eitaa logo
شعر هیأت
10.7هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
183 ویدیو
16 فایل
🔹انتخاب شعر خوب، استوار و سالم، تأثیرگذار و روشن‌گرانه همواره دغدغه ذاکران و مرثیه‌خوانان اهل معرفت و شناخت بوده است. 🔹کانال «شعر هیأت» قدمی کوچک در راستای تحقق این رسالت بزرگ است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹به لطف خدا امروز استقرار حکومت اسلامی نشان از آن دارد که جایگاه امامت برای مردم به درستی تعریف شده و به پذیرش اجتماعی رسیده است. هم‌قدم با رشد عقلانی جامعه، شعر نیز باید به پویایی عقلانی و عاطفی برسد و درجا نزند. در واقع «الگوسازی» نخستین گام این حرکت بود که شعر در آن خوش درخشیده است و اکنون باید در راستای «انسان‌سازی» حرکت کند که گام دوم این مسیر است. همان‌گونه که معصومین(علیهم‌السلام) در تمام شئون زندگی اسوه هستند، شعر ولایی نیز باید آیینۀ تمام‌نمای آن شخصیت‌های برگزیده باشد و تصویری جامع از ایشان را برای جامعه به تصویر بکشد. پرداختن به زندگی فردی و اجتماعی معصومین(علیهم‌السلام) و گره زدن آن به زندگی انسانِ امروز، موضوعی است که بیش از پیش باید مورد توجه قرار گیرد. جامعۀ امروز، تشنۀ شنیدن است و نباید آن‌ها را از این دریای بی‌کران محروم کرد. نپرداختن به این امور اجحاف است در حق امام، مردم و خود. 🔸البته پرداختن به این مضامین تبحّر خاص خود را می‌طلبد تا شاعر در دام شعارزدگی یا نظم‌سرایی نیفتد. برای نمونه به غزلی موفق در بیان سبک زندگی امام صادق(علیه‌السلام) اشاره می‌شود: به کودکان و زنان احترام می‌فرمود به احترام فقیران قیام می‌فرمود سلام نام همه انبیاست؛ او می‌گفت سپس اشاره به دارالسّلام می‌فرمود کسی که در پی خورشید نیست، از ما نیست سحر می‌آمد و این را مدام می‌فرمود کجا حرام خدا را حلال می‌دانست؟ کجا حلال خدا را حرام می‌فرمود؟ اگر که دست به پهلو گرفته‌ای می‌دید به اشک و آه و دعا التیام می‌فرمود «خوشا به حال کسانی که راست‌گویان‌اند» امام صادق علیه‌السّلام می‌فرمود 📝 🔹در واقع صحبت از یک فرهنگ‌سازی گسترده است. فرهنگ مناجات با خدا، فرهنگ معاشرت با خانواده، فرهنگ حضور در جامعه، فرهنگ تعامل با اقشار مختلف، فرهنگ مناظره علمی، فرهنگ کنشگری سیاسی، فرهنگ امر به معروف، فرهنگ شهادت و تمام مسائلی که مردم چه به صورت فردی و چه جمعی با آن سر و کار دارند؛ همه و همه موضوعاتی است که نیاز است نوع رفتار معصوم در این موارد سرلوحه قرار گیرد. 🔹شخصی می‌گوید از امام رضا(عليه‌السلام) شنيدم كه مى‌فرمايند: «رَحِمَ اللّهُ عَبدًا أحيا أمرَنا. فَقُلتُ لَهُ: و كَيفَ يُحِيي أمرَكُم؟ قالَ: يَتَعَلَّمُ عُلومَنا و يُعَلِّمُهَا النّاسَ، فَإِنَّ النّاس لَو عَلِموا مَحاسِنَ كَلامِنا لاَتَّبَعونا»(۵) رحمت خدا بر بنده‌اى كه امر ما را زنده گرداند. عرض كردم: چگونه امر شما را زنده كند؟ فرمود: تعاليم ما را فرا مى‌گيرد و آن‌ها را به مردم مى‌آموزد؛ زيرا مردم اگر زيبايی‌هاى سخن ما را بدانند، بى‌گمان از ما پيروى مى‌كنند. «انسان‌سازی» آرمانی است که شعر می‌تواند نقش مهمی در آن ایفا کند. و چه خوب است سخنان زیبای امام در قالب زیبای شعر به گوش مردم برسد. ✍🏻 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ۱. شرح شواهدالمغنی، ص۳۸، رقم۶؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۵۰، ص۲۳۹. ۲. الفصول المختارة، ص۲۸۸. ۳. الاغانی، ج۷، ص۲۶۷. ۴. «لولا ان الله شغلک باهل‌بیت نبیه صلوات‌الله‌وسلامه‌علیهم لافتقرنا» اخبار السید الحمیری، ص۲۱. ۵. عيون أخبارالرضا(عليه‌السلام)، ج۱، ص۳۰۷. 🌐 shereheyat.ir@ShereHeyat
