🔹آبادانی و ارادهمندی؛ در جستوجوی وحدتی پایدار
علیرضا شفاه
در نگاه اول، شاید توسعه و آبادانی با از دست رفتن اراده فردی و سستشدن بنیانهای جامعه همراه باشد؛ همانگونه که ابن خلدون در مقدمهٔ خود به آن اشاره کرده است. اما پرسش بنیادین این است که آیا میتوان گونهای از آبادانی را تعریف کرد که نه تنها با ارادهمندی در تضاد نباشد، بلکه با آن وحدت یابد؟ این پرسشی است که به باور نویسنده، اندیشه ایرانی باید بیشازپیش به آن بپردازد.
🔻جنگ در تقابل با زندگی است؟
نگرش مسلط در فضای فکری حاضر، اغلب بهسمت انفعال و پذیرش ناتوانی گرایش دارد. بسیاری با قرار دادن زندگی و جنگ در برابر یکدیگر، استدلال میکنند که نارضایتی مردم، امکان هرگونه مقاومت یا بسیج جمعی را سلب میکند. این نگاه، هرگونه حرکت جسورانه را در نطفه خفه میکند. نویسنده با قاطعیت معتقد است هر کس که پیشدستانه بگوید «نمیشود»، باید از میدان بازی بیرون انداخته شود. این نگرش، مانع اصلی خلق آیندهای متفاوت است.
🔻منشأ وحدت؛ تهدید بیرونی یا وفاق درونی؟
برخی وحدت مردم ایران در مقاطع حساس را نتیجهای از سیاستهای داخلی و «ریشسفیدیبازیهای وفاق» میدانند. اما تحلیل ارائهشده در این متن، منشأ اصلی این وحدت را نه در تدابیر داخلی، بلکه در وجود یک تهدید بیرونی آشکار میداند؛ «خبیثهای به نام اسرائیل». هنگامی که مردم با چشمان خود دیدند دشمن در همسایگی چه میکند، و زمانی که این تهدید، مرزهای ملی را درنوردید، دیگر جایی برای اختلاف و تفرقه باقی نماند. خود دشمنی بود که وحدت آفرید. اینجا یک اصل کلیدی نهفته است؛ «وقتی به استقبال جنگت میروی، وحدت پیدا میکنی.»
🔻جنگ بهمثابه جوهر تعهد و موجودیت
در این نگاه، «جنگ» تنها به درگیری نظامی محدود نمیشود. جنگ، نیروی محرکهٔ بنیادین انسان و نماد تعهد اوست. از مردی که برای تأمین معاش خانوادهاش میکوشد تا ملتی که برای حفظ موجودیت خود میرزمد، همه در حال نبردی پیوسته هستند. انسانی که نبرد و تعهدی ندارد، در حقیقت «هیچکس» است. این نبرد است که به زندگی معنا و جهت میبخشد.
🔻اقتصاد در خدمت قدرت ملی، نه رفاه زودگذر
با پذیرش این چارچوب فکری، تعریف اقتصاد نیز دگرگون میشود. اقتصاد دیگر صرفاً ابزاری برای رتقوفتق امور یا گسترش رفاه مصرفی نیست. اقتصاد، «بخشی از موجودیت یک کشور» است و هدف غایی آن، باید تقویت قدرت ملی باشد. هنگامی که از این منظر به اقتصاد نگاه کنیم، پرسش اصلی این نخواهد بود که چگونه پول را صرف ساخت پل یا شهربازی یا پرداخت یارانه کنیم، بلکه این خواهد بود که «چگونه منابعمان باید گردش کند تا بهصورت فزایندهای، من و ملت من را قدرتمندتر کند؟»
🔻مصرف موجودیت ملی؛ بازی باخت-باخت جمعی
وضعیت کنونی به گونهای است که همگان در حال «خوردن ایران» و تضعیف تدریجی آن هستند. یارانهها و رفاهی که بهظاهر عاید مردم میشود، در تحلیل نهایی، همگان را به بازندگانی در یک بازی جمعی تبدیل میکند. ما از کشورمان مصرف میکنیم و در این فرآیند، کل مجموعه با هم ضعیف میشود. این یک پارادوکس خطرناک است که «همه برندهاند، اما در کل بازندهاند.»
🔻گذار از رفاهطلبی کاذب به قدرتسازی ملی
ایدهای که میپندارد باید از «قدرت ملی» هزینه کرد تا مردم راضی شوند، یک اندیشهٔ سمی و ضد موجودیت است. نمونهٔ کشورهای پیشرفتهای مانند ژاپن، آلمان و آمریکا نشان میدهد که موفقیت در گرو بسیج مردم در فرآیند اقتصادی است که در نهایت به قدرت ملی میانجامد. پرسش نهایی این است که آیا ما میتوانیم چنین کنیم؟ یا همچنان بر این باوریم که راه حل، توزیع هرچهبیشتر منابع برای «خوشحال کردن» مردم است، با این امید واهی که پس از آن، آنان به مسائل اساسی بیندیشند؟ آینده از آن ملتی است که بتواند اقتصاد را نه ابزاری برای رفاه زودگذر، بلکه سلاحی برای قدرتمندی پایدار سازد.
پژوهشگر فلسفه / رویداد معمار طوفان
▪️@pajoohemedia
▪️@pajoohemedia
▪️@pajoohemedia
🔷 سکولاریسم پنهان و دوگانهسازی «اخلاق» و «حکومت»
محمدرضا آتشینصدف
برخی میگویند که پیامبر (ص) برای تکمیل اخلاق آمده است؛ نه تشکیل حکومت. هدف انقلاب اسلامی این بوده که جامعهای اخلاقمدار تشکیل بدهد. قرار نبوده ما با قدرتهای جهانی در بیفتیم. هنر انقلاب اسلامی این است که اخلاق مردم خودش را درست کند و سرش به کار خودش باشد و با همه کشورها در صلح و آرامش باشد.
