روز چهاردهم #چله_استغفار
و توسل به #شهید_محمد_معماریان
محرم سال۶۵ از ناحیه پا به شدت آسیب دیدم و به درگاه خداوند ابراز ناراحتی و طلب شفا کردم صبح روز عاشورا بعد از قرائت زیارت عاشورا در عالم رؤیا دیدم چند نفر از شهدا از جمله فرزندم محمد در مسجد المهدی قم به دیدار من آمدند و پسرم شال سبزی را که از حرم سالار شهیدان آورده بود، روی پایم قرار داد.
از خواب که بیدار شدم در کمال شگفتی دیدم باندها از پایم گشوده شده و شال سبز روی پایم قرار داشت و دیگر دردی احساس نمیکردم.
قطعات کوچکی از شال سبزی که بر روی پای من بسته شده بود را به برخی از مردم دادم پس از آنکه خبر این ماجرا به محضر آیتالله گلپایگانی(ره) رسید و پس از شرح آن موضوع شال خوشبوی معطر به عطر حسینی(ع) مورد تصدیق ایشان قرار گرفت، ایشان گفت:
این امانتی در دست شما بوده و نباید آن را به دیگران هدیه می دادید پس از آگاهی از این مساله به سراغ دریافت کنندگان قطعات پارچه رفتیم اما در کمال ناباوری متوجه شدیم تمام آنها غیب شده اند.
⬅️ خدا را شاکریم که این ماجرا سندی
برای اثبات زنده بودن شهدا است.
شال سبز اکنون داخل یک شیشه ۱۰ سانتی نگهداری می شود و بوی عطر مخصوص آن باقیمانده است.
آیت الله گلپایگانی کمی از تربت امام حسین (ع) را به من داد و گفت یک سانت از این شال را برش بزنید و در داخل بطری به همراه آب و تربت قرار دهید من نیز این کار را انجام دادم و زمانی که مردم برای رفع بیماری و مشکلات خود از من پارچه را طلب می کنند آب این شیشه را در یک بطری کوچک دیگر می ریزم و به آنها می دهم تا با نوشیدن آن شفا یابند.
#با_شهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روز پانزدهم #چله_استغفار
و توسل به #شهید_محسن_حججی
توی نماز جماعت همیشه اول صف می ایستاد. . !
همیشه توی جیبش مُهر و تسبیح تربت داشت، گاهی وقت ها که به هر دلیلی توی جیبشنبود،موقع نماز در حسینیه ی ِپادگان دنبال مُهر تربت میگشت.
وقتی که پیدا میکرد، این شعر رو زمزمه میکرد:
تا تو زمین سجدهای، سر به هوا نمیشوم..!
🎞 کلیپ بسیار دیدنی 👌🏻
#با_شهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روز شانزدهم #چله_استغفار
و توسل به #شهید_احمد_امینی
شهیدی که شبها در نخلستان با پای برهنه در میان خارها میدوید و گریه و توبه میکرد.
🔹 حاج قاسم: شهید احمد امینی، آدم عارف عجیب بود.
◇ خوشا کسانی مردانه مردهاند و تو ای عزیز میدانی تنها کسانی مردانه میمیرند که مردانه زیستهاند.
🎞 کلیپ در مورد شهید امینی 😢😢
#با_شهدا
سلام
صبحتون متبرک به نگاه #امام_زمان
روز هفدهم #چله_استغفار
و توسل به #شهید_ابراهیم_خلیلی
وصیت این بنده حقیر به همه برادران و خواهران این است که پشتیبان واقعی ولایت فقیه باشید تا ازطوفان حوادث و فتنههای پیشِرو در امان بمانید و وصایای امام راحل را فراموش نکنید. که فرمود نگذارید این انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بیفتد.
شما را همانگونه که تمام انبیاء و اولیاء و امامان معصوم(ع) سفارش فرمودند بنده هم سفارش میکنم به نماز خصوصاً نماز اول وقت و بعد به احیای امربه معروف و نهی از منکر که موجب سلامت و رشد معنوی جامعه است و همه خواهران دینی خود را سفارش به رعایت #حجاب و عفاف و حیاء مینمایم.