🔹طلایه‌دار بهاران🔹 تو در نگاه زمین، فصل دیگری بودی طلایه‌دار بهارانِ بهتری بودی تو در نگاه زمین، فصل بارش «مردی» طلوع فصل زلال «برادری» بودی.. تو ای عدالت روشن! چه زود کوچیدی تویی که وارث خشم ابوذری بودی تو در تصور کوتاه ما نمی‌گنجی تو ارتفاع شهادت، «مُطهری» بودی دلم شبی که مُرید نگاه سبزت شد در آسمان شهادت، کبوتری بودی پس از تو سهم زمین، این فصول تکراری‌ست تو در نگاه زمین، فصل دیگری بودی 📝 @ShereHeyat
🔹بهترین واژه🔹 دیر سالی‌ست هر چه می‌خواهم از تو یک واژه درخورت گویم من چنین واژه‌ای نمی‌یابم من چنان جمله‌ای نمی‌جویم باز هم تشنۀ کلام توام در تو انگار آسمان جاری‌ست گر چراغ هدایتت خواندم این هم از حرف‌های تکراری‌ست... بوی گل می‌گرفت صحن کلاس از سخن‌های عطرآگینت در رگم خون تازه‌ای می‌ریخت واژه واژه کلام شیرینت حاصل رنج بی‌نهایت توست هر که منصوب شد به هر رده‌ای تو خودت را برای خاطر ما به همه آب و آتشی زده‌ای... هر کجا شور علم می‌بینم ردّ پای حضور تو پیداست هر کجا نامی از معلّم هست روشنایی، امید هم آن‎‌جاست... جز خدایی که آفرید تو را آن که قدر تو را شناسد کیست حرف آخر به هیچ قاموسی واژه‌ای بهتر از معلّم نیست 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2536@ShereHeyat
| 💠 (علیه‌السلام) «شَفَاعَتُنَا لَا تَنَالُ مُسْتَخِفّاً بِصَلَاتِهِ» شفاعت ما به کسی که نماز را سبک شمارد، نمی‌رسد. 📗 فلاح السائل، ص۱۲۷ 🔹شرط شفاعت🔹 با شمعِ گمان، به صبح ایمان نرسد بی‌جوششِ جان، به کوی جانان نرسد آن کس که نماز را سبک بشمارد هرگز به شفاعت امامان نرسد 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹آفتاب عشق🔹 باز ما را چشمه‌ای از اشک جاری داده‌اند روز و شب خاصیت ابر بهاری داده‌اند سینه شد کانون آه و دیده شد دریای اشک آب و آتش باز با هم دست یاری داده‌اند در غروب صبح صادق، ماه پنهان کرد روی شب‌نشینان فلک را بی‌قراری داده‌اند بر زمین سیل بلا جاری نشد، یا قدسیان آسمان را در عزایش بردباری داده‌اند؟ کعبه هم، در هجر اسماعیلِ زهرا، ندبه کرد زین سبب او را ردای سوگواری داده‌اند شد شهید آخر، مسیحایی که از انفاس او دانش و دین را قوام و استواری داده‌اند پیروان مذهب این آفتاب عشق را معرفت آموختند و رستگاری داده‌اند.. شد پریشان، خاطرِ صدیقۀ زهرا که دید از نمک مرهم برای زخم کاری داده‌اند دل بدین گلشن چه می‌بندی پس از تاراج گل؟ این چمن را آب از بی‌اعتباری داده‌اند سرمه کن خاک بقیعش را که در آن آستان عرشیان را رتبۀ خدمت‌گزاری داده‌اند شب که تاریک است آنجا، پرتو مهتاب را در گذرگاه نسیم آیینه‌داری داده‌اند گر چراغ لاله‌ای روی مزار او نسوخت لاله‌ها پایان به این چشم‌انتظاری داده‌اند آب شد شمع وجودش پشت دیوار بقیع هر که را پروانۀ شب‌زنده‌داری داده‌اند تا محبان را فراخواند به پابوس امام اشک‌های ما به دل، امیدواری داده‌اند 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5056@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹صبح صادق🔹 چه شد که در افق چشم خود شقایق داشت مدینه‌ای که شب پیش صبح صادق داشت... به سمت مغرب اگر رفت عمر خورشیدش هزار قلّهٔ پر نور در مشارق داشت چه با شُکوه غم خود به دل نهان می‌کرد چه شِکوه‌ها که از آن فرقهٔ منافق داشت به غیر داغ محرم گلی ز باغ نچید چقدر روضهٔ گودال در دقایق داشت خلیل بود ولی آتشش