#شعر_عاشورایی
#حضرت_عباس علیهالسلام
🔹قیامت🔹
میسوزد آسمان
صحرای محشر است
خون خدا چرا
بی یار و یاور است
یک زن در انتظار
آن سوی خیمههاست
یک مشک، مشک آب
در ذهن بچههاست
زخمی و تشنهاند
هم مشک و آفتاب
آبی نخورده است
سقا کنار آب
دستی میان خون
در فکر چاره است
باران نیزه است
مشکی که پاره است
یک دشت، دشت خون
دشتی پر از بلا
اینجا قیامت است
یا دشت کربلا؟
📝 #سعید_عسکری
✅ @ShereHeyat_Nojavan
#شعر_عاشورایی
#حضرت_عباس علیهالسلام
🔹اشک و آب🔹
مثل باد در صحرا
در شتاب بودی تو
سوی نهر میرفتی
فکر آب بودی تو
خشم در نگاه تو
بغض در گلویت بود
غرق خاک و خون میشد
هر که پیش رویت بود
تا که پیش چشم تو
رودخانه پیدا شد
خنده بر لبت رویید
اخم چهرهات وا شد
تشنه بودی و لب را
ذرهای نکردی تر
از تو تشنهتر بودند
بچههای پیغمبر
نالههایشان از دور
میرسید بر گوشت
سوی خیمهها رفتی
مشک آب بر دوشت
دشمنان ولی ناگاه
بر تو حمله آوردند
دستهای پر توانت را
از بدن جدا کردند
لحظههای آخر هم
گرچه بیصدا بودی
باز غصه میخوردی
فکر بچهها بودی
خاک کربلا میسوخت
از چکیدن اشکت
آب بر زمین میریخت
چکه چکه از مشکت
📝 #افشین_علا
✅ @ShereHeyat_Nojavan
نوحه؛ سردار دست از تن جدا.mp3
2.27M
#حضرت_عباس علیهالسلام
#نوحه
🔹سردار دست از تن جدا🔹
زنجیرزنها
در کوچه بودند
با نوحهخوان
این نوحهها را میسرودند:
سقّای دشت کربلا، اباالفضل
سردار دست از تن جدا، اباالفضل
بابای جانبازم
چون مادر من اشک میریخت
عباس ما، آهسته با زنجیر کوچک
یک در میان –بر دوش خود-
بر دوش بابای بدون دست میزد
عباس و بابا –نوحه میخواندند با هم:
سقّای دشت کربلا، اباالفضل
سردار دست از تن جدا، اباالفضل
📝 #محمدحسین_صادقی
✅ @ShereHeyat_Nojavan
#شعر_عاشورایی
#شب_عاشورا
🔹آخرین دعا🔹
امشب آخرین شب است
آخرین شبی که بچهها
دور سفرهٔ محبت حسین
جمع میشوند...
آخرین شبی
که ستارهها
از شکاف خیمهها
به شبنشینی سپیده میروند
امشب آخرین دعا
امشب آخرین نگاه
در سکوت نیمهشب
گفتگوی کودکانهای به گوش میرسد
توی کوچههای ماه
«عمه جان»
روی بوریای کهنهای
نماز میکند
باد هم برای بار آخرش
بچهٔ میان گاهواره را
خوب، ناز میکند...
امشب آخرین نماز بچهها
روی بال برفیِ فرشتهها
برگزار میشود
باغ پر طراوت علی و فاطمه، ولی
صبح روز بعد، آه
بیبهار میشود!