🔻 اخلاق یا بردگی مدرن؟
خود پیامبر فرمودهاند که هدف بعثتشان، کامل کردن فضیلتهای اخلاقی بوده؛ این درست است. پیامبر (ص) حکومتی بر پا کرد که در آن اخلاق، پایه تعاملات اجتماعی و سیاسی بود. ایشان با قبایل مختلف پیمان بست، امنیت برقرار کرد و هیچگاه آغازگر نقض عهد نبود؛ یعنی اخلاق را در متن حکومت و سیاست پیاده کرد، نه اینکه از آن جدا نگه دارد.
این حکومت به عبادت و معنویت مردم جامعه توجه داشت و پیامبر (ص) هم مسلمانان را به برادری، وفاداری، کمک به همنوع، صداقت، حیا، عفت، عبادت ترغیب میکرد و هم به جنگ و مقابله و کار امنیتی و تدابیر دفاعی و حتی گاهی جهاد ابتدایی توجه جدی میکرد.
در مورد انقلاب اسلامی هم همینطور است. اگر قرار باشد فقط به اخلاق فردی بسنده کنیم و کاری به ظلم قدرتهای بزرگ و استکبار جهانی یا سرنوشت مظلومان نداشته باشیم، بخش بزرگی از اخلاق اسلامی را نادیده گرفتهایم. در کتب اخلاقی میگویند چهار فضیلت اصلی داریم: حکمت، عفت، شجاعت و عدالت که در همه اینها و فضایلی که در ذیل آنهاست، سویههایی جدیِ مربوط به قدرت سیاسی دینی و مبارزه در آنها وجود دارد.
از طرفی صلح و آرامش، زمانی معنا دارد که با عزت و کرامت همراه باشد. اگر قرار باشد فقط سکوت کنیم و برای کدخدای جهانی و نسبت به ستمی که به دیگران میشود شهروند گوشبهفرمانی باشیم، دیر یا زود دامنگیر خود ما هم میشود. این دیگر اخلاق نیست، بلکه انفعال و تسلیم و در نهایت، بندگی مدرن است.
🔻اخلاق باید در متن سیاست باشد
قراردادن اخلاق در برابر حکومت، ممکن است معنوی و شیک به نظر برسد؛ اما این دوگانهسازیها بیش از اینکه دغدغه اخلاق داشته باشند، به دنبال خنثیکردن کارکردها و مسئولیتهای اجتماعی دین هستند.
این دوگانهسازیها معمولاً از سوی کسانی مطرح میشود که نمیخواهند دین وارد عرصهی قدرت، عدالتخواهی یا مبارزه با ظلم شود. در واقع با جداکردن اخلاق از حکومت و قدرت سیاسی، راه را برای سیاستی باز میکنند که هیچ تعهدی به کرامت انسانها ندارد و دنبال تحقق ولایت و ربوبیت الهی در جامعه نیست. این نگاه، بیشتر از آنکه اخلاقی باشد، نوعی سکولاریسم پنهان است؛ در حقیقت یک بیطرفنمایی و به قول معروف جانماز آب کشیدنی است که در عمل، به نفع قدرتهای مسلط و فرعونهای زمان تمام میشود.
پس این دوگانهسازی نوعی تحریف است. اخلاق واقعی نمیتواند نسبت به ظلم، فساد یا تحقیر انسانها و جوامع بیتفاوت باشد؛ انقلاب اسلامی، اگر بخواهد به پیامبر اکرم (ص) اقتدا کند، باید اخلاق را در قلب سیاست نگه دارد، نه در حاشیهی آن.
🔻 «اسلام رحمانی» نگاه صوفیانهی مدرن
اینکه اسلام برای حکومت کردن نیامده بلکه فقط برای اصلاح اخلاق و معنویت مردم آمده است ریشههای مختلفی دارد.
یک بخش از این نگاه، به جریانهای صوفیانه و زاهدانه در تاریخ برمیگردد. آنها معمولاً دین را در قالب سلوک فردی میدیدند و ورود به عرصه قدرت را نوعی آلودگی به دنیا تلقی میکردند.
بخش دیگر، به تجربههای تاریخی مربوط میشود. در دورههایی که حکومتها فاسد بودند و امکان اصلاحشان وجود نداشت، بعضی علما ترجیح دادند تمرکز خود را بر روی تربیت فردی و اخلاق شخصی بگذارند. نه اینکه لزوم تشکیل حکومت دین را نفی کنند بلکه چون زمینهاش فراهم نبود، از آن فاصله گرفتند.
در دوران مدرن، این نگاه شکل تازهای پیدا کرد. بعضی روشنفکران وطنی تحت تأثیر اندیشههای غربی، دین را به حوزهی خصوصی محدود کردند. در این دیدگاه، اسلام فقط باید به اخلاق فردی بپردازد و از سیاست و قدرت فاصله بگیرد. این تفکر، گاهی با عنوان «اسلام رحمانی» مطرح میشود؛ دینی که با هیچ قدرتی درگیر نمیشود، فقط دعوت به مهربانی و خوشرفتاری میکند و از عدالتخواهی و مسئولیت اجتماعی فاصله میگیرد.
از نظر اسلام هدف بعثت انبیا تزکیه انسانها و رساندن آنها به مقام قرب الهی است. به تعبیر حضرت آقا انبیا برای انجام این کار، مثل یک عالم یا عارف عمل نمیکنند که صرفاً با افراد تک تک ارتباط بگیرند و آنها را هدایت کنند؛ بلکه پروژه اصلیشان تبدیل ساختار و فضای کلی جامعه به محیطی مساعد برای رشد اخلاقی و معنوی است. در این حکومت همه شرایط و امکانات لازم برای سیر الی الله فراهم میشود و موانع به حداقل میرسد؛ حکومت به تعبیر ایشان کارخانه انسانسازی است.
