاذ ابن جبل عقد اخوت خوانده با جعفر؟!
معاذ الله از این نسبت، از این گفتار استغفار
تو تنها با علی بودی برادر، با علی تنها
حریم «خلوت دل نیست جای صحبت اغیار»
به جنگ موته رفتی و علی چشم انتظار تو...
خبر آمد خبر چون شعلهای افتاد بر نیزار
خبر خونین خبر سنگین خبر اشک و خبر تلخ است
خبر آمد خبر در خاک و خون غلتیدن سردار
که اوج روضه این شد با دهان روزه جان دادی
خبر میگفت با جام شهادت کردهای افطار
دم رفتن همه دیدند پرچم بین دستت بود
خبر میگفت از افتادن دستان پرچمدار
دو بال سرخ از یاقوت داری جای دستانت
فدای آن همه از خود گذشتن، آن همه ایثار
پس از تو انکسار از چهرۀ شیر خدا میریخت
پس از تو میشود هفت آسمان روی دلش آوار
الهی اینچنین داغی نبیند هیچکس هرگز
الهی اینچنین داغی نگردد باز هم تکرار
نباشی گرگها بیشک نقاب از چهره میگیرند
پس از تو عرصه بر شیر خدا هم میشود دشوار
اگر در ماجرای کوچه شمشیر علی بودی
کجا دستان مولا بسته میگردید بالاجبار
اگر بودی اگر که جای زهرا خطبه میخواندی
میان شعرها دیگر نمیشد حرفی از مسمار
نبودی، روزهای بعد تو تاریک شد تاریک
حقیقت همچنان خورشید بود، انکار شد انکار
علی آن روزها در غصۀ هجران تو میسوخت
شهادت میدهد روز قیامت آن در و دیوار
📝 #عباس_همتی
🌐 shereheyat.ir/node/5362
✅ @ShereHeyat
#جعفر_طیار علیهالسلام
#رباعی
🔹ابوالمساکین🔹
یاران وفادار پیمبر بودند
ای کاش که در کنار حیدر بودند
دستان علی بسته نمیشد آنروز
در کوچه اگر حمزه و جعفر بودند
آرامش مطلق صدای تو کجاست؟
لبخند همیشه آشنای تو کجاست؟
ای آنکه تو را «ابوالمساکین» خواندند
مسکینم و مُستَکین، سرای تو کجاست؟
در معرکه قهرمان پیکار شدند
در قامت یک حماسه تکرار شدند
در موته و علقمه، دو سردار رشید
بیدست، میان خون علمدار شدند
باقیست همیشه قصۀ کوتاهش
این مرد که انتها ندارد راهش
در عرصۀ کربلا حضورش پیداست
در قامت دو جوان عبداللّهش
📝 #سیدمحمدجواد_شرافت
✅ @ShereHeyat
🏴 دریافت مجموعه نوحههای ایام فاطمیه
▪️زمزمه (۹ اثر)
▪️ پیشزمینه (۸ اثر)
▪️زمینه (۲۳ اثر)
▪️نوحه (۱۰ اثر)
▪️واحد (۲۵ اثر)
▪️شور و سرود پایانی (۱۴ اثر)
✅ @ShereHeyat_Nohe
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
🔹تقدیر🔹
سالها پیش در این شهر، درختی بودم
یادگار کهن از دورۀ سختی بودم
هرگز از همهمۀ باد نمیلرزیدم
سایهپرودِ چه اقبال و چه بختی بودم
به برومندیِ من بود درختی کمتر
رشد میکردم و میشد تنهام محکمتر
من به آیندۀ خود روشن و خوشبین بودم
باغ را آینهای سبز به آیین بودم
روزها تشنۀ همصحبتیِ با خورشید
همهشب همنفسِ زهره و پروین بودم
ریشه در قلب زمین داشتم و سر به فلک
برگهایم گلِ تسبیح به لب، مثل ملَک
...ناگهان پیک خزان آمد و باد سردی
باغ شد صحنۀ طوفان بیابانگردی
در همان حال که احساس خطر میکردم،
نرم و آهسته ولی با تبر آمد مردی
تا به خود آمدم، از ریشه جدا کرد مرا
ضربههایش متوجّه به خدا کرد مرا
حالتی رفت که صد بار خدایا کردم
از خدا عاقبت خیر تمنّا کردم
گر چه از زخمِ تبر روی زمین افتادم
آسمانسِیر شدم، مرتبه پیدا کردم
از من سوختهدل بال و پری ساخته شد
کمکم از چوب من، آنروز دری ساخته شد
تا نگهبان سراپردۀ ماهم کردند،
هر چه «در» بود در آن کوچه، نگاهم کردند