⬅️ که اگر این امر در جامعه رعایت شود بسیاری از مشکلات معنوی جامعه حل خواهد شدو در اثر رعایت این امر الهی موجبات خوشنودی و رضای امام زمان(عج) فراهم و موجبات خشم شیاطین فراهم میشود و نتیجه آن رحمت و برکات الهی بر جامعه اسلامی خواهد بود.
#با_شهدا
#دفاع_مقدس
روز هجدهم #چله_استغفار
و توسل به #شهید_محمدتقی_رضوی
طواف حرم
دنیا که آمد٬دور حرم امام رضا طوافش دادند.شهید هم که شد باز دور همان حرم طوافش دادند. از این طواف تا به آن٬ راهی بود پر از سر زندگی٬ مبارزه٬ دانستن٬ رنج٬ جهاد٬ جهاد و جهاد.
اگر میگفتی مهندس محمد تقی رضوی٬ شاید خیلیها نمیدانستند چه کسی را میگویی. اما آتقی را همه میشناختند٬ همه بچههای جنگ توی عملیاتها پشتشان به او گرم بود.
در عملیات خیبر وقتی با یکسری مشکلات خیلی پیچیده مواجه شدیم و قرار شد که در ارتباط با جزایر مجنون، پیش بینیها و تدابیر مهندسی صورت گیرد تا بتوانیم در مقابل دشمن ایستادگی کنیم، برادر رضوی تنها کسی بود که خودش را به جزایر رسانده و از نظر مسایل مهندسی منطقه را عینا دیده و پس از لمس مشکلات، ارائه طرح نمود، که همین اقدام به موقع ایشان باعث حفظ جزایر و ثبات رزمندگان شد.
#هفته_دفاع_مقدس
#دفاع_مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام
عیدتون مبارکا باشه ❣️
روز نوزدهم #چله_استغفار
و توسل به #شهید_علی_هاشمی
شهید حاج قاسم سلیمانی: شهید علی هاشمی، شهید بهشتی دفاع مقدس است.
🎞 کلیپ، روایتگری مادر شهید 🥺
#با_شهدا
#دفاع_مقدس
سلام
صبحتون پر از نور و برکت 🌱
روز نوزدهم #چله_استغفار
و توسل به #شهید_حسین_قجهای
تسلیمشدن ۳۰ کومله به سپاه دزلی
وقتی پیش نیروهای خودی آمد، از آن اطلاعات برای حمله به کوملهها بهره برد. نیروها یکی از اعضای گروهک را دستگیر کردند و پیش فرمانده حسین آوردند.
گفتند: او به ما تیراندازی کرده است. اما فرمانده حسین به جای اینکه او را زندانی کند، آزادش کرد. دستور داد به او مقداری آذوقه بدهند. آن مرد هم گونی پر از مواد غذایی را به دوشش گرفت و رفت!
نیروها مات و مبهوت فقط فرمانده را نگاه میکردند. خیلی ناراحت شدند و اعتراض کردند که چرا چنین کاری کرده است. اما فرمانده حسین گفت: اینها از روی نداری و فقر با ما میجنگند. من این کار را کردم تا شاید به آغوش اسلام برگردد.
⬅️ فردای آن روز، سپاه دزلی غوغا بود. آن مرد ضدانقلاب همراه با حدود ۳۰ نفر از دوستانش همراه با سلاح خود را تسلیم سپاه دزلی کردند. بعدها همه آنها یاران فرمانده حسین در دفاع مقدس شدند.
#دفاع_مقدس
#هفته_دفاع_مقدس
سلام
روزتون پر از روزنههای امید 💫
روز بیستم #چله_استغفار
و توسل به #شهید_محمد_اینانلو
روایت همسر شهید
آقا محمد از همان ابتدای جنگ عراق و سوریه و زمانی که بحث تجاوز و تعدی به حرمین شریفین پیش آمد، به فکر رفتن بود. چند سالی بود که پیگیر رفتن شده بود. من هم به رفتن آقا محمد رضایت دادم.
روزی که حرف از رفتن و راهی شدنش پیش آمد، من مخالفتی نکردم. چون نمیخواستم شرمندۀ اهل بیت شوم. من همیشه با خودم میگفتم که اگر در روز عاشورا و زمان امام حسین علیهالسلام بودم ایشان را یاری میکردم. روزی که آقا محمد از رفتن صحبت کرد، روز امتحان من بود، باید ثابت میکردم که چقدر به اعتقاداتم پایبندم.