📝 #حمید_هنرجو
✅ @ShereHeyat_Nojavan
به سن کمم نگاه نکن.mp3
3.89M
#امام_حسین علیهالسلام
#زمینه | #شور
🔹به سن کمم نگاه نکن🔹
گفتن هر کی تو رو دوس داره بیاد؛ منم اومدم
گفتن اینجاست هر کس که تو رو میخواد؛ منم اومدم
گفتی تنهایی و یاور میخوای؛ فدای غمت
گفتن هیأته آغاز یک جهاد؛ منم اومدم
کوچیک و بزرگ نمیشناسه، محبتت آقای من
جونمو میدم فقط واسه، محبتت آقای من
یه روزی به کار تو میام، به سن کمم نگاه نکن
جونمو میدم واسهت آقام، به سن کمم نگاه نکن
از بچگی با تو آشنام، به سن کمم نگاه نکن
«یا ثارالله، اباعبدالله»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فکر کردن به دنیای بیحسین؛ عذابه برام
هر حرفی که یاد میگیرم ازت؛ کتابه برام
تو خونه، تو هیأت، تو مدرسه؛ میخونم ازت
اربعین زائر حرم شدن؛ یه خوابه برام
من حس میکنم بزرگ میشم، وقتی که یا حسین میگم
انگاری خود تویی پیشم، وقتی که یا حسین میگم
از بچگی راه من تویی، به سن کمم نگاه نکن
همیشه پناه من تویی، به سن کمم نگاه نکن
امیر سپاه من تویی، به سن کمم نگاه نکن
«یا ثارالله، اباعبدالله»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تو درس و مشقم الگوی همه؛ میشم بعد از این
رفیقِ تو هر جایی هست باید؛ باشه بهترین
پا به پای بزرگترها تو راه؛ قدم میزنم
محاله تا هستم گوشۀ کار؛ بمونه زمین
مهارت من زیاد میشه، تو هیأتت آقای من
آماده برا جهاد میشه، سینهزنت مولای من
من معنی عشقو میدونم، به سن کمم نگاه نکن
همیشه تو راهت میمونم، به سن کمم نگاه نکن
هرچی تو بخوای من همونم، به سن کمم نگاه نکن
«یا ثارالله، اباعبدالله»
📝 #محمدجواد_الهیپور
✅ @ShereHeyat_Nojavan
#شعر_عاشورایی
#روز_عاشورا
🔹عصر روز عاشورا🔹
آسمان سراسر اشک
چشمهها لبالب خون
قلب غنچهها دلتنگ
چشم لالهها گلگون
قلب قلّهها مجروح
تپّهها پر از ماتم
صخرهها سراسر آه
درهها سراپا غم
خیمهها پر از گریه
کربلا پر از لاله
قصهها پر از غصه
سینهها پر از ناله
قامت درختان خم
بوتهها همه بیتاب
چشم بچهها پر آب
چشم مادران بیخواب
گریه میکند دریا
گریه میکند صحرا
گریه میکند عالم
عصر روز عاشورا
📝 #سیدمحمد_مهاجرانی
✅ @ShereHeyat_Nojavan
#شعر_عاشورایی
🔹شب عزا🔹
باز هم شب عزاست
شهر، دشت کربلاست
شب به گردن زمان
شال تیرهٔ عزاست
بوی یک غم بزرگ
توی کوچهها رهاست
آنچه میرسد به گوش
هایهای گریههاست
قلب سنگ هم پر از
نالههای بیصداست
پشت ما، شکسته است
درد، درد بیدواست
ای شب، ای ستارهها
آفتاب ما کجاست؟
📝 #جلال_محمدی
✅ @ShereHeyat_Nojavan
#شعر_عاشورایی
#کاروان_اسیران
🔹شعاع سرخ خورشید🔹
تمام آسمان، غم
زمین ترک ترک، خشک
تمام بوتههایش
تکیده، تک به تک، خشک
در این زمینه تفته
مگر که زندگی نیست؟
از اشتیاق و غوغا
فضا چقدر خالیست!
