طریق عملی تزکیه (۶۳)
امر دوم: دو
عزم بر عدم عود به معصيت براى هميشه
آن كس كه تا حدودى بخود آمده و به فكر سلوك الى الله مى افتد و در مقام توبه در اين مرحله حساس حاضر به دل برداشتن از معصيت براى هميشه نمى گردد، از محاسبه پروردگار در همين مرحله مستثنى نخواهد بود، و آن اينكه، در سلوك خود موفق نبوده و از افاضات و عنايات خاصه ربوبى محروم شده و از حركت و سير در مدارج و منازل بى بهره خواهد بود، اگر چه به بعضى از اوراد و اذكار و مجاهدتها نيز بپردازد، زيرا قلب وى با ظلمانى ترين حجابها محجوب مى باشد.
بنابراين، در مقام توبه از حرامها سالك بايد تصميم جدى بر ترك حرامها براى هميشه بگيرد وعملا تا آخر عمر به آنها نزديك نشود. و لازم است كاملا خود را در پناه خداى متعال قرار دهد و از اواستعانت بجويد، زيرا اگر عنايت خاص او نباشد، هرگز وى در اين امر موفق نخواهد بود و بر اثر اغواى شيطان و غلبه نفس اماره به نقض توبه گرفتار خواهد شد.
او بايد دست به دعا برداشته و هميشه دعا بكند و با خضوع وخشوع كامل، و با تضرع و اصرار از خدا بخواهد كه به عصمت خود او را حفظ نموده و به حول و قوه خود توانايى ثبات در توبه را به او عنايت بفرمايد و او را از آنان قرار ندهد كه توبه خود را مى شكنند و باز به گناهها و هلاكتها باز مىگردند.
در همان دعاى صحيفه كه جملاتى از آنرا ذكر كرديم، در قسمت ديگر آنچنين مىخوانيم:
«اللهم و انه لا وفاء لى بالتوبة الا بعصمتك، ولا استمساك بى عن الخطايا عن قوتك، فقونى بقوة كافية، و تولنى بعصمة مانعة، اللهم ايما عبد تاب اليك و هو فى علم الغيب عندك فاسخ لتوبته، و عائد فى ذنبه و خطيئته، فانى أعوذبك أن أكون كذلك، فاجعل توبتى هذه توبة لا أحتاج بعدها الى توبة، توبة موجبة لمحوما سلف، و السلامة فيما بقى»
يعنى
«خدايا، و براى من وفاى به توبه و ثابت در آن نيست جز با حفظ تو؛ و توانايى خوددارى از خطاها وجود ندارد جز به توانايى تو. پس به من توانايى كافى عطا بفرما، و با عصمت باز دارنده اى مرا تحت نظر قرار بده.
خدايا، هر بنده اى كه بسوى تو بازگشت نموده و توبه كند، در حالى كه او در علم غيب در نزد تو نقض كننده توبه خويش و برگشت كننده بر گناه و خطاى خويش است، پس من به تو پناه مى آورم كه اين چنين باشم.
خدايا، توبه مرا توبه اى قرار ده كه موجب محو گناهان گذشته و موجب سلامتى از گناهان در آينده باشد».
ناگفته نماند كه وفاى به توبه و ترك عود به معصيت تا آخر عمر اگر چه ازاركان و شرايط تحقق توبه صحيح است وليكن اين بدان معنى نيست كه اگرتائب توبه راشكست، ديگر راه بازگشت ندارد و نمى تواند توبه بكند.
باب توبه هميشه به روى انسان باز است و اگر توبه را بشكند و باز دوباره به توبه صحيح و داراى شرايط كه از آن جمله ترك گناه تا آخر عمر است موفق گردد، مسلماً از تائبين بوده و اميد اين هست كه مشمول عفو و مغفرت ربوبى بشود.
چيزى كه هست، اينكه توبه صحيح هر چه به تأخير افتد، فرصتها از دست مى رود و انسان هر چه لحظه هاى عمر خويش را بدون موفقيت به توبه از دست بدهد، به همان اندازه ضرر مى برد
و مادامى كه توبه صحيح تحقق نيافته است در حقيقت در قدم اول سلوك كه توبه مى باشد معطل مى ماند. اين از يك سو، و از سوى ديگر، هر اندازه زمان بگذرد، آثار سوء گناه در باطن بيشتر و ريشه دارتر و خطرناكتر گشته و طبعاً موفقيت به توبه صحيح را مشكلتر مى كند و خوف عدم موفقيت به آن زيادتر مى باشد.
كما اينكه، اين خوف هم هست كه اجل برسد و شخص توبه نكرده از دنيا برود و در حالى كه وصف مخالفت با حق را با گناهانى كه انجام داده است با خود حمل مى كند با حضرت او مواجه گردد؛ و اين، چيزى است كه چگونگى و دردناك بودن آن در تصور نگنجيد.
طریق عملی تزکیه (۶۴)
امر سوم: اداى حقوق ديگران و جبران آنها
سوم ازاركان توبه عبارت است از اداى حقوق ديگران و جبران هر حقى كه از هر كسى و از هر مخلوقى تضييع گرديده است.