من همسرم را با جان و دل و با دستهای خودم برای دفاع از اسلام و دفاع از عقیله بنیهاشم راهی سوریه کردم. محمد 15 دی سال 94 راهی شد.
محمدم شانزده روز در سوریه بود. در 21 دی در خان طومان سوریه به شهادت رسید. تیر به پای آقا محمد اصابت میکند و مجروح میشود.
همرزمانش ایشان را داخل ماشین میگذارند تا به عقب بیاورند، اما موشک کورنت اسرائیلی به ماشینشان اصابت میکند و ایشان به شهادت میرسد.
#دفاع_مقدس
#هفته_دفاع_مقدس
سلام و نور امید 💫
روزتون معطر به عطر اهلبیت 😍
روز بیستویکم #چله_استغفار
و توسل به #شهید_محمدحسن_هدایت
🔰شهید هدایت از زبان شهید تورجیزاده
ویژگی های یاران #امام_زمان (عج) در چهرهاش نمایان بود. نماز شبهایش ساعتها طول میکشید. اهل عبادت و تهجد بود.
زمانی که همه از انجام کار شانه خالی میکردند برادر هدایت آماده کار بود. سختترین کارها را انجام میداد. هر کاری برای شکستن نفس لازم بود دریغ نمیکرد.
نه تنها من بلکه بیشتر بچه های گردان به دنبال او بودند. برادر هدایت مصداق یک مؤمن واقعی بود هیچ عمل مکروهی از او سر نمیزد تا چه رسد به حرام.
مطیع ولایت بود. اصلاً جبهه آمدن او برای اطاعت از ولی فقیه بود.
📌 هر زمانی که خسته بودم یا از درون احساس خستگی میکردم به سراغ او میرفتم. هیچگاه حتی در سخت ترین شرایط لبخند از لبانش جدا نمیشد. برخورد او در نهایت ادب بود.
برادر هدایت خیلی کم حرف میزد برای ما
حدیــث و روایــت هم نمیگـفت. اما دیدن
چهره او انسان را متحول میکرد انسان را
به خدا نزدیک میکرد.
او در معنویت بسیاری از بچه ها تأثیر داشت. بیشتر بچه های گروهان مثل او اهل نماز شب شده بودند. او با اینکه همسن من بود اما مانند یک معلم اخلاق در من اثر داشت. من نمیتوانستم حتی یک روز از او جدا شوم.
روز اول نوروز سال ۶۲ در مسجد گردان برنامه گرفتیم. برادر هدایت هم آمد. زیارت عاشورا خواند. حال عجیبی در بچه ها ایجاد شده بود. شک ندارم این معنویت به خاطر ایمان درونی او بود.
#دفاع_مقدس
#هفته_دفاع_مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام ✋🏼
لحظه لحظهتون مهدوی
روز بیست و سوم #چله_استغفار
و توسل به #شهید_محمد_گرامی
🎞 کلیپ آزمون مهم تر👆🏻
فرار از گناه به سبک شهدا 👇🏻
مجالس مهمونی یکی از جاهائیه که بستر برای حرف زدن از دیگران آمادهی آمادهس. توی یکی از همین مهمونیها، منم مثل بقیه شروع کردم به حرف زدن در مورد یکی از آشناها.
وقتی از مجلس برمیگشتیم، محمد گفت: «میدونی غیبت کردی! حالا باید بریم درِ خونهشون تا بگی پشتِ سرش چی گفتی».
گفتم: « اینطوری که پاک آبروم میره».
با خنده گفت:«تو که از بندهی خدا اینقدر
میتــرسی، چــرا از خــودِ خدا نمیتـرسی؟!»
همین یه جمله برام کافی بــود تا دیــگه نه
غیبت کننده باشــم و نه شــنوندهی غیبــت.
📚کتــاب دل دریایی، ص71
#دفاع_مقدس
#هفته_دفاع_مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام
روزتون معطر به ذکر صلوات 🌷
روز بیست و چهارم #چله_استغفار
و توسل به #شهید_سعید_طوقانی
باورتون میشه این بخشی از وصیت نامه یه شهید 15 ساله باشه؟ 🥺🥺🥺
... کاری نکنید که لیاقت یاوری #امام_زمان را از دست بدهید. تا میتوانید مراقب و محاسب اعمال و احوال خودتان باشید و خود را در محضر خدا حس کنید که اگر شما او را نمیبینید او شما را میبیند و رئوف و رحیم و قادر و قهار است و حلم و صبر او شما را ظلوم و جهول نکند.