بخشی از گفتوگوی پژوهه با استاد حوزه و دانشگاه
▪️@pajoohemedia
▪️@pajoohemedia
▪️@pajoohemedia
🔹هنرِ «دیدنِ» جنگ؛ خروج از بنبستهای محتوایی و فرمیِ روایت اجتماعی مقاومت
بخش اول
امیر سعادتی
در تحلیل جنگ اخیر (جنگ ۱۲ روزه)، پنج بحث کلیدی مطرح است که محوریت آنها بر ضرورت بازنگری در شیوه مواجهه فرهنگی و هنری ما با پدیده جنگ استوار است. اگرچه بچههای گفتمان انقلاب در شناخت «ماهیت» جنگ و شناخت تقابل حق و باطل مشکلی ندارند (که البته آن هم نیازمند مطالعه بیشتر و بهتر متون بنیادین نظیر قرآن و نهجالبلاغه برای درک عمیقتر است) اما عمده مشکل ما در فهم «شکل» جنگ است. شکل جنگ بهطور بنیادین تغییر کرده و از یک نبرد با خط مقدم مشخص (مانند دفاع مقدس) به یک نبرد عمدتاً اجتماعی دگرگون شده است. در دوران دفاع مقدس، دوگانگی و تمایز بین جبهه و پشت جبهه وجود داشت؛ اما در جنگ اخیر، همه جا خط مقدم بود. در این شرایط، ما راویان هنری جنگ همچنان با حال و هوای ذهنی دفاع مقدس عمل میکنیم، درحالیکه درصد بالایی از جنگ جدید، اجتماعی است. این تحول مستلزم آن است که ما تولیدات و آثاری متعلق به زمانه خودمان خلق کنیم و ریشهها و نمود بیرونی این نوع جنگ را، که فراتر از تصور بود، برای مخاطب امروز و فردای تاریخ به یادگار بگذاریم.
🔻مشکل «محتوازدگی»؛ ضرورت آمیختن فرم و محتوا
یکی از نقصهای عمومی ما در پرداخت سوژههای مرتبط با جنگ، عدم موفقیت در شکل کار است؛ ما محتوازده هستیم. هنرمند حقیقی کسی است که توان ترکیب فرم و محتوا را توأمان داشته باشد. در غیراینصورت، به دو گروه افراطی تقسیم میشویم: عدهای فرمالیست و عدهای محتواگرا. بهعنوان مثال، در اثر ماندگاری چون سریال «روزی روزگاری»، امرالله احمدجو توانسته فرم و محتوا را در کنار هم به معجونی تبدیل کند. اگر چنین اثری در آمریکا خلق میشد، تبدیل به یک سبک ملی میگردید (چنانکه سینمای وسترن را در همین مایهها تبدیل به یک ژانر کردند). احمدجو تاریخ «فتوت و جوانمردی» فرهنگ ایرانی را میفهمد؛ فرهنگی که ذاتاً قاتل و کشنده نیست و حتی دزد سرگردنهاش با دزد و سارق آمریکایی متفاوت است و بر او شرافت و برتری اخلاقی دارد. ما باید سنت سینمایی احمدجو را ادامه میدادیم و برای درک صحیح فرهنگ فتوت ایرانی، صفحات تاریخ ایران را بررسی میکردیم. نقص ما در این است که بهترین حرفهایمان را هم نمیتوانیم به فرم برسانیم و در ادامه آن را تبدیل به گونه و ژانر هنری کنیم، از این رو نتیجه مطلوب حاصل نمیشود.
🔻 زلیخا «گفتن» و یوسف «شنیدن»؟
نقص عمومی دیگر ما، عدم اعتدال در استفاده از دوگانه «شنیدن» و «دیدن» است. ما بیشتر آدمهایی شنیداری هستیم تا دیداری. مواجهه ما با واقعیت از طریق گوش است، درحالیکه خلق اثر هنری دراماتیک در هنرهای بصری بیشتر نیازمند استفاده از چشم و مشاهده است؛ «شنیدن کی بود مانند دیدن؟»
بسیاری از کتابهای تاریخ شفاهی صرفاً وابسته به گفته راوی است و خود نویسنده در میدان مشاهده حضور ندارد، در نتیجه درام شکل نمیگیرد. بخش مهمی از درام در «دیدن» اتفاق میافتد.
نقش هنرمند میدانی: هنرمندی میدانی چون ابراهیم حاتمیکیا، که به نظر من مهمترین و بزرگترین سینماگر تاریخ سینمای ما (از ابتدای ورود این فناوری فرهنگی به ایران) است، فقط در خانه کتاب تاریخ شفاهی نمیخواند؛ بلکه بیشتر از آن «آدمِ میدان» است. او میرود، میشنود، بیشتر از آن میبیند، یادداشت برمیدارد و دیتا جمع میکند. یعنی اولین صدابردار او گوشهایش و اولین فیلمبردار او چشمهایش هستند. و قبل از همۀ اینها در مغزش فلسفهای دارد. او بهترین راوی فلسفه و فرم جنگیدن ایرانی به زبان دراماتیک سینماست.
اهمیت سفرنامهنویسی: برای همین وابستگی زیاد به گوش، در مستندنگاریهای این سالها، سفرنامه کم داریم؛ چون سفرنامه محصول فعال بودن همۀ شاخکهای هنرمند است. سفرنامههای جلال آلاحمد، بیشتر محصول «دیدن» است تا شنیدن. مثلاً او خودش را در مقابل یک مسئله بزرگ مثل کمونیسم قرار میدهد و با دیدن عریان و بلاواسطۀ مسکو و روسیه، با مخاطب ایرانی حرف میزند. تاریخ عینی بیشتر از مشاهده میآید؛ اما وقتی تاریخ بیش از اندازه شفاهی شود، به تاریخ ذهنی تبدیل میگردد.
🔻واقعیت، «فرودگاه خیال» است
دوگانه مهم بعدی، خیال و واقعیت است. خیال، صرفاً زاییده تنبلی در مواجهه با عالم واقع یا موجودی منقطع از زندگی روزمرّه نیست. واقعیت را میتوان فرودگاه هواپیمای خیال دانست. مرغ خیال باید از جایی پرواز کند و در جای دیگری بنشیند؛ وگرنه مانند هواپیمای بدون فرودگاه خواهد بود و هیچ وقت در ذهن و دل مخاطب نمیتواند بنشیند.
