eitaa logo
⭐️Macan media⭐️
182 دنبال‌کننده
441 عکس
203 ویدیو
0 فایل
بیاینجا همه چی هست از فال و رمان شیپری و اینا گرفته تا استوری ها ی رهامی. پس بهتر استفاده کنی🤍 💌مدیر ۲ :@Macanbande💌 💌مدیر۱:@MMAQ7Q💌 ناشناس : https://daigo.ir/secret/91092551728 شروعمون =)🎀 ۱۴۰۳/۱۰/۱۹ کد اتحاد ایتا : 008 🎟
مشاهده در ایتا
دانلود
⭐️Macan media⭐️
هعی
مناسبت دار 🧸🧸🧸 🔥💥🔥☄🔥☄🔥☄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استوری اقا امیر😂 طوفان زده به قلبم❤️ گرد و خاک پره دورم 🌪🌪 زخمی همه جونم هم روحم هم عقلم 🧠 A storm hit my heart❤️ I am far away from the dust🌪🌪 All my soul and mind are wounded🧠 https://eitaa.com/AAAAARRRRRi
خالشم فهمیده جوجس🥺🥺😂 طوفان زده به قلبم❤️ گرد و خاک پره دورم 🌪🌪 زخمی همه جونم هم روحم هم عقلم 🧠 A storm hit my heart❤️ I am far away from the dust🌪🌪 All my soul and mind are wounded🧠 https://eitaa.com/AAAAARRRRRi
آلبوم "نقاشی" یک سفر احساسی و هنری است که در آن هر آهنگ مانند یک بوم نقاشی پر از رنگ و احساسات مختلف به تصویر کشیده شده این آلبوم، داستان‌هایی از عشق، جدایی، امید و آرزوها را روایت می‌کند و به ما این امکان را می‌ده که در دنیای عمیق و زیبای احساسات غوطه‌ور بشیم. بعضی از آهنگای این آلبوم به ما یادآوری می‌کنه که زندگی پر از رنگ‌ها و احساسات متنوع ست. هر رنگ نمایانگر یک حس خاص است و ما باید یاد بگیریم که با تمام این رنگ‌ها زندگی کنیم. این آلبوم به ما می‌آموزد که حتی در تاریک‌ترین لحظات، امید و عشق میتونه نور را به زندگی‌مون برگردونه. آلبوم "نقاشی" نه تنها یک مجموعه از آهنگ‌هاست، بلکه یک تجربه احساسی عمیقه که ما را به تفکر وادار می‌کنه و به ما یادآوری می‌کنه که زندگی، یک نقاشی بزرگه که هر روز با رنگ‌های جدیدی پر می‌شه. <س‍‌وم‍‌ی‍‌ن س‍‌ال‍‌گ‍‌رد ای‍‌ن درس ب‍‌زرگ م‍‌ب‍‌ارک🕊✨> اتحاد‌های‌این‌پست: . https://eitaa.com/joinchat/3372090332Cc00213f47d . https://eitaa.com/yasi_macanBand_black . @PrinseMagare . https://eitaa.com/joinchat/2026177396Cb0883f4dcd . https://eitaa.com/joinchat/1915552176Cb9898368e7 . @macan_familyy . https://eitaa.com/AAAAARRRRRi . https://eitaa.com/joinchat/2611151258C149f3d37ba . https://eitaa.com/joinchat/689308701C9a27d6ada5 ‌. @haninazi102 . @Sholehaiatadh . https://eitaa.com/joinchat/380372062C32a5e86f4b . https://eitaa.com/makanbandddd . https://eitaa.com/ElenAmiRoham_roman . @Prinse_Hadian ممنونم از همکاریتون🙏🏻❤️