📌 پیکر قهرمان کشورمان به مدت۱۳ سال در خاک منطقه العماره عراق باقی ماند و در سال۱۳۷۶ پیکر سعید طوقانی را به میهن بازگردانیدند و در زورخانه شهدای طوقانی در کاشان به خاک سپردند.
🎞 کلیپ رو ببینید تا این شهید نازنین رو بهتر بشناسید.
#دفاع_مقدس
#هفته_دفاع_مقدس
روز بیست و پنجم #چله_استغفار
و توسل به #شهید_مصطفی_احمدیروشن
یک قطعه برای سازمان شده بود بحران امنیت ملی؛ این یعنی تحریم. مگر میشد با این تحریمها کار کرد. مصطفی آن قدر از آن قطعه وارد کرد که تا مدتها کار سازمان را راه میانداخت. همه میگفتند هر کسی غیر از مصطفی میخواست آن را تأمین کند، در آن زمان یکصدمِ این هم نمیتوانست وارد کند.
قطعه را داد به چند تا از بچههای قدیمی که میشناختشان. داد که از رویش بسازند. به وارد کردن راضی نبود. ریسکش بالا بود، ولی میخواست نتیجه بگیرد. زمان میبرد، اما مصطفی صبور بود، میگفت: وقتی میتونیم خودمون بسازیم، چرا باید ارز از کشورمون بره بیرون؟
مدام پیگیری میکرد و همهجوره هوایشان را داشت. به یک گروه هم نداد، کار را به چند تا مرکز دانشگاهی سپرد. طول کشید، اما دست آخر بچهها قطعه را ساختند، تست کردند و جواب گرفتند. حالا مصطفی نیست پای قرارداد تولید انبوه...
#با_شهدا
روز بیست و ششم #چله_استغفار
و توسل به #شهید_محسن_وزورایی
عنایات ائمه به رزمندگان 🥺
در عملیات بازی دراز شهید محسن وزوایی فرمانده گردان شد. در این عملیات، او با آنکه مجروح شده بود، ولی با گامی استوار و خستگی ناپذیر و روحی امیدوار به نبرد ادامه میداد. در حین عملیات، بیشتر رزمندگان شهید یا مجروح شده و تنها محسن و چند رزمنده دیگر زنده بودند؛ و شگفت آنکه همین چند نفر، توانستند ۳۵۰ تن نیروهای کماندوی بعث عراق را به اسارت بگیرند.
در حین تخلیه اسیران، یکی از افسران عراقی با اصرار خواستار ملاقات با فرمانده نیروهای ایرانی شده بود. به علت مسائل امنیتی، شخصی دیگر غیر از او را معرفی کردند، ولی افسر بعثی ناباورانه گفت:
«نه! این فرمانده شما نیست. او سوار بر یک اسب سفیدی بود و ما هر چه به طرفش تیراندازی میکردیم، به او کارگر نمیشد. من او را میخواهم ببینم».
شهید محسن وزوایی در مصاحبهای از این واقعه، به عنوان عنایت ائمه هدی علیهم السلام به رزمندگان اسلام» اشاره کرد.
#با_شهدا
سلام
صبحتون سرشار از خیر و برکت
روز بیست و هشتم #چله_استغفار
و توسل به #شهید_حمیدرضا_بابالخانی
صحبتهای پدر شهید:
هیچگاه در این سالها از مسوولیتشحرفی
نـــزد، تنها می گفــت من به قــرارگاه مـیروم.
در سوریه از یکی از رزمندگان فاطمیون خواهش کردم تا بگوید پسر من کجاست که آن فرد گفت پسر شما فرمانده اطلاعات عملیات یکی از مناطق و مسوول آموزش رزمندههای سوری است که در زمینههای مختلف از جمله کار با دوربینهای جی آی اس و غیره کار میکند.
⬅️ اینجا بود که فهمیدم چه کار میکند
و من باید چشــم انتظار شهادتش باشــم.
