نام تو را نوشتم و پشت جهان شکست
آهسته از غم تو زمین و زمان شکست
پرسید آسمان چه نوشتی که اینچنین...
گفتم که فاطمه، کمر آسمان شکست
هجده بهار دیدی و در سوگ تو دلم
بعد از هزار و سیصد و چندین خزان شکست
ای دل بسوز و بشکن! تا باورت شود
حتماً دری که سوخته را، میتوان شکست
بانوی نور در دلتان رنگی از خداست
زیباتر است بر قد رنگین کمان، شکست
با هر دری که بعد نگاه تو باز شد
انگار در گلوی علی استخوان شکست
📝 #مهدی_مردانی
🌐 shereheyat.ir/node/4452
✅ @ShereHeyat
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#غزل
🔹بهتری مادر؟🔹
رسید صاعقه و شیشۀ گلاب شکست
شب از در آمد و پهلوی آفتاب شکست
چه شعله بود که از شش جهت به باغ افتاد
چه زمهریر، که در چشم غنچه خواب شکست
ورق ورق نفَسِ آیههای قرآن سوخت
حریم امن دعاهای مستجاب شکست
چقدر غمزده پرسید: «بهتری مادر؟»
چقدر قلب حسن بعد این جواب شکست
برای اینکه سر غم به چاه بگذارد
شکست، قامت نخلِ ابوتراب شکست
📝 #فائزه_زرافشان
🌐 shereheyat.ir/node/5437
✅ @ShereHeyat
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#غزل
🔹اذان گریه🔹
هیچکس اینجا نمیفهمد زبان گریه را
بغض میگیرد ز چشمانم توان گریه را
تا به جا آرم دو رکعت ناله با هجران، بلال!
بانگ دِه بار دگر امشب اذان گریه را
میبرد شهر شما را موجی از ماتم به کام
گر رها سازم دمی سیل دَمان گریه را
میروم از شهرتان بیرون که ریزم روی خاک
قطره قطره از نگاهم اختران گریه را
میگذارم سر به صحرا میسپارم دل به دشت
تا پر از خورشید سازم آسمان گریه را
طعنۀ بیطاقتی بر من مزن بیاختیار
دادهام از کف پس از بابا عنان گریه را
گر چه تسکین دلم مرگ است امّا باز هم
دوست دارم لحظههای مهربان گریه را...
📝 #سیدعبدالله_حسینی
🌐 shereheyat.ir/node/1204
✅ @ShereHeyat
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#غزل
🔹بیقرارِ هم🔹
قرار بود که عمری قرار هم باشیم
که بیقرار هم و غمگسار هم باشیم
اگر زمین و زمان هم به هم بریزد باز
من و تو تا به ابد در مدار هم باشیم
کنون بیا که بگرییم بر غریبی هم
غریبه نیست، بیا سوگوار هم باشیم
در این دیار اگر خشکسالی آمده است
خوشا من و تو که ابر بهار هم باشیم
نگفتیام ز چه خون گریه میکند دیوار
مگر قرار نشد رازدار هم باشیم
نگفتیام ز چه رو، رو گرفتهای از من
مگر چه شد که چنین شرمسار هم باشیم
به دست خستۀ تو دست بستهام نرسید
نشد که مثل همیشه کنار هم باشیم
شکسته است دلم مثل پهلویت آری
شکستهایم که آیینهدار هم باشیم
📝 #محمدمهدی_سیار
🌐 shereheyat.ir/node/103
✅ @ShereHeyat
#فاطمیه
#حضرت_محسن علیهالسلام
#غزل
🔹کاش...🔹
شاید او یوسف ذریۀ طاها میشد
روشنیبخشِ دل و دیدۀ بابا میشد
شاید او در دل گهواره زبان وا میکرد
همدم فاطمه ـ فِی المَهدِ صَبِيّا ـ میشد
شاید او بین مناجات و نماز شب خویش
جلوۀ روشنی از حضرت موسی میشد
شاید او از همۀ اهل جهان دل میبُرد