مدیر کارگروه روزنامهنگاری اندیشه پژوهشکده باقرالعلوم(ع)
گفتاری در جمع فیلمنامه نویسان مرکز آفاق حوزه هنری خراسان رضوی
▪️@pajoohemedia
▪️@pajoohemedia
▪️@pajoohemedia
🔹هنرِ «دیدنِ» جنگ؛ خروج از بنبستهای محتوایی و فرمیِ روایت اجتماعی مقاومت
بخش دوم
امیر سعادتی
سینما، برای تأثیر در افکار عمومی خلق شده است. خیال، المانهایی از واقعیت را ترکیب میکند و درام میسازد. اگر ما واقعیت را خوب درک کنیم (مثلاً ارتباط یک مادر شهید با گل و گیاه یا حیوان خانگیاش که در تاریخ شفاهی نمیآید و از جنس مشاهده است)، آنگاه با کمی نمک زدن (خلاقیت) کار هنری شکل میگیرد و عنصر خیال در جهت درست توسعه مییابد. اگر المانی در واقعیت نباشد، مخاطب با اثر ارتباط برقرار نخواهد کرد.
🔻«پرداخت سوژه» با پژوهش دراماتیک
مشکل ما نهتنها ایده، بلکه بیشتر در «پرداخت» آن است. ما شیفته ایده اول میشویم و «ایدهزده» هستیم. کسی پهلوان این میدان است که ایده را بتواند پرداخت کند و آن را در جیب مخاطب بگذارد. فیلمی چون «بچههای آسمان» در نگاه اول ایدهای نخنما داشت، اما در پرداخت موفق شد کولاک کند. ما در تولید محتواهایمان «خامخوار» هستیم، مثل خامفروشی در صنعت نفت. پتروشیمی ایده و محتوا (پردازش و توسعه دراماتیک) نداریم. برای حل این مشکل، دو مرحله برای کار هنری ضروری است:
الف) درونی کردن سوژه
پژوهش برای کار هنری ابتدا باید درونی شود. فرد باید فضایی برای خود بسازد و ایده کلان داشته باشد. درونی کردن سوژه شامل موارد زیر است:
پایبندی به موضوع کلان: اگر موضوع یا ژانری را انتخاب میکنید، باید تا انتها آن را ادامه دهید، مثلاً زندهیاد سعید تشکری سالها روی ایده «ادبیات رضوی» خیمه زد و حاصل تجربۀ عمرش را در ده، پانزده سال پایانی روی این حوزه گذاشت.
جمعآوری جزئیات از زندگی روزمره: از مادر، فرزند، افراد درون تاکسی باید دیالوگ و فکت گرفت. اینها باید ذرهذره و سکهسکه و قطرهقطره جمعآوری شوند.
ب) تکثیر سوژه
بعد از درونی کردن، نوبت به تکثیر سوژه میرسد. اثری موفق است که وقتی مخاطب آن را میخواند یا میبیند، بگوید: «این منم، این برادر شهیدم است یا آن مادربزرگم است.» حالا این پژوهش از دل برآمده و بر دل مینشیند. حاتمیکیا سینما را ابزاری برای «از خود کردن» و بیان «جانمایه» فکری و هنری خود به دیگران میداند.
🔻الزام قرارگیری در میدان؛ مشاغل و موقعیتهای دراماتیک
ذات کار دراماتیک، حرکت است؛ بنابراین، پژوهش کار دراماتیک نیز باید دراماتیک باشد و ما را در میدان قرار دهد. اگر مثلاً در جنگ ۱۲ روزه، جنگ را از نزدیک ندیده باشیم، کارهایمان فانتزی میشود.
اهمیت روایت مشاغل: مشاهده مشاغل به ما موقعیت و فضا (زمان و مکان) میدهد و برای پرداخت سوژه، ضروری است. کار دیگری که پژوهش در مشاغل میکند تولید زبان و ادبیات مختص هر شخصیت است، چون هر شغل زبان خودش را دارد. مثلاً برای پروژهای سینمایی یا سریالی در مورد غزّه، باید روایت زندگی ۳۰ شغل مختلف (مانند معلم یا آشپز یا رانندۀ تاکسی و ...) اهل غزه را از زبان خودشان پیدا کنیم.
🔻مشاهده و روایت جزئیات پنهان
برای پرداخت شخصیت یک رانندۀ جرثقیل، شاید لازم باشد واقعاً توی جرثقیل بنشینید تا جزئیات را ببینید. روایت جنگ ۱۲ روزه صرفاً محدود به ساختمان شیشهای صداو سیما نیست؛ بلکه در کوچهپسکوچههای تهران، در فرودگاه مشهد، یا در زندگی یک راننده اسنپ موتوری بازنشسته ارتش که برای راه انداختن کار مردم فعال شده بود، نهفته است.
مثلاً صحبت با غسالهای بهشتزهرا میتواند جزئیات پنهانی که او در ایام جنگ اخیر مشاهده کرده را آشکار کند؛ مانند دیدن مُهر کف دستِ ملاقاتکنندهها روی دست شهیدی که از اوین برای کفن و دفن آوردهاند. هر کدام از این جزئیات به شمای راوی قصه میدهند. آدم دراماتیک و قصهگو، حتی اشیاء را به حرف درمیآورد؛ مانند چفیه یا پلاک در آثار حاتمیکیا.
نباید از فضای واقعی دور شویم و پشت سوژه استثنایی پنهان شویم. این نوعی دوپینگ با سوژه قوی است. سوژه باید از دیتای واقعی بیرون بیاید. در نهایت، کار خوب در طول زمان شکل میگیرد؛ مثل غذای ایرانی که به زمان برای پخته شدن نیاز دارد و شبیه فستفود نیست. باید به جای اینکه دنبال لقمههای چرب و نرم و حاضرآماده باشیم، با روایت جزئیات پنهان سوژه را ذرهذره رشد بدهیم و بسازیم.
مدیر کارگروه روزنامهنگاری اندیشه پژوهشکده باقرالعلوم(ع)
گفتاری در جمع فیلمنامه نویسان مرکز آفاق حوزه هنری خراسان رضوی
▪️@pajoohemedia
▪️@pajoohemedia
▪️@pajoohemedia
🔷 جدایی اخلاق از قدرت، دین را به حاشیه میراند
حسین تدین
آقای حسن روحانی در سخنرانی اخیر خود، گفتند که «پیامبر برای اخلاق آمد، نه برای حکومت». این سخن، در ظاهر رنگ و بویی معنوی دارد، اما در باطن حامل نوعی جدایی میان اخلاق و قدرت است؛ تفسیری که با روح قرآن، سیره پیامبر اکرم(ص) و مبانی انقلاب اسلامی ناسازگار است.