در اين زمينه هم سالك بايد جديت كامل نموده و گذشته خويش را بخوبى به ياد بياورد. او بايد دقيقاً به بررسى پرداخته و فكر بكند كه از اول بلوغ و بلكه قبل از بلوغ،
يعنى از همان دوران طفوليت با چه كسى و با چه كسانى مواجه بوده و چه كسى را اذيت نموده، توهين كرده، مورد استهزاء قرار داده، تحقير و سرزنش نموده،
به چه كسى ظلم كرده، و يا از چه كسى غيبت كرده و يا به او تهمت زده و در خصوص او بهتان گفته و به او افتراء بسته،
و نيز به چه كسى تندى نموده و بر او خشم گرفته و يا او را ترسانيده و وحشت و نگرانى و اضطراب در دل او ايجاد كرده
و يا موجبات حزن و اندوه او را فراهم نموده است، و همچنين، چه كسى و چه كسانى را از آنچه خير و صلاح و منفعت آنها بوده، ممانعت كرده و راه را به روى آنها بسته و به نوعى به آنها ضرر رسانيده و موجب حرمان آنها گشته،
و يا بنحوى آنها را از آنچه داشتند كنار زده و محروم نموده، و يا با گفتار و رفتار خود موجبات ضرر و فشار گرفتاريها را براى آنان فراهم كرده است.
و همين طور، بايد فكر خود را بكار بيندازد و ببيند به چه كسى ضرر مالى رسانيده و حق مالى چه كسانى به گردن وى هست؟
و نيز، بررسى كند حقوق چه كسى و يا كسانى را كه شرعاً بر او واجب و لازم بوده اداء نكرده و يا در اداى آنها قصور نموده است، مخصوصاً حقوق واجب نزديكان از اهل و عيال و فرزندان و ارحام و ارقاب را؟.
و علاوه بر اين، لازم است فكر خود را بكار انداخته و ببيند غير از انسانها به مخلوقات ديگر خداى متعال از قبيل حيوانات و غير آنها چه اذيتها و ضررها و خسرانها از او رسيده است؟.
و خلاصه سخن اينكه، سالك بايد در مقام توبه از اول طفوليت تا آخر را بررسى دقيق نموده و ببيند كدام حقى را از مخلوقى ضايع كرده و مورد تعدى قرار داده است؟ و سپس در اداى آن بكوشد و آنرا جبران كند.
آنجا كه بايد حق پايمال شده را به صاحب آن يا به وراث وى بپردازد، همين كار را انجام بدهد و آنجا كه بايد استحلال كند، ازصاحب حق و يا از وراث او طلب حليت نمايد و آنجا كه بايد بنحو خاصى حق تضييع شده را جبران كند، به همان نحو به جبران آن بپردازد.
مثلا به كسى كه تهمت زده است در رفع آن تهمت بكوشد و با صراحت اعلام بكند كه من به او اين تهمت را زده ام و از خود او نيز حليت بخواهد.
و نيز، آنجا كه وظيفه اش دعا و طلب خيرو مغفرت براى صاحبان حقوق است، ويا وظيفه اش احسان و انفاق براى آنها و يا دادن مظلمه است، به وظيفه خويش همانطور كه لازم است عمل كند. در بيان روشنتر، در هر موردى به همان نحوى كه دستور شرع مقدس است عمل نمايد.
طریق عملی تزکیه (۶۵)
ادامه....... امر سوم: اداى حقوق ديگران و جبران آنها
اشارتى براى ارباب معرفت و صاحبان بصيرت
در اينجا به گوشه اى از اسرار موجود در اين مسئله اشاره مىكنيم تا ارباب معرفت به آن توجه داشته و به تأمل بپردازند و اميد هست كه دقايق و گوشه هاى ديگرى از اين اسرار نيز با عنايات ربوبى براى آنان روشن گردد.
هر كسى و هر مخلوقى كه حقى از او به دست انسان پايمال شده و به حريم او بنحوى تجاوز گرديده است، در باطن امر، يعنى در پشت پرده بين او و انسان مخاصمه اى به وجود مى آيد كه انسان را نزد حضرت حق مورد مؤاخذه قرار مىدهد. و در حقيقت بجاى خود حجابى بين انسان و حضرت حق مىگردد.
اين براى سالك همانند هر حجاب ديگرى بوده و مادامى كه از ميان برنخاسته و بر طرف نشده است حكم خود را داشته و مانع از قرب و وصول به مقصد خواهد بود.
در بيان ديگر، هر يك از صاحبان حقوق در باطن امر در سر راه انسان قرار گرفته و هر كدام بنحوى مانع وى مىباشند و نمىگذارند در صراط الى الله پيش برود و به جوار قرب و به لقاى او نايل گردد، مگر اينكه از انسان راضى گردند و مخاصمه از ميان بر خيزد. (دقت شود).
و اين همان حقيقتى است كه در روز قيامت و به هنگام ظهور بواطن و روشن شدن سرائر به ظهور مىرسد.
در قيامت، مخصوصاً در صراط كه همه مكلف به عبور از آن مىشوند و بايد از آن بگذرند تا از آتش نجات يافته و در جوار حق و در بهشتها قدم بگذارند، از جمله گذرگاههاى سختى كه انسان در آنها نگه داشته مىشوند و مورد مؤاخذه قرار مىگيرند و مادامى كه در مؤاخذه و محاسبه هستند گرفتار شدايد مىباشند و اگر نجات نيافتند به آتش مىافتند، گذرگاهى است كه مخصوص به همين امر، يعنى مخصوص به مظالم عباد است.