مثل پیغمبرمان خوش قد و بالا میشد
شاید او در سَکَنات و وَجَنات و حَسَنات
اَشبهُ النّاس به صدیقۀ کبری میشد
شاید او مثل اباالفضل میان صفین
ذوالفقار علی عالی اعلی میشد
شاید او مشک به دوش از وسط نخلستان
از حرم با رجزی راهی دریا میشد
شاید... امّا چه بگویم که چه شد در آتش
کاش او پاسخ این شاید و امّا میشد
📝 #رضا_خورشیدیفرد
🌐 shereheyat.ir/node/3560
✅ @ShereHeyat
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#غزل
🔹طواف🔹
در حریم خانه ماندی اعتکاف این است این
سوی مسجد شعلهور رفتی، مصاف این است این
خطبۀ تو واژه واژه ذوالفقار دیگریست
جلوۀ آن تیغ پنهان در غلاف، این است این
از امام از کعبه گفتی، بستی احرام دگر
بیامان دور علی گشتی! طواف این است این
رو گرفتی پیش نابینا، حیا آن است آن
نیمهشب تابوت میخواهی، عفاف این است این
میرسد روزی که چشم آسمان روشن شود
بر مزارت کعبه میگوید مطاف این است این
📝 #سیدمحمدجواد_شرافت
🌐 shereheyat.ir/node/5384
✅ @ShereHeyat
#شعر_اخلاقی
#حدیث #رباعی
💠 #حضرت_فاطمه(علیهاالسلام)
«إِنَّ الْحَيَاءَ مِنَ الْإِيمَانِ وَ الْإِيمَانُ فِي الْجَنَّةِ»
همانا حیا از ایمان است و نتیجۀ ایمان، بهشت میباشد.
📗 الکافی، ج۲، ص۱۰۶
🔹حیا و ایمان🔹
در دست سپیده، برکاتی دگر است
پیغام سحر را، کلماتی دگر است
ای آن که امید زندگانی داری
در روشنی حیا، حیاتی دیگر است
📝 #علی_اصغر_دلیلی_صالح
✅ @ShereHeyat
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#مربع_ترکیب
🔹کوچههای حادثه🔹
دیگر نبود فرصتِ راز و نیاز هم
حتی شکسته بود دلِ جانماز هم
درهم شکست پنجرۀ نیمهباز هم
تا از شما اجازه بگیرم که باز هم،
با شعر بال و پر بزنم در هوایتان
مادر اجازه هست بمیرم برایتان؟
تا گرگهای برّهنما محترم شدند
مردان مرد در صف پیکار کم شدند
بر دوری از مسیر علی همقسم شدند
چون بیاجازه وارد صحنِ حرم شدند
دیوار و در حجاب شما شد که ناگهان
یک رشته کوه با عظمت را کشانکشان،
از کوچههای حادثه بردند و بیقرار
میسوخت از هجوم خزان، قامت بهار
یک چشم سوی مسجد و یک چشم سوی یار
افتاده بود از نفس انگار ذوالفقار
داغت اگر که بر دل مولا نمینشست
شاید که ذوالفقار هم از پا نمینشست
بعد از تو شهر آینهها رو سیاه ماند
یک عمر گریههای علی ماند و چاه ماند
از بس بساط بیکسیاش رو به راه ماند
نهجالبلاغه ماند و دعا ماند و آه ماند
دریای ِدرد در دلِ نهجالبلاغه است
داغِ تو شرح کامل نهجالبلاغه است...
احساس میکنم که دوباره محرم است
با سیلِ اشک، فاصلهام با شما کم است
حتی میان سفره به جای نمک، غم است
آری عزایِ مادر گلهای عالم است
حبلالمتین که رشتهای از چادر شماست
فرهنگ نانوشتهای از چادر شماست
این رد پای کوچِ پرستوست در بقیع
شبگریههای لالۀ شببوست در بقیع
از هر چه بگذرم، سخنِ اوست در بقیع
حالا چقدر حرف دوپهلوست در بقیع
پهلوی دردهای تو، دنیا چه کوچک است
با آن همه شکوه، تماشا، چه کوچک است...