13.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آلبوم "نقاشی" یک سفر احساسی و هنری است که در آن هر آهنگ مانند یک بوم نقاشی پر از رنگ و احساسات مختلف به تصویر کشیده شده این آلبوم، داستان‌هایی از عشق، جدایی، امید و آرزوها را روایت می‌کند و به ما این امکان را می‌ده که در دنیای عمیق و زیبای احساسات غوطه‌ور بشیم. بعضی از آهنگای این آلبوم به ما یادآوری می‌کنه که زندگی پر از رنگ‌ها و احساسات متنوع ست. هر رنگ نمایانگر یک حس خاص است و ما باید یاد بگیریم که با تمام این رنگ‌ها زندگی کنیم. این آلبوم به ما می‌آموزد که حتی در تاریک‌ترین لحظات، امید و عشق میتونه نور را به زندگی‌مون برگردونه. آلبوم "نقاشی" نه تنها یک مجموعه از آهنگ‌هاست، بلکه یک تجربه احساسی عمیقه که ما را به تفکر وادار می‌کنه و به ما یادآوری می‌کنه که زندگی، یک نقاشی بزرگه که هر روز با رنگ‌های جدیدی پر می‌شه. <س‍‌وم‍‌ی‍‌ن س‍‌ال‍‌گ‍‌رد ای‍‌ن درس ب‍‌زرگ م‍‌ب‍‌ارک🕊✨> اتحاد‌های‌این‌پست: . https://eitaa.com/joinchat/3372090332Cc00213f47d . https://eitaa.com/yasi_macanBand_black . @PrinseMagare . https://eitaa.com/joinchat/2026177396Cb0883f4dcd . https://eitaa.com/joinchat/1915552176Cb9898368e7 . @macan_familyy . https://eitaa.com/AAAAARRRRRi . https://eitaa.com/joinchat/2611151258C149f3d37ba . https://eitaa.com/joinchat/689308701C9a27d6ada5 ‌. @haninazi102 . @Sholehaiatadh . https://eitaa.com/joinchat/380372062C32a5e86f4b . https://eitaa.com/makanbandddd . https://eitaa.com/ElenAmiRoham_roman . @Prinse_Hadian ممنونم از همکاریتون🙏🏻❤️
آخرین‌ناشناس‌سال‌¹⁴⁰³روداشته‌باشیم‌‌که‌خیلی‌چیزا‌بهمون‌یاد‌داد‌وبه‌اندازه‌چند‌سال‌بزرگمون کرد👀🕊 https://daigo.ir/secret/51025130786 •ناشناس مشترک• (شات،چالش،حرف،حدیث،سوال،نظر راجب چنل)
خب خب بریم سرااغ آخرین ناشناس¹⁴⁰³ کاملا یهویی با یکی از رفیقامه اسمش درسا🙂 https://daigo.ir/secret/8948787663 (شات،چالش،حرفو‌حدیث،هرچیییی)
نیازمندم به نظرات و انرژی شما برای رمانننن
تو ناشناس بگید
۱۰ساعت و ۱۹ دقیقه تا تحویل سالللل🎉🎉🎉🎉
Hard life Part 67 نازنین: تموم شد در آوردم رایان: بیا دایی باید بریم خونه ساناز: نازنین نازنین: جان ساناز: اتفاقی افتاده نازنین: نه چطور ساناز: آخه تو و عسل و امیر خیلی پکرید نازنین: نه امروز با دختر عمو ی امیر که وقتی ما قهر کردیم اومده بود دعوا مون شد اعصابمون خرابه بدجور ساناز: ای بابا باش عشقم کاری نداری نازنین: نه عزیزم خداحافظ ساناز: نازنین نازنین: بله ساناز: کاری داشتی پیام بده نازنین: باش رایان: بچه ها پاشید بریم دیگه امیر: نازنین تمومه کارت نازنین: آره بریم عسل: بابا امیر: جانم عسل: خوراکی هام کو امیر: تو ماشین عسل: می‌خوام امیر: داریم میریم تو ماشین رایان: خداحافظ نازنین: خداحافظ امیر: خداحافظ عسل: خدافظ نازنین: امیر برو دم مغازه