انسانها در اين موقف از جهت آنهايى كه به حقوق آنها تجاوز نموده اند مورد مؤاخذه مقام ربوبى قرار مىگيرند و حساب كننده هم خود خداى متعال است و مادامى كه رضايت صاحبان حقوق به دست نيامده است در همان گذرگاه محبوس و گرفتار سختيهاى فوق تصور بوده و نمىتوانند به پيش بروند و به عالم نور و بهاء، يعنى به جوار قدس حق برسند، و اگر رضايت آنها حاصل نشود به آتش جهنم سقوط نموده و در مراتب مختلف در آن معذب مىگردند و احياناً بعد از عذاب، آنهم در درجات مختلف، نجات مىيابند.
آنچه در آن روز پيش مىآيد، ظهور همان چيزى است كه در همين زندگى دنيوى در باطن امر موجود است. مخاصمه صاحبان حقوق و مؤاخذه ربوبى با همه جزئيات و آثارش در همين دنيا در پشت پرده وجود دارد، و وقتى پرده ها در قيامت به كنار رفت، آنچه در پشت پرده بود به ظهور مىرسد؛ يوم تبلى السرائر.
اگر اين مخاصمه قبلا و در حيات دنيوى در باطن امر از ميان برود و رضايت صاحبان حقوق به دست آيد، در آن روز چنين مخاصمه اى و نيز مؤاخذه اى از جانب مقام ربوبى نخواهد بود، والا آنچه در پشت پرده هست با همه ابعادش ظاهر خواهد شد.
صراطى كه در آخرت هست ،ظهور حقيقت صراط مستقيم الهى است كه انسانها در حيات دنيوى خود مكلف بر حركت در آن مىباشند و هر كسى هم بنحوى با آن مواجه گشته و به شكل خاصى با آن برخورد مىكند. يكى قدم در آن نمىگذارد و از آن منحرف مىگردد، وديگرى قدم در آن گذاشته و بخوبى در آن پيش مىرود و سومى گاهى در صراط مستقيم حركت نموده و گاهى از آن مىلغزد، و چهارمى...
هر كس به هر نحوى با صراط مستقيم الهى در زندگى دنيوى خويش مواجه گشته و به هر شكلى با آن برخورد نموده است، در قيامت با صراط اخروى نيز به همان نحو مواجه خواهد بود، زيرا صراط اخروى و چگونگى مواجهه انسان با آن در قيامت، ظهور صراط مستقيم و چگونگى مواجهه انسان با آن در حيات دنيوى است.
مؤاخذه ربوبى از جهت مظالم عباد در يكى از گذرگاههاى صراط اخروى، و محبوس بودن و نگه داشته شدن انسان در آن موقف نيز،به عنوان جزئى از اين حقيقت كلى، ظهور مؤاخذه ربوبى و محبوس گشتن و حركت نكردن در صراط الى الله است كه در اين دنيا در باطن امر و در پشت پرده وجود دارد. همچنين است ابعاد ديگرى در همين مسئله و آثار و لوازم آن.
ناگفته نماند كه همه آنچه در اين دنيا در باطن امر و در پشت پرده است، در آخرت باصور اخروى و آن سويى خود ظاهر مىگردد و صور اخروى هم صور بخصوصى مىباشد.
طریق عملی تزکیه (۶۶)
ادامه....... امر سوم: اداى حقوق ديگران و جبران آنها
دنباله....... اشارتى براى ارباب معرفت و صاحبان بصيرت
ضرورت دعا و تضرع براى نجات از تبعات اين امر
در عين اينكه لازم است سالك با جديت كامل حقوق تضييع شده صاحبان حقوق را اداء نموده و جبران كند، و در استحلال و جلب رضايت از آنها بكوشد، بايد به اين امر توجه داشته باشد كه:
چه بسا حقوقى را تضييع نموده كه اصلا به ياد نمى آورد و بكلى فراموش كرده است؛
و يا
چه بسا حقوقى را پايمال كرده و مورد تجاوز قرار داده كه اصلا توجه به اصل مسئله ندارد و نمىداند كه تضييع حق نموده است.
اينجاست كه براى نجات از تبعات باطنى و اخروى آنها بايد دست به دعا شده و با التجاء و تضرع، و با اصرار از خداى متعال بخواهد كه او خود به هر نحوى كه مىخواهد صاحبان آنها و همه صاحبان حقوق را از وى راضى بگرداند، زيرا او به همه چيز عالم و بر همه چيز قادر است.
همچنين، در خصوص آن دسته از صاحبان حقوق كه قادر بر اداى حق آنها و يا استحلال از آنها نيست و يا از دنيا رفته اند و دستش به آنها يا وراث آنها نمىرسد و يا به ورثه مربوط نيست نيز از خداى متعال بخواهد كه آنها را از وى راضى بفرمايد.
اگر همه عالم هم از انسان شكايت داشته باشند، خداى متعال اگر بخواهد مىتواند همه را راضى بگرداند و مىتواند همه تبعات حقوق تضييع شده را از ميان بردارد كه نه باطناً مانع حركت و سير عبودى انسان گردد و نه در آخرت و بعد از مرگ موجب عذاب و دورى انسان باشد.
او اگر بخواهد، به قدرت مطلقه خود آنچنان عوض به صاحبان حق مىدهد كه نه تنها با انسان به مقام مخاصمه نمى آيند و از وى شكايتى نمى كنند، بلكه، از وى كه با دعا و تضرع خويش موجب عنايات خاصه الهى بر آنها گرديده است كاملاً خشنود نيز میگردند.