سلام نشد همان که در نفسش عطری از حدائق داشت هزار طائفه آمد هزار مکتب رفت و ماند شیعه که «قال الامامُ صادق» داشت سخن به محضرش این است ای حقیقت علم ندیده چشم زمانه طلوع این همه حلم :: کدام بغض گلوگیر در پگاهت بود که رو به پنجرهٔ آسمان نگاهت بود هنوز در تب شمشیر علم و حکمت توست حریم مدرسه‌هایی که رزمگاهت بود گواه گفته‌ام این نخل‌ها که همچو علی شب مدینه پر از بغضِ سر به‌ چاهت بود نمانده جز گل لاله به باغ ابراهیم که بین خانه فقط شعله‌ها پناهت بود چنان به نیمه‌شبی می‌شکست حرمت تو که قلب دشمن تو نیز عذرخواهت بود چه خوب می‌شد اگر دست کم سه شمع و ضریح به قبر سادهٔ ارواحُنا فداهت بود برای غصهٔ تو کاش جای صبری بود و دست کم به مزار تو سنگ قبری بود 📝 🌐 shereheyat.ir/node/532@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹عطر شفاعت🔹 حق‌پرستان را امامی هست، دینش دلبری نور رویش کوثری، شور کلامش حیدری هر دو شهد معرفت را ریخته در ساغری: آیه‌های احمدی را با حدیث جعفری حرف او عشق است، فهمش را به عاشق می‌دهند صادقان، دل‌هایشان را دست صادق می‌دهند مالکی‌ها، شافعی‌ها، خوشه‌چینانش همه سیدِ طاووس‌ها، طاووس بُستانش همه شیخ‌ها، علامه‌ها، طفل دبستانش همه گردن‌افرازانِ دانش، گَرد میدانش همه جامی از «اَلعِلمُ نورٌ» ریخت تا در جان ما از هَلِ الدّینش به اِلّا الحُب رسید ایمان ما لب گشود و در دلِ عالم به پا شد شورها علم‌ها را هر حدیثش، زد گره با نورها نور، مجرم بود اما، در نظام کورها ترس می‌انداخت حقش، در دل منصورها در هراس‌اند از وجودش، چون که می‌دانند کیست حجت‌اللهی که جوشان در رگش، خون علی‌ست.. امشب اینجا جلوه‌ای از خیمه‌های کربلاست باز آتش، شعله‌ور در خانۀ آل عباست حضرت شیخ‌الائمه در میان کوچه‌هاست گرد، بر پیشانیِ آیینۀ روی خداست روضه‌ای جانسوز در این واژه‌های ساده است شیعیان! فرزند زهرا از نفس افتاده است خواستم دورت بگردم مثل زائرها، نشد یاورت باشم به دانش، مثل جابرها، نشد پر کشم با قالَ صادق‌ها و باقرها، نشد شاعر خوب تو باشم بین شاعرها، نشد بر خلاف زندگیِ از خطا آکنده‌ام صادقانه گفتم این یک بیت را، شرمنده‌ام دوست دارم مثل تو، زیبا به دنیا بنگرم صادقانه، عاشقانه این جهان را بنگرم مثل تو، با یاد فرزندت، به فردا بنگرم روی مهدی را ببینم، رو به هرجا بنگرم مثل آن یار تو، یارانش از آتش رد شدند در تنور غیبت، آن مردان که می‌باید شدند مثل یاران تو، یارانش طبیب و مرهم‌اند هم جوانمردند و هم همدرد درد عالم‌اند غم ندارند اولیاءالله، غمخوار هم‌اند با یتیمان مهربان، آنجا که باید محکم‌اند دولت فردا از آنِ صالحان عاشق است صبح نزدیک است آری! وعدۀ حق صادق است 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4682@ShereHeyat
به منبر می‌رود دریا، به سویش گام بردارید هلا! اسلام را از چشمهٔ اسلام بردارید مبادا از قلم‌ها جا بیفتد واژه‌ای اینک که بر منبر قدح کج کرده ساقی، جام بردارید «سَلونی» را هدر کردند روزی مردمان، امروز بپرسیدش! از اسرار جهان ابهام بردارید الا ای شاعران! چشمان او آرایهٔ وحی است برای ما از آن باران کمی الهام بردارید نسیم صبح صادق می‌وزد از گیسوی صادق از آن مضمون پیچیده جناس تام بردارید به فرزندان، به اهل خانه جز ایشان که می‌گوید غلام خسته‌ام خفته، قدم آرام بردارید اگر فرمان او باشد، نباید پلک بر هم زد به سوی شعله چون هارون مکّی گام بردارید «رُویَّ عَن امامِ جعفر الصّادق لَه الرّحمَه...» به جز احکام او چشم از