چشامو که باز کردم سیاهی میدیدم..
تا به خودم اومدم دیدم جلوم چند نفر افتادن..
‹آقایاباعبدالله!›
چشامو که باز کردم سیاهی میدیدم.. تا به خودم اومدم دیدم جلوم چند نفر افتادن..
بچه کوچیک،زن،مرد،
آخه تا چند دقیقه پیش همچی خوب بود چرا یهو اینجوری شد؟
‹آقایاباعبدالله!›
یه طلبه هم بود قرار بود بچه اش چند وقت دیگه به دنیا بیاد..💔
بمیرم داش علیرضا نبودی به دنیا اومدن زینب خانمو ببینی..
‹آقایاباعبدالله!›
یه طلبه هم بود قرار بود بچه اش چند وقت دیگه به دنیا بیاد..💔
اره دیگه طلبه هام شهید میشن؛
کرمان جاییه که تا چهل روز شهید میداد..
در یه روز تعداد زیادی شهید به خاک سپرده شد..