در ضمن بايد سالك در مقام دعا براى صاحبان حقوق بالحن و با زبان ديگر نيز دعا كند و آن اينكه:
براى همه آنانى كه به حقوق آنها بنحوى تجاوز كرده،
و همچنين براى تك تك آنها، خير دنيوى و سعادت و غفران اخروى را با اصرار وبا تضرع از خداى متعال بخواهد و هميشه هم اين دعا را داشته باشد،
چه براى آن صاحبان حقوقى كه موفق به اداى حقوق آنها شده
و يا از آنها استحلال نموده،
چه براى آن دسته از صاحبان حقوق كه از دنيا رفته اند
و يا دست وى به آنها نمىرسد،
و چه براى آن كسانى كه بنحوى به حق آنها تجاوز كرده است ولى به ياد نمى آورد و فراموش كرده است
و يا اصلاً توجه نداشته كه حق آنها را ضايع و پايمال مىكند.
طریق عملی تزکیه (۶۷)
ادامه....... امر سوم: اداى حقوق ديگران و جبران آن
دنباله....... اشارتى براى ارباب معرفت و صاحبان بصيرت
ادامه...... ضرورت دعا و تضرع براى نجات از تبعات اين امر
در اينجا به قسمتى از دعايى كه در روزهاى دوشنبه خوانده مىشود اشاره نموده و به دقت در آن توصيه مىكنيم.
در اين دعا اينچنين مىخوانيم:
«و أسئلك فى مظالم عبادك عندى فأيما عبد من عبيد ك و امة من امائك كانت له قبلى مظلمة ظلمتها اياه فى نفسه او فى عرضه او فى ماله او فى أهله و ولده او غيبة اغتبته بها او تحامل عليه بميل او هوى او أنفة او حمية اورئاء او عصبية غائبا كان او شاهدا و حيا كان او ميتاً فقصرت يدى و ضاق و سعى عن ردها اليه و التحلل منه فأسئلك يا من يملك الحاجات و هى مستجيبة لمشيته و مسرعة الى ارادته ان تصلى على محمد و آل محمد و ان ترضيه عنى بماشئت و تهب لى من عندك رحمة انه لا تنقصك المغفرة ولا تضرك الموهبة يا أرحم الراحمين»
يعنى:
«پروردگارا، و از تو در خصوص مظالم و ستمها و حق كشى هايى كه از من نسبت به بندگانت سر زده است مسئلت دارم.
پروردگارا ، هر بنده اى از بندگانت از مردان وزنان كه حقى از او نزد من هست و من به او ظلم نمودهام،
چه در خصوص جان او،
چه در خصوص عرض و آبر وى او،
چه در خصوص مال او،
و چه در خصوص اهل و اولاد او،
و يا غيبتى از او نموده و پشت سر او بد گفته ام،
يا بر اساس تمايلات شخصى و هواى نفس و برترى طلبى و رشك و خودنمايى و تعصب براى او مشكلاتى به وجود آورده و بارى بر او نهاده ام،
غايب باشد يا حاضر،
زنده باشد يا مرده،
پس دستم از وى كوتاه گشته و دستم به وى نمىرسد
و توانايى اداى حق او و جبران آنرا ندارم
و نمىتوانم از او حليت بخواهم ؛
از تو مسئلت مىكنم - اى آن كه بر همه حاجات توانايى و همه آنها تابع مشيت تو و موقوف به مجرد اراده توست - اينكه رحمت بفرستى بر محمد و آل محمد، و آن صاحب حق را از من راضى كنى به هر نحوى و به هر چه مىخواهى، و رحمتى از نزد خود بر من ببخشى، كه مغفرت تو چيزى را از تو كم نكند و بخشش تو را ضرر نرساند، اى أرحم الراحمين».
اين هم قسمتى از دعاى امام سجاد صلوات الله عليه در مقام توبه در صحيفه سجاديه است كه در دعاى سى و يكم مىفرمايد:
«اللهم و على تبعات قد حفظتهن و تبعات قد نسيتهن، و كلهن بعينك التى لا تنام و علمك الذى لا ينسى، فعوض منها أهلها و احطط عنى ورزها و خفف عنى ثقلها و اعصمنى من أن أقارف مثلها»
يعنى:
«پروردگارا، و بر من تبعاتى از جهت حقوق مخلوقين هست كه آنها را ياد دارم،
و تبعاتى هست كه آنها را فراموش نموده ام،
و همه آنها جلو چشم تو كه هرگز به خواب نمى رود و در علم تو كه هيچ وقت فراموشى ندارد مىباشد.
پس در برابر آنها به صاحبان آنها عوض ده،
و آثار سوء آنها را از من بردار،
و سنگينى آنها را از من برطرف كن،
و مرا بعد از اين از نزديك شدن به مانند آنها حفظ بفرما».
مقام و منزلت آن حضرت و تناسب اين جملات با منزلت او به جاى خود مطلبى است كه نبايد از آن غفلت داشته باشيم. پيداست كه با توجه به منزلت عاليه آن حضرت، اين جملات داراى معانى خاصى خواهد بود كه در ادارك ما نگنجد. با اين همه، قابل انطباق بر هر كسى به تناسب مرتبه عبودى اوست.