🔻پیامبر (ص) داعیهدار حکومت بود
اسلام دینی است که میان فرد و جامعه، اخلاق و سیاست، عبودیت و عدالت جدایی قائل نمیشود. قرآن کریم رسالت پیامبران را در دو مأموریت اساسی خلاصه میکند؛ تزکیه انسانها و اقامه قسط. چنانکه میفرماید: «لَقَد أَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَيِّنات... لِيَقومَ النّاسُ بِالقِسط...» (حدید:۲۵)
پیامبر اسلام(ص) نه تنها آموزگار اخلاق فردی، بلکه بنیانگذار جامعهای بود که در آن عدالت، نظم و قانون بر مبنای ایمان استوار شد. مدینهالنبی نخستین تجربه عینی از پیوند اخلاق و حکومت است؛ حکومتی که اخلاق در آن به ساختار سیاسی و اجتماعی تبدیل شد.
بنابراین، گفتن اینکه «پیامبر برای حکومت نیامد»، بهمعنای نادیده گرفتن نیمه اجتماعی رسالت انبیاست. اخلاق بدون حکومت، در بهترین حالت به توصیهای فردی و در بدترین حالت به ابزاری برای انفعال سیاسی تبدیل میشود. امام علی(ع) در نهجالبلاغه میفرمایند
«لابدّ للناس من أمیرٍ برٍّ أو فاجرٍ»
یعنی جامعه بدون نظم سیاسی فرو میپاشد؛ اما آنچه امام (ع) بر آن تأکید دارد، امارتِ برّ است، یعنی قدرتی که در خدمت اخلاق و عدالت باشد.
🔻اخلاق اسلامی بدون ساختار سیاسی دوامی ندارد
در اندیشه حضرت امام (ره)، حکومت اسلامی همان بستر تحقق اخلاق اجتماعی است. از نگاه ایشان حکومت، فلسفه عملی فقه در تمام شئون زندگی انسان است؛ فقه، تئوری واقعی و کامل اداره انسان از گهواره تا گور است. از دیدگاه امام، پیامبر(ص) با تشکیل حکومت، دین را از حوزه فردی به عرصه جامعه آورد و نشان داد که اخلاق اسلامی بدون ساختار سیاسی عادلانه دوام نمیآورد.
مقام معظم رهبری نیز بارها بر همین پیوند تأکید کردهاند، از نگاه معظم له اخلاق در سیاست یعنی عدالت، انصاف، صداقت و خدمتگزاری؛ اگر این نباشد، سیاست از معنویت تهی میشود. بنابراین از منظر گفتمان ولایت، جدایی اخلاق از حکومت همان بازتولید نگاه سکولاری است که دین را به حاشیه میراند و اخلاق را از مسئولیت اجتماعی تهی میکند.
اما مسئله فقط در بُعد نظری نیست؛ در عمل نیز تجربه دولت آقای روحانی نشان داد که شعار اخلاق، بدون التزام عملی به عدالت و شفافیت، بیثمر است. پنهانکاری در تصمیمهای کلان، ضعف در توزیع عادلانه منابع و گسترش فاصله طبقاتی، نشانههایی بود از حکمرانیای که میان گفتار اخلاقی و رفتار مدیریتی فاصله دارد. وقتی دولتی در عرصه عمل از شفافیت، عدالت و صداقت فاصله بگیرد، دیگر سخن از اخلاق در حکومت برای مردم قانعکننده نخواهد بود.
از منظر جامعهشناسی اسلامی، اخلاق نه مجموعهای از توصیههای فردی، بلکه «روح حاکم بر نظام اجتماعی توحیدی» است. در نظام ولایی، قدرت در خدمت ارزشهاست، نه بالعکس. در چنین مدلی، سیاست همان میدان تحقق اخلاق الهی است؛ جایی که عدالت، امانتداری، شفافیت و خدمت به مردم معنا پیدا میکند.
🔻 جدایی اخلاق و حکومت، خوانشی لیبرال از دین است
در این چارچوب، فرمایش مقام معظم رهبری، نوری بر همین حقیقت میافکند. ایشان هشدار دادهاند که
«یک عدّه دچار نفاق دینی هستند؛ یعنی نام دین را لازم دارند، عنوان دین را لازم دارند؛ اما حقیقت دین را برنمیتابند! اینها هم آنجایی که دین با همهی واقعیّت خود، با حضور خود، با اقتدار خود در جامعه ظاهر میشود و نظام تشکیل میدهد و حکومت راه میاندازد، نمیتوانند آسان کنار بیایند.» (۷۹/۷/۱۴)
این بیان، دقیقترین تبیین از همان گرایش فکری است که میکوشد دین را از عرصه حکومت دور کند و به اخلاق فردی فروبکاهد. در حقیقت، کسانی که با حکومت دینی ناسازگارند، از «اقتدار اجتماعی دین» هراس دارند و تنها «نام دین» را بر زبان میآورند، نه حقیقت آن را.
بنابراین، سخن آقای روحانی بیش از آنکه نگاهی علمی یا دینی به رابطه اخلاق و حکومت باشد، بازتاب نوعی خوانش لیبرالی از دین است که از دههها پیش کوشیده دین را از عرصه مدیریت جامعه کنار بگذارد. انقلاب اسلامی برای نفی همین نگاه شکل گرفت؛ انقلابی که نشان داد دین میتواند نظامساز باشد و اخلاق میتواند موتور عدالت و پیشرفت گردد.
در پایان باید گفت پیامبر اسلام(ص) نه در پی اخلاقِ بیقدرت بود و نه قدرتِ بیاخلاق؛ بلکه حکومتی بنا کرد که اخلاق، عدالت و معنویت در آن بهصورت ساختاری نهادینه شد. هر تفسیری که این حقیقت را نادیده بگیرد، در واقع از روح نبوی فاصله گرفته و به همان تفکیک غربزده دین و سیاست بازمیگردد.