وقتی از حميد پرسیدم چند سال است در جبهه هستی وقت آن رسیده برگردی و در کشورت خدمت کنی گفت من سالها درس خواندم، در سپاه آموزشهای مختلف دیدم، به زبان عربی مسلط شدم که الان از آن استفاده کنم.
من اگر به ایران بیایم خیلی از تواناییهایم آنجا کاربردی ندارد، مضاف بر اینکه در ایران خیلیها هستند که جای من را پر کنند ولی اینجا هرکسی نمیآید و نمیتواند کار کند. من اهل کار اداری نیستم، نمیتوانم فریاد و ضجه و کشتار مردم مظلوم را ببینم و بشنوم بعد به ایران بیایم و راحت زندگی کنم.
😭 وقتی این صحبتها را شنیـدم فهمیــدم
تصمیمش را گرفته و با وجود نگرانی شدیدی
که وجودم را فراگرفتهبود او را بهخدا سپردم.
#هفته_وحدت
#حاج_قاسم
روز بیست و نهم #چله_استغفار
و توسل به #شهید_حمید_سیاهکالی
قرار بود روز جمعه حمید با یکی از دوستانش برود قم. داشتم توی آشپزخانه برایش کتلت درست میکردم. ساکش را که بستم از فرط خستگی کنار پذیرایی دراز کشیدم. حمید داشت قرآنش را میخواند. وقتی دید آنجا خوابم گرفته، آمد بالای سرم و گفت: «تنبل نشو. بلند شو وضو بگیر راحت بخواب.»
با خنده و شوخی میخواست بلندم کند. گفت: به نفع خودت است که بلند شوی و با وضو بخوابی وگرنه باید سر و صدای مرا تحمل کنی . شاید هم مجبور شوم پارچ آبی را روی سرت خالی کنم.
حدیث داریم بستر کسی که بی وضو میخوابد مثل قبرستان مردار و بستر آنکه با وضو بخوابد همچون مسجد است و تا صبح برایش ثواب مینویسند.
آنقدر گفت و سرو صدا کرد که به وضو گرفتن رضایت دادم.
📚کتاب یادت باشد
#هفته_وحدت
روز سیم #چله_استغفار
و توسل به #شهیده_نسرین_افضل
در آغاز سال 1360 نسرین از فقر فرهنگی شدید کردستان آگاه شد و با برادر بزرگوارش احمد افضل (مفقود الاثر) درمورد رفتن به آنجا به مشورت پرداخت و در همین زمان، جهاد اعلام کرد که جهت رشد هر چه بیشتر فرهنگی خواهران در کردستان احتیاج است که تعدادی از خواهران متعهد به آن خطه عزیمت نمایند و مجدّانه به کار بپردازند. دگر بار شهیده افضل فضیلت الهی خویش را هویدا کرد و با کوشش فراوان خواهران دیگری را جمع کرده و با مشورت با علمای شهر راهی کردستان شد.
وی به خاطر نیاز شدید آموزش و پرورش به مربی، با عنوان مربی تربیتی در مهاباد مشغول به کار شد و همزمان معلمان نهضت سوادآموزی نیز تحت تعلیم او قرار گرفتند.
این شهیده در آخرین شب زندگیش، با وجود تب شدید و بیماری از همسرش خواست که او را به مجلس دعای توسل برساند؛ با وجود پافشاری همسرش برای استراحت، در مراسم دعا حضور یافت و به گفته دوستانش آن شب مثل همیشه او به شدت منقلب بود.
مراسم دعا و نیایش به پایان رسید و این شهیده، در حالی که برای مراجعت به منزل سوار اتومبیل بود، مورد اصابت گلوله دشمن قرار گرفت و از آنجا که همیشه آرزو داشت مانند شهید مطهری به شهادت برسد، پس از یک سال حضور در مهاباد، در شامگاه دهم تیر 61 در اوج خلوص و خدمت به اسلام به آرزوی دیرین خود رسید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روز سیویکم #چله_استغفار
و توسل به #شهید_حسن_باقری
🎞 کلیپ شهید حسن باقری در بیانات اخیر رهبر انقلاب
گریه برای دشمن!
