⭐️Macan media⭐️
اصکی؟؟؟؟؟ ب خدا قسم یکبار دیگه اصکی کنی ابروت رو میبرم بابا بس کن دیگه بس کنننننننننن
یه منبع زدن خیلی کاره سختیه؟
⭐️Macan media⭐️
اصکی؟؟؟؟؟ ب خدا قسم یکبار دیگه اصکی کنی ابروت رو میبرم بابا بس کن دیگه بس کنننننننننن
اینم یکی دیگه🙂
البته مال چنل قبلی خودم بوده هنوزم هست نمیتونم توش فعالیت کنم بنا ب دلایلی🙂
لطفا اصکی نکن توروخدا 😞
⭐️Macan media⭐️
اینم یکی دیگه🙂 البته مال چنل قبلی خودم بوده هنوزم هست نمیتونم توش فعالیت کنم بنا ب دلایلی🙂 لطفا اصکی
باشه منو ریموو کردی من با چندتا خط دیگه هم عضو هستم تو چنلت🙃
Hard life
Part 66
عسل: ماماننن😭😭😭
نازنین: مامان گربه نکن تموم شد رفت
امیر: عسل بابا بیا
عسل: 😭😭😭😭
امیر: بیا بغلم بابا تموم شد
نازنین دستمال بده دستم خونی شده
نازنین: بیا
عسل: 😭😭😭😭😭😭
امیر: عسل بابا گربه نکن قشنگم دیگه تمومه
نازنین: دوباره زنک خونه به صدا در اومد
باز کردم
سحر: فقط برای آخرین بار بزار عسل رو بغل کنم
نازنین: تو که میزدی بچه رو
سحر: خواهش میکنم لطفا
نازنین: عسل مامان بیا
عسل: نمیخوام
نازنین: نمیاد
سحر: لطفا به جون امیر قسم آخرین باره دیگه کاری ندارم
نازنین: واقعا خون جلو چشمام رو گرفته بود نمیدونستم چیکار کنم فقط بهش فحش میدادم و امیر ولم نمیکرد که بزنمش
امیر: نازنین بسه بیا
عسل: 😭😭😭😭😭😭😭😭😭
نازنین: گمشو نبینمت
امیر: نازنین بیا بشین
عسل: 😭😭😭😭😭
نازنین: عسل کو
امیر: تو اتاق
نازنین: بیارش
امیر: عسل بابا بیا رفت
عسل: بابااااا😭😭😭😭
امیر: جانم بابا تموم شد فدات شم برو پیش مامان
نازنین: عسل که اومد نزدیکم سریعا بغلش کردم سفت و فقط بوسش میکردم نمیدونستم دارم چیکار میکنم فقط برام عسل مهم بود
امیر: عسل آروم شد و رفتیم سمت استیج برای تمرین آخرین کنسرت در این سال در تهران
نازنین: عسل مامان چیزی میخوای برات بخرم
عسل: نه
نازنین: عسل خوابآلود شده و اعصابش هم خورد شده هی بهمونه میگیره
میخوای بری خانه مامانی
عسل: نه جیغغغغ😭😭😭😭😭
نازنین: هیسی باشه بخواب
عسل: نمبخواممممممم 😭😭😭😭😭
نازنین: باشه هرکار میخوای بکن
عسل : 😭😭😭😭😭
امیر: عسل بابا خسته شدی
عسل: ارهههه😭😭😭
امیر: میخوای بزنم بغل یکم پیاده شی
عسل: اوهوم
امیر: توی یه پمپ بنزین زدم کنار و بردمش دکه اونجا هر چی خواست براش خریدم
عسل: بابا بریم تو ماشین
امیر: باشه
نازنین بگیرش
نازنین: بیا مامان
عسل: مامان
نازنین: جانم
عسل: خوابن میاد
نازنین: سرش رو گذاشتم رو شونه ام و خوابوندمش
امیر: بالاخره رسیدیم و رفتیم تو
رایان: سلام چشه بچه
نازنین: داستان داره بهت میگم فعلا خوابه
رایان: بدش من ببرمش بزارمش تو اتاق
نازنین: خودم میخوام برم میزارمش
رایان : باشه
امیر: سلام سلام
رایان: سلام چطوری
چرا شما یه تا بیحالین
امیر: بهت میگم حالا
رایان: چیزی شده
امیر: آلان نمیتونم بگم بعداً بهت میگم
رایان: باش
امیر: صدای گریه عسل اومد
بیدار شد عسل
رایان: با امیر دویدم رفتیم تو اتاق
دایی بیا اینجا
عسل: 😭😭😭😭😭
رایان: هیسس دایی چیشده
عسل: 😭😭😭😭
نازنین: رایان بیارش
رایان: بیا
نازنین: مرسی
عسل مامان
امیر: میخوای خوراکی ت رو بیارم بخوری
عسل: نه
نازنین: چی میخوای
عسل: داییی کووووو
نازنین: دایی بیرون اتاق
عسل: دایی میخوام 😭😭
نازنین:باش بزار من لباسم رو عوض کنم میریم پیش دایی
لباسم رو عوض کردم و بغلش کردیم و بردمش پیش رایان
رایان : دایی من کار دارم بشین اونجا منو ببین تا کارم تموم شه
ساناز: هاله بیا اینجا
عسل: 😭😭😭😭
امیر: آقا ببخشید ببخشید من بچمو بگیرم
کاشانی: مشکلی ندارن کلی وقت داریم
امیر: بیا بابا
هیس بخواب
آقا بریم
رهام : تمرین تموم شد و رفتم خونه
نازنین: عسل بیا مامان ببینم
مامانی چرا گریه میکنی
عسل: میخوام برم پیش دایی
نازنین: برو
رایان: عشقم چرا گریه میکنی دایی
عسل: دایی تو پام یه چیزی رفته
رایان: الان برات در میارم
نازنین
نازنین: بله
رایان: میگه تو دلش چیزی رفته
نازنین: بزارش رو صندلی ببینم
⭐️Macan media⭐️
اینم یکی دیگه🙂 البته مال چنل قبلی خودم بوده هنوزم هست نمیتونم توش فعالیت کنم بنا ب دلایلی🙂 لطفا اصکی
نادیا جان اعصاب خودتو خورد نکن شعورو لیاقت نداشته که تو رو به این خوبی داشته باشه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استوری قدیمی رهام توی امار ۱۸۰ خز میشه
از دستش ندین 🫠
우리의 해와 달은 너와 달라!
ترجمه:خورشیدوماهمنباشمافرقداره!🌗✨
https://eitaa.com/ROHAMIR_7074