📝 #احمد_حسینپور_علوی
🌐 shereheyat.ir/node/1978
✅ @ShereHeyat
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#مربع_ترکیب
🔹باران شدهام🔹
چند روزیست فقط ابر بهاری شب و روز
ابر گریانی و جز اشک نداری شب و روز
اشک نه، خون دل از چشم تو جاری شب و روز
به تو حق میدهم اینگونه بباری شب و روز-
در نگاه پُر از احساسِ تو مهمان شدهام
گریه در گریه به همراه تو باران شدهام
گفتم از آتش و... در بین گلو بغض شکست
بندبند دلم از ماتم و اندوه گسست
زخم پهلوی تو داغی شد و بر سینه نشست
باید آرام شوم شکر خدا فاطمه هست
اشک مظلوم از این چشم روان است هنوز
یاس از اشک شقایق نگران است هنوز
بعد تو زخم زبان همدم و همراه من است
شب سکوتیست که با چشم ترم همسخن است
همۀ دردم از این مردم پیمانشکن است
بیتو کارِ در و دیوارِ دلم سوختن است
غم دوری تو کم نیست خدایا چه کنم؟
گریهام دست خودم نیست خدایا چه کنم؟
کاش با ما نفس شهر چنین سرد نبود
کوچه در کوچه پُر از مردم نامرد نبود
که اگر فصل بهارِ من و تو زرد نبود
غزل زندگیام قافیهاش درد نبود
چشمها را بگشا رو به علی باز بخند
آسمانی شدهای، لحظۀ پرواز بخند
در سکوت شب و دور از همه چشمان جهان
یک در سوخته شد باز و سپس گریهکنان...
مادری رفت به آنجا که از آن هیچ نشان...
مرد با بغض چنین گفت که در طول زمان-
پی این تربت گمگشته کسی میآید
«مژده، ای دل که مسیحا نفسی میآید»
📝 #محمد_غفاری
🌐 shereheyat.ir/node/110
✅ @ShereHeyat
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#غزل
🔹بیوفایی یثرب🔹
ماهی که یک ستاره به هفت آسمان نداشت
جز هالهای کبود از او کس نشان نداشت
گفتن همان و عالمی آتش زدن همان
خورشید بود و جز دل خود همزبان نداشت
تا در شنید قصّهاش، آتش گرفت و سوخت
در، چوب بود و طاقت آتشفشان نداشت
از گل لطیفتر هوس باغ کرده بود
مجذوب بود و حوصلۀ این و آن نداشت
این چند روز هم به لبش جان رسیده بود
میخواست تا علیست بماند، توان نداشت
ممکن نبود حرف علی را زمین نهد
حیدر توان این که بگوید بمان، نداشت
دستاس هم که بود علی دست بسته بود
زهرا که رفت سفره نمک داشت، نان نداشت
مجبور شد علی که حمایل به تن کند
دریای بیوفایی یثرب کران نداشت
📝 #سیدرضا_جعفری
🌐 shereheyat.ir/node/1917
✅ @ShereHeyat
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#غزل
🔹گریۀ بیاختیار🔹
کنار فضّه صمیمانه کار میکردی
به کار کردن خود افتخار میکردی
درختهای بهشتی به پایت افتادند
همان شبی که هوای انار میکردی
فقیر هرچه میآمد اسیر برمیگشت
تمام عالمیان را دچار میکردی
دلیل خندۀ حیدر! چه شد که بعد پدر
مدام گریۀ بیاختیار میکردی؟
چه شد محبت همسایهها؟ دعایت را
چه مادرانه به آنها نثار میکردی!
تمام مردم اگر کور و کر، علی دیدهست
فدک فدک همه جا را بهار میکردی
و شقشقیه به نهجالبلاغه رو آورد
شبی که پشت به این روزگار میکردی
چقدر خانه مرتب شد آن شب آخر
اگر مریض نبودی چکار میکردی؟
📝 #عاطفه_جوشقانیان
🌐 shereheyat.ir/node/1980
✅ @ShereHeyat
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#غزل
🔹مرهم🔹
سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
محبوبتر از هر کسی نزد رسولی
آغوش او همواره میشد میزبانت
چون مادری دلسوز، مرهم مینشاندی
بر زخم او با دستهای مهربانت
نور پدر وقتی که شد خاموش دیگر،
تاریک شد، تاریکِ تاریک آسمانت
حق علی را غصب کردند و پس از آن
انداختند آتش به جان آشیانت
میسوختی در شعلههای کینههاشان
آه از دلت آه از دل آتشفشانت...