🌷هوا سرد بود. باران نم نم میآمد. سوار موتور شدیم. نزدیک دار الشیاع، موتور را پایین تپه گذاشتیم و پیاده رفتیم. کلاش و سه تا خشاب داشتم. حسن باقری فقط نقشه دستش بود. بالای تپه دراز کشید؛ دوربین را گرفت و به عراقیها نگاه میکرد. یک مرتبه چشمم به حسن باقری افتاد. دیدم دارد اشک میریزد. تعجب کردم. صحنهای برای گریه کردن نبود. گفتم: آقای باقری برای چه گریه میکنی؟ دوربین را به دستم داد.
گفت: نگاه کن. فاصله زیادی با عراقیها نداشتیم. دیدم یک عراقی سبیل کلفت به سربازها دستور میدهد که روی سنگر پلاستیک بکشند. خندهام گرفت. گفتم: آقای باقری چیزی برای گریه کردن نیست. گفت: ولش کن، چیزی نیست. گفتم: آقای باقری میخواهم بفهمم برای چه گریه میکنی؟ آن موقع بچه بودم، نمیدانستم حسن باقری چه فرمانده بزرگی است. گفتم: حتماً باید بگویی. من مسلح هستم، تو مسلح نیستی. گفت: این حرف دیگری شد. حق با توست؛ من تسلیم!
با من شوخی میکرد. گفت: آقا سید، برای عراقیهایی که توی دوربین دیدی گریهام گرفت. امشب همه اینها صددرصد کشته میشوند؛ خطشکنهای ما اول از اینها عبور میکنند، حالا دارند خودشان را از باران حفظ میکنند. حقیقتاً دلم شکست. تکان خوردم.
حسن را بوسیدم. گفتم: اگر تو فرمانده عملیات باشی صددرصد پیروز میشوی، این بستان آزاد میشود. گفت: انشاءالله آزاد میشود آقاسید، به امید خدا.
📚 کتاب "ملاقات در فکه"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام
دلتون شاد به یمن پیروزی جبهه مقاومت ✊🏻
روز سی و دوم #چله_استغفار
و توسل به #شهیده_ریم_صالح_الریاشی
مادری که هیمنه اسرائیل را درهم شکست!
زنی که اسرائیل را به خاک سیاه نشاند!
🎞 توی کلیپ ببینید ✌🏻
#طوفان_الاقصی
#حاج_قاسم
#فلسطین
سلام
شیرینی پیروزی گوارای وجودتون
روز سی و سوم #چله_استغفار
و توسل به #شهید_جهاد_مغنیه
قسمتی از سخنرانی حماسی این شهید
بــزرگـــوار در سالــگـــرد شــهادت پــدرش:
ما فرزندان مدرسهای هستیم که در آنجا یاد گرفتیم آزاد زندگی کنیم، ما امنیت را از دشمن التماس و گدایی نمیکنیم؛ ما حق خود را با خونهایمان که برای سربلندی نذر شده و بر آزادگی ایستاده است، باز پس میگیریم.
ما یاد گرفتیم که اگر سلاحت را در جنگ خونین بیرون نیاوری، بردهای خواهی شد در بازار برده فروشان که رحم و مروتی دیگر در آنجا نیست.
ما امروز اینجا آمدیم تا به دشمن صهیونیستی بگوییم که اگر خونی را ریختی این خونها جویهایی میشود در مسیر قدس و فلسطین. ما آمدهایم که به مجاهدان و مبارزانی که در مسیر شهدا گام برمیدارند بگوییم که ثبات زمین از پافشاریهای شماست و ثبات آسمان از ثبات شما میباشد و ما و شما قسم خوردهایم که سلاحهایمان را رها نسازیم و مرزها را ترک نکنیم.
#طوفان_الاقصی
#فلسطین
سلام
روزتون پر از خیر و برکت 🌱
روز سی و ششم #چله_استغفار
و توسل به #شهید_هاشم_کلهر
سرداری که کارش گیر مادرش بود!!
همیشه کارش خفه کردن دوشکای دشمن بود اما شهید نمیشد. بعد از اینکه دستش قطع شده بود. یک روز مادرم داشت نماز میخواند. من و هاشم به ایشان «ننه» میگفتیم. هاشم به ننهام گفت: ما داریم جانمان را قسطی به خدا میدهیم، بعد این مجروحیتهای من هر کدامشان یک شهادت هست.
مادرم گفت که هر چی خدا بخواهد همان میشود، زیاد فکر نکن. هاشم گفت: مادر تو رو به قبله نشستهای. بگو خدایا من از هاشم راضی هستم، تو هم راضی باش. مادرم هم گفت خدایا من از هاشم راضی هستم، تو هم راضی باش.