- نه، گوش کن! صدایی
ز روبهرو میآید
ببین در آن طرف کیست
که های و هو میآید؟
صفی ز بچه و زن
که خسته میرود راه
و بر لبان آنها
صدای العطش، آه
تمام، پابرهنه
تمام دستبسته
نشان تازیانه
به دوششان نشسته
به روی نیزه چیزیست
در آن جلوتر انگار
نگاه کن ببین، هست
شبیه یک سر انگار..
سری که مثل خورشید
عجیب نور دارد
سری که در نگاهش
خدا حضور دارد
و آه... اندکی بعد
فقط غبار صحراست
به خود میآیم آرام
دوباره جاده تنهاست
دوباره جاده تنهاست
و کاروان گذشته
شعاع سرخ خورشید
از آسمان گذشته
غروب غصهداریست
دلم گرفته، تنگ است
دوباره لحظههایم
پر از سکوت و سنگ است
📝 #سیدسعید_هاشمی
✅ @ShereHeyat_Nojavan
#امام_سجاد علیهالسلام
🔹یادگار حسین🔹
سجّاده را پهن کردم
یاد تو افتادم ای گل
ای آنکه بستی دلت را
بین خودت تا خدا پل
قلب تو یعنی صحیفه
یعنی دعا و نیایش
چشمت پر از بوی باران
دستت پر از بوی خواهش
سجاده عطر تو دارد
عطر قشنگ تو سجاد
شهر خراب دل ما
شد با دعای تو آباد
تو زینت عابدانی
بوی بهار حسینی
مجموعۀ کربلایی
تو یادگار حسینی
📝 #علی_باباجانی
✅ @ShereHeyat_Nojavan
#شعر_عاشورایی
#کاروان_اسیران
🔹سایهسار کودکان🔹
یک کاروان
میرفت ناآرام
از کوفه تا ویرانههای شام
همراه او
یک باغ از گلهای چیده
یک عمه
- کوه بردباری -
سنگ صبور غنچههای زخمدیده
در پیش چشمش پرپر یک دشت لاله
بر دامنش
یک دختر تنها
سه ساله
در دست عمه دستهای کوچک دختر
در چشم او تصویر توفان
در سینهاش
از خیمهها یک مشت خاکستر
اما دل او خانۀ رنگینکمان بود
با عمهای که سایهسار کودکان بود
با کاروان میرفت و پایش ناتوان بود
آن دختر کوچک
از بس هراسان بود
با چشمهایش آسمان را جستوجو میکرد
دنبال باران بود
-دنبال بابایی که از باران رهاتر بود-
عطر گلی گاهی میان دشت میپیچید
او را به یاد خندۀ بابا میانداخت
گاهی صدایی میرسید از روی یک نیزه
مثل نوای خواندن قرآن بابا بود
گاهی کسی او را صدا میزد: «رقیه!»
از عمه میپرسید: «پس بابای من کو؟»
او تشنۀ آرامش دستان بابا بود...