عضو اندیشگاه بیانیه گام دوم
▪️@pajoohemedia
▪️@pajoohemedia
▪️@pajoohemedia
🔹نائینی؛ پرچمدار وحدت اسلامی
محمد باغچقی
یکی از مهمترین کتابهای علامه نائینی «تنبیهالامة و تنزیهالملة» است که از آثار ماندگار و تأثیرگذار در حوزه اندیشه سیاسی شیعه به شمار میرود. این کتاب در شرایط حساس تاریخی و در اوج مبارزات مشروطهخواهی به رشته تحریر درآمد و بیانگر عمق نگاه سیاسی و اجتماعی این عالم بزرگوار است. علامه نائینی کتاب «تنبیهالامة و تنزیهالملة» را در دورانی نوشت که جامعه ایران با چالشهای عمیق سیاسی و اجتماعی روبرو بود. استبداد قاجاری از یک سو و تهدیدات استعمار خارجی از سوی دیگر، موجودیت ایران را به خطر انداخته بود. در چنین شرایطی، نائینی با بینش عمیق خود کوشید تا مبانی مشروطهخواهی را با آموزههای اسلامی تبیین کند و به شبهات مذهبی پاسخ دهد.
🔻وحدت کلمه، درمان استبداد
مرحوم نائینی در کتاب «تنبیهالامة و تنزیهالملة»، با تحلیل دقیق روابط سیاسی و اجتماعی، استبداد را بزرگترین مانع پیشرفت جامعه اسلامی معرفی میکند. به باور ایشان، «وحدت کلمه امت اسلامی» نه تنها راهکاری برای مقابله با استبداد، بلکه تنها راه نجات جامعه از انحطاط و عقبماندگی است. نائینی با استناد به آیات قرآن و سیره پیامبر اکرم(ص) نشان میدهد که تفرقه و پراکندگی، عامل اصلی شکست مسلمانان در طول تاریخ بوده است. ایشان در بخشی از کتاب مینویسد: «حفظ حریت، شرف و استقلال امت، جلوگیری از تعدی اشرار، حراست از نوامیس مسلمانان و پیشگیری از محنتهای سخت، تنها در سایه اتحاد کلمه و عدم تشتت آراء ممکن است.» این جمله نشان میدهد که نائینی وحدت را صرفاً یک شعار سیاسی نمیدانست، بلکه آن را شرط لازم برای حفظ تمامی ارزشهای اسلامی میشمرد.
🔻مبانی شرعی وحدت در اسلام
نائینی با تبیین دقیق آموزههای اسلامی، نشان میدهد که شریعت اسلام به صورت نظاممند و همهجانبه بر مسئله وحدت تأکید دارد. به باور وی، احکام و دستورات اسلامی به گونهای طراحی شدهاند که پیوندهای اجتماعی را تقویت کرده و زمینهساز اتحاد مسلمانان شوند.
نمازهای جماعت و نمازهای جمعه، از دیدگاه نائینی، تنها عبادات فردی نیستند، بلکه نمادهای زنده وحدت اسلامی به شمار میروند. وقتی مسلمانان در صفوفی منسجم پشت سر یک امام قرار میگیرند، در حقیقت وحدت عملی خود را به نمایش میگذارند. همچنین، احسان و نیکوکاری بیمنت، عیادت از بیماران، شرکت در تشییع جنازه و تعزیت و تسلیت گفتن به صاحبان عزا، همه جلوههایی از همان پیوندهای اخوت اسلامی هستند که جامعه مسلمین را به هم پیوند میدهد.
🔻ریشهیابی تفرقه
نائینی در تحلیل عمیق خود، ریشه تفرقه و اختلاف در جامعه اسلامی را در رذایل اخلاقی میداند. به باور وی، خودپسندی، تکبر، حسد و خودخواهی، عوامل اصلی شکاف در صفوف مسلمانان هستند. این تحلیل نشان میدهد که نائینی مسئله وحدت را صرفاً یک مسئله سیاسی یا اجتماعی نمیدانست، بلکه آن را یک مسئله اخلاقی و معنوی عمیق میشمرد.
ایشان معتقد بود تا زمانی که مسلمانان به تهذیب نفس نپردازند و بر رذایل اخلاقی غلبه نکنند، وحدت حقیقی محقق نخواهد شد. از این رو، یکی از وظایف اصلی عالمان و نخبگان جامعه را تربیت اخلاقی مردم و مبارزه با رذایل اخلاقی میدانست.
🔻وحدت در پرتو ولایت
نکته عمیق دیگری که در اندیشه نائینی قابل توجه است، ارتباط وحدت اسلامی با مسئله ولایت است. به باور وی، تبعیت از ولایت معصومین(ع) بزرگترین عامل وحدتبخش جامعه اسلامی است. در عصر غیبت نیز مرجعیت دینی و رهبری عالمان آگاه میتواند نقش مهمی در حفظ وحدت جامعه ایفا کند.
🔻ضرورت وحدت در عصر حاضر
امروز که جهان اسلام با چالشهای متعدد داخلی و خارجی روبروست، بازخوانی اندیشههای نائینی میتواند راهگشا باشد. تفرقهافکنیهای استکبار جهانی، رشد جریانهای تکفیری و افزایش اختلافات مذهبی، همگی ضرورت وحدت را بیش از پیش آشکار ساختهاند. اندیشه نائینی به ما میآموزد که وحدت اسلامی نه یک تاکتیک موقت، بلکه یک استراتژی اساسی مبتنی بر آموزههای اصیل اسلامی است. همانگونه که رهبر انقلاب اسلامی نیز همواره بر این مسئله تأکید داشتهاند، وحدت جهان اسلام تنها راه مقابله با توطئههای دشمنان است.
