هدایت شده از قطب نما ۱۴
✍ مهدیه همت زاده
ماه را نمیتوان از مدار خورشید دور کرد.
عباس از چشم و دست و جان گذشت تا حرف امام، زمین نمانَد. تشنه بود و فقط با رضایتِ ولیِّ زمانش سیراب شد.
لب به آب نزد. همیشه همینطور بود. عباس بیاذن امامش آب هم نمیخورد. پا در رکاب امام که گذاشت، گمان کرد به میدان میرود، اما وقتی حسین گفت: «آب»، عبّاس برای زمین نماندنِ حرف او هر چه داشت، داد.
دست راستش را زدند؛ مَشک را به دست چپ گرفت.
دست چپش را زدند؛ مَشک را به دندان گرفت.
اما مشک که تیر خورد از پا افتاد.
دست و چشم و سر چه اهمیتی دارد، تا مَشک در سلامت است؟!
وقتی راز عباس برملا شد، شادی در دل حرامیان افتاد.
تیری از چلهٔ کمان رها شد و بر مَشک نه، بلکه بر قلب عباس نشست!
دلم گواهی میدهد عباس را نه تیرِ در چشم و نه عمود آهنین، که تیر نشسته بر مَشکی که همهٔ امید عباس بود، شهید کرد.
گویی قاتلِ عباس ملعونی است که آب را، همۀ امید را، از او گرفت.
آری! آدمی به امید زنده است.
امید حرف اول را در زنده ماندنِ انسان میزند.
آنچه زینب را پایدار و سربلند به مدینه بازگرداند، امید بود.
همانطور که آنچه شیعه را تا امروز زنده نگه داشته، امید است؛ امید به آمدن نهمین فرزند حسین؛ امید به بازگشت منتقم خون حسین.
#یوم_العباس، روز پایمردی و وفاداری تسلیت.
https://eitaa.com/ghotbnama1