با دقت در تعابير اين دو قسمت از دعاهاى وارده كه در اينجا آورديم، سالك صادق مىتواند به آنچه لازم است پى ببرد و در مقام توبه و همچنين در هر مقامى وظيفه خود را در خصوص دعا براى صاحبان حقوق، بشناسد و نيز، چگونگى دعا كردن و أدب آنرا در اين باب ياد بگيرد.
طریق عملی تزکیه (۶۸)
امر چهارم: قضاى فرايض فائته
ركن چهارم از اركان توبه صحيح در اول سلوك، عبارت است از قضاى فرايض و واجباتى كه به علل مختلف انجام نشده و يا بنحو صحيح انجام نيافته و بايد قضا و يا اعاده شود.
سالك بايد در اول سلوك در مقام توبه هر فريضه اى را كه انجام نداده و يا اگر هم انجام داده، بنحو صحيح انجام نداده و شرعاً قضا و يا اعاده آن واجب مىباشد قضاء كند و در قضاء و اعاده آن قبل از هر چيز بكوشد و مترصد باشد تا از هر فرصتى استفاده نموده و فرصتها را از دست ندهد.
اين امر را بر هر كار ديگرى مقدم بدارد. و در عين اشتغال به قضاى فرايض با حال انكسار و شرمندگى، و با اصرار و تضرع از خداى متعال بخواهد كه وى را در اين امر موفق بدارد و همان طورى كه توفيق اصل اشتغال به قضاى فرايض را عنايت فرموده، در اتمام و در حسن عمل نيز او را مشمول رحمت خاصه خود كند.
سالك بايد در اين مقام نيز به بررسى دقيق گذشته خويش بپردازد و از اول تا آخر را به نظر بياورد و ببيند كدام فريضه يا فريضه ها را ترك نموده و يا درست بجا نياورده و بايد قضا يا اعاده كند؟.
نماز و روزه و هر يك از واجبات را به خوبى و به دقت بررسى بكند و سپس به قضاى همه نمازها و روزه ها و واجبات ديگر بپردازد و لازم است در مقام قضاى فوائت در حال خوف و رجاء و شرم و اميد باشد؛ خوف و شرم از اينكه فرايض الهى را در وقت خود و در جاى خود بجا نياورده و يا مسامحه نموده و امر پروردگار را ناديده و يا سهل گرفته است، و رجاء و طمع بر اينكه رأفت خداى متعال و رحمت و عفو او شامل حال خطا كاران است، و فضل و كرم او بى نهايت، مخصوصاً در خصوص آن بنده اى كه به جهل و خطاى خود معترف است، و از نافرمانى خويش نادم و شرمسار، و چاره اى جز روى آوردن به پروردگارش ندارد، و راهى جز التجاء به پيشگاه او نمى بيند.
و هو الذى يقبل التوبة عن عباده و يعفوا عن السيئات و يعلم ما تفعلون (آيه 25 سوره شورى).
بالاتر اينكه، اگر اهل اشارت باشيم مىتوانيم از اين كلام حق كه مىفرمايد:
«و من لم يتب فأولئك هم الظالمون»(آيه 11 سوره حجرات)
اين اشارت را بفهميم كه:
هر چه هست و جرم شما هر اندازه باشد، برگرديد و صادقانه بسوى ما روى آوريد، والا به خود ظلم كرده اي.
طریق عملی تزکیه (۶۹)
فريضه، اصل در عبوديت و حقيقت آن است (۱)
از جمله مسائلى كه حقيقت و اصل آن، و اسرار و دقايق آن چندان روشن نگشته و مورد توجه دقيق قرار نگرفته است، حقيقت «عبادت» و «عبوديت»، و اصل اساس بندگى است.
اصل عبوديت و حقيقت آن، خود را كنار گذاشتن و راه فناء در پيش گرفتن و به حضرت مقصود روى آوردن است. و اين فناء، عين بقاء و هستى، و نيل به مقصود دل است.
فناء در همه مراحل وجودى انسان، طريق كمال او بوده و راهى است كه در حركت وى بسوى كمال بالاتر هميشه وجود داشته و بايد تا نيل به مقصد اعلى ادامه يابد.
انسان از مرحله خاكى تا مرحله اوليه انسانى مراحلى را طى نموده و فناها داشته و با هر فنايى به كمال و بقاء بالاترى رسيده است.
از مرحله اوليه انسانى تا مرحله عاليه انسانى و نيل به حقيقت الهى خويش كه مرحله حيات او به حيات حق و بقاى او به بقاى حق است نيز فناها لازم است.
اين فناها با عبوديت و با سير عبودى به تحقق مىرسد. حركت در منازل عبوديت، حركت در مراحل همين فناهاست تا جايى كه به فناى آخر برسد و انسان با فناى كامل از نام و نشان خود، مستغرق در وجه حق گردد و با حيات حق و بقاى او حيات و بقاء يابد؛ و ذلك هو الفوز العظيم.
اگر در حقيقت فرض يا فريضه به تأمل بپردازيم، خواهيم ديد كه فريضه به لحاظ اينكه فريضه است و بايدانجام بگيرد، از خصوصيت خاصى برخوردار است كه در نافله و در عبادت مستحب آن خصوصيت نيست. و آن اينكه، در فريضه بحكم اينكه بايد انجام بگيرد، اراده حضرت حق در وجود انسان حاكم بوده و انسان تحت اراده او قرار مىگيرد و از خود انسان و اراده وى خبرى نيست و اين همان راه فناء است كه در اصل عبوديت و در حقيقت آن مطرح است و به تعبيرى، اين همان خود را كنار گذاشتن و راه فناء را در پيش گرفتن و به حضرت مقصود روى آوردن است كه در تعريف اصل عبوديت و حقيقت آن بيان نموديم.