با دستهای بسته حیدر را که بردند
با چشم خود انگار دیدی رفت جانت
پشت سر حیدر خودت را میکشاندی
آه از تن مجروح و از اشک روانت
هجده بهار از عمر تو تنها گذشت آه
ناگاه دیدی میرسد فصل خزانت
پیچید در خانه برای آخرین بار
بوی تنور داغ و بوی عطر نانت
بانو تو حتی بعد از اینکه پر کشیدی
بودی به فکر کودکان نیمهجانت
بند کفن وا شد تو با مهری فراوان
آغوش وا کردی به روی کودکانت
آن کودکانی که پس از تو رنج دیدند
ای کاش پایان داشت اینجا داستانت
یا لااقل بانو نمیرفتی تو ای کاش
آن روز در گودال با قدّ کمانت
دیدی حسینت را که تنها و غریب است
دیدی که غرق خون شده اینک جوانت
با ناله تا گفتی بُنَیَّ عرش لرزید
عالم همه حیران شد از صبر و توانت
گفتی که آبت هم ندادند، آسمان سوخت
وقتی شنید این واژهها را از زبانت
📝 #فاطمه_معصومه_شریف
🌐 shereheyat.ir/node/5327
✅ @ShereHeyat
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#قصیدهواره
🔹رازِ مگو🔹
گلهای عالم را معطر کرده بویت
ای آن که میگردد زمین در جستجویت
یادش بهخیر آن روزها ریحان به ریحان
میچید پیغمبر بهشت از رنگ و بویت
سیارهها را در نخی میچیدی آرام
میساختی تسبیحی از خاک عمویت
برداشتند از سفرهات نان، مردم شهر
جرعه به جرعه آب خوردند از سبویت
درهای رحمت باز میشد با دعایت
دردا که میبستند درها را به رویت
تاریخ میداند فدک تنها بهانهست
وقتی بهشت آذین شده در آرزویت
وقتی منزه گشته خاک از سجدههایت
وقتی مطهّر میشود آب از وضویت
چادر حمایل میکنی از حق بگویی
حتی اگر یک شهر باشد روبرویت
برخاستی با آن صفتهای جلالی
این بار آتش میچکید از خلق و خویت
حتی زمان میایستد از این تجسم
تو سوی مسجد میروی، مسجد به سویت
از های و هو افتاد دنیا با سکوتت
دنیا به آرامش رسید از های و هویت
از بانگ بسم الله الرحمن الرحیمت
از شکوههایِ الذین آمنویت
تو خطبه میخواندی و میلرزید مسجد
ذرات عالم یکصدا لبیکگویت
خطبه به اوج خود رسید آنجا که میریخت
مدح علی، حیدر به حیدر از گلویت
گفتم علی... او قطره قطره آب میشد
آن شب که روشن شد سپیدیهای مویت
آن شب که زخم تو دهان وا کرد، آرام
زخم تو آری زخم... آن رازِ مگویت
هنگام دفن تو علی با خویش میگفت
رفتی ولی پایان نمییابد شروعت...
📝 #سیدحمیدرضا_برقعی
🌐 shereheyat.ir/node/1268
✅ @ShereHeyat
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#غزل
🔹شهر دلتنگی🔹
شهر یثرب شده چون غربت زندان مادر
شهر دلتنگی و تنهایی و هجران، مادر
همه از دین علی، یکسره مرتد شدهاند
شهر، خالی شده از قصۀ ایمان مادر
فتنۀ قوم یهود و تب اغوای همه
آه آه از قسم محکم شیطان، مادر
همۀ شهر یتیماند و فقیرند و اسیر
باز هم لطف کن ای سورۀ انسان، مادر
بی نبی، امت اسلام یتیم وحی است
هم فقیر است و اسیر است و پریشان، مادر
پتک سنگین شده این گریۀ تو بر سر شهر
چه خبرهاست در این گریۀ پنهان، مادر
به سپیدای سحر، ظلمت ما را بکشان
ای شب قدر خدا! نور بیفشان مادر
صف به صف خیل ملائک به تماشای قنوت
خانهمان مثل همیشه پُر مهمان مادر
تا که از برکت رزقت ببرد میکائیل
گوشهچشمی کن و دستاس بچرخان مادر
بغض تو، بغض نبی، بغض پدر در دلشان
آه از این چند نفر روی بگردان مادر
راز آن کوچه قرار است بماند پنهان
ولی از چشم حسن چهره مپوشان مادر
📝 #سیدمهدی_حسینی_رکنآبادی
✅ @ShereHeyat
هدایت شده از KHAMENEI.IR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 #سرمشق_فاطمی | دیوار دم میداد، در بر سینه میزد
محراب مینالید، منبر داشت میسوخت
🏴 شعرخوانی درباره شهادت حضرت زهرا و اشکهای رهبر انقلاب
💻 Farsi.Khamenei.ir
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#غزل
🔹غمگسار من🔹
ای باخبر ز درد و غم بیشمار من!