📝 #سیدحبیب_نظاری
📗 #هنگام_باران_بود
✅ @ShereHeyat_Nojavan
شعر هیأت | کودک و نوجوان
#پیرغلامان_حسینی #زمینه 🔹پیرغلامای مولا🔹 پیر غلامای مولا توی این خیمه مثل حبیبن عمریه موسپیدِ روضه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیر غلامای مولا
توی این خیمه مثل حبیبن
عمریه موسپیدِ
روضههای امام غریبن
📹 نوحهخوانی علی شعبانی (۵ساله)
در کنار ضریح حبیب بن مظاهر علیهالسلام
✅ @ShereHeyat_Nojavan
کی مرد میدونه؟.mp3
3.32M
#اربعین
#زمینه
🔹کی مرد میدونه؟🔹
کی مرد میدونه؟ من
کی مثل پهلوونه؟ من
کی واسۀ امامش
تا پای جون میمونه؟ من
میمونیم، روی حرفمون تا پای جون
میمونیم، پای قول و قرارمون
میمونیم، مثه مرد میدون
منم میخوام بیام تو این سپاه
میخوام با تو باشم تموم راه
منم یه نوجوون، مثه عبدالله
منم باید بیام، آره بیام قدم قدم
میخوام که تو باشی، همیشه سایۀ سرم
قبول کنی منم، بشم کبوتر حرم
«حسین آقام آقام»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کی آرزو داره؟ من
کی خیلی بیقراره؟ من
کی توی جادۀ عشق
میخواد قدم بذاره؟ من
تو این راه، با پا نه میریم با بال و پر
تو این راه، نسیم با ما میشه همسفر
تو این راه، میشیم ما یه لشکر
برامون این سفر شده مهم
میخوایم بشیم سپاه منتقم
یار امام بشیم، شبیه قاسم
به سوی تو میایم، حی علی خیر العمل
ضریحتو میخوایم، بگیریم آقا تو بغل
شیرینه سختیا، تو این مسیر مثه عسل
«حسین آقام آقام»
📝 #سیدعلیاکبر_حسینپور
📝 #یوسف_رحیمی
✅ @ShereHeyat_Nojavan
همه با شهیدا همراهیم.mp3
2.45M
#اربعین
#زمینه
🔹همه با شهیدا همراهیم🔹
قدم میزنیم
حتی بیشتر از بزرگترها قدم میزنیم
با قدمهای کوچیک عشقو رقم میزنیم
ما بچهها
به یاد عمرو بن جناده
تو اربعین پای پیاده
راهی میشیم به کربلا
ما بچهها
فهمیدهایم که راه عزت
راه پر از خیر و سعادت
نمیگذره بیشهدا
همه با شهیدا همراهیم
سپاه بقیةاللهیم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
از زبان دختران:
قدم میزنیم
انگاری رو آسمونا ما قدم میزنیم
در کنار زینب کبری قدم میزنیم
ما دخترا
هفت آسمونه زیر پامون
این چادر روی سرامون
شبیه بیرق عزاست
تا پای جون
دین خدا آبرومونه
سکینهخاتون الگومونه
حجاب ما سلاح ماست
همه با شهیدا همراهیم
سرباز بقیةاللهیم
📝 #رضا_خورشیدیفرد
✅ @ShereHeyat_Nojavan
امیری حسین و نعم الأمير.mp3
2.66M
#اربعین
#زمینه
🔹امیری حسین و نعم الأمير🔹
این اولین باره میشم کبوتری در هوای تو
این اولین باره میشم مسافر نینوای تو
این اولین باره میام پیاده تا کربلای تو
منم میشم راهی سمت حرم
میام به سوی تو با هر قدم
منم میام با پدر مادرم
چقدر خوبه که میبینم جادهها رو
چقدر خوبه که میبینم این صفا رو
چقدر خوبه که میبینم موکبای بهشت نجف کربلا رو
میام یا حسین دست من رو بگیر
امیری حسین و نعم الأمير
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
این اولین باره تو دست من هم روشنه فانوس
این اولین باره میام مثه قطره تا اقیانوس
این اولین باره میام به سوی تو برا پابوس
منم به پابوست آقا میام
با تشنگی سمت دریا میام
با حسرت مشک سقا میام
چقد خوبه سیراب میشن تشنهلبها
پر از نور مهتاب میشه اینجا شبها
چقدر خوبه مثل برادر میمونیم ما ایرانیا با عربها
همه همدلیم دیگه تو این مسیر
امیری حسین و نعم الامیر
📝 #یوسف_رحیمی
✅ @ShereHeyat_Nojavan
#شعر_عاشورایی
#حضرت_رقیه علیهاالسلام
🔹آغوش بابا🔹
دختر
به فکر گرمی آغوش باباست
در آرزوی پر زدن بر دوش باباست
با تشت کوچک درد دل میکرد؛
میگفت: «اگر باران تویی
یکریز و پیدرپی
دیگر چه فرقی میکند در تشت یا بر نی»
میگفت:
«بابا!