عضو گروه امت و تمدن پژوهشکده باقر العلوم علیه السلام
▪️@pajoohemedia
▪️@pajoohemedia
▪️@pajoohemedia
🔹افسانه ساختگی «فناوری بیطرف»
محمدجواد رضازاده
ادعای نفی هرگونه جهتمندی در فناوری، در دهههای اخیر به سکه رایج نهادهای آکادمیک و روشنفکری داخلی تبدیل شده است. گروهی که بر نهاد دانش استیلا یافتهاند، نه مبتنی بر قدرت استدلال، بلکه با اتکا به اهرمهای فشار خارجی، امکان مخالفت با این ادعا و طرح رویکردهای دیگر را از بین بردهاند. این اندیشه تلاش میکند با برجسته کردن نیازهای مشترک انسانی، پاسخ به این نیازها را نیز مشترک و یکسان قلمداد کند تا نتیجه بگیرد دانش کاربردی بشر (فناوری) که درصدد حل مسائل انسانی است، تنها یک جنس دارد و در الگوها و چارچوبهای متعدد تعریف نمیشود. نمونه این نیازهای عمومی، مواردی مانند گرسنگی، امنیت، عشق، آسایش، محبت و درمان هستند.
🔻بازی آگاهانۀ غرب
ریشه این ادعا را میتوان در نظریات مطرحشده در قرون معاصر توسط اندیشمندان غربی مشاهده کرد، با این تفاوت مهم که آنان خود واقف بودند که این مطلب، ادعایی بیش نیست و به آن اعتقادی نداشتند؛ درحالی که اندیشمندان داخلی، جزمگرایانه بر این ادعا پافشاری میکنند. «سیسموندو» تذکر میدهد که در آلمان میدانستند هیچ دیدگاهی در دانش و تکنولوژی، خالی از ارزش و رویکرد نیست، اما عمداً با این دیدگاه مخالفت کردند تا نهاد دانش در مقابل هجمهها پایدار بماند و درگیر اختلافات دامنهدار ایدئولوژیک و مذهبی نشود.
🔻اهداف استعماری و فریب نخبگان
در دولتهای استعمارگر نیز ایده بیجهتبودن فناوری ترویج میشد، اما آنان نیز به واقعیت امر آگاه بودند و در پی پنهانکردن آن برمیآمدند. برای آنان لازم بود ایدئولوژیک بودن دانش شکلگرفته در دانشگاههای خود را پنهان کنند تا فناوری تولیدشده را از اتهام جهتداری و ارزشمداری مبرا سازند. با این کار، مقاومتی در کشورهای دیگر با ارزشهای متفاوت در برابر فناوریهای تولیدشده ایجاد نمیشد و بازارهای جهانی به راحتی بر روی محصولات فناورانه گشوده میشدند. همچنین نخبگان با هرگونه اعتقاد و ارزشی، بدون عذاب وجدان، در خدمت دانشگاهها و آزمایشگاهها و شرکتهای فناوری غربی قرار میگرفتند. بالاتر از آن، رقبای بالقوه برای ساخت فناوری بر پایه اندیشههای متفاوت، دست از رقابت میکشیدند و همنوا با رقبای ایدئولوژیک خود، به همکاری با آنان پرداخته و به پیشبرد کلانپروژه استعماری آنان در حوزه فناوری کمک میرساندند؛ مشابه اتفاقی که در کشور ما محقق شد! اما «دم خروس» فریبکارانه بودن این ادعا بارها از پشت پرده بیرون زده است، به نحوی که مخالفت با جهتدار بودن فناوری، مایه شرمساری اندیشمندان منصف غربی شده است. معیارهای دوگانه آنان در گفتار و رفتار، فریبکاریشان را برملا میکند.
🔻تجربه تاریخی رقابت شرق و غرب
در گذشتهای نه چندان دور که اندیشه غربی، رقیبی قدرتمند به نام کمونیسم داشت، تفاوت این دو رویکرد در فناوری به وضوح قابل مشاهده بود. هنگامی که کشورهای بلوک شرق بر پایه اندیشه جمعگرایانه خود، در بحث حملونقل به توسعه و ارتقای قطار و اتوبوس میپرداختند، کشورهای بلوک غرب از کارخانههای تولید خودروهای شخصی حمایت میکردند که تجلی عینی اندیشه آنان در فناوری به حساب میآمد. در همان دوره، پاکسازیها و برخوردهای خشن و غیردموکراتیک با اساتید دانشگاه و فناوران مشغول به کار در کشورهای غربی به جرم گرایش به اندیشه مارکسیسم، رواج داشت و همین اتهام برای از دست دادن کرسی استادی یا لغو ویزای تحصیلی و کاری کافی بود. این روند در دهههای بعد نسبت به اندیشه معارض دیگری به نام اسلام نیز تکرار شد و موج پاکسازی اسلامگرایان نیز صورت گرفت تا محیط دانش و فناوری به صورت کامل در اختیار ایدئولوژی غربی قرار گیرد. حتی در تمام قرون معاصر پس از رنسانس، تلاش نهاد توسعهدهنده فناوری بر این بوده است که با گسترش اتوماسیون، هوشمندسازی و ماشینیکردن فرآیندها، عاملیت انسان را تا جای ممکن کاهش دهد تا ارزشها و جهتگیریهای او بر ساخت و بهرهبرداری از فناوری تأثیر نگذارد. به همین خاطر بود که از نقاشی به سمت عکاسی حرکت کردند تا برداشت از جهان خارج، بدون تأثیر ذهنیتها و گرایشها ثبت شود.
🔻کنگره آمریکا و تیکتاک
اما بهعنوان آخرین و فاجعهبارترین مصداق، میتوان جلسه استماع کنگره آمریکا با حضور مدیرعامل تیکتاک را نام برد. جایی که تمام نگرانی نمایندگان کنگره، معطوف به تأثیر ارزشهای کمونیستی سازندگان این پلتفرم بر الگوریتمها و در نهایت، محتوای شبکه اجتماعی بود. اتحاد نمایندگان احزاب متفاوت برای مقابله با فناوری جهتدار و شبکه اجتماعی دارای بار ارزشی معارض، تشت رسوایی را از بام فروانداخت و خط بطلانی بر تمام ادعاهای نظری و آکادمیک آنان کشید.