برخیز و باش، فاطمه جان، غمگسار من
رفتی ز دیدۀ من و، از دل نمیروی
حس میکنم همیشه تویی در کنار من
شیرینی حیات من، ای بَضعَةُ الرّسول!
تلخ است با غمت همه لیل و نهار من
خیری پس از تو نیست در این زندگی و، من،
گِریَم از اینکه طول کشد روزگار من
مردم ز گریه، غصّۀ خود حل کنند، لیک
افتد ز گریه، غصّۀ دیگر به کار من
خواهم ز کودکان تو پنهان گریستن
اما غمت ربوده ز کف اختیار من
این روزها ز خانه کم آیم برون، مگر
کمتر به قتلگاه تو افتد گذار من
📝 #سیدرضا_مؤید
🌐 shereheyat.ir/node/119
✅ @ShereHeyat
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#غزل
🔹برگ شقایق🔹
ياری ز که جويد؟ دلِ من، يار ندارد
يک مَحرم و يک رازنگهدار ندارد!
با ديدن سوزِ دلِ من در چمن و باغ
با داغ دل لاله، کسی کار ندارد
بايد سر و کارش طرف چاه بيفتد
يوسف که در اين شهر، خريدار ندارد
از گريۀ پنهان علی در دل شبها
پيداست که دل دارد و، دلدار ندارد
در گلشن آتشزدۀ عصمت و ايثار
پرپرشدن غنچه که انکار ندارد
با فضه بگوييد بيايد، که در اين باغ
نيلوفر بيمار، پرستار ندارد
بر حاشيۀ برگ شقايق بنويسيد:
گل، تاب فشار در و ديوار ندارد
📝 #محمدجواد_غفورزاده
🌐 shereheyat.ir/node/86
✅ @ShereHeyat
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#غزل
🔹چه کنم؟🔹
بیتو یافاطمه با محنت دنیا چه کنم؟
وای، با اینهمه غم، بیکس و تنها چه کنم...
بی تو دنیاست مرا، همچو کویری سوزان
دور، از سایهات ای شاخۀ طوبی چه کنم؟
آتش فتنه ز خاموشی تو روشن شد
در چنین مهلکه، ای بضعۀ طاها چه کنم؟
من به دریای غمت کشتی طوفانزدهام
پای بندم به تو و، غرق به دریا؛ چه کنم؟
ای که در رحلت احمد بگرفتی دستم
حال کز داغ تو افتادهام از پا، چه کنم؟
در دل شب، ز یتیمان تو پنهان گریم
گر صدایم شنود زینب کبری، چه کنم؟...
📝 #حبیب_چایچیان
🌐 shereheyat.ir/node/1202
✅ @ShereHeyat
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
فرازی از یک #مثنوی
🔹خاطرات🔹
..نیمهشب تابوت را برداشتند
بار غم بر شانهها بگذاشتند
هفت تن، دنبال یک پیکر، روان
وز پی آن هفت تن، هفت آسمان..
ظاهراً تشییع یک پیکر، ولی
باطناً تشییع زهرا و علی..
ابرها گریند بر حال علی
میرود در خاک، آمال علی..
سینهاش آتشفشان، از هُرم آه
چشم او بر ماه، سر، دنبال چاه
زَمزَمش در چشم و لَب در زمزمه
در سخن با خاطرات فاطمه:
مرغ جانت از قفس، آزاد شد
رفتی اما دوست، دشمنشاد شد!
شب نهادی پا به کوچکخانهام
میبَرم شب هم تو را بر شانهام
خانهام را رشک گلشن داشتی
سوختی چون شمع و، روشن داشتی..
ذرهای مِهر تو در کاهِش نبود
بر لبت نُهسال، یکخواهش نبود!