در نوافل و عبادات مستحبى مسئله «بايد» وجود ندارد، بلكه انسان با اختيار خود آنها را انجام مىدهد و در حقيقت، در همان حال كه عبادت مىكند، خود را واجد است و «خود» او در اين ميان مطرح است؛وليكن در واجب اين چنين نيست و اختيار خود انسان در بين نبوده و «خود» او مطرح نمىگردد و به جاى اختيار خود او و «خود» او، اختيار حضرت حق و اراده اوست. (دقت شود).
لذا مىبينيم در روايات وارده فرايض را محبوبترين عمل نزد خداى متعال بيان نموده و همچنين، فرايض را بالاترين و بهترين وسيله جلب محبت حق شمرده اند.
كلينى مرحوم از امام صادق صلوات الله عليه نقل مىكند كه آن حضرت فرمود: «قال الله تبارك و تعالى: ما تحبب الى عبدى بأحب مما افترضته عليه» (جلد دوم اصول كافى، كتاب الايمان و الكفر، باب أداء الفرائض).
يعنى:
«خداى متعال فرموده: بنده من با چيزى محبوبتر از آنچه بر او واجب نموده ام محبت مرا بخود جلب نمى كند».
طریق عملی تزکیه (۷۰)
فريضه، اصل در عبوديت و حقيقت آن است (۲)
محيى الدين ابن العربى در كتاب «الوصايا» در اين زمينه تحليل و تحقيقى دارد كه به دو جمله از گفتار وى اشاره مىكنيم.
وى در يكى از وصايا كه در خصوص فرايض است، بعد از تأكيد بر اقامه فرايض بنحوى كه خداى متعال امر فرموده، به تحليل عميقى در حقيقت فريضه و فرق آن با نافله و مستحب پرداخته و بعد از يك سلسله مطالب و اشاره به بعضى از نكات مىگويد:
«ففى الفرض عبودية الاضطرار و هى الاصلية و فى الفرع - و هو النفل - عبودية الاختيار»
يعنى
«پس در عبادت فرض،عبوديت اضطرار هست و آن، عبوديت اصلى است، و در فرع، يعنى مستحب، عبوديت اختيار هست».
سپس بعد از ذكر مطالبى مىگويد:
«ففى أداء الفرض أنت له و فى النفل انت لك، و حبه اياك من حيثما أنت له أعظم و أشد من حبه اياك من حيث ما أنت لك»
يعنى
«پس در اداى فريضه تو براى خدايى و در اداى مستحب براى تويى (خودى)، و محبت خدا نسبت به تو از آن جهت كه تو براى او هستى، بسيار بزرگتر و شديدتر از محبت اوست نسبت به تو از آن جهت كه تو براى تو (خود) هستى».
شايد به لحاظ همين نكته باشد كه مىبينيم در روايات وارده از حضرات معصومين صلوات الله عليهم اجمعين به اين امر با صراحت كامل اشاره شده است كه اگر كسى نماز قضا داشته باشد، نبايد به نافله بپردازد و خواندن نافله در چنين صورتى چندان مطلوب نبوده و كراهت دارد،
و همچنين در باب روزه با داشتن قضاى واجب، نمىشود و يا مكروه است انسان به روزه مستحبى بپردازد. و همينطور در ابواب ديگر فرايض نيز اين موضوع به تناسب مورد و با تفاوت در جزئيات به چشم ميخورد.
و در مجموع، اين به جاى خود يك حقيقت است كه فرايض حساب خاصى دارد كه در نوافل و مستحبات آن حساب نيست و باب فرايض، باب ديگر و باب بخصوصى است.
اصلاً بايد توجه داشته باشيم كه نوافل و مستحبات به يك نظر مكمل و تتميم كننده فرايض است و به اين حقيقت در خصوص نوافل يوميه با صراحت در روايت اشاره شده است. و اين بدان معنى است كه اصل در عبادت، همان فرايض، و حقيقت عبوديت در فرايض است، و نوافل و مستحبات براى تكميل نواقصى است كه در مقام عمل به فرايض از ناحيه قصور انسان پيش مىآيد، آن هم براى هر كسى متناسب با منزلت عبودى و مرتبت توحيدى وى. (دقت شود).
اينكه گفتيم فريضه اصل در عبوديت و حقيقت آن بوده و راه فناء مىباشد يكى از اسرار موجود در فريضه است، و اما اسرار ديگر موجود در آن و همچنين، اسرار خاص هر كدام از فريضه ها و حقايق و بواطن هر يك از آنها، باب جداگانه اى است و هر كسى را خداى متعال عنايت بكند، از آن اسرار تا حدودى كه صلاحيت دارد با خبر مىگرداند ؛
ذلك فضل الله يؤتيه من يشاء من عباده
و نيز براى هر يك از نوافل و مستحبات هم اسرار خاص و باطن بخصوصى وجود دارد.
