#ابراهیم_همت، نامی که در خاک جبههها ریشه دواند و در آسمان شهادت شکوفه داد. مردی از جنس نور، با قلبی که برای وطن و ایمان میتپید. او نه فقط یک فرمانده، بلکه آینهای از عشق و استقامت؛ چشمانش پر از امید، دستانش پر از تلاش بود. در هیاهوی جنگ، آرام بود، مثل کوهی که طوفان را به سخره میگیرد. ابراهیم، با هر قدمش درس زندگی نوشت و با خونش، صفحهای از تاریخ را جاودانه کرد. او رفت، اما صدایش هنوز در گوش جزیره مجنون میپیچد؛ "ما برای خدا میجنگیم، نه برای نام." و اینگونه، همتِ او، همتی شد برای نسلها، تا بدانند آزادی و عزت، بهای سنگینی دارد، اما ارزشش را دارد.
۱۷ اسفند سالروز شهادت شهید محمدابراهیم همت فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله گرامی باد
❀🍃┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄🍃❀
(13) جامعه شناسی روستایی منازل فردو:
یك اتاقی هم داشتند كه به آن نانوا خانه مى گفتند و در وسط آن یك تنور ِگلي و در كنارش یك اجاق برای طبخ غذا كه به شكلu بود و براى پخت نان معمولا خانم هاى روستا آرد را در ظرفی كه به آن سیله مى گفتند خمیر كرده و مشت و مال داده تا خمیر به قوام بیاید و از مقدارى خمیر ترش به عنوان مخمر استفاده مى كردند تا اینكه موقع پخت نان فرا مى رسید و تنور پر از آتش شده گرم و آماده می شد.
يكى از زنان همسایه ـ اگر خود زن خانه نانوا نبود ـ مى آمد و با همدیگر نان را چانه گیرى و پهن مى كردند و مى پختند.
یاد آن روزها به خیر! براي تهیه هیزم زمستانی، صبح كه مى شد دسته دسته مردم در پاییز راهى صحراى اطراف روستا مى شدند و هر چه بوته و خار كه قابل سوختن بود پیدا می كردند مى كندند و حتى گون ها را از ریشه در مى آوردند و بارى بزرگ با طنابی كه یك سر آن چوبی كه به آن تَقَل مى گفتند مى بستند، بار الاغ كرده به روستا مى آوردند و در انبار هیزم ها مى ریختند. از هر چیزی برای سوخت زمستانی استفاده مى شد؛ از فضوالت حیوانات گرفته تا پوست بادام، چوب، بوته، گون و بوى بوته اى كه به آن بوته ترشه مى گفتند فضاى خانه را معطر مى كرد.
✍🗓 ادامه دارد...
•••═━🍃❀💠❀🍃━═••••
http://Eitaa.com/fordooeha