باز هم خواب تو را دیدم
دیدم که پایین آمدی
روی مرا آرام بوسیدی
دیدم به من بال و پر پرواز بخشیدی
با هم از این ویرانۀ دلگیر و تاریک
تا آسمان رفتیم،
با هم به جای ابرها یکریز باریدیم
آیینه جاری شد
زمین لبریز شد از نور
یک رود...
صدها... نه...
هزاران رود
هنگام باران بود...
📝 #سیدحبیب_نظاری
📗 #هنگام_باران_بود
✅ @ShereHeyat_Nojavan
چقدر مونده تا رفتن؟.mp3
1.12M
#اربعین
#زمینه
🔹چقدر مونده تا رفتن؟🔹
سه روز دیگه، دو روز دیگه
چقدر مونده تا رفتن؟
خوابم نبرده، شبا رو اصلا
پر از شوق و شورم من
یه کولهپشتی دارم تو اتاقم
که روش پر از عکسای قهرماناس
علی لندی، حسین فهمیده
کنارشون حاج قاسمم اونجاست
این اولین باره
که دعوتم کرده، امام مهربونم
الهی با لطفش
تا آخر عمرم، تو این مسیر بمونم
«اباعبدالله، اباعبدالله، اباعبدالله»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دو روز دیگه، یه روز دیگه
چه دیر میگذره ساعت
همه وجودم، امید و شوقه
ندارم دیگه طاقت
رسیده وقت سفر بسمالله
ببین چه زود حاضر و آمادهم
دارم میام وا کن آغوشت رو
با کولهپشتیم الان تو جادهم
میخوام تو این روزا
رفیق بشم من با، تمام نوجوونا
زیادشم کم هست
رفیقی که باشه، فداییتون آقا
«اباعبدالله، اباعبدالله، اباعبدالله»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یه خورده سخت بود، ولی مهم نیست
فدای سرت آقا
با تاول پا، کنار میام من
کنارمه چون بابا
نوازشم میکنه با گریه
میگه الهی بمیرم واسهت
من اما گریه نکردم اصلا
تازه یه بیرق میگیرم واسهت
داریم میریم افسوس
تا سال بعد با عشق، دوباره برگردیم
قرارِ من! لطفا
بهم بگو بازم، قراره برگردیم
«اباعبدالله، اباعبدالله، اباعبدالله»
📝 #محمدجواد_الهیپور
✅ @ShereHeyat_Nojavan
#پیامبر_خدا صلواتاللهعلیهوآله
🔹مهربانترین عابر🔹
کوچههای مدینه میدانند
که تویی مهربانترین عابر
تا که تو میرسی به رهگذران
بر لبت میشود گلی ظاهر
کودکان مثل شاپرکهایی
گل روی تو را که میبینند
بال و پر میزنند با شادی
تا سر شانهٔ تو بنشینند
تو طبیب تمام دلهایی
که به دنبال درد میگردی
توی دست تو نسخهای از نور
که شفا میدهد به هر دردی
تو بهاری که از زمین دلت
چشمههای زلال میجوشند
تشنگان دستهدسته میآیند
از صفای دل تو مینوشند
سخنان تو مثل خورشید است
روشنیبخش خانهٔ دلهاست
عطر خوشبوی نام نیکویت
آشنای تمام محفلهاست
📝 #محمد_عزیزی
✅ @ShereHeyat_Nojavan
#امام_حسن_مجتبی علیهالسلام
🔹خطّ خورشید🔹
چِقَدَر آه مهربان بودی
حرفهای تو طعم خرما داشت
باغ سرسبز سینهات، ای خوب!