بارها از دوش من برداشتی
جای آن تابوت خود بگذاشتی
ای تو را کار و عبادت، متصل
دستۀ دستاس، از دستت خجل
با تو، غم در خانۀ من جا نداشت
بَعد تو در جایجایش پا گذاشت
یاد داری خانه هرگه آمدم
با تپشهای دلم در میزدم؟
با صفای کامل و مِهر تمام
صد غمم بردی ز دل با یککلام
بس نگاه ناتمامم کردهای
با لب بیجان، سلامم کردهای
من که بودم با تو غرق آرزو،
خاک میریزم به فرق آرزو
نی علی از درد، گلگون گریه کرد
از غمت دیوار و در، خون گریه کرد
داغ تو بنیانکَنِ صبر علیست
خانۀ بیفاطمه قبر علیست..
📝 #علی_انسانی
🌐 shereheyat.ir/node/1190
✅ @ShereHeyat
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
فرازی از یک #ترجیع_بند
🔹قصه را تازیانه میداند🔹
به دعا دست خود که برمیداشت
بذر آمین در آسمان میکاشت
به تماشا، مَلَک نمازش را
نردبانی ز نور میپنداشت
چه نمازی؟ که تا به قبّۀ عرش
بُرد او را و نردبان برداشت!
پرچم دین ز بام کعبه گرفت
بُرد و بر بام آسمان افراشت
بس که کاهیده بود، شب او را
شبحی ناشناس میانگاشت
خصم بیدادگر ز جور و ستم
هیچ در حقّ او فرو نگذاشت!
تا نینداختش به بستر مرگ
دست از جان او مگر برداشت؟
قصه را تازیانه میداند
در و دیوار خانه میداند
::
آتش کینه چون زبانه کشید
کار زهرا به تازیانه کشید
دشمن دلسیه، به رنگ کبود
نقش بیمهری زمانه کشید
آتش خشم خانمانسوزش
پای صد شعله را به خانه کشید
در میانش گرفت شعلۀ کین
پای حق را چو در میانه کشید
همچو شمعی که بیامان سوزد
شعله از جان او زبانه کشید..
قامتش حالت کمانی یافت
بسکه بار الم به شانه کشید
سبحه، مشق سرشک او میکرد
بسکه نقش هزار دانه کشید
بر رخ این فرشتۀ معصوم
نتوان پردۀ فسانه کشید
قصه را تازیانه میداند
در و دیوار خانه میداند
::
سخن از درد و صحبت از آه است
قصۀ درد او چه جانکاه است
راه حق، جز طریق فاطمه نیست
هر که زین ره نرفت، گمراه است..
در مسیری که عشق میتازد
تا به مقصود، یکقدم راه است
در بهاران، خزان این گل بود
عمر گلها همیشه کوتاه است
با غم او، دلی که بیعت کرد
تا ابد در مسیرِ الله است
این که بر لب رسیده، جان علیست
دل گمان میکند هنوز، آه است..
هر که آمد، به نیمۀ ره ماند
غم فقط با دل تو همراه است
آن که بعد از کبودی رخ تو
با خسوف، آشتی کند، ماه است
قصه را تازیانه میداند
در و دیوار خانه میداند..
::
بی تو ای یار مهربان علی!
شعله سر میکشد ز جان علی
بی تو ای قهرمان قصۀ عشق
ناتمام است داستان علی..
خطبۀ ناتمام زهرا کرد
کار شمشیر خونفشان علی
خواست نفرین کند، که زهرا را
داد مولا قسم به جان علی-
-که ز قهر تو ماسِوا سوزد؛
صبر کن صبر، مهربان علی!
ذوالفقار برهنۀ سخنش
کرد کاری به دشمنان علی،
که دگر تا ابد به زنهارند
از دم تیغ جانستان علی
با وجودی که قاسم رزق است
ساخت عمری به قرص نان علی
بعد او، خصم دون که میپنداشت
به سه نان میخرد سنان علی،
بود غافل که چون به سر آید
دورۀ صبر و امتحان علی
دشمنان را امان نخواهد داد
لحظهای تیغ بیامان علی..
دیدم انصاف را به کوچۀ عشق
سر نهاده بر آستان علی
عشق چون من ارادتی دارد
به علی و به خاندان علی..
رفت زهرا و اشک از دنبال
وز پی او روان، روان علی..