طریق عملی تزکیه (۷۱)
فريضه فائته، نقصانى در نشئه عبوديت انسان در باطن امر است
هر يك از فرايض و تكاليف واجبه الهى، در نشئه عبوديت انسان در باطن امر، و بلحاظى در موجوديت اخروى و حيات طيبه وى نزد پروردگار، نقش بخصوص و جايگاه خاصى دارد. مجموع فرايض تشكسل دهنده نشئه عبودى يا عالم باطنى و اخروى انسان است و نشئه عبودى يا عالم آن سويى او كه در حقيقت همان موجوديت آن سويى و همان حيات طيبه اوست. با فرايض عبودى قوام مىيابد و به تعبيرى، باطن و يا صور باطنى و آن سويى فرايض است. (دقت شود).
صور باطنى فرايض است كه نشئه عبوديت انسان را در باطن امر و در محضر حضرت حق به وجود مىآورد و موجوديت و عالم باطنى و اخروى وى را مىسازد. هر يك از فرايض با صورت باطنى مخصوص به خود، در تشكيل و تكوين اين نشئه و اين عالم، نقش خاص خود را دارد و اگر تحقق نيابد، نقصانى در اين نشئه و در اين عالم به وجود مىآيد. (تأمل شود).
فرض بودن امرى براى انسان از جانب ربوبيت، مسئله سادهاى نبوده و آنچنان كه بعضيها يا اكثر افراد فكر مىكنند نيست. و شايد همين سطحى فكر كردن وساده گرفتن مسئله است كه موجب مسامحه بعضيها و يا اكثر افراد در امر فرايض مىگردد.
هر امرى كه خداى متعال براى انسان واجب فرموده است، معنى بسيار روشن آن اين است كه در نشئه عبودى، يعنى در حيات واقعى و آن سويى وى نزد پروردگار ضرورت دارد و بايد باشد.
هر يك از واجبات الهى ظاهرى دارد و باطن و حقيقتى دارد. باطن و حقيقت آن با ظاهر آن قائم بوده و تحقق مىيابد، و ظاهر آن نيز حامل باطن و حقيقت آن مىباشد. مثلا نمازهاى واجب يوميه هر كدام ظاهرى دارد و باطن و حقيقتى دارد كه بدون تحقق ظاهر به تحقق نمىرسد. هر يك از آنها در وقت خاص خود با شرايط و خصوصياتى كه دارد، باطن و حقيقتى را حامل است كه در نشئه عبودى، يا در عالم عبوديت يا در باطن به جاى خود ضرورى است .
اگر يك نماز در يك روز ترك شود، جاى آن در عالم عبودى انسان در آن سو خالى است و درعبوديت وى مضر، و به حيات باطنى و اخروى او لطمه وارد مىكند و به سهم خود مانع قرب به حضرت حق و استقرار در جوار قدس او مىگردد. به عبارتى، گوشهاى از موجوديت انسان در آن نظام كه نظام خاصى مىباشد، ناقص است و آنچه را كه بايد داشته باشد، ندارد و از موجوديت عبودى لازم در جوار حضرت حق برخوردار نيست، و نشئه فرايض عبودى، نشئه ناقصى است.
طریق عملی تزکیه (۷۲)
قضاى فرايض فائته و وجوب آن، براى جبران نقصان يا نقصانهاى نشئه فرايض است.
اگر در آنچه گفته شد بخوبى دقت كنيم، ابوابى از معارف به روى ما باز مىشود و به سر بعضى از نكات موجود در خصوص قضاى فوائت كه در روايات به چشم مىخورد، پى مىبريم. مثلا در روايات وارده به اين نكته برخورد مىكنيم كه فرمودهاند: «يقضى ما فاته كما فاته» يعنى «فرايض فائته به هر نوحى كه بوده و با خصوصياتى كه داشته است بايد قضا گردد»
و همچنين به نكات ديگرى برخورد مىكنيم كه در مجموع به حقيقتى كه ذكر شده، دلالت نموده و بر آن ناظر است.
بنابراين، لازم است سالك به اين حقيقت اسرارآميز كاملا توجه داشته باشد و در مقام توبه فرايضى را كه در گذشته از او فوت شده و يا بنحو صحيح انجام نگرفته و قضاى آنها بر او واجب است و در حقيقت، جاى آنها در عالم عبودى وى خالى است، قضاء نموده و جبران كند، تا در سلوك عبودى و در سير الى الله بر نشئه عبودى ناقص در باطن امر تكيه نكند كه در سلوك خود موفق به حركت لازم بسوى مقصد نباشد.
با قضاى فرايض فائته نشئه فرايض در باطن سالك كامل گرديده و سلوك او موفق خواهد بود.
طریق عملی تزکیه (۷۳)
امر پنجم: *ترس از گناهان گذشته و اصرار در طلب عفو و مغفرت*
امر پنجم از اركان توبه در اول سلوك، عبارت است از اينكه سالك ازگناهان گذشته خويش بترسد و با اصرار و تضرع از خداى متعال بخواهد كه آنها را عفو بفرمايد و وى را مشمول مغفرت خود بگرداند.
او بايد كاملا بترسد و خطر گناهان گذشته را جدى بداند و يك واقعيت ببيند و ترس و حزن و نگرانى وجود او را بگيرد و براى نجات خويش، در طلب عفو و مغفرت اصرار ورزيده و با تضرع و تذلل به اين امر ادامه دهد.