همه احکام بردارید به جای حج به سوی کربلا رفتن خداجویی‌ست کفن باید به جای جامهٔ احرام بردارید اگر در گوش نوزادی اذان می‌خواند، می‌فرمود که با آب فرات و تربت از او کام بردارید میان شعله‌ها آیات ابراهیم می‌سوزد میان گریه ختم سورهٔ انعام بردارید 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1504@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹حدیث غربت🔹 دلی که با احادیث غریبت آشنا باشد چرا دنبال علم جِفر و علم کیمیا باشد به سِحر و غمزه‌هایش خاک را زر می‌کند آن چشم که خوب آگاه از فرق مُطَلّا و طلا باشد... در آن مکتب که حرفی یا حدیثی از شما آید نباید سردرش نامی به جز دارالشفا باشد نفس‌های شما پیچیده اینجا حجره در حجره در و دیوارِ اینجا نیز غرق ربنا باشد فقاهت کودکی نوپاست، تا روز ابد باید به پای منبرت زانو زند تا روی پا باشد چرایش را نمی‌فهمند جز شیخ کلینی‌ها اگر این قال صادق‌ها نباشد دین چرا باشد؟!... به دنبال چه می‌گردد زمانه، ما که دنبال تنور گرم می‌گردیم، تا قسمت چه‌ها باشد چرا حرف تنور و آتش آمد باز، قسمت چیست؟ گریز روضه باید باز سمت کربلا باشد... 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹کتاب جعفری🔹 کتاب بود و به روی جهانیان وا بود جواب هرچه نمی‌دانمِ جدل‌ها بود به روی فرش امامت معلمی می‌کرد و تخت سست خلافت اسیر دعوا بود به نام آل محمد، غریبه وارث شد کسی ندید مگر آل او همین‌جا بود؟ دوباره قصۀ خاری به چشم و بغض گلو هنوز پاسخ نهج‌البلاغه حاشا بود.. چقدر نامۀ کوفی از این و آن که بیا نمک به زخم عمیقی که همچنان وا بود هنور خاطرۀ کربلا جگرسوز و... مرام عهد شکستن هنوز برپا بود به چشم اگرچه که دورش شلوغ بود اما به جز تنور که می‌داند او چه تنها بود؟.. عجیب نیست بر آن خانه آتش افکندند که این مدینه‌نشین از تبار زهرا بود بگو به آن‌که به زعمش دهان حق را بست کتاب جعفری شیعه همچنان باز است 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5315@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹اسرار جهان🔹 در مطلع شعر تو نچرخانده زبان را، لطف تو گرفت از من بیچاره امان را شد دشمن تو معترف، انگار خداوند، در گوش تو گفته همه اسرار جهان را با رایحهٔ خِطّهٔ سرسبز عبایت کوتاه کن از باغ دلم دست خزان را با امر تو هر چند در آتش ندویدم، هر چند فدای تو نکردم سر و جان را، هر چند مرید تو شدن شأن زراره‌ست، ای کاش که این عاشق بی‌نام و نشان را... بگذار که تا ظل بنی‌ساعده یکبار من جای تو بر دوش کشم کیسهٔ نان را ماندم که در خانه‌ات آن روز چرا سوخت آتش که نسوزاند تن خادمتان را در کوچه زمین خوردی و شعر از نفس افتاد سخت است تحمل کند این داغ گران را با لحن حجازی شبی از حضرت موعود خواهیم شنید از حرمت صوت اذان را 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1503@ShereHeyat
بگو برای من ای شعر از زمانهٔ او کدام بیت مرا می‌برد به خانهٔ او شبی دلم به هوای زیارت آمده است مگر قرار بگیرد در آستانهٔ او... از او بپرس به عقلم نمی‌رسد اصلاً که چیست فلسفهٔ عشق بی‌کرانهٔ او خوشا به حال عبایی که در کشاکش باد گذاشته‌ست سرش را فقط به شانهٔ او گذشته‌ها نگذشته‌ست باقی است هنوز زبانه می‌کشد آتش از آشیانهٔ او بگو چگونه از این شهر صبح صادق رفت بگو برای من از رفتن شبانهٔ او نه از غم است که من گریه می‌کنم امشب فقط به خاطر لبخند صادقانهٔ او... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/536@ShereHeyat