از همان روز که سیمای علی را دیدم
همهشب تا به سحر چشم بهراهم کردند
مثل خود تشنۀ سیراب نمیدیدم من
این سعادت را در خواب نمیدیدم من
بارها شاهد رُخسار پیمبر بودم
مَحرم روز و شبِ ساقی کوثر بودم
تا علی پنجه به این حلقۀ در میافکند
بهخدا از همهٔ پنجرهها سر بودم
دستهای دو جگرگوشه که نازم میکرد،
غرق در زمزمه و راز و نیازم میکرد
به سرافرازی من نیست دری روی زمین
متبرّک شدم از بال و پر روحالامین
سایۀ وحی و نبوت به سرم بوده مدام
بهخدا عاقبت خیر، همین است همین
هر زمانی که روی پاشنه میچرخیدم
جلوۀ روشنی از نور خدا میدیدم
از کنار در، اگر فاطمه میکرد عبور
موج میزد به دلم آینه در آینه، نور
سبزپوشان فلَک، پشت سرش میگفتند
«قل هوالله احد»، چشم بد از روی تو دور
سورۀ کوثری و جلوۀ طاها داری
«آنچه خوبان همه دارند، تو تنها داری»
دیدم از روزنِ در، جلوۀ احساسش را
دست پرآبله و گردش دستاسش را
دیدهام در چمن سبز ولایت، هرروز
عطر اَنفاس بهشتی و گل یاسش را
زیر آن سقف گِلین، عرش فرود آمده بود
روح، همراه ملائک به درود آمده بود
هر گرفتار غمی، حلقه بر این در میزد
هر که از پای میافتاد به من سر میزد
آیۀ روشن تطهیر در این کوچه، مدام
شانه در شانۀ جبریلِ امین پر میزد
یک طرف شاهد نجوای یتیمان بودم
یک طرف محو شکوفایی ایمان بودم
من ندانستم از اوّل، که خطر در راه است
عمر این دلخوشی زودگذر کوتاه است
دارد این روز مبارک، شب هجران در پی
شب تنهایی ریحان رسولالله است
مانده بودم که چرا آینه را آه گرفت؟
یا پس از هجرت خورشید، چرا ماه گرفت؟
رفت پیغمبر و دیدم که ورق برگشته
مانده از باغ نبوت، گلِ پرپرگشته
مَهبط وحی جدا گِریَد و، جبریل جدا
مسجد و منبر و محراب و حرم، سرگشته
هست در آینۀ باغ خزاندیده، ملال
نیست هنگام اذان، صوت دلانگیز بلال
همه حیرتزده، افروختنم را دیدند
دیده بر صحن حرم دوختنم را دیدند
بیوفایان همه، آنروز تماشا کردند
از خدا بیخبران سوختنم را دیدند
سوختم تا مگر از آتش بیداد و حسد،
چشمزخمی به جگر گوشۀ یاسین نرسد
هیچ آتش به جهان این همه جانسوز نشد
شعله اینقدر، فراگیر و جهانسوز نشد
جگرم سوخت، ولی در عجبم از شهری،
که دلافسرده از این داغ توانسوز نشد
آه از این شعله که خاموش نگردد هرگز
داغ این باغ، فراموش نگردد هرگز
سوخت در آتشِ بیداد رگ و ریشه و پوست
پشت در این علی است و همۀ هستی اوست
یادم از غفلت خویش آمد و با خود گفتم
حیف آن روز به نجّار نگفتم، ای دوست:
تو که در قامت من صبر و رضا را دیدی،
بر سر و سینۀ من میخ چرا کوبیدی؟
همه رفتند و به جا ماند درِ سوختهای
دفتری خاطره از آتشِ افروختهای
سالها طی شد از آن واقعۀ تلخ و، هنوز
هست در کوچه ما چشمِ به در دوختهای
تا بگویند در این خانه کسی میآید
«مژده، ای دل که مسیحا نفسی میآید»
📝 #محمدجواد_غفورزاده
🌐 shereheyat.ir/node/24
✅ @ShereHeyat
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
فرازی از یک #قصیده
🔹شهید اول راه علی🔹
رُخت فروغ خداوند دادگر دارد
قَدت نشان ز قیام پیامبر دارد
میان خلق شود چون محبتت تقسیم،
پیمبر از همگان سهم بیشتر دارد
به دانه دانۀ اشک تو میخورد پیوند
که ناله، سوز دگر در دل سحر دارد
خدا ثنای تو را در کتاب خود گوید
رسول، مِهر تو را همچو جان به بر دارد...