باز ماندهست سفرۀ دل او
غم و درد است، میهمان علی
درد دل را به چاه میگوید
رفته از دست، همزبان علی
آن شراری که سوخت زهرا را،
سوخت تا مغز استخوان علی
قصه را تازیانه میداند
در و دیوار خانه میداند
📝 #محمدعلی_مجاهدی
🌐 shereheyat.ir/node/27
✅ @ShereHeyat
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#غزل
🔹مرز بهشت و دوزخ🔹
تفسیر او به دست قلم نامیسّر است
در شأن او غزل ننویسیم بهتر است
شأن نزول یک پری از آسمان به خاک
دامان مادریست که در شأن کوثر است..
او فاطمهست معنی این نام را هنوز
از هر زبان که میشنوم نامکرّر است..
در کوچه بوی آتش و در خانه عطر گل
مرز بهشت و دوزخ از آن روز این در است
با پهلوی شکسته هم از کوه، کوهتر
با قامت خمیده هم از آسمان سر است
لبخند میزند که بخندند بچهها
مادر اگر که جان بدهد باز مادر است
مولا هنوز اوّل بیهمنفس شدن
بانو در انتظار نفسهای آخر است!
📝 #مهدی_مردانی
🌐 shereheyat.ir/node/1928
✅ @ShereHeyat
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#غزل
🔹مرهم🔹
جايی برای كوثر و زمزم درست كن
اَسما! برای فاطمه مرهم درست كن..
تا داغ اين شقايق زخمی نهان شود
تابوتی از لطافت شبنم درست كن
مثل شروع زندگی مرتضی و من
بیزرق و برق، ساده و محكم درست كن
از جنس هيزمی كه در خانه سوخت، نه
از چند چوب و تختۀ مَحْرَم درست كن
طوری كه هيچ خون نچكد از كنارهاش
مثل هلال لاله كمی خم درست كن
📝 #سیدرضا_جعفری
🌐 shereheyat.ir/node/1210
✅ @ShereHeyat
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#غزل
🔹ختمِ قرآن🔹
«عشق، سوزان است بسم الله رحمن الرحیم
هر که خواهان است بسم الله رحمن الرحیم»
کشتیام بیناخدا دارد به دریا میرود
وقت طوفان است بسم الله رحمن الرحیم
دست من بستهست، جای من رجزخوان میشوی
کوچه، میدان است بسم الله رحمن الرحیم
ختم قرآنِ تو جای «ناس» گویا با «حدید»
رو به پایان است بسم الله رحمن الرحیم...
«قدر» میخوانم وَ میدانم که از نامحرمان
«قدر» پنهان است بسم الله رحمن الرحیم
آب را از سلسبیل آوردهام «اسما»! بریز
غسل باران است بسم الله رحمن الرحیم
📝 #قاسم_صرافان
🌐 shereheyat.ir/node/1270
✅ @ShereHeyat
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#غزل
🔹چه زود رفت🔹
آن شب میان هالهای از ابر و دود رفت
روشنترین ستارهٔ صبح وجود رفت
آن شب صدای گریهٔ باران بلند بود
بر شانههای زخمی دریا، چو رود رفت
روشنتر از زلالی نور آمد و چه حیف
با چند یادگاری سرخ و کبود رفت
بال و پری برای پرستو نمانده بود!
آخر چگونه نیمهٔ شب پر گشود، رفت؟
رحمی به قبر خاکی او هم نمیکنند
این شد که مخفیانه و بی یادبود رفت
مولا خوشی ندیده پس از او از این جهان
میگفت بعد فاطمهام هر چه بود رفت
هرشب کنار تربت او ياس کوچکش
دم میگرفت: مادر خوبم چه زود رفت
📝 #یوسف_رحیمی
🌐 shereheyat.ir/node/1276
✅ @ShereHeyat
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#غزل
🔹بدون فاطمه...🔹
شبی که آینهام را به دستِ خاک سپردم
هزار بار شکستم، هزار مرتبه مردم
دو دست از سر حسرت به هم زدم که چگونه
به دست خود گل خود را چنین به خاک سپردم؟
شد اشک غربت و گل کرد روی خاک مزارش
هر آنچه داغ که دیدم، هر آنچه غصه که خوردم
شب آمدم که بگریم تمام درد دلم را
سحر به غربت خانه، جز اشک و آه نبردم
بدون فاطمه سخت است زندگی، که پس از او
برای آمدنِ روزِ مرگ، لحظه شمردم
📝 #سیدمحمدجواد_شرافت
🌐 shereheyat.ir/node/1982
✅ @ShereHeyat