پژوهشگر کارگروه مطالعات فضای مجازی پژوهشکده باقرالعلوم علیهالسلام
▪️@pajoohemedia
▪️@pajoohemedia
▪️@pajoohemedia
🔹احیای فرهنگ همگرایی در زیست دیجیتال
زهرا ابراهیمزاده
در فرهنگ ما هنوز کلماتی وجود دارند که عطر خاک و زمین را با خود حمل میکنند؛ واژههایی که ردّی از رطوبت زمین و دستهای بینام در آنها مانده است. یکی از آنها «واره» است؛ واژهای که دکتر مرتضی فرهادی از دل روستاهای ایران بیرون کشید تا نشان دهد همیاری در این سرزمین تنها یک عادت اقتصادی یا مذهبی نبوده، بلکه نحوهای از زیستن بوده است. واره، به تعبیر او، نظامی از مهرِ بیچشمداشت و اعتماد متقابل است؛ جهانی که در آن انسانها با هم زندگی میکنند نه از سر نیاز، که از سر پیوند.
🔻اقتصاد اخلاقی در برابر اقتصاد بازار
اما این پیوندها در زیست شهری امروز، بهتدریج از هم گسستهاند. محلهها به خوابگاه تبدیل شدهاند، مسجدها کمرونق شدهاند و ارتباطات انسانی در هیاهوی سرعت، به تبادلاتی کوتاه و مصرفی فروکاسته شده است. در چنین جهانی، سخن گفتن از واره، نوعی یادآوری است؛ یادآوری این که میتوان دوباره در مدار مهر زیست. واره در نگاه فرهادی، تنها یک سنت نذری یا خیرخواهانه نیست، بلکه یک منطق فرهنگی است. در این نظام، هر کنش اجتماعی بر اساس دو اصل شکل میگیرد؛ نخست، اعتماد به نیت خیر دیگری، و دوم، ارزش یافتنِ عمل بخشش بهخاطر خود آن. فرد در واره کمک میکند، زیرا بودن در شبکهی خیر را نوعی افتخار میداند؛ نه به امید پاداش یا دیدهشدن. بههمین دلیل، واره بیش از آنکه یک نظام اقتصادی باشد، یک «اقتصاد اخلاقی» است؛ اقتصادی که در آن «سرمایه»ی اصلی، پیوند و معناست. در روزگار پیشامدرن، این منطق در ساختار زندگی محلی جریان داشت؛ همسایهای که سهمی از گندمش را به دیگری میداد، زنانی که برای یکدیگر شیر میدوشیدند، جوانانی که در ساخت خانهی تازهداماد کمک میکردند. واره یعنی جامعهای که در آن «تو» و «من» هنوز از هم جدا نشدهاند.
🔻پلتفرمهای بیروح و فرصت بازآفرینی
در شهرهای امروز، این منطق به حاشیه رانده شده است. پلتفرمهای دیجیتال، هرچند ارتباط را آسانتر کردهاند، اما عمدتاً بر منطق دیگری استوارند؛ مبادله، امتیاز، سود و مصرف. در چنین فضاهایی، انسانها نه برای پیوند، که برای کسب نفع یا اعتبار مجازی عمل میکنند. ما در جهان شبکهای زندگی میکنیم، اما شبکههایمان اغلب بیروحاند؛ هیچ حسّی از «همبودن» در آنها نیست. از همینجا، ایدهای برای بازسازی پلتفرمها معنا پیدا میکند؛ تلاشی برای بازگرداندن روح واره به زیست دیجیتال و ساختن بستری که در آن تکنولوژی در خدمت اخلاق تعاون قرار گیرد، نه برعکس.
🔻بازآفرینیِ «واره» در قالب دیجیتال
پلتفرمی که بر منطق واره بنا شود، تنها یک ابزار ارتباطی نیست. آن میتواند به یک اکوسیستم همیاری دیجیتال تبدیل شود؛ جایی که «مرابطه»ها بازتاب همان روح واره باشند. در واره، یک نفر نیت میکند کاری جمعی انجام دهد؛ مثلاً ساختن پلی کوچک، برگزاری روضه یا کمک به یک نیازمند. در پلتفرم، همین روح به شکل ایجاد یک «درخواست مرابطه» بازآفرینی میشود. مرابطه، یعنی دعوتی عمومی برای همکاری در کاری که نفعش از مرز فرد فراتر میرود. هر کاربر میتواند نقش خود را اعلام کند؛ یکی مکان میدهد، دیگری زمان، سومی تخصص و چهارمی دستهایش را. در واره، هیچکس «ناظر» نیست؛ همه «یار» هستند.
🔻جامعۀ مرابط
از این منظر، این ایده چیزی شبیه به یک «نقشهی زندهی وارهها» است؛ جایی که مرابطههای مسجد، هیئت، پایگاه، کتابخانه و حتی کسبه، همگی بر یک نقشه دیده میشوند. این نقشه، تصویری از زیست جمعی بازسازیشده و نوعی حافظهی زنده از خیرهای جاری در شهر است. اگر پلتفرم واقعاً حامل روح واره شود، از منطق بازار فاصله میگیرد. امتیازدهی و رتبهبندیها دیگر به رقابت نمیانجامد و کاربران به مشارکتهای بیمنت میپردازند. محور بنیادین این جمعها، نه افراد، بلکه نهادهای اصیل محلی است؛ مسجد، هیئت، کتابخانه و خانهی فرهنگ. این فضاها در حکم «گرههای واره» عمل میکنند. هدف از چنین پلتفرمی، تنها فعال کردن کاربران نیست، بلکه بازآفرینی «جامعهی مرابط» است؛ جامعهای که اعضایش در پیوندی دائمی از خیرخواهی، اعتماد و همدلی به سر میبرند. در این جامعه، مرابطهها جای لایکها را میگیرند و دیده شدن نه بهواسطهی تصویر، که بهواسطهی حضور و خدمت معنا پیدا میکند. در دنیایی که همهچیز به سرعت از هم میگسلد، واره به ما یادآوری میکند که هنوز میتوان زیست جمعی را بازآفرید؛ نه در گذشته، بلکه در اکنونِ دیجیتال. پلتفرمی که با روح واره ساخته شود، دیگر صرفاً یک اپلیکیشن نخواهد بود؛ بلکه نهاد فرهنگی نوین است؛ جایی که انسانها، دوباره «با هم» معنا میگیرند، نه منفرد و تنها.
پژوهشگر کارگروه مطالعات فضای مجازی پژوهشکده باقرالعلوم علیه السلام
▪️@pajoohemedia
▪️@pajoohemedia
▪️@pajoohemedia