تا این جمله را مادر گفت؛ هاشم یک پشتک زد و کف پای مادرم را بوسید. گفت این دفعه دیگر تمام است. واقعاً هم همان شد. یعنی تا رضایت مادرم را گرفت ۱۰ روز نشد و شهید شد. هاشم اصلاً عادت نداشت خداحافظی کند و از زیر قرآن رد شود، اما اینبار ساکش را گذاشت روی کولش و چند قدم که رفت، برگشت عقب نگاه کرد و دستش را به علامت خداحافظی تکان داد و رفت. همان عملیات هم شهید شد.
کارش گیر مادر بود و رضایت مادر را گرفت و شهید شد. اگر آدم میخواهد به جایی برسد، دعای مادر پشت سرش باشد خیلی عالی است.
#طوفان_الاقصی
سلام
لحظاتتون معطر به عطر صاحب الزمان
روز سی و هفتم #چله_استغفار
و توسل به #شهید_حسن_سلطانی
روایت خواهر شهید:
یکبار حسن رفت جبهه زخمی شد. دو تا چشم و پاهاش ترکش خورده بود و اعزامش کردند تهران و به ما خبر دادند که حسن زخمی شده در بیمارستان تهران است. من و پدر و مادر آماده شدیم رفتیم بیمارستان. دیدیم حسن روی تخت نشسته و قرآن میخونه. ما دیدیم زیاد تحویل نگرفت فقط سلام کرد و شروع به قرآن خواندن کرد. وقتی قرآنش تموم شد شروع به صحبت کردن با پدر و مادر کرد.
....گفت: تا دیشب پرستاران آب به دهن من میریختند. یکدفعه خواب رفتم و یک نفر در عالم خواب آمد بالای سرم گفت: چشمانت را باز کن وقتی چشام و باز کردم دیدم #امام_زمان (عج) روبروم ایستاده. بهم گفت: بالای سرت و نگاه کن وقتی نگاه کردم دیدم نوشته یا مهدی. بعدش گفت: به رزمندهها بگویید خود را آماده کنند که پیروزی نزدیک است.
روایت همرزم گرامی شهید:
وقتی حسن به عملیات میرفت دیگه آسایش از عراقیها گرفته میشد، بعضیها گفتند وقتی حسن به شهادت رسیده بود از رادیو عراق گفته بودند که؛ ما آخر داغ حسن سیاه را به دل فرماندهاش گذاشتیم. (چون کمی رنگ پوستش سبزه بود عراقیها بهش میگفتن حسن سیاه.)
#طوفان_الاقصی
روز سی و هشتم #چله_استغفار
و توسل به #شهید_علی_اصغر_صادقی
بخشی از وصیت نامه زیبای شهید:
ای آنکه به خود و عبادتت می نازی!
در شب، کرم شب تابی را دیده ایم، فکر کرده ایم طلاست اگر روز نگاه کنیم، می فهمیم که کِرمی بیش پیدا نکرده ایم. بله عباداتمان را با این چشم دنیایی نگاه کرده ایم، دیدیم در آن چیزی هست، ولی آفتاب حقیقت در آن ساعات مرگ، همه چیز را روشن می کند.
ای اهل عقل!!
وقتی که روشن شود، حقیقت کشف میگردد و خودمان خجالت میکشیم از همین عبادت ها، وای بر آن روزی که نهانها آشکار شود.
ای آنکه به خود و عبادتت مینازی بر فرض که بنا به مردن باشد ببینیم چه داریم؟
راستی اگر انسان مردنی شد چه به او تعلق میگیرد؟… مثلا ده رکعت نماز خواندیم چند دقیقه وقت صرف آن کردیم؟… خوب ربع ساعت. کارمزدش چقدر است؟ با کسانیکه شب زنده داری کردن سحرها بیدار شدند؟
اگر بنا بشود با عدل با ما رفتار شود هیچ نداریم. بدبخت کسی که خیال کند از خدا چیزی طلبکار است.
آخر خدا نیازی به عبادت من و تو ندارد نیازی به حفاظت دین از جانب من و تو ندارد، خودش میتواند آنرا حفظ کند که میکند.