مهدی من سیر و سبزه و اینا بگیرم برای هفت سین عسل: اخجون فردا این سال چرت رو تحویل میدیم به خدا دیگه یادی هم از مامان قبلی نمی‌کنیم امیر: 😂😂😂تو چرا آنقدر زبونتو درازه عسل: 😁😁😁 نازنین: الهی فدات شم رفتم خرید مردم و اومدیم خونه سفره هم چیدیم و شام خوردیم خوابیدیم فردا هم رایان و دینا و مامان و رهام و الهام و کمیل و ساناز میان خونه ما ناهار میخوریم و میریم سمت قزوین و مامانم اونجا پیش خاله هام میمونه بقیه ما میریم اول شمال و بعد میریم میریم سمت کیش و قشم و چابهار و اینا امیر : صبح بلند شدم و بچه ها رو بیدار کردم نازنین: این کت و شلوار عید شما امیر اینم لباس خوشگل عید عسل خانم اینم از کت و شلوار عید خودم رفتیم لباسامون و پوشیدیم و بچه ها اومدن و نشستیم یکم گپ زدیم امیر: زمان ناهار بود و سفره پهن بود همه ساکت بودن نازنین: بچه ها ناهار رو بخوریم من و رایان و دینا و امیر سفره رو جمع میکنیم بعد هم بیاید عکس هاتون رو بگیرید که حرکت کنیم امیر: سفره رو جمع کردیم و همه عکس گرفتن و نوبت ما بود عسل: وایسید منم بیام مامان: الهی قربونت برم وایسادن امیر: بدو عسل عسل: اومدم امیر: بیا بغلم رایان: یک دو سه نازنین: مرسی رایان: کمیل تو یدونه خانوادگی از ما بگیر کمیل: چشم نازنین: مامان رایان دینا عسل امیر هستید اعضای خانواده : هستیم کمیل: یک دو سه مامان: ممنون رهام: بچه ها سریع ماشین ها رو آتیش کنید بریم نازنین: امیر امیر: جان نازنین: چمدون رو می‌بری امیر: باش عسل: مامان نازنین: جانم عسل: بریم نازنین: بریم در خونه رو قفل کردم و رفتیم چند ساعت بعد 🔴🔴🔴 امیر: رسیدیم قزوین و یه راست رفتیم سمت قبرستان سر خاک بابای نازنین مامانش نیومد رفت خونه ولی بقیه بچه ها همه رفتیم ساناز: نازنین به شدت گربه میکرد کبود شده بود از بس گریه کرده بود رایان: داشتم با دستمال چشمام رو پاک میکردم دیدم عسل داره بغض کرده اشک می‌ریزه از چشماش به دینا اشاره کردم بیارتش تو ماشین دینا: عسل خاله بیا بریم تو ماشین عسل: باش دینا: خاله بیا چشماتو پاک کن امیر: نازنین بلند شو بریم عزیزم بچه ها شما برید ما الان میایم نازنین بلند شو قشنگم پاشو دور سرت بگردم نازنین: بلند شدم و رفتیم سوار ماشین شدم سرم درد میکرد عسل پیش رهام بود صندلی عقب امیر: رفتیم سمت عمارت قرار شد فردا صبح حرکت کنیم سمت شمال نازنین: بچه ها اینجا حدود ۸ یا ۹ تا اتاق داره هرمی به اتاق برداره کمیل و ساناز برید داخل این اتاق لطفا کمیل: خدا خیرت بده من حال نداشتم تا بالا برم نازنین: رایان و دینا شما هم تو اتاق خودتون ما هم تو اتاق خودمون مامان: نازنین ساک منو کجا گذاشتی نازنین: تو اتاقت الهام: نازنین نازنین: جان الهام: من و رهام تو کدوم اتاق بریم نازنین: وای شما رو یادم رفت هر اتاقی دوست داری