و لازم است در اين مقام از برکات وجودى حضرات معصومين صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين نيز استفاده كند و آنها را شفيع خود نزد پروردگار قرار بدهد و از آنان هم بخواهد كه براى بخشش گناهان وى در پيشگاه خداى متعال شفاعت كنند،
زيرا شفاعت آنان شفاعت مقبول است و توجه خاص آنان حامل عفو و مغفرت ربوبى است.
در توجه و نظر خاص آنان اسرارى هست كه حاملين اسرار مىدانند و ارباب ذوق مىيابند:
*يا اولياء الله ان بينى و بين الله عزوجل ذنوباً لا يأتى عليها الا رضاكم* (زيارت جامعه كبيره).
طریق عملی تزکیه (۷۴)
حقيقتى كه از آن غفلت مىشود
در اين مرحله لازم است به اين موضوع توجه داشته باشيم كه بعضيها و يا اكثر افراد گمان مىكنند توبه و بازگشت از معصيت، چه ارتكاب حرام باشد و چه ترك يا تضييع واجب، جز ترك معصيت و قضاى واجبات و رد حقوق صاحبان حقوقى و يا استحلال ازآنها، چيز ديگرى نيست. اين، گمان بعضيها و يا اكثر افراد است و ليكن درست نيست.
اينها از حقايق و دقايق موجود در باطن انسان، و از اسرار و رموز آن بى خبرند. اينها توجه ندارند كه همه آنچه از انسان از اول عمر او سرزده، و همه آنچه انسان از حركات ظاهرى و باطنى انجام داده است، در درون وى، و به تعبيرى، در عالم باطنى وى وجود دارند و همه به جاى خود محفوظ مىباشند و موجوديت انسان را تشكيل مىدهند، آن هم به صورتى بسيار عجيب و اسرارآميز، و به صورتى كه تا انسان به آن سو قدم نگذارد، آنچنان كه هست، نمىفهمد و نمىيابد.
اگر با تعمق به بررسى عالم باطنى انسان بپردازيم، خواهيم ديد انسان داراى موجوديت بخصوصى در باطن امر است و در آن سو از هويت خاصى برخوردار مىباشد. يعنى خواهيم ديد كه هر انسانى در باطن خود داراى عالم بخصوص است و گويى وجود ممتدى در باطن دارد كه از نقطهاى شروع شده و در نقطهاى هم به آخر مىرسد و او در اين وجود ممتد باطنى خويش در عين اينكه يك موجود و شخص واحد است، از خصوصيات و حالات و اطوار گوناگون برخوردار مىباشد و مثل اين است كه موجوديتها دارد.
در هر قطعهاى از اين وجود ممتد خويش داراى وضع بخصوص و موجوديت خاصى است، چه از نظر خصوصيات روحى و چه از نظر حركات و اعمال. مثلا در قطعهاى با خصوصيات و نيات و مقاصد خاصى در حال عبوديت است، و در قطعهاى با خصوصيات درونى بخصوص و با مقاصد مخصوصى در حال معصيت و مخالفت با حق، و در حال طاعت از شيطان و نفس است. در قطعهاى با خصوصياتى در حال اقبال به حق، و در قطعهاى هم در حال اقبال به غير حق و در حال غوطه ور شدن در وادى اوهام و خيالات است. در قطعهاى روى به عالم اصلى و موطن اولى خويش آورده و حب وطن دارد و به عالم قدس و طهارت و ملكوت اعلى اشتياق مىورزد، و در قطعهاى پشت به عالم اصلى خويش كرده و از موطن خود در حال فرار است و روى به عالم سقوط و ظلمتها و وحشتها و حرمانها آورده است. در قطعهاى بسوى عالم نورى مىرود، و در قطعهاى هم قدم در عالم سرگردانى مىگذارد.
خلاصه سخن اينكه، هر انسانى در باطن امر در پشت پرده عالمى دارد كه از نظرها مستور است، و در آن عالم براى خود چهرهها دارد، چهرههايى كه تعداد آنها و كيفيت و دقايق آنها را نمىشود آنچنان كه بايد، درك نمود و توضيح داد. همين قدر بايد توجه داشته كه اين عالم آن سويى براى خود نظام خاص، و احكام و سنن خاص، و معيارهاى ديگرى دارد كه براى ما ناشناخته است، و از احكام و آثار زمان و مكان و جهات، به مفهومى كه در اين عالم ظاهر هست، در آنجا خبرى نيست.
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
استاد عزیزمان حاج آقا افشاری(عمار رهبری)
آنقدر ناگهانی به آسمان پرگشود
که هنوز در باورمان نمیگنجد
مرد بزرگی که کانالهای تفسیر قران
صحیفه سجادیه
نهج البلاغه
اخلاق و...
تنها گوشه ای از تلاشهای شبانه روزی او بود
استاد عزیزمان تمام عمر پربرکتش را
به تعلیم تربیت
و تزکیه نفس جوانان و نوجوانان آیندهساز این مرز و بوم
مشغول بود
او اکنون دیگر در میان ما نیست تا از رفتار☆گفتار
و عملکرد نورانیش بهره بریم
... و اینگونه خواستیم فقدان این استاد گرانقدر(عمار رهبری) مدیر و مسئول کانال را به اطلاع اعضای محترم برسانیم
روحش شاد و یادش گرامی
در ضمن کانال همچنان برای استفاده عموم باز است
باشد تا باقیات صالحاتی باشد برای روح آن بزرگمرد