حدیث وصف تو ننوشته ماند و باز از آن
بسی زمانه روایات معتبر دارد
ز عزم توست ولایت، دوام اگر بگرفت
ز صبر توست رسالت، بقا اگر دارد
نسیم شهر مدینه بِه خُلد ناز کند
که هر شب از حرم مخفیات گذر دارد...
تو با خدا ز ازل بوده، تا ابد هستی؛
که گفته دخت نبی عمر مختصر دارد؟
به هر دلی نگرم از طریق مُلک حجاز
به شوق کوی تو، رو جانب سفر دارد
نبوّت از تو به پا ماند و تا ابد برجاست
ولایت از تو به کف، رایت ظفر دارد...
گذشته است بسی قرنها و، بر دل خصم
هنوز هم سخنت حکم نیشتر دارد
خطابه خواندن تو حیف؛ خاصه در جایی
که اجتماع، دل کور و گوش کر دارد
ندای کفر به نطق تو در گلو خفه شد
همای دین ز قیام تو بال و پر دارد
ز غصهات چه بگویم؟ که قصۀ آن را
به صد هزار زبان، شعلههای در دارد
شهید اوّل راه علیست محسن تو
که جان به کف ز پی یاری پدر دارد...
📝 #غلامرضا_سازگار
🌐 shereheyat.ir/node/2054
✅ @ShereHeyat
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#غزل
🔹گر نگاهی به ما کند زهرا🔹
گر نگاهی به ما كند زهرا
دردها را دوا كند زهرا
بر دل و جان ما صفا بخشد
گر نگاهی به ما كند زهرا
كم مخواه از عطای بسیارش
كآنچه خواهی، عطا كند زهرا
بضعۀ مصطفی بُوَد زآنرو
جلوه چون مصطفی كند زهرا
خانۀ وحی را، ز رخسارش،
رشکِ غار حَرا كند زهرا
نه عجب گر به شأن او گویند،
خاک را كیمیا كند زهرا
این مقام كنیز او باشد
تا دگر خود، چهها كند زهرا!
چهره پوشد ز مرد نابینا
تا بدین حد، حیا كند زهرا
در طرفداری از خدا و رسول
به علی اقتدا كند زهرا
روز محشر -كه از شفاعت خویش
حشر دیگر به پا كند زهرا-
همچو مرغی كه دانه بر چیند،
دوستان را جدا كند زهرا
چه شود گر زِ رحمت بسیار
حاجت ما روا كند زهرا؟
چه شود گر که بر «مؤید» هم
نظری از وفا کند زهرا
📝 #سیدرضا_مؤید
🌐 shereheyat.ir/node/165
✅ @ShereHeyat
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#غزل
🔹قتلگاه محسن🔹
بوی خوش میآید اینجا؛ عود و عنبر سوخته؟
یا که بیتالله را کاشانه و در سوخته؟
از چه خون مىگريد اين ديوار و در؟ يارب مگر-
گلشن آل خليل اينجا در آذر سوخته؟
خانۀ زهراست اينجا، قتلگاه محسن است
آشيان قهرمان بدر و خيبر، سوخته
خانۀ وحی از ملک یکباره شد در ازدحام
اندر این غوغا مگر جبریل را پر سوخته؟...
