هدایت شده از ادعیه و مناجات صوتی 🎧 زیارت عاشورا دعای کمیل عهد توسل ندبه عرفه امین الله حدیث کسا آل یاسین امام زمان
1_982249136.mp3
5.22M
🤲🌦 دعا برای امام زمان «عج»
🔘 در سرداب مقدس
❇️ اللَّهُمَّ ادفَع عَن وَلِيِّكَ وَ خَلِيفَتِك
يونس بن عبد الرحمن می گوید : حضرت امام رضا عليه السلام امر مى فرمودند به دعا كردن بسیار براى امام زمان (ع) به دعای اللهم ادفع عن ولیک
لینک دسترسی به 📖 متن و ترجمه👇
✅🔝 eitaa.com/ppt_doa/4925
🎙 با نوای مهدی صدقی
48BitR📀5MB⏰Time=10:46
┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄
برای عضویت و دسترسی به صوت تمام ادعیه و مناجات ها در«ایتا»از این👇لینک وارد شوید
🌍 https://eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
5.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سلامامامزمانم
ای یار سفر کرده اگر که ز تو دوریم
حس میکنم انگار که نزدیک ظهوریم
ای نور که کعبه شده دل تنگ اذانت
مردان جهادند همه منتظرانت...
ای بودم از نبودِ تو نابود می شوم
می سوزم از فراقِ تو و دود می شوم
آقا بیا و با دَمِ عیساییت ببین
نابودم و زِ بودِ تو موجود می شوم
🌧#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج🌧
#لبیک_یا_خامنه_ای
#امام_زمان
┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄
برای عضویت و دسترسی به صوت تمام ادعیه و مناجات ها در«ایتا»از این👇لینک وارد شوید
🌍 https://eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
15.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺 ارتباط این اغتشاشات با ظهور حضرت
🎙 استاد حاج مهدی طائب
🔅 علت اینکه دشمن این فتنه رو در شرایط فعلی اجرا کرد چی بود؟
🔅 ضلع سومی که دشمن از کامل شدنش میترسه چیه؟
زیارتحضرتزینب(س)ازدور۩شیخ احمد.mp3
1.43M
🌷زیارت حضرت زینب ۜ از دور🕌
#امام_زمان #ماه_رجب #وفات_حضرت_زینب
🎙 با صدای شیخ احمد
📜 متن Pdf زیارت 👇
✅ eitaa.com/ppt_doa/19988
📖 متن همراه با ترجمه زیارت 👇
✅ eitaa.com/doa1357/364
24BitR📀2MB⏰Time=7:40
🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼
دلنشین ترین ادعیه و مناجات صوتی
👇
@ppt_doa
زیارتحضرتزینبۜازدور.pdf
65.4K
ا📖Pdf زیارت حضرت زینب ۜ 🕌
#امام_زمان #ماه_رجب #وفات_حضرت_زینب
🆎 متن عربی با خط درشت و خوانا
📲مخصوص به اندازه صفحه گوشی
🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼
صوت تمااااااام دعا و مناجاتها اینجا
👇
@ppt_doa
AUD-20211208-WA0028.mp3
9.8M
زن نگو بگو قهرمان عاشورا
زن نگو بهترین زن دنیا
زن نگو بگو شیر آفرین زینب
زن نگو دقیقاً خود خود زهرا
تو حماسه سازی از خون حیدری
معنی دقیق الله اکبری
شرح کامل معنای پیغمبری
نبودی دین باقی نمی موند
عالم و آدم زیر دینه
دنیا شب و روزش می گرده
تو دستای تو و حسینت
ذکر زهرا امشب جانم زینب زینب
از ازل گرفتارت آدم و حوا
تا ابد نمک گیرت هاجر و سارا
چی بگم من از وصف شأن تو زینب
زن نگو دقیقا خود خود زهرا
بی نظیری تو مثل آفریدگار
ای کلام تو مثل تیغ ذوالفقار
با نگاه تو دشمن میشه تار و مار
علم به دوش کربلایی
تو یک تنه خود سپاهی
پناه عالمی حسینه
اما برا حسین پناهی
ذکر زهرا امشب جانم زینب زینب
بنده در خونه ی تو حاتم شد
سائل سر سفره ی تو عالم شد
اهل بیت خلاصه توی اسمت
آدم از دعای تو بود که آدم شد
ای نگاه تو آرامش برای من
زینبیه ی تو واسم شده وطن
واسه ی زیارت بازم صدام بزن
شبیه کربلا دوباره
دلتنگ شب های دمشقم
مثل زیارت علمدار
زیارت تو بوده عشقم
زینب زینب زینب ......