خدا دارد ما را آزمایش میکند و ما وسیله هستیم. آخر من و تو چه هستیم که عملمان چه باشد؟
#طوفان_الاقصی
#فلسطین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روز سی و نهم #چله_استغفار
و توسل به #شهید_نادر_مهدوی
فروریختن ابهت آمریکا در خلیجفارس
در سالهای پایانی جنگ، خلیج فارس بسیار ناامن شده بود؛ عراق راحت کشتیها و سکوهای نفتی ایران را میزد. کویت بخشی از سرزمین و عربستان، آسمانش را در اختیار صدام قرار داده بودند. فرماندهان عالی رتبه سپاه، جریان عبور آزاد و متکبرانه ناوهای جنگی آمریکا و نیز سایر کشتیها و شناورهای تحت حمایت این کشور را به عرض امام (ره) رساندند.
حضرت امام (ره) فرمودند: «اگر من بودم، میزدم.»
همین حرف امام، برای سردار شهید مهدوی و جانشینش سردارشهید بیژن گرد و همرزمانشان کافی بود تا خود را برای اثبات این موضوع که با همت و رشادت دلیرمردان ایران اسلامی، خلیج فارس، چندان هم برای آمریکاییها و نوکرانشان امن نیست، آماده سازند.
اولین کاروان از نفتکشهای کویتی آن هم با پرچم آمریکا و اسکورت کامل نظامی توسط ناوگان جنگی این کشور در تیرماه سال ۱۳۶۶ به راه افتادند. این نفتکش، در فاصله ۱۳ مایلی غرب جزیره فارسی، در اثر برخورد با مینهای کار گذاشته شده توسط سردار شهید مهدوی و یارانش، منفجر شد که اعلام این خبر شادی و قوت قلب بالایی را در جمع آنها به ارمغان آورد؛ همدیگر را در آغوش کشیده و یکدیگر را میبوسیدند و از خوشحالی گریه میکردند.
شهید پس از اطلاع از اینکه حضرت امام از شنیدن خبر روی مین رفتن کشتی کویتی و شکست اولین اقدام آمریکا، متبسم شدهاند، چنان مسرور شده بود که همیشه این تبسم را موجب افتخار خود و رزمندگان همراه، میدانست.
#طوفان_الاقصی
#فلسطین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روز چهلم #چله_استغفار
و توسل به #شهید_مصطفی_چمران
🎞 کلیپ هدف تربیت جز بندگی نیست!
به او پیشنهاد شده بود که جزء چهار مردی باشد که در توسعه صنایع نظامی امریکا یعنی صنایع موشکهای دوربرد و تکنولوژی ساخت هواپیمای فانتوم همکاری کند.
او به دوستانش توصیه میکرد که وارد این گروه نشوند و میگفت این سلاحهایی که ما تولید میکنیم امریکا در اختیار اسرائیل میگذارد و اسرائیل با آن مردم #فلسطین ، مصر، لبنان و عموم مسلمانان را هدف قرار میدهد.
لذا به این شکل ما میخواهیم عملی بر ضد خدا انجام دهیم و من نمیخواهم در این گروه شرکت کنم.
من در آمریکا زندگی خوشی داشتم
من در آمریکا زندگی خوشی داشتم، از همه نوع امکانات برخوردار بودم ولی همه لذات را سهطلاقه کردم و به جنوب لبنان رفتم تا در میان محرومین و مستضعفین زندگی کنم، با فقر و محرومیت آنها آغشته شوم، قلب خود را برای دردها و غمهای این دلشکستگان باز کنم.
دائماً در خطر مرگ، زیر بمبارانهای اسرائیل به سر آورم، لذت خود را در آب دیده قرار دهم، تنها آسمان را در سکوت و ظلمت شب، پناهگاه آههای سوزان خود کنم.
به طور مختصر اگر نمیتوانم این مظلومین داغدیده را کمکی کنم، لااقل در میان آنها باشم، مثل آنها زندگی کنم و دردها و غمهای آنها را به قلب خود بپذیرم.
میخواستم که در این دنیا با سرمایهداران و ستمگران محشور نباشم. در جوار آنها نفس نکشم از تمتعات حیات آنها محظوظ نشوم و علم و دانش خود را در قبال پول و لذت زندگی خوش به آنها نفروشم.
#طوفان_الاقصی