نخلهای بلند بالا داشت
روز و شب عطر مهربانی تو
در تمام مدینه میپیچید
تا به لبخند میگشودی لب
بوی گل توی سینه میپیچید
رفتی اما تو را نفهمیدند
جمع یاران مهربان حتی
بیکران بودی و نگنجیدی
در دل آسمانیان حتی
گرچه تنهاتر از پدر بودی
به خدا خوب امتحان دادی
پس زدی پردهٔ سیاهی را
خطّ خورشید را نشان دادی
📝 #تقی_متقی
✅ @ShereHeyat_Nojavan
#امام_رضا علیهالسلام
🔹نمازِ باران🔹
آسمان خشک و خسیس، ابرها بیضربان
ناودانها خاموش، جویها بیجریان
حسرت جرعۀ آب، روی لبهای سفال
غنچۀ یک روزه، خاک شد در گلدان
آن همه گندمزار، جز نمک خوشه نداد
دست بر زانو داشت، پیرمرد دهقان
ناگهان جار زدند: آی مردم! فردا،
میرود دریایی به نماز باران
ای تو معنای حیات! گام بردار که مَرو
این زمینخورۀ پیر، شده از شوق جوان
میرسد سوز صدا، بود سرگرم دعا:
«رَبِّ اَنزَل مَطَرا دائماً بِالاِحسان»
ابرها غریدند، آسمان در مدحش،
خطبهای غرا خواند، بارشی بیپایان
با نگاهش جوشید، با دعایش نوشید
آب از هر چشمه، باغ از رود روان
ریشههایی بیتاب، خوشههایی سیراب
بس که نوشید از آب، مست شد تاکستان
بیم از خشکی نیست، چون تویی رحمت ابر
بیم از طوفان نیست، چون تویی کشتیبان
داشتم کنج حرم، جامعه میخواندم
ناگهانی آمد، باز هم آن باران
📝 #محمدمهدی_خانمحمدی
✅ @ShereHeyat_Nojavan
#امام_مهدی علیهالسلام
🔹نسیم خوشخبر🔹
ای نسیم خوشنفس
کی میآیی از سفر؟
کی از آبشار گل
میکنی مرا خبر؟
شاپرک به دور خود
پیلهای تنیده است
وقت پر گشودنش
بیگمان رسیده است
کی برای شاپرک
بال در میآوری؟
یا برای قاصدک
بال و پر میآوری؟
رُفت و روب کردهایم
خانه را برای تو
تا دوباره پر شود
از صدای پای تو
ای نشانهٔ بهار
ای نسیم خوشخبر!
خستهایم و منتظر
کی میآیی از سفر؟
📝 #بیوک_ملکی
✅ @ShereHeyat_Nojavan
سرود؛ عطر سلام.mp3
2.52M
#پیامبر_خدا صلواتاللهعلیهوآله
#سرود
🔹عطرِ سلام🔹
رو لبا عطر سلامی جاریه
یه سلام گرم و ساده، بیریا
این ترنم خوش بهاریه
که میاره توی دلهامون صفا
سلام بابا، سلام آقا
من با این سلامم عشق و ادبو هدیه میدم
سلام مولا، سلام جانا
دوست دارم وقت سلام باشم همیشه پیشقدم
منم آقا
به یادتون، لبریزِ بهشت، میشه لحظهها
سلام میدیم، بعدِ هر نماز، آقا به شما
«اَلسَّلامُ عَلیکَ یا رَسُولالله»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سایۀ لطفتونو مثل پدر
همیشه حس میکنم روی سرم
هدیهای قشنگتر از این ندارم
که بیام سلام بدم سمت حرم
سلام بابا، سلام آقا
میشنوم با گوش دل سلامتونو هنوزم
سلام مولا، سلام جانا
تو سلام دادن شما هستید همیشه پیشقدم
حتی حالا
با هر سلام، راهی میشه تا، صحنتون دلا
سلام میدیم، بعدِ هر نماز، آقا به شما
«اَلسَّلامُ عَلیکَ یا رَسُولالله»
📝 #سیدعلیاکبر_حسینپور
📝 #یوسف_رحیمی
✅ @ShereHeyat_Nojavan
#پیامبر_خدا صلواتاللهعلیهوآله
🔹گلِ سلام🔹
صبح زود بود
بچههای باصفای کوچهمان
-یاس و یا کریم با نسیم-
داشتند
پیش هم قرار میگذاشتند
تا گلِ سلام را
بیخبر به تو دهند
باز هم تو آمدی
مهربانتر از نسیم
در میان کوچهمان قدم زدی
باز بر لبت شکفت
یک سبد گل محمدی
باز هم
در سلام
از تمام بچهها جلو زدی!