بر حریم عقل کل، دیوانهای زد آتشی
کز غمش هر عاقلی را جان و پیکر، سوخته
خيمهگاه كربلا را آتش از اينجا زدند
شد ز داغ محسن آخر كام اصغر، سوخته
گر نمىكرد اشک چشمانت «حسان» امدادِ من
مىشد از آه من اين اوراق دفتر، سوخته
📝 #حبیب_چایچیان
🌐 shereheyat.ir/node/30
✅ @ShereHeyat
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#غزل
🔹تسبیحِ گریه🔹
توان واژه کجا و مدیح گفتن او؟
قلم قناری گنگیست در سرودن او..
چه دختری، که پدر پشت بوسهها میدید
کلید گلشن فردوس را به گردن او
چه همسری، که برای علی به حظّ حضور
طلوع باور معراج داشت دیدن او
چه مادری، که به تفسیر درس عاشورا
حریم مدرسۀ کربلاست دامن او
بمیرم آن همه احساس بیتعلق را
که بار پیرهنی را نمیکشد تن او
دمی که فاطمه تسبیح گریه بردارد
پیام میچکد از چلچراغ شیون او
از آن ز دیدۀ ما، در حجاب خواهد ماند
که چشم را نزند آفتاب مدفن او
📝 #غلامرضا_شکوهی
🌐 shereheyat.ir/node/5842
✅ @ShereHeyat
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#غزل
🔹سورۀ کوثر🔹
گل شمّهای از آیۀ تطهیر تو باشد
گر آینه در آینه تکثیر تو باشد
خود کیستی ای سورۀ کوثر که حسینت
تا کرببلا رفت که تفسیر تو باشد
بر سفرۀ نان و نمکت دست علی هم
برداشت نمک را که نمکگیر تو باشد...
در آب به تصویر کسی زل زده عباس
عشقش فقط این است که تصویر تو باشد
ای دست پر از پینه ز چرخاندن دستاس
عالم همه در گردش تقدیر تو باشد
در خوابِ شهیدان جهان یکّهسواریست
کی میرسد از راه که تعبیر تو باشد
📝 #مهدی_جهاندار
🌐 shereheyat.ir/node/1315
✅ @ShereHeyat
ای فاطمه را شمیم! کی میآیی؟
جانبخشتر از نسیم! کی میآیی؟
«یَابنَ الشُّهُبِ الثاقِبَه» کی میتابی؟
«یَابنَ النَّبَاءِ العَظیم» کی میآیی؟
📝 #محمدجواد_غفورزاده
🏷 #شعر_انتظار
✅ @ShereHeyat
#فاطمیه
#امام_عصر علیهالسلام
#غزل
🔹بهار زندگیام!🔹
کسی که بی تو سَرِ صحبتِ جهانش نیست
تحمّل غم هجر تو، در توانش نیست
کسی که سوخته از انتظار، میداند
دل از فراق تو جسمی بود، که جانش نیست
کسی که روی تو را دید یک نظر، چون خضر
چگونه آرزوی عمر جاودانش نیست؟!
کسی که درک کند دولت حضور تو را
نیاز گوشۀ چشمی به دیگرانش نیست
نه التفات به طوبی کند، نه میل بهشت
که بی حضور تو، حاجت به این و آنش نیست
به خاک پای تو سوگند، ای همیشه بهار!
گلی که بوی تو دارد، غمِ خزانش نیست
بهار زندگیام در خزان نشست بیا
«بهار نیست به باغی که باغبانش نیست»
کنارِ تربتِ زهرا تو گریه کن! که کسی
به جز تو با خبر از قبر بینشانش نیست
بیا و پرده ز راز شهادتش، بردار
پسر که بیخبر از مادرِ جوانش نیست...
📝 #محمدجواد_غفورزاده
🌐 shereheyat.ir/node/2177
✅ @ShereHeyat