🎙 مولودی رضا نریمانی
میلاد حضرت زینب سلام الله علیها
#میلاد_حضرت_زینب
#لبیک_یا_خامنه_ای
#امام_زمان
┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄
برای عضویت و دسترسی به صوت تمام ادعیه و مناجات ها در«ایتا»از این👇لینک وارد شوید
🌍 https://eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
🌷🌷 مبارک باشه تولد شریکة الحسین 🌷🌷
زیارتحضرتزینب(س)ازدور۩حسینغریب.mp3
3.19M
🌷زیارت حضرت زینب ۜ از دور🕌
#امام_زمان #ماه_رجب #وفات_حضرت_زینب
🎙 با صدای حسین غریب
📜 متن Pdf زیارت 👇
✅ eitaa.com/ppt_doa/19988
📖 متن و ترجمه زیارت 👇
✅ eitaa.com/doa1357/364
64BitR📀3MB⏰Time=6:33
🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼
دلنشین ترین ادعیه و مناجات صوتی
👇
@ppt_doa
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت دوازدهم
پدر هم که کمتر در این گونه روابط احساسیِ پُر تعارف وارد میشد، با این حرف او سر ذوق آمد و گفت: «خوبی از خودته!» و در برابر سکوت محجوبانه آقای عادلی پرسید: «آقا مجید! پدرت چی کاره اس؟» از سؤال بیمقدمه پدر کمی جا خورد و سکوت معنادارش، نگاه ملامت بار مادر را برای پدر خرید. شاید دوست نداشت از زندگی خصوصیاش صحبت کند، شاید شغل پدرش به گونهای بود که نمیخواست بازگو کند، شاید از کنجکاوی دیگران در مورد خانوادهاش ناراحت میشد که بلاخره پاسخ پدر را با صدایی گرفته و غمگین داد: «پدرم فوت کردن.»
پدر سرش را سنگین به زیر انداخت و به گفتن «خدا بیامرزدش!» اکتفا کرد که محمد برای تغییر فضا، با شیطنت صدایش کرد: «مجید جان! این مامان ما نمیذاره از کنارش تکون بخوریم! مادرت خوب صبری داره که اجازه میده انقدر ازش دور باشی!» در جواب محمد، جز لبخندی کمرنگ واکنشی نشان نداد که مادر در تأیید حرف محمد خندید و گفت: «راست میگه، من اصلاً طاقت دوری بچههام رو ندارم!» و باز میهماننوازیِ پر مهرش گل کرد: «پسرم! چرا خونوادت رو دعوت نمیکنی بیان اینجا؟ الآن هوای بندر خیلی عالیه! اصلاً شماره مادرت رو بده، من خودم دعوتشون کنم.» چشمانش در دریای غم غلطید و باز نمیخواست به روی خودش بیاورد که نگاهش به زمین فرو رفت و با لبخندی ساختگی پاسخ مهربانی مادر را داد: «خیلی ممنونم حاج خانم!»
ولی مادر دست بردار نبود که با لحنی لبریز محبت اصرار کرد: «چرا تعارف میکنی؟ من خودم با مادرت صحبت میکنم، راضیاش میکنم یه چند روزی بیان پیش ما!» که در برابر اینهمه مهربانی مادر، لبخند روی صورتش خشک شد و با صدایی که انگار از پس سالها بغض میگذشت، پاسخ داد :«حاج خانم! پدر و مادر من هر دوشون فوت کردن. تو بمبارون سال 65 تهران...» پاسخش به قدری غیر منتظره بود که حتی این بار کسی نتوانست یک خدا بیامرز بگوید. برای لحظاتی احساس کردم حتی صدای نفس کسی هم شنیده نمیشود و دل او در میدان سکوت پدید آمده، یکه تازی میکرد و انگار میخواست بغض اینهمه سال تنهایی را بازگو کند که با صدایی شکسته ادامه داد: «اون موقع من یه ساله بودم و چیزی ازشون یادم نیس. فقط عکسشون رو دیدم. خواهر و برادری هم ندارم. بعد از اون قضیه هم دیگه پیش مادربزرگم بودم.» با آوردن نام مادربزرگش، لبخندی روی صورتش نشست و با حس خوبی توصیفش کرد: «خدا رحمتش کنه! عزیز خیلی مهربون بود!... از چند سال پیش هم که فوت کرد، یه جایی رو تو تهران اجاره کرده بودم و تنها زندگی میکردم.»
ابراهیم که معمولاً کمتر از همه درگیر احساسات میشد، اولین نفری بود که جرأت سخن گفتن پیدا کرد: «خدا لعنت کنه صدام رو! هر بلایی سرش اومد، کمش بود!» جمله ابراهیم نفس حبس شده بقیه را آزاد کرد و نوبت محمد شد تا چیزی بگوید: «ببخشید مجید جان! نمیخواستیم ناراحتت کنیم!» و این کلام محمد، آقای عادلی را از اعماق خاطرات تلخش بیرون کشید و متوجه حالت غمزده ما کرد که صورتش به خندهای ملیح گشوده شد و با حسی صمیمی همه ما را مخاطب قرار داد: «نه! شما منو ببخشید که با حرفام ناراحتتون کردم...» و دیگر نتوانست ادامه دهد و با بغضی که هنوز گلوگیرش بود، سر به زیر انداخت.
حالا همه میخواستند به نوعی میهمانی را از فضای پیش آمده خارج کنند؛ از عبدالله که کتاب آورده و احادیثی در مورد عید قربان میخواند تا ابراهیم و لعیا که تلاش میکردند به بهانه شیطنتها و شیرین زبانیهای ساجده بقیه را بخندانند و حتی خود آقای عادلی که از فعالیتهای جالب پالایشگاه بندرعباس میگفت و از پیشرفتهای چشمگیر صنعت نفت ایران صحبت میکرد، اما خاطره جراحت دردناکی که روی قلب او دیده بودیم، به این سادگیها فراموشمان نمیشد، حداقل برای من که تا نیمههای شب به یادش بودم و با حس تلخش به خواب رفتم
I #رمان_جان_شیعه_اهل_سنت
برای مشاهده قسمت های قبل روی👆# بزنید
┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄
برایعضویت و دسترسی به صوت تمام ادعیه ومناجاتهادر«ایتا»از👇واردشوید
🌍 https://eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7