📝 #محمد_عزیزی
✅ @ShereHeyat_Nojavan
#امام_صادق علیهالسلام
🔹امام یعنی آفتاب🔹
بوی گل محمدی
بوی گلاب میدهی
هر چه سؤال سخت را
زود جواب میدهی
شناسنامهٔ تو را
در آسمان نوشتهاند
و با گل و گلاب و نور
گِل تو را سرشتهاند
چه جادههای روشنی
میان حرفهای توست
هنوز این زمین پر از
صدای آشنای توست
تو یاد دادهای به ما
که میتوان پرنده بود
تمام عمر مثل رود
به سوی او رونده بود
امام یعنی آسمان
امام یعنی آفتاب
امام یعنی آیهای
از آیههای آن کتاب
📝 #محمدکاظم_مزینانی
✅ @ShereHeyat_Nojavan
#فلسطین
🔹طوفان🔹
روزی از روزگاران دیرین
روزهای خوش و خوب و شیرین
کفتری در حرم آشیان داشت
شوق پرواز در آسمان داشت
لانهاش در پناه درختان
در امان بود از باد و باران
در دل لانه مهر و صفا بود
جیک جیک خوش جوجهها بود
لانهای گرم و خوش، لانهای سبز
سهم هر جوجهای، دانهای سبز
هر سحر مادر از لانه میرفت
در پی آب یا دانه میرفت
باز میآمد از راه هر بار
شاخۀ سبز زیتون به منقار
ناگهان کرکسی بال وا کرد
بر سر لانه چنگال وا کرد
سایهای شوم بر لانه افتاد
خانۀ جوجهها رفت بر باد
بال میزد به هر سو کبوتر
جوجهها هم به دنبال مادر
گاه آوارۀ کوه و صحرا
گاه در شهر غمگین و تنها
گاه در پشت درهای بسته
بال میزد هراسان و خسته
خسته از جستوجوهای بسیار
برگ زیتون زردی به منقار
آن کبوتر ز یاران ما بود
رنگ بال و پرش آشنا بود
اینک آن مرغ، غمگین و تنهاست
باز آواره در دشت و صحراست
آن کبوتر که یار من و توست
خسته در انتظار من و توست
ما که مرغان دشت بلاییم
با غم یکدگر آشناییم
ما ز چنگال خونین نترسیم
از پر و بال خونین نترسیم
بال در بال هم فوج در فوج
پر بگیریم مستانه در اوج
تا نشانی ز طوفان بپرسیم
راه را از شهیدان بپرسیم
بال در بال هم پر بگیریم
آسمان را سراسر بگیریم
تاجی از نور روی سر ما
قرص خورشید زیر پر ما
تا که آن خانه را پس بگیریم
آشیان را ز کرکس بگیریم
مثل رگبار باران بباریم
خانه را سر به سر گل بکاریم
📝 #قیصر_امینپور
✅ @ShereHeyat_Nojavan
هدایت شده از شعر هیأت | کودک و نوجوان
#شهیدان_غزه
🔹کودک فلسطینی🔹
کلاس درس او میدان جنگ است
سرودش، نفرت از تسلیم و ننگ است
مداد کودک آوارۀ قدس
تفنگ است و تفنگ است و تفنگ است
📝 #محمدرضا_سهرابینژاد
✅ @